جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


آشفته و سردرگم


آشفته و سردرگم
● یادداشتی بر جدیدترین ساخته مسعود كیمیایی
اصرار و استمرار سماجت آمیز مسعود كیمیایی در نوشتن فیلمنامه فیلمهایش نقطه ضعف بزرگ اوست، چرا كه این امر موجب شده كه فیلمهای او به جز در موارد معدود آثار موفقی محسوب نشوند و همگی بر غم داشتن یك یادوسكانس درخشان، در مجموع فاقد انسجام بوده و ضعف در شخصیت پردازی و تبیین علی حوادث و وقایع، ابهام در موضع گیری آدمهای فهیم و . . . آنها را به فیلمهای حرام شده تبدیل كرده است .
حال با دیدن آخرین فیلم او (رییس) باید رونویسی از روی دست خودش را هم اضافه كنیم چرا كه این فیلم اجرای دیگری از فیلم ماقبل آخر او (حكم) است.كیمیایی در فیلمهای اخیرش چاقو را از دست آدمهای فیلمش گرفته و به جای آن هفت تیر و مسلسل گذاشته است تا لابد از تكرار مفرط و ملال انگیز استفاده از چاقو در درگیرها جلوگیری و همچنین با حوادث و اتفاقاتی در جامعه امروزشان می گذرد و بازتاب آن را در صفحه حوادث روز نامه ها می بینیم و می خوانیم مطابقت نماید!اما او در این تلاش مشروعش به دلیل استمرار سماجت آمیزش در نوشتن فیلمنامه فیلمهایش (و ضعف و ناتوانی در این امر) موفق نیست و حاصلی جز آشفتگی و ابهام در اتفاقات و وقایع نداشته و سرانجامی به غیر از گیجی و سردرگمی برای تماشاگر ندارد. فیلم آخر كیمیایی (رییس) مصداق خوبی برای احكام فوق است.
سیامك جوان معتادی است كه كارش پخش مواد مخدر است و برای فردی به نام (رییس) كار می كند . او ناگهان تصمیم می گیرد دیگر برای وی كار نكند و ضمناً از دادن دفترچه ای كه اسامی مشتریان معتادش در آن نوشته شده نیز به عوامل رییس خودداری بی دلیلی می نماید. اما این شورش ناگهانی او بر علیه رییس تا به آخر فیلم تبیین و توجیه نشده می ماند و همچنین تصمیم او برای مبارزه با دادو ستد (رییس) آن هم یك تنه و زخمی و رنجور و ناتوان ، حماقت آمیز می نماید و بس! كه نمونه اوج آن سكانس به اصطلاح اكشن درگیری او با عوامل رییس پس از خارج شدن از درمانگاه است كه كشمكش او با آدمهای رییس و نحوه درگیر شدن آنها و همچنین قاب بندی و میزانس آن ، به مضحكه می ماند تا تراژدی!
از دیگر ضعفهای فیلمنامه بازگشت رضا (پدر سیامك) به كشور بعد از بیست سال دوری و فرار است او در حالی بر می گردد كه متهم به قتل است، اما خونسرد و آرام راه خانه اش را در پیش می گیرد و می رود تا با زنی كه در آنجاست و معلوم نمی شود كه بالاخره همسر یا معشوقه اوست روبرو شده و یاد گذشته ها بكنند! از این گذشته بازی نوستا لژیك هم از آن وصله های ناجور فیلم است كه به طور كاملاً تصنعی به فیلم وصله شده است .
رضا و دوست پلیس اش كه اتفاقاً او هم مانند رضا دو عاشق فیلم و سینما است برای دیدار حیاتی و مهمی چون اتهام قتل رضا، محل ملاقاتشان را یك سینمای سوخته و مخروبه كه به زباله دانی ماند انتخاب می كنند و به شكلی كاملاً مصنوعی روی صندلی های شكسته سینما می نشینند و ساندویچ گاز می زنند می گویند اول ساندویچ بعداً سینما!موضوع فیلم ظاهراً به خاطر انتخاب روایت غیر خطی فیلمسازان با ساختن فیلم حكم در پیش گرفت و در این فیلم نیز استمرار می یابد گنگ و نامفهوم می ماند.
بعید است كه كیمیایی بعد از سالها فعالیت در سینما و ساختن بیست و چهار فیلم بلند سینمایی معنی و كاربرد روایت غیرخطی را نداند اما از فكر تا عمل فاصله هاست!
تمهید دیگر كیمیایی برای گریز از ضعف در شخصیت پردازی و لابد انبساط خاطر تماشاگران اندیشیده، انتخاب دیالوگهای به اصطلاح بامزه و مثلاً متفكرانه و گذاردن آنها در دهان آدمهای فیلم است؛ دیالوگهایی كه بشدت متصنع وباسمه ای می نمایند و آدمهای فیلم به جای گفتگو و ادای مقصود به یكدیگر به شلیك كلمات قصار و احكام حكیمانه و اندرزهای مشفقانه و تبیین جهان بینی خود می پردازند!
دیگر تمهید فیلمساز برای مثلاً تنوع و دگرگونی و تفاوت و گریز از سرنوشت برابر اصل بودن این فیلم با (حكم) نشان دادن چند گرگ در قفس و تعدادی مار و سوسمار و عقاب در آن سكانس مهمانی نمایی است تا مثلاً تماشاگران شیرفهم شوند كه این آقای رییس و عواملش چه موجودات پلید حیوان صنعتی هستند!
جلال الدین ترابی
منبع : روزنامه ابرار


همچنین مشاهده کنید