چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

تأویل قرآن


تأویل قرآن
درشماره‌های گذشته، بحثی را درباره «تأویل قرآن» آغاز نمودیم كه به خاطر طولانی بودن بحث از ادامه آن صرف نظر گردید، ولی جهت ابتر نبودن مطالب آورده شده، تصمیم برآن شد كه مختار خود را در این موضوع از نظر خوانندگان بگذرانیم.
● تأویل قرآن چیست؟
لفظ تأویل، درضمن هفت سوره از سور قرآن كریم هفده‌بار استعمال شده‌است كه پنج‌بار آن (دو بار به طور یقین و به اتفاق مفسّرین و سه بار به حسب ظاهر و به‌نظر مشهور) در مورد قرآن یعنی در حال اضافه به ضمیری كه به كل یا بخشی از قرآن برمی‌گردد، به‌كار رفته است. و در روایات نیز كلمه تأویل در مورد قرآن، بسیار استعمال شده‌است، ولی (تا آنجا كه تتبع نموده‌ام)، در هیچ آیه و روایتی تأویل قرآن، تعریف و تفسیر نشده و حقیقت آن تبیین نگشته است، جز این‌كه دربعضی از روایات بطن قرآن با تأویل، تطبیق شده است. لذا برای فهم حقیقت تأویل قرآن و مراد از آن، باید مواردی را كه تأویل در مورد قرآن به‌كار رفته‌است، مورد مطالعه و دقت قرار داد و با توجه به معنای لغوی و مستعمل‌فیه كلمه تأویل و قرآین موجود در كلام، معنای مراد از آن را درهر مورد تشخیص دهیم و بانظر به همه موارد، به حقیقت آن پی ببریم. البته توجه به كلمات لغت‌شناسان و مفسرین و ملاحظه سایر موارد استعمال تأویل (یعنی مواردی كه در مورد غیر قرآن به‌كار رفته) نیزلازم است، زیرا ما را با معانی مستعمل ‌فیه كلمه تأویل و معناهایی كه ممكن است تأویل در آن استعمال شود، آشنا می‌كند و ما را در استظهار و فهم مراد از آن در مواردی كه درمورد قرآن به‌كار رفته ‌است، یاری خواهد كرد.
بعد از ملاحظه كلمات لغت‌شناسان و مفسرین و تتبع درمعانی مستعمل فیه تأویل در استعمالات قرآن و روایات، به مطالعه و دقت در مواردی كه تأویل درمورد قرآن كریم به‌كار رفته‌است، پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم كه تأویل قرآن درلسان آیات كریمه و روایات شریفه عبارت است از:
معانی و مصادیقی از آیات كریمه كه برای غیر راسخان در علم (نبی‌اكرم صلی‌الله علیه وآله و ائمه اطهار. علیهم‌السلام.) ظاهر نمی‌باشد و فهمیدن آن طبق اصول محاوره میسر نیست و آن معانی و مقاصد مزبور چند قسم است:
الف) معنای حقیقی و منظور واقعی آیات متشابه
آیات متشابه آیاتی است كه معنای حقیقی و مراد واقعی آن ظاهر نیست، درقبال آیات محكمات كه معنای آن طبق اصول محاوره، ظاهر است و تشابه نامیده شده‌اند چون معنای حقیقی و مقصود از آنها بین چند معنی مردد است و معنای حقیقی آن به معنای غیرحقیقی‌ مشتبه شده ‌است. البته متشابهات، بر دو گونه ‌است:
۱) متشابهات بدوی؛ كه در بدو نظر، معنای آن ظاهر نیست ولی باملاحظه قراین داخلی و خارجی و تدّبر درآن، تشابه از آن برطرف می‌شود.
۲) متشابهات مستقر؛ كه تشابه آن مستقر است و با ملاحظه قراین و تدبر در آن نیز، رفع نمی‌شود و برای فهم معنای آن باید به راسخان در علم یعنی نبی اكرم صلی‌الله علیه وآله و جانشینان برحقش مراجعه نمود. در برخی ‌از آیات و روایات، كلمه تأویل در مورد این دسته از آیات یعنی متشابهات مستقر، استعمال گردیده و از معنا و مقصود این بخش‌ از آیات به عنوان ‌تأویل یاد شده ‌است «هو الّذی انزل علیك الكتاب منه آیات محكمات هنّ ‌ام ‌الكتاب و اخر متشابهات فامّا الذین فی ‌قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنهٔ و ابتغاء تأویله وما یعلم تأویلهُ الا الله و الراسخون فی ‌العلم» (آل عمران، ۷)
این آیه كریمه، با لحن نكوهش، خبر داده كه افرادی كه در دلهای آنان كژی و انحراف هست، آیات متشابه قرآن را دنبال می‌كنند برای طلب فتنه و طلب تأویل آن، و حال آنكه هیچ كس جز خدا و راسخان در علم، تأویل آن را نمی‌داند.
هر چند تأویل نزد اهل لغت و تفسیر، هم به معنای مصدری به‌كار می‌رود و هم به ‌معنای وصفی، ولی ظاهراً در این آیه، تأویل به‌معنای وصفی بوده و اضافه نیز معنوی است.
در مرجع ضمیر تأویله دركلمه «وابتغاء تأویله» دو احتمال است: «الكتاب» و «ماتشابه». ولی اظهر، رجوع آن به «ماتشابه» است؛ یكی به لحاظ اقربیت آن و دیگر به تناسب مغیّی (اتّباع متشابه) و غایت (طلب تأویل). زیرا مناسبت اِتّباع آیات متشابه با طلب تأویل متشابه، بیشتر است از طلب تأویل مطلق كتاب و این تناسب با توجه به اینكه هر آیه‌ای تأویل مخصوص به خود را دارد نه اینكه مجموع قرآن دارای یك تأویل باشد، واضح است و نیاز به بیان ندارد، چون طبیعی است كه اِتّباع از هرآیه برای طلب تأویل همان آیه است نه تأویل آیه دیگر، و وجود تأویل، برای هرآیه، علاوه براین‌كه ظاهر و متبادر به ذهن است، روایات فراوانی نظیر «معتبره فضیل» و غیر آن بر آن دلالت دارد، كه ذكر آن خواهدآمد.
توهم نشود كه اقربیت در اینجا بامحور بودن بحث از كل قرآن معارض است زیرا دراین آیه كریمه، بعد از تقسیم كتاب به آیات محكم و متشابه، محور كلام، آیات متشابه و بحث از آن است و لذا دیگر سخنی از آیات محكمات به میان نیامده ‌است و آن تقسیم، مقدمه‌ای است برای ورود به بحث از آیات متشابه و موضع افراد منحرف و راسخان در علم نسبت به آن و به قرینه مناسبت مضاف (تأویل) و مضاف‌الیه (ه = ماتشابه) قهراً مراد از تأویل متشابه، همان معنی و مقصود از آیات متشابه است كه جز برای خدا و راسخان در علم، معلوم نیست و طلب كردن آن جز از طریق رجوع به كلام خدا و راسخان درعلم (نبی‌اكرم و جانشینان گرانقدرش صلوات‌الله علیه و علیهم.) مذموم و ممنوع است، زیرا طلب كردن شی‌ء است از غیر راه خودش.
و روایت معتبری هم كه در شأن نزول این آیه كریمه رسیده است، همین استظهار را تائید بلكه تثبیت می‌كند، زیرا گویای آن است كه «حیی» و «ابو یاسر» فرزندان «اخطب» و جمعی دیگر از یهود، به‌ زعم باطل خود، طبق حساب حروف ابجد، از حروف مقطّعه قرآن، مدت ملك حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اجل امت آن حضرت را پیش‌بینی می‌كردند و مقصود از حروف مقطعه را تعیین مدت ملك و اجل امت آن حضرت قرار می‌دادند كه این آیه در مذمت آنان نازل شد. از نزول آیه در مذمت آنان و تطبیق آیه كریمه با كارآنان به‌دست می‌آید كه حروف مقطعه، از آیات متشابه است و معنی و مقصود از آن تأویل می‌باشد و مقصود از آن را تعیین مدت ملك نبی‌اكرم صلی الله علیه و آله و اجل امت آن حضرت قرار دادن، از مصادیق ابتغاء تأویل مذموم است. پس تأویل در این آیه عبارت است از معنی و مقصود و نه چیز دیگر و شاهد دیگر براینكه معنی و مقصود از آیات متشابه تأویل نامیده شده است، روایت اسماعیل‌ابن جابر است:
عن الصادق علیه‌السلام. (حینما سألوه علیه‌السلام عن تفسیر المحكم من كتاب الله) فقال: اما المحكم الذی لم ینسخه شیی‌ء فقوله عزّ و جلّ «هوالّذی انزل علیك الكتاب منه آیات محكمات هنّ ام الكتاب و اخر متشابهات الایه» وانّماهلك‌الناس فی‌المتشابه لانهم لم‌یقفواعلی‌معناه و لم‌یعرفوا حقیقته فوضعواله تأویلاً من عند انفسهم بآرائهم و استغنوا بذالك عن مسئلهٔ الاوصیا.
مراد از «حقیقت» دراین روایت، به قرینه این‌كه در ردیف معنی قرار گرفته و متعلق معرفت كه معمولاً در شناخت شخصی به‌كار می‌رود واقع شده، ظاهراً مصداق است. لذا از این روایت استفاده می‌شود كه متشابه تأویلی دارد و آن همان معنی و حقیقت و مصداق مقصود از آن است و برای آگاهی از آن باید به اوصیاء علیهم‌السلام مراجعه نمود و از آنان سئوال كرد، ولی مردم آنان كه اوصیاء را نشناختند و یا در برابر آنان استكبار ورزیدند. با آراء خود تأویلی برای آن وضع نموده و خود را از پرسش اوصیاء علیهم‌السلام. بی‌نیاز دانستند و درنتیجه هلاك شدند.
ـ تبصره
«ومایعلم تأویله الاالله والراسخون فی العلم».
هرچند ظهور سیاقی كلام،اقتضاء می‌كند كه مرجع ضمیر «تأویله» دراین فراز از آیه كریمه هم خصوص «ماتشابه» باشد و مراد از تأویل در این جمله نیز همان معنایی باشد كه در جمله قبل، از تأویل اراده شده‌است؛ اما از روایات فراوانی كه تعدادی از نظر سند هم معتبر هستند. استفاده می‌شود كه در این فراز، مرجع ضمیر «تأویله» خود قرآن است، نه بخش متشابه آن و مراد از تأویل هم، خصوص معنای مقصود از آیات متشابه نمی‌باشد بلكه اعم از آن است. زیرا در این روایات، تأویل با غیر معنای مقصود از آیات متشابه نیز تطبیق شده‌است. بنابراین می‌توان گفت: این جمله از آیه كریمه، كبرای كلی‌ای است كه تأویل در جمله اول، صغرای آن است. برخی از این روایات، مانند: «معتبره فضیل» و «معتبره برید» در ذیل معانی باطنی ذكر می‌شوند و برخی دیگر مانند: «معتبره محمدابن مسلم» درذیل مصداق مستور آورده می‌شود و در مورد بقیه روایات، مانند: «معتبره ابوعبیده»، روایت «سلیم‌ابن قیس»، روایت «اسماعیل‌ابن جابر» جهت اختصار به ذكر آدرس اكتفا می‌نمایم.
ب) معانی باطنی آیات كریمه
از روایات فراوانی استفاده می‌شود كه آیات كریمه اعم از محكم و متشابه علاوه برمعنای ظاهری كه طبق اصول محاوره برای عموم، قابل فهم بوده و درموارد ابهام نیز قابل تفسیر است، از معانی و مقاصد و معارف عمیق دیگری برخورداراست كه همگان را یارای فهم آن نمی‌باشد و علم آن ویژه «راسخان در علم» است كه با عالم غیب در ارتباط و از زبان ویژه وحی آگاهند و برای درك آن معارف عمیق باید به آن سروران مراجعه نمود. البته همه افراد حتی پس از آن‌كه راسخان درعلم، بیان كنند تحمل آن را نخواهند داشت و لذا ائمه اطهار. علیهم‌السلام آن را برای همه كس بیان نمی‌فرمودند كه گواه براین ادعا، صحیح «عبدالله ابن سنان» است:
عبدالله‌بن سنان می‌گوید از «ذریح» شنیدم: كه من به ‌امام صادق علیه‌السلام عرض كردم: خدا دركتابش مرابه چیزی فرمان داده است كه دوست دارم به آن عمل كنم. فرمود: آن چیست؟ عرض كردم: قول خدای عزّ وجلّ: «ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوانذورهم». فرمودند: «لیقضواتفثهم» لقاء امام است و «ولیوفوا نذورهم» همان مناسك حج است. عبدالله بن سنان گوید: بعد خود خدمت امام صادق. علیه‌السلام آمدم و عرض كردم: فدایت شوم معنای قول خدای عزّوجلّ درآیه «ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوانذورهم» چیست؟ فرمودند: گرفتن شارب و چیدن ناخنها و چیزی شبیه آن است. عرض كردم: «ذریح محاربی» از شما نقل نمود كه فرموده‌اید: «ثم لیقضوا تفثهم» لقاء امام است «ولیوفوانذورهم» همان مناسك است. فرمود: «ذریح» راست گفته است و من هم درست گفتم، زیرا برای قرآن ظاهری است و باطنی! و چه كسی تحمل (باور) می‌كند آنچه را كه ذریح تحمل (باور) می‌كند.
البته در حقیقت باطن قرآن و این‌كه آیا از معانی مستعمل فیه آیات كریمه است كه در عرض معانی ظاهری اراده شده است و یا از مراتب طولیه معانی ظاهری یا از لوازم خفی آن و یا از مصادیق مستور و پنهان آن است؟ دیدگاه محققین در این زمینه متفاوت است و نیاز به بحث عمیقی دارد كه در این مقال مجال آن نیست؛ ولی، اصل وجود باطن برای قرآن، مورد اتفاق خاصه و عامه است و روایات كثیره بلكه متواتره برآن دلالت دارد.
در برخی از روایات مانند «معتبره فضیل»، از روایات خاصه و روایت ابن‌عباس از روایات عامه، ضمن پذیرفته ‌شدن این ‌كه قرآن كریم دارای بطن و بطون (معانی باطنی) است، بطن آن «تأویل» نامیده شده‌است.
فضیل از امام باقر. علیه‌السلام نقل می‌كند كه: «سئلت اباجعفر علیه‌السلام عن هذه الروایهٔ «ما من القرآن آیه الاّ و لها ظهر و بطن، فقال ظهره تنزیله و بطنه تأولیه... » روایت ابن عباس نیز چنین است: «ان القرآن ذوشجون و فنون و ظهور وبطون... فظهره التنزیل وبطنه التأویل. » و در روایت «ابی عبدالرحمن السلمی» هم به نظر می‌رسد كه مراد از تأویل، همان معنای باطنی است. كه می‌فرماید: «ان علیاً علیه‌السلام مرّ بقاض فقال هل تعرف الناسخ من المنسوخ؟ فقال لا فقال هلكت و اهلكت. تأویل كل حرف من القران علی وجوه»
از استناد به آیه كریمه «و مایعلم تأویله الاالله والراسخون فی العلم» در ذیل معتبره «فضیل» استفاده می‌شود كه: تأویل به معنای بطن از مصادیق تأویل درآیه كریمه است. و در معتبره «برید» نیز تأویل در قبال تنزیل كه به دلالت روایت فضیل و ابن عباس، همان معانی باطنی قرآن كریم است. در ذیل سئوال از آیه كریمه «ومایعلم تأویله الاالله والراسخون فی العلم» ودر رابطه باآن ذكر شده كه از آن استفاده می‌شود، تأویل در آیه شریفه، شامل تأویل به‌معنای مزبور (معانی باطنی قرآن) هم هست. پس دیگر نمی‌توان گفت تأویل در اصطلاح این روایت، غیر از تأویلی است كه در قرآن ذكر شده است.
معتبره برید: «قلت لابی جعفر علیه‌السلام قول‌الله «و مایعلم تأویله الا الله والراسخون فی العلم» قال: یعنی تأویل القران كله الاالله والراسخون فی العلم، فرسول الله افضل الراسخین قد علمه الله جمیع ماانزل علیه من التنزیل والتأویل وما كان الله منزّلاً علیه شیئاً لم یعلمه تأویله»
ج) مصداق خارجی وتجسم عینی وعد و وعیدهای قرآن كریم در مورد آخرت و سایر پیشگویی های آن:
در قرآن كریم پیشگویی‌ها و وعد و وعیدهای فراوانی در مورد جهان آخرت ابراز شده است كه حقیقت عینی ومصداق خارجی آن وعد و وعیدها، در این جهان برای انسان، نامعلوم می‌باشد. و دربعضی از آیات كریمه كه كلمه تأویل به حسب نظرمشهور، در مورد قرآن به‌كار رفته ظاهراً مراد از آن همان مصداق عینی وعد و وعیدهای قرآن كریم و اِخبارهای آن از جهان آخرت است.مانند:
«الذین اتخذوا دینهم لهواً ولعباً و غرّتهم الحیوهٔ الدنیا فالیوم ننسهم كمانسوا لقاء یومهم هذا وماكانوا بآیاتنا یجحدون ولقد جئناهم بكتاب فصلناه علی علم هدی و رحمهًٔ لقوم یؤمنون هل ینظرون الاتأویله یوم یأتی تأویله یقول الذین نسوه من قبل قدجاءت رسل ربنا بالحق فهل‌لنا من شفعاء... » (اعراف:۵۱،۵۲و۵۳)
دراین آیه كریمه در مرجع ضمیر «تأویله» اختلاف است. برخی، آن رابه كتاب ارجاع داده‌اند و برخی، مرجع آن را «ما وعدوا به فی القرآن» یعنی وعده‌هایی كه در آیات قبل، درمورد آخرت داده شده، دانسته‌اند و چه بسا ملاحظه سیاق، همین قول دوم راتقویت نماید. زیرا آیات قبل و بعد جز آیه ۵۲، همه درمورد قیامت و وعده‌های مربوط به آن است و از ملاحظه این آیات به ذهن می‌آید كه محور كلام دراین آیات، آخرت و وعده‌های مربوط به آن می‌باشد و ذكر آیه ۵۲ نیز ظاهراً (والله هوالعالم) برای بیان این نكته باشد كه: كافرانی كه فریفته زندگی دنیا شده‌اند و دینشان را به بازیچه گرفته‌اند و آخرت را فراموش كرده‌اند، بر آنان حجت تمام و مطالب مربوط به دین و آخرت برایشان بیان شده و راه هرگونه عذر و بهانه‌ای برای ‌آنان مسدود است، زیرا برای آنان كتابی كه بر پایه علم ودانش و هدایت و رحمت برای مومنین است، آورده‌ایم. باتوجه به نكته مزبور، بعید نیست كه ارجاع ضمیر به كتاب هم به لحاظ اشتمالش بر وعد و وعیدهای آخرتی باشد، كما اینكه ظاهرِ اكثر و صریح بعضی از كسانی كه مرجع ضمیر را كتاب دانسته‌اند، همین است.
بلی در تفسیر «المیزان» آمده است كه: این معنی خلاف ظاهر است، زیرا ظاهر اضافه تأویل به كتاب، آن است كه تمام كتاب، تأویل دارد و لكن تمام نیست چون ظهور مزبور، ظهور اطلاقی است و نزد عرف و عقلا در صورتی برای كلام ظهور اطلاقی منعقد می‌شود كه صارفی یا چیزی كه صلاحیت برای صرف كلام از ظهور اطلاقی دارد، در اطراف كلام نباشد و در این آیه شریفه اگر سیاق، مانع ظهور اطلاقی وموجب ظهور دریكی از دو احتمال مزبور نباشد كه هست، لااقل باوجود آن، شرط انعقاد ظهوراطلاقی،كه خالی‌بودن كلام است از چیزی كه صلاحیت برای قرینه بودن را دارد محقق نیست؛ پس چنین ظهوری وجود ندارد ولذا عده كثیری از مفسرین، بااینكه ضمیر را به كتاب ارجاع داده‌اند، تأویل را، عاقبت، معنا كرده‌اند ومراد از آن را آشكار شدن صدق آن به واسطه ظهور و تحقق وعد و وعیدهای آن دانسته‌اند.
به هرحال، اظهر، آن است كه مراد از تأویل قرآن در این آیه كریمه، همان مصداق خارجی و تجسم عینی خبرها و وعد و وعیدهایی است كه قران كریم در زمینه آخرت بیان داشته است و ماهیت آنها دراین جهان برای انسان پنهان است؛ چه مرجع ضمیر، به قرینه سیاق و اینكه محور كلام قیامت و خبرهای مربوط به آن است، «ما وعدبه فی‌القرآن» باشد و چه مرجع، «كتاب» باشد به لحاظ اشتمالش برآن وعد و وعیدها؛ و:
«بل كذّبوابمالم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم ‌تأویله ‌كذلك كذّب ‌الذین من ‌قبلهم ‌فانظر كیف كان عاقبه الظالمین» (یونس:۳۹) در این آیه اكثریت قریب به اتفاق مفسرین ضمیر «تأویله» را به «مالم‌یحیطوا» ارجاع داده‌اند ولی «قرطبی» ضمیر را به تكذیب كه مصدر «كذّبوا» می‌باشد برگردانده ‌است، زیرا در تفسیر «و لما یأتهم تأویله» می‌نویسد: «ای و لما یأتهم حقیقه عاقبه التكذیب من نزول العذاب بهم» در این عبارت، تأویل به حقیقت خارجی «عاقبت»، معنی شده و ضمیر به «تكذیب» ارجاع داده ‌شده ‌است؛ بدیهی است طبق تفسیر مذكور، این آیه از زمره آیاتی كه تأویل در آنها در مورد قرآن كریم به‌كار رفته است، خارج خواهد شد. هرچند باتوجه به سیاق «كذالك كذب‌الذین من‌قبلهم فانظر كیف كان عاقبه الظالمین» و باتوجه به اینكه تأویل در لغت و دركلمات مفسرین به‌ معنی «عاقبت»، نیز آمده‌است، این تفسیر خیلی دور از واقعیت نمی‌باشد، ولی اظهر، ارجاع ضمیر به «مالم یحیطوا» است و لذا جمهور مفسرین نیز چنین فهمیده‌اند. در تفسیر «مالم یحیطوا» هم دیدگاههای مفسرین گوناگون است.
بعضی آن را به وعد و وعیدها و اخبار قرآن از آخرت، بهشت و جهنم و برخی به آیات متشابه تفسیر نموده‌اند. پاره‌ای نیز گفته‌اند: مراد از آن، مطلق آیاتی است كه آنها احاطه به علمش ندارند ودر كلمات عده‌ای نیزبه «قرآن» معنی شده‌است كه بعید نیست مراد آنان هم از قرآن، آن دسته‌ای از آیات باشد كه معنی و حقیقت آن برای انكار كنندگان نامعلوم است. به هرحال به نظر می‌رسد هرچند «مالم یحیطوا» به خودی خود، ظاهر درمعنای سوم مطلق آیاتی كه احاطه به علمش ندارد است ولی باتوجه به «لمایأتهم تأویله»، اظهر، تفسیر اول است. و در نتیجه، معنای تأویل در این آیه كریمه نیز همان معنایی است كه در آیه گذشته بیان شد. یعنی مراد از آن، مصداق خارجی و حقیقت عینی وعد و وعیدهای قرآن واخبارهای غیبی‌آن نسبت به عالم آخرت است. زیرا كلمه «اتیان تأویل» مناسب با چنین معنایی است.
بلی با صرف ‌نظر از این جمله، می‌توان «مالم یحیطوا» را به مطلق آن چه از قرآن كه برای آنان مجهول است چه از حیث معنا، مانند آیات متشابه و چه ‌از حیث‌ مصداق، نظیر اخبارهای‌ غیبی وعد و وعیدهای آن، تعمیم داد. و حتی بعید نیست اطلاقش شامل معنای باطنی قرآن كریم هم بشود و در نتیجه در این آیه، كسانی را نیز كه به خاطر جهلشان معانی باطنی قرآن را انكار می‌كنند، نكوهش و تهدید فرا بگیرد و این تعمیم با تفسیری كه ضمیر به تكذیب برگردد نیز مناسب است (والله هوالعالم). دربرخی از روایات نیز مصداق خارجی و تجسم عینی وعدها و پیشگویی‌هایی از قرآن ‌كریم كه ظرف وقوعشان درهیمن دنیاست، تأویل نامیده شده و درموردآن، لفظ «تأویل» به كار رفته‌است.
د) مصداق مهم وبرجسته‌ای كه‌از نظرعرف‌پوشیده است
درپاره‌ای از روایات، مصادیق برجسته‌ای از مفاهیم آیات كریمه كه انطباق آیات برآنها در نزد عرف آشكار نیست و مصداق بودن آنها برای آیات، نزد عامه مردم، ناشناخته‌است و احتیاج به تبیین دارد، تأویل نامیده می‌شود. خفاء انطباق آیات برآن مصادیق، گاه ازآن جهت است كه این مصادیق در آینده به وقوع می‌پیوندندو چون تاكنون واقع نشده‌اند، درنظر عرف ناشناخته‌اند و گاه از آن جهت است كه مصداق بودن آن مبتنی است بر توسعه درمفهوم آیه و تعمیم آن به مراتب معنوی و فوق عرفی آن و گاهی نیز از نقطه نظر حذف متعلق در آیات كریمه بوده و در مواردی بدان جهت است كه: در زمان گذشته واقع شده‌است و برای افراد این زمان نامعلوم است. در اینجا به لحاظ اختصار به ذكر بخشی از آن روایات اكتفا می‌نماییم.
صحیح فضیل: «قلت لابی جعفر علیه‌السلام قول الله عزّوجلّ فی كتابه» «ومن ‌احیاها فكانما احیا الناس جمیعا» قال: من حرق او غرق. قلت: من اخرجها من ضلال الی هدی؟ قال: «ذلك تأویلهاالاعظم»
صحیح حمران: «قلت لابی عبدالله. علیه‌السلام اخبرنی عن‌ قول‌الله عزّوجلّ «ومن‌احیاها فكانما احیی‌الناس جمیعا» قال: من حرق او غرق ثم سكت ثم قال: تأویلها الاعظم ان دعاها فاستجابت‌له». در این دو روایت، هدایت و دعوت به حق كه از مصادیق احیای نفس است ولی انطباق مفهوم آیه كریمه(احیای نفس) برآن در نزد عرف پوشیده است،تأویل اعظم آیه كریمه نامیده شده‌است. و سبب خفاء، آن است كه انطباق آیه كریمه بر آن، مبتنی است بر توسعه مفهوم عرفی احیا و تعمیم آن به احیای معنوی كه محتاج به بیان است.
معتبره اسحق‌بن‌عمّار: «سمعت اباعبدالله علیه‌السلام یقول ان‌للقرآن تأویلاً فمنه ما قدجاء و منه مالم یجی فاذا وقع التأویل فی‌زمان امام من‌الائمه علیه‌السلام عرفه امام ذلك الزمان». در این روایت، تأویل قرآن به چیزی توصیف شده كه بعضی از آن، روی داده و بعضی از آن در آینده واقع خواهد شد. و هرگاه كه واقع شود امام آن زمان، آن را می‌شناسد و یا آن را معرفی خواهد نمود، و چنین چیزی، یا مصادیق خبرهای غیبی و پیشگویی‌های قرآن كریم‌است كه در خارج و درطول زمان به تدریج تحقق می‌یابند ویامطلق مصادیقی از آیات كریمه است كه درآینده واقع خواهند شد.
معتبره محمدبن‌مسلم: «سمعت‌اباعبدالله. علیه‌السلام یقول: انّ لقیام ‌القائم علیه‌السلام - علامات تكون من‌الله عزّوجلّ للمومنین». قلت: وماهی جعلنی‌الله فداك قال ذالك قوله عزّوجلّ «ولنبلونّكم» یعنی‌المؤمنین قبل خروج‌القائم علیه‌السلا. «بشیی‌ء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات و بَشّر الصابرین» قال‌ نبلونّكم‌ بشیی‌ء من‌الخوف من‌ملوك بنی فلان فی آخر سلطانهم «والجوع» بغلاء اسعارهم ونقص من الاموال قال كساد التجارات و قله الفضل ونقص من‌الانفس قال موت ذریع و نقص من الثمرات لقلّهٔ ربع مایزرع و بشرالصابرین عندذلك بتعجیل‌الفرج یا محمّد هذاتأویله ان‌الله عزّوجلّ یقول «ومایعلم‌تأویله الاّالله والراسخون فی‌العلم».
بیان: ضمیر تأویله ظاهراً به قوله عزّوجلّ در صدر روایت برمی‌گردد ولی درمشارالیه «هذا» احتمالاتی وجود دارد:
۱) مشارالیه آن، همان مشارالیه «ذلك» درصدر روایت باشد كه عبارت است‌از: «كون علاماتٍ من‌اللّه للمؤمنین لقیام‌القائم علیه‌السلام»؛
۲) مشارالیه آن، همان مشارالیه «ذلك» باشد ولی مشارالیه «ذلك» همان علامات است.
۳) مشارالیه آن، تبیین معنی و تعیین مصداقی باشد كه توسط حضرت انجام گرفت.
۴) مشارالیه آن مصادیقی باشد كه در ذیل فرازهای آیه شریفه بیان شده‌است و مفرد بودن آن هم به این لحاظ باشد كه مجموع آن مصادیق، مدلول آیه شریفه است.
بنابراحتمال اول، مراد از تأویل، معنا و مفهوم باطنی خواهد بود، زیرا خبر از وجود علامات ‌برای قیام حضرت مهدی علیه السلام از سنخ معنا و مفهومی است كه دلالت آیه برآن، ظاهر نمی‌باشد. و بنابراحتمال سوم هم، تأویل به معنای مصدری است ولی بنابراحتمال دوم و چهارم، تأویل به معنای وصفی است و براموری حمل شده كه از مصادیق آینده مفهوم آیه‌كریمه است و انطباق آیه به خودی خود برای افراد عادی آشكار نیست و نیاز به بیان دارد واظهر احتمالات، همین احتمال چهارم است.
روایت برید كناسی: «سألت اباجعفر علیه‌السلام عن قول الله عزّوجلّ: «یوم یجمع‌اللّه الرسل فیقول ماذا اجبتم قالوا لاعلم‌لنا» فقال: ان لهذا تأویلاً یقول ماذا اجبتم فی‌اوصیائكم الذین خلفتموهم علی اممكم؟ فیقولون لاعلم لنا بمافعلوا من بعدنا» دراین روایت شریف، كلمه تأویل درمورد اوصیای پیامبران و این‌كه خدا در قیامت از پیامبران سئوال می‌كند كه درباره آنها چه جواب داده‌شدید، به كار رفته ‌است كه مصداقی است از آنچه كه پیامبران ابلاغ نموده‌اند و در روز قیامت خداوند از آنان سئوال می‌كند كه درباره آن چه جواب داده‌شدید. ولی مصداق بودن آن از نظر عرف و عامه مردم پوشیده است و ظاهراً سبب خفا، حذف متعلق در كلام است.
به هرحال، از مجموع روایات مزبور در این قسم، استفاده می‌شود كه به مصادیق مستور و پنهان آیات كریمه، تأویل اطلاق شده و یكی از اقسام تأویل قرآن، همین مصداق مستور و پنهان است كه مورد غفلت عامّه مردم قرار می‌گیرد.
باتوجه به معتبره محمدبن مسلم كه در آن، تأویل به‌معنای مزبور با تأویل درآیه كریمه «ومایعلم‌تأویله ‌ال االله و الراسخون فی‌العلم» تطبیق شده‌است، معلوم می‌شود كه یكی دیگر از صغریات تأویل، در آن آیه كریمه، همین مصداق مستور و پنهان است و دیگر نمی‌توان گفت چه بسا تأویل در لسان این روایات غیر از تأویلی باشد كه در قرآن بیان شده ‌است.
● نتیجه‌گیری
تا اینجا با استظهار از آیات كریمه و قسمتی از روایات شریفه، علاوه برنتیجه‌ای كه درابتدای سخن بیان شد امور ذیل نیز روشن شد :
۱) در قرآن كریم، كلمه تأویل پنج‌بار در مورد قرآن به كار رفته‌است: یك بار به‌ معنای «مقصود از آیات متشابه» و سه‌ بار به معنای «مصداق خارجی و تجسّم عینی وعد و وعیدها و خبرهای قرآن در زمینه آخرت» و یك بار هم در معنایی «اعم از معنای واقعی آیات متشابه و معارف باطنی ومصادیق مستور آیات كریمه چه‌محكم و چه متشابه به كار رفته‌است. »
۲) تأویل، اختصاص به آیات متشابه ندارد و همه آیات كریمه را شامل می‌شود.
۳) علم به تأویل قرآن، ویژه خداوند و «راسخان درعلم» (نبی‌اكرم وائمه اطهار علیهم السلام.) است كه با مبداء وحی، در ارتباط بوده و با زبان ویژه قرآن كریم آشنایند و برای دیگران جز از طریق مراجعه به ایشان و استفاده از كلمات دُرَربار آنان برای فهم تأویل قرآن راهی وجود ندارد و غیر آنان حق ندارند بدون دلیل و بیان،از كلام خداوند و روایات نبی اكرم و ائمه ‌هدی علیهم‌السلام معنایی را بارأی و استحسان، برای آیات متشابه قرآن برگزینند ویا مطلبی را كه طبق اصول محاوره، آیات برآن دلالت ندارد به عنوان معنای باطنی آیات كریمه عرضه بدارند و یا آیات كریمه را با مصادیقی كه ‌انطباق آیات بر آنها آشكار نیست، تطبیق دهند. زیرااین همان تأویل‌طلبی ناحق و انحرافی است كه درآیه‌كریمه قرآن و در روایت «اسماعیل‌بن جابر» و روایات دیگر، از آن مذّمت شده ‌است.
علی‌اكبر بابایی
پی‌نوشت‌ها
۱. شماره صفر و پیش شماره اول، (پاییز و زمستان ۱۳۷۰).
۲. مقاله شامل ۱۳۵صفحه است كه بیست صفحه آن در دو شماره‌ فوق چاپ شده‌ است.
۳. سوره‌ یوسف آیات ۶، ۲۱، ۳۶، ۳۷، ۴۴، ۴۵، ۱۰۰و ۱۰۱ سوره كهف، آیات ۷۸و۸۲، سوره نساء آیه۵۹ و سوره ‌اسراء آیه۳۵، سوره اعراف آیه۵۳، سوره یونس آیه ۳۹، سوره آل عمران آیه ۷.
۴. آل عمران آیه ۷.
۵. سوره اعراف آیه ۵۳ و سوره یونس آیه ۳۹.
۶. زیرا اوّلاً ابتغاء كه مصدر است به آن اضافه شده‌است و اضافه مصدر به مصدر متدوال نیست و ثانیاً تأویل در این آیه كریمه متعلق علم قرار گرفته و تعلق علم بمعنای وصفی اظهراست و ثالثاً اگر تأویل مصدر باشد اضافه آن به ضمیر قرآن اضافه مصدر به مضمون و اضافه لفظیه است‌كه به تعبیر ابن‌عقیل غیر محضه و در نیت انفصال است ولی اگر به معنای وصفی باشد وصف غیر عامل است و اضافه محضه و انفصال خلاف اصل است، عبدالله‌بن عقیل العقیلی می‌نویسد: «ان‌الاضافهٔ علی قسمین: محضهٔ و غیرمحضهٔ؛ فالمحضهٔ، هی غیر اضافهٔ الوصف المشابه للفعل المضارع الی‌معموله و غیرالمحضه، هی اضافه الوصف المذكور، فان كان المضاف‌غیروصف او وصفاً غیر عامل فالاضافه محضه... و سمیت محضه، لانهاخالصهٔ من نیته الانفصال بخلاف غیرالمحضه فانها علی تقدیرالانفصال. » شرح ابن‌عقیل، (سیدالشهداء، قم،۱۴۱۱ه ق، ص ۲۴۹)
۷. حدثنا محمد بن ‌الحسن ‌بن ‌الولید. رحمه‌الله قال حدثنا محمدبن‌الحسن الصفّار، عن ابراهیم بن‌هاشم، عن الحسن‌بن محبوب،عن علی‌بن رئاب، عن محمدبن قیس قال سمعت اباجعفر علیه‌السلام یحدّث ان حیّیاً و ابایاسر ابنی اخطب و نفراً من یهود اهل نجران‌اتوارسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله فقالو له: الیس فیماتذكر فیما انزل‌الله علیك «الم» قال بلی قالوا: اتاك بهاجبرئیل من عندالله‌ تعالی؟ قال: نعم قالوا: لقد بعثت انبیاء قبلك ومانعلم نبیاً منهم ‌اخبر نامدّه ملكه وما اجل امته غیرك قال: فاقبل حیّی ابن اخطب علی‌اصحابه فقال لهم: الالف واحد واللام ثلثون، و المیم اربعون فهذه‌ احدی و سبعون سنهٔ فعجب ممّن یدخل فی دنیا مدّهٔ ملكه واجل امته‌احدی و سبعون سنهٔ قال: ثم اقبل علی رسول الله صلی‌الله علی وآله. فقال له: یامحمد هل مع هذا غیره؟ قال: نعم قال: هاته قال: المص قال هذه اثقل و اطول الالف واحد واللام ثلثون والمیم اربعون والصاد تسعون فهذه مأهٔ و احدی و ستون سنهٔ ثم قال لرسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله فهل مع هذا غیره قال: نعم... الخ فذكر ابوجعفر علیه‌السلام ان هذه الایات انزلت فیهم منه آیات محكمات هنّ ام‌الكتاب و اخر متشابهات. قال و هی تجری فی وجه آخر علی غیرتأویل حیّی و ابی‌ یاسر و اصحابها. (شیخ صدوق، معانی‌الاخبار، انتشارات صدوق، تهران، ۱۳۷۹، ص ۲۳)
۸. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه (مكتبه‌الاسلامیه، تهران، ۱۳۴۱ه. ق) ج ۱۸، ص ۱۴۸، حدیث ۶۲.
۹. مجلسی، بحارالانوار، (ج۹۳، ص۵۵) روایت اسماعیل‌بن‌جابر را از تفسیر نعمانی‌ نقل نموده ‌است و سید هاشم ‌بحرانی ره در تفسیر البرهان (اسماعیلیان، قم، بی‌تا) ص ۲۷۰ روایت سلیم‌بن‌قیس را در ذیل آیه ۷ سوره آل عمران آورده ‌است. و محمدبن یعقوب كلینی ره در روضه كافی (چاپخانه حیدری، تهران، ۱۳۶۲ق، ج ۸، ص۲۶۹) و علی بن‌ابراهیم‌القمی در تفسیر القمی، (نجف، ۱۳۸۷ق، ج ۲، ص ۱۵۲) روایت ابوعبیده را ذكر نموده‌اند كه سند آن در تفسیر القمی ‌صحیح ‌است.
۱۰. الشیخ الصدوق، من لایحضره الفقیه (دارالكتب الاسلامیه، تهران،۱۴۱۰ق، ج۲، ص ۲۹۰، باب قضاء التفث، حدیث ۸، مخفی نباشد كه سند این روایت در كافی و معانی الاخبار مشتمل بر سهل‌بن‌زیاد است ولی در فقیه صحیح است. زیرا به سند شیخ صدوق به عبدالله‌بن‌سنان است كه صحیح اعلایی است.
۱۱. مجلسی، پیشین، ج ۲، ص ۹۷، حدیث ۶۴و ص ۹۴ حدیث ۴۷ و ج ۲۳ ص ۱۹۷ حدیث ۲۷ ر. ك: محمد بن ‌الحسن ‌الصفار القمی، بصائر الدرجارت (مكتبه آیه‌الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴ق) ص ۱۹۶و ۲۰۳.
۱۲. جلال الدین السیوطی، الدرالمنثور، (دارالفكر، بیروت، ۱۴۰۳ق، ج ۲، ص ۱۵۰، ذیل آیه ۷ سوره آل‌عمران).
۱۳. مجلسی، پیشین، ج ۹۲، ص ۹۵، حدیث ۴۵، شیخ حرعاملی، پیشین، ج ۱۸، حدیث ۶۵.
۱۴. محمدابن‌یعقوب‌كلینی، اصول‌كافی (چ حیدری، تهران، ۱۳۶۳ق) كتاب الحجه، ص۱۳، و مجلسی، پیشین، ج ۲۳ ص۱۹۹، علامه مجلسی معتبره برید را با دو سند از بصائر الدرجات ‌نقل نموده ‌كه یكی‌ از آن سندها همان سند اصول كافی است كه ضعیف است ولی سند دیگر معتبر وصحیح می‌باشد.
۱۵. البیضاوی، پیشین، ج ۱، ص ۳۴۱: «الامایؤل الیه امره من تبین صدقه بظهور مانطق به من الوعد و الوعید»؛ محمود آلالوسی، روح‌المعانی (داراحیاءالتراث العربی، بیروت، ۱۴۰۵ق) ج ۸، ص۱۲۸، محمودابن عمر الزمخشری، الكشاف، (دارالمعرفه، بیروت،بی‌تا) ج۲، ص۶۵، والسید عبدالله الشبّر، تفسیر شبّر، (دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۷ق) ص۱۷۵...
۱۶. الفضل‌بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، (مكتبه آیه الله المرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۳ق)، ج ۲، ص۴۲۶ «یوم یأتی تأویله» یوم یأتی‌عاقبهٔ ما وعدوابه و...
۱۷. ر. ك: بیضاوی و زمخشری وآلوسی و شبّر، پیشین (مذكور در شماره ۲۸)، و محمد القرطبی، الجامع‌ الاحكام ‌القرآن، (دارالكتب،بیروت،۱۳۸۰ه. ق) ج۷، ص۲۱۷، ابوالفتوح رازی، تفسیر ابوالفتوح،(چاپ‌قدیم مظفرالدین ‌شاه، تهران، ۱۳۲۳ه. ق)، ج ۲، ص۴۰۰.
۱۸. طباطبایی، پیشین، ج ۳، ص ۲۲.
۱۹. روایت ابوبصیر قال ابوعبدالله. علیه‌السلام فی‌قوله عزوجل: «هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق... » فقال والله مانزل تأویلها بعد ولاینزل تأویلها حتی یخرج القائم علیه‌السلام فاذا خرج القائم لم یبق كافر بالله العظیم ولامشرك بالامام الاكره خروجه» العروسی الحویزی، عبدالعلی (الشیخ عبدعلی العروسی الحویزی،۸نورالثقلین، (علمیه، قم، ۱۳۸۳ه. ق)، ص ۲۱۱، حدیث ۱۲۹، دربرخی دیگر از روایات لفظ تأویل در مورد مصداق خارجی و تحقق عینی مطلوب قرآن به‌كار رفته‌ است مانند:
صحیح محمدبن‌مسلم: «قلت لابی جعفر علیه‌السلام قول‌الله عزوجل (وقاتلوهم حتی لاتكون فتنه... ) فقال لم یجی‌ء تأویل هذه آلایه بعد ان رسول الله صلی الله علیه وآله رخّص لهم لحاجته و حاجه اصحابه فلوقدجاء تاویلها لم یقبل منهم لكنهم یقتلون حتّی یوحدالله عزوجل و حتی لایكون شرك» همان، ص ۱۵۴، حدیث ۹۵، كلینی، پیشین، ج ۸، ص ۲۰۱.
۲۰ و ۲۱. العروسی‌الحویزی، پیشین، ج ۱، ص ۶۱۹، حدیث ۱۵۴وص۶۲۰، ح۱۵۵.
۲۲ و ۲۳. مجلسی، پیشین، ج ۹۲، ص ۹۷، حدیث ۶۲و ج ۲، ص ۲۰۲، ح ۲۸.
۲۴. نورالثقلین، پیشین، ج ۱، ص ۶۸۸، حدیث ۴۲۷.
منبع : مجله معرفت


همچنین مشاهده کنید