پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا
عوامل رویکرد و توجه علمای شیعه به غرب
جایگاه علمای دین در ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران معاصر، موجب گردید که آنان در مواجهه با جلوههای متنوع و متکثر غرب در ایران، محوریت یابند. مقاله حاضر علل یاد شده را تشریح کرده است.
با نگاه به تاریخ معاصر به وضوح درمییابیم كه از سیصد سال قبل، كه تفكر غرب جدید وارد ایران شد، در همه وقایع و حوادث مهم اجتماعی، كه قاطبه مردم ایران در آنها شركت داشتند، نقش علمای شیعه، محوری بوده است. از آنجا كه بیشتر و بلكه همه تحولات مهم اجتماعی ایران، از سه سده پیش تا كنون، به طور مستقیم یا غیرمستقیم در خصوص مسائل مربوط به غرب میباشد، پس میتوان گفت كه در تاریخ معاصر ما، توجه علما به غرب و درگیری با آن، به نسبت سایر قشرهای جامعه، شدیدتر و گستردهتر بوده است. عوامل موثر در این زمینه عبارتاند از:
۱) عامل دینی (مبلغان مسیحی)
به لحاظ تاریخی، اولین حضور غرب در شرق، و از جمله در ایران، با صبغه دینی بوده است. مبلغان مسیحی به بهانه تبلیغ برای مسیحیان شرقی، و در حقیقت، به منظور جاسوسی كردن برای كشورهای متبوعشان به كشورهای شرقی میآمدند و پس از مدتی، بستر را برای ورود چهرههای سیاسیتر كشورهایشان آماده میكردند. هدف مبلغان مسیحی، صرفاً مسیحی كردن مسلمانان نبود ــ كه اتفاقاً در این امر، بسیار ناموفق بودند ــ بلكه علاوه بر حفظ و متمركز كردن مسیحیان شرقی، كه عمدتاً در كشورهای شرقی در اقلیت بودند، درصدد خدمتهای كلانتر و عامتر به دولتهای متبوعشان بودند.
علمای شیعه ــ كه خود طلایهدار حركتهای دینی جامعه آن روز بودند، بیش و پیش از همه، به این خطر پی بردند و بسیار سریع، در مقابل كار آنان موضع گرفتند و به تناسب اوضاع، آنگاه كه مبلغان مسیحی با زبان علمی كارشان را جلو میبردند، آنها نیز رفتارهای نظری و عملی آنها نقد علمی میکردند (به مانند اقدامی که علمای حوزه اصفهانی با انتشار مجله الاسلام، در صفاخانه اصفهان انجام دادند) و آنگاه كه مبلغان مسیحی به زبان دیپلماسی و سیاست كارشان را جلو میبردند، آنان نیز با زبان سیاسی و دیپلماسی با آنها مقابله میكردند (همانگونه که امثال ملاعلی کنی، میرزای آشتیانی، شیخ فضلالله نوری، حاجآقا نورالله اصفهانی و شهید مدرس در مقاطع مختلف تاریخی در برابر بیگانگان ایستادند).
۲ ) عامل سیاسی ــ اقتصادی (استعمار)
دومین چهرهای كه غرب پس از مسیحیتِ سیاسیشده، از خود در كشورهای شرقی نمایان ساخت چهره سیاسی ــ اقتصادی آن بود؛ چهرهای كه بعدها در نزد ملل شرقی به چهره استعماری معروف شد و شرقیها بهشدّت از آن نفرت پیدا کردند. غرب در این لباس، سرزمینهای شرقی را اشغال، و سپس منابع آنها را غارت و چپاول میکرد. این چهره غرب، بسیار شفافتر و سریعتر خود را نشان میدهد و از همین روست كه تعداد كسانی كه با این چهره غرب به مقابله و ستیز برخاستهاند، بسیار بیشتر از كسانی است كه با چهره دینی ــ مذهبی آن مقابله کردهاند.
وجود رسالهها و نوشتههای فراوان از علمای شیعه در توصیف، تبیین و نقد و بررسی پدیده استعمار، در سالهای آغازین ورود استعمار به شرق، بیانگر حساسیت علما بدین مسأله و نیز بیانگر پیشتازی آنها در این خصوص میباشد. البته، همزمان با رسالههای غربشناسی علما، عدهای از غربرفتهها نیز گزارشهایی پراكنده درباره غرب دادهاند.
شایان ذكر است كه میزان شناخت علما و نیز سایر قشرها از این چهره غرب، تا حدّ زیادی متناسب با میزان نفوذ و اعمال قدرت استعمار در كشورهای شرقی بوده و از آنجا كه چهره استعماری انگلیس در هند، بسیار زودتر از این چهره آن در ایران خود را عیان ساخته است، شناخت چهره استعماری انگلیس، برای همه ایرانیانی كه در آن ایام در هندوستان حضور داشتند، سهلتر و آسانتر بوده است. به همین دلیل است كه حتی در میان همان علما نیز، عمده مطالب غربشناسیهای اولیه را علمایی نگاشته كه یا مقیم هندوستان بودهاند یا در حال رفت و آمد به آنجا.
۳) عامل جامعهشناختی (موقعیت ممتاز علما)
الف) جایگاه اجتماعی روحانیت:
حساسیت علما در برابر غرب، علاوه بر عوامل پیشین، معلول موقعیت اجتماعی ممتاز علما نیز بوده است، زیرا آنها ــ به جز عدّه معدودی روشنفكر غربرفته ــ تنها قشر تحصیلكرده جامعه آن روز بودهاند و در این صورت، طبیعی است كه در مسائل مهم اجتماعی، مردم بدانها رجوع کنند و از آنها سوال بپرسند. وارستگی و تقوای فقهای شیعه، استقلال آنان از دولت و دربار، ستیزشان با ظلم و جور اهل دیوان و حمایتشان از ضعفا و مظلومان، جلوداری آنان در قیامهای ضد استعماری، صدور فرمان جهاد بر ضد متجاوزان، و بالاخره نیاز حیاتی و روزانه مردم به علما در امور مختلف (آموزش احكام و معارف دینی، ادای شعایر مذهبی، قضاوت در منازعات، ثبت و تنفیذ معاملات، اجرای صیغه عقد و طلاق، تقسیم ارث، و سرپرستی مؤسسات علمی و مذهبی و...) عواملی بودند كه نفوذ روحانیت را تا اعماق جامعه (حتی حرمسرای شاهان) گسترش داده و بر بخش مهمی از سرنوشت مردم حاكم ساخته بود.[۱]
موقعیت و نفوذ اجتماعی علما به قدری بوده است که حتی روشنفكران لائیك و لامذهب و بیاعتقاد هم برای پیشبرد اهداف و آمال خود ناگزیر از همراهی با علما بودند. به عنوان مثال میتوان به نامه عدهای از ایرانیان مقیم عثمانی به میرزای شیرازی ــ که تحت تأکیدات و نظر میرزا آقاخان كرمانی و میرزا ملكم خان نوشته شده بود ــ اشاره کرد: «ما عموم اهل ایران، كه مهجور از وطن عزیز، در ممالك عثمانی متفرق هستیم... [معتقدیم كه] به حكم هر قانون شرعی و عقلی بر ذمهٔ علمای دین واجب است كه بلاتأخیر یك مجلس شورای كبرای ملی ترتیب بدهند و موافق اصول شرع مقدس، حقوق ملت و شرایط بقای دولت را آن طوری كه باید مقرر و مستحكم بسازند... شكی نیست كه علمای اسلام كاملاً قادر هستند كه در ظرف چند روز این دستگاه ظلم را در نظر عامهٔ مسلمین به طوری مورد لعن و به نحوی محل نفرت عام بسازند كه دیگر هیچ بیدین جرأت نكند نزدیك چنان دستگاه منفور برود. از برای علمای عصر چه افتخاری بالاتر از اینكه بدون هیچ خونریزی، فقط به قوت كلام حق، این دولت اسلام را از چنگ این جانوران ملتخور، خلاص، و آیین عدل الهی را مجدداً اسباب سعادت امم روی زمین بسازند... از همت ایشان توقع ما فقط این است كه از بالای منابر اسلام، دستگاه ظلم و معاونت ظلم و اطاعت ظلم را جهراً و صراحه لعن و تكفیر نمایند. انهدام بنیان ظلم و شكست جمیع زنجیرهای اسارت و احیای دین و دولت اسلام، موقوف به این یك فتوای ربانی است. پس ای قبله امم! ای ملاذ مسلمین! ای محیی ملت! ای آفتاب آسمان شریعت! در اعلام این فتوای عدل الهی چه تأمل دارید؟ ... روح اسلام منتظر ندای چنان فتوای حیاتبخش و ما عموم آدمیان ایران به ایمان پاك و به قوت باطن اسلام، مهیای اجرای هر امر آن عرش انوار هدایت، هستیم.»[۲]
برای تبیین بیشتر این مسأله، ذیلاً به بعضی از گزارشها در خصوص نفوذ علمای شیعه اشاره میشود.
سیوری ــ که درباره عهد صفوی کتاب نگاشته است ــ در کتاب خود به نام «ایران عصر صفوی»، نقش تاریخی روحانیان را به عنوان حفاظی میان قدرت مطلقه فرمانروا و رعایایش ذکر میکند[۳] و راز نفوذ و موقعیت ممتاز عالمان شیعه را در میان توده مردم به همین نقش خاص آنها برمیگرداند.
میرزا محمد تنكابنی در كتاب معروفش ــ قصصالعلماء ــ بر اساس نوشته سید نعمتالله جزایری، تحت عنوان «عوالی اللئالی»، درباره منزلت شیخ نورالدین علی بن عبدالعالی كركی، معروف به محقق ثانی، آورده است: «مخفی نماناد كه شیخ علی بن عبدالعالی كركی از علمای زمان شاه طهماسب صفوی است. [شاه طهماسب] جناب شیخ علی كركی را از جبل عامل به دیار عجم آورده و در اعزاز و اكرام او كوشیده و به همه ممالك خود نوشته كه همه امتثال امر شیخ علی نمایند و اصلِ سلطنت، آن بزرگوار است، زیرا كه نایب امام است. پس شیخ به همه بلدانی كه تحت تصرف شاه طهماسب بود نوشت كه دستورالعمل خراج شما چنین است و تدبیر در امور رعیت به فلان نحو است و تغییر داد قبله را در بسیاری از بلاد عجم برای اینكه مخالفت با واقع داشت و سید نعمتالله جزایری در صدر كتابش موسوم به عوالی اللئالی نوشته كه چون محقق ثانی در عصر شاه طهماسب صفوی به اصفهان و قزوین آمد، سلطان به او گفت كه تو به سلطنت از من سزاوارتری، زیرا كه تو نایب امام میباشی و من از جمله عُمال تو میشوم كه به اوامر و نواهی تو عمل میكنم و شیخ احكام و رسایل به سوی مملكت پادشاه فرستاد، به نزد عمال ایشان كه متضمن قوانین عدل و كیفیت سلوك عمال با رعیت در اخذ خراج و مقدار آن و مقدار مدت آن بود و امر كرد كه مخالفین و سنیان را بیرون كنند تا مبادا كه موافقین را گمراه نمایند. و سلطان نیز به عمال نوشت كه اطاعت و امتثال اوامر شیخ نمایند و بدانند كه شیخ، اصل در سلطنت است و اصل در اوامر و نواهی است.»[۴]
عباس اقبال آشتیانی درباره نفوذ علمای شیعه در عهد قاجاریه مینویسد: «علمای امامیه دوره قاجاریه بر اثر تشویقی که از ایشان میشد و شهرتی که در نتیجه تألیفات و علم و فضل و کثرت شاگردان و مقلدین پیدا کردند، به تدریج چنان نفوذ یافتند که پایه قدرت خود را برابر یا بالاتر از قدرت سلاطین و اولیای امور گذاشتند و به نام ترویج احکام دین و اجرای حدود و نیابت از امام غایب در بسیاری موارد سلاطین و حکام را مطیع اوامر و احکام خود کردند.»[۵]
سر جان ملكم ــ سفیر انگلیس در عصر فتحعلی شاه ــ در کتاب «تاریخ ایران» خود در خصوص موقعیت اجتماعی علما مینویسد: «تعریف حال این طبقه [= مجتهدان] خالی از اشكال نیست، زیرا مردمی هستند كه نه منصبی دارند و نه منصب قبول میكنند و نه كار مخصوص معینی دارند. اما به جهت فرط فضیلت و زهد و صلاحیتی كه در ایشان است، اهالی هر شهر كه مجتهدی در آن سكنی دارد، بالطبع و بالأتفاق، به ایشان رجوع كرده، مجتهدین را هادی راه نجات، و حامی از ظلم بُغات و طُغات دانند و چنان در تعظیم و تبجیل ایشان مبالغت نمایند كه جبارترین سلاطین نیز مجبور است كه در این امر، متابعت خلق نموده، از روی اعتقاد یا تكلیف، مجتهد را رعایت و احترام نماید. علمای ملت، كه عبارت از قضات و مجتهدین است، همیشه مرجع رعایای بیدست و پا و حامی فقرا و ضعفای بیچارهاند؛ اعاظم این طایفه به حدّی محترماند كه از سلاطین كمتر بیم دارند، و هر وقت مخالف شریعت و عدالت حادث شود، خلق رجوع به ایشان و احكام ایشان كنند و احكام عموماً جاری است، تا وقتی كه وضع مملكت اقتضای آلات حرب نكند. اگر امری قابل ملاحظه روی دهد، ملاحظه شریعت و قوانین ملكی باید بشود. بعد از اقامه شهود و فتوای شرع، سلطان، حكم به اجرای آن دهد. بلی شك نیست كه بعضی اوقات، مخالفت شرع و قانون نیز میشود ولیكن اینگونه امثال از روی ندرت اتفاق میافتد و چون واقع شود، غالباً بهانه این است كه حفظ سلطنت یا سلطان، داعی بر آن بوده است زیرا ظاهر است كه اگر شفاهاً استخفاف و استحقاری بالنسبه به شرع و قانون بشود، علمای ملت، كه آلات و ادوات اجرای احكام مذهباند، محترم نمیتوانند بود.»[۶]
وی در جای دیگر از همان کتاب مینویسد: «بنیان قواعد اهالی ایران مانند سایر بلاد اسلام بر قرآن و حدیث است و از این سبب است كه فقهای شریعت و قضات ملت یك طایفهاند و چون سررشته قوانین الهیه در دست ملاهای ملت است و به همین سبب سپر بلاهای ضعفا و مساكیناند و در مقابل نیرباران صدمات ظلمه لاجرم این طبقه را احترامی تمام است. به جهت فرط فضیلت و زهد و صلاحیتی كه در ایشان است، اهالی هر شهر كه مجتهدی در آن سكنی دارد بالطبع و الاتفاق به ایشان رجوع كرده مجتهدین را هادی راه نجات و حامی از ظلم بْغات و طُغات میدانند و چنان در تعظیم و تجلیل ایشان مبالغه نمایند كه جبارترین سلاطین نیز مجبور است كه در این امر متابعت خلق را نموده از روی اعتقاد یا تكلف، مجتهد را رعایت و احترام كند. لكن فایده اهالی ایران از این طایفه همین نیست كه گاه گاهی در احكام عدالت از ایشان استعانت جویند، بلكه شریعت را اعتبار است به سبب صلاحیتی كه در نفس امنای شرع است، پادشاه را یارای آن نیست كه رد احكام ایشان كند... خانه ایشان پناهگاه مظلومان است و بعضی اوقات شهری را به واسطه وجود شخصی از این طبقه، بخشیده و معاف داشتهاند.»[۷]
مادام دیالافوآ فرانسوی ــ كه در زمان ناصرالدینشاه نقاط مختلف ایران را پیموده است ــ نیز مینویسد: «علمای روحانی و پیشوایان مذهبی، كه عموماً آنها را مجتهد میگویند، همیشه در نزد ایرانیان یك مقام و منزلت بسیار عالی داشته و دارند. این اشخاص محترم، از گرفتن حقوق یا مواجب دولتی امتناع دارند و از طرف دولت هم به این مقام نمیرسند، بلكه آرای عمومی متحداً در انتخاب آنها به این مقام دخالت دارد.»[۸]
لیدی مری شیل ــ همسر وزیرمختار انگلیس در زمان ناصرالدینشاه ــ نیز گزارش میدهد: «در تمام شهرهای ایران، عدّه كثیری مجتهد و ملای دانشمند وجود دارد كه در راستی و درستكاری آنها هیچ شكی نیست و اغلب مورد پشتیبانی و احترام عامه مردم قرار دارند و همگی با جان و دل به اجرای دستوراتشان گردن مینهند.»[۹]مستر بنجامین ــ سفیر امریكا در زمان ناصرالدینشاه ــ در مورد اعتبار و قدرت حاج ملاعلی كنی مینویسد: «مجتهد اعلم كه مرجع تقلید است در حقیقت عالیترین مقام قضایی ایران است و این شخص در حال حاضر حاج ملاعلی كنی است... . حاج ملاعلی كنی مردی مسن، محترم و خیلی با وقار و هیبت است، ولی علیرغم مقام و موقعیت خود، زندگی مجلل و باشكوهی ندارد و خیلی ساده و معمولی به سر میبرد و با آنكه املاك و دارایی هم دارد، معهذا درصدد نمایش دادن آنها نیست و در كمال سادگی زندگی میكند. موقعی كه از منزل خارج میشود، فقط سوار یك قاطر سفیدرنگ میگردد و یك نوكر همراه اوست، ولی مردم وقتی از آمدن او مطلع میشوند، از هر طرف نزد وی میآیند و مانند یك وجود فوق طبیعی از این روحانی استقبال میكنند، یك اشاره از طرف او كافی است كه شاه را از تخت سلطنت به زیر آورد و هر فرمان و دستوری كه درباره خارجیان و غیرمسلمانان صادر كند فوراً از طرف مردم اجرا میگردد. سربازان گارد محافظ سفارت در تهران به من میگفتند با آنكه از طرف شاه مأمور حفاظت جان و اعضای سفارت شدهاند، اگر حاج ملاعلی به آنها دستور دهد بدون درنگ، من و دیگر اعضای سفارت را خواهند كشت، خوشبختانه مردی كه این همه قدرت و نفوذ كلام دارد كسی است خیلی رئوف و مهربان و ملایم است و هیچوقت دستورات شدیدی صادر نمیكند، ولی به هر حال باید توجه داشت كه هیچ كار اجتماعی و مهمی در ایران بدون جلب نظر و صلاحدید حاج ملاعلی كنی انجام نخواهد شد.»[۱۰]
در گزارشات و اسناد وزارت امورخارجه آمده است که در سفر دوم مظفرالدینشاه (۱۳۱۹.ق/۱۲۸۱.ش)، در لندن، رؤسای كمپانی «استاندارد تراست» از شاه امتیاز تأمین آب ناحیه میان قزوین و تهران، و نیز تأمین آب آشامیدنی تهران را درخواست كردند. شاه رسیدگی به این پیشنهاد را به بازگشت به ایران موکول كرد و مسئولیت اجرای آن را به امینالسلطان محول نمود. هنگامی كه نماینده كمپانی یادشده برای عقد قرارداد به تهران آمد، امینالسلطان (اتابك) به نماینده شركت گفت: «اولاً علما مایل نیستند خارجی به آب خوردن مردم دخالت نماید، ثانیاً این كمپانی صرفاً نباید انگلیسی باشد.»[۱۱] هرچند كمپانی پذیرفت كه موافقت علما را جلب کند، و دو شركت فرانسوی و بلژیكی را هم در این كار شریك سازد، این قرارداد، چه در دوره امینالسلطان و چه در دوره عینالدوله، كه پس از او به صدارت رسید، سر نگرفت و با تأسیس شركت آبیاری موافقت نشد.[۱۲]
به واسطه همین نفوذ و قدرت بیش از حد روحانیون بود كه كمی بعد از مرگ میرزای شیرازی در اواخر سلطنت ناصرالدینشاه، آخوند ملا كاظم خراسانی، كه هنوز مرجعیت عامه نیافته بود، میتوانست بر سر مسالهای جزئی، در حضور عموم به «ویسقنسول نجف» تندی كند كه «تو كه داخل آدم نیستی، به كسی كه در بغداد است (احتشامالسلطنه در این زمان كارپرداز اول بغداد بود)، هم اعتنایی نمیكنم، سهل است اگر بخواهم پادشاه (ناصرالدینشاه) شما را هم با این انگشت كوچك خود از تخت به زیر میكشم.»[۱۳]
چنین موقعیت اجتماعی، به خودی خود باعث میشود علما در صحنه اجتماعی حضور جدّی داشته باشند. در این خصوص، سه مورد «مسئولیت محاكم شرع»، «امكان بستنشینی در بیوت علما» و «تشییع جنازه با شکوه علمای شیعه»، كه بهروشنی موقعیت اجتماعی علما را نشان میدهند، بررسی گشته است.
▪ مسئولیت محاكم شرع:
حوزه قضایی از جمله حوزههایی بود که اعمال قدرت و نفوذ در آن میتوانست پایههای قدرت صاحبان قدرت را مستحکمتر کند. از ابتدای دوره صفویه این حوزه به دو قسمت تقسیم شده بود: یكی دیوان بیگی كه دیوان قضایی عرف بود و دیگری دیوان قضاوتی شرع. البته از لحاظ اجرایی، بخش دوم زیر نظر بخش اول قرار داشت.[۱۴]
یکی از محققان تاریخ معاصر نیز در این خصوص مینویسد: «قبل از مشروطیت در كشورمان دو گونه محاكم بوده است:
الف) محاكم عُرف یا دیوانخانه عدلیه؛
ب) محاكم یا محاضر شرع. محاكم شرع، در واقع، پایگاهِ حاكمیت شرعی مجتهدان بود[۱۵] و در برابر آن دیوانخانه قرار داشت كه اراده دولت و دربار را اعمال مینمود و زمام آن در دست عمال حكومت و در رأس همه، شخص شاه بود. بنیان حقوق محاكم شرع و مبنای قانونی احكام صادره از سوی مجتهدان، كتاب و سنت معصومین(ع) و به تعبیری روشنتر، فقه مدون شیعه بود. اما احكام دیوانخانه، فاقد مبنایی واحد و ثابت بود و ملاكی مدون و مضبوط نداشت. در معنی، تابعی از متغیر آراء و ــ احیاناً ــ اهوای حكام عرف بود.»[۱۶]
پولاک نیز در سفرنامه خود مینویسد: «در جوار شرع، چیزی به نام عرف برقرار گردیده كه توسط شاه، حكام و محكمه عالی دیوانخانه اعمال میشود... ملاها طبعاً عرف را دارای اهمیت و صلاحیت نمیشناسند و احكامی را كه بر آن مبنا صادر شده باشد، باطل میدانند، تنها شاه است كه این اختیار قانونی را عملاً اعمال میكند، حتی هنگامی كه سه نفر به جان شاه سوء قصد كردند، چند تن از علما با كشتن آنها به مخالفت برخاستند و میگفتند چون سوءقصدكنندگان سه نفر هستند، بر حسب نص قرآن میتوانند با پرداختن مبلغ معین جریمه، آزادی خود را بهدست آورند. اغلب جرائم سیاسی از مقوله عرف محسوب میشود.»[۱۷]
مستر بنجامین نیز در سفرنامه خود مینویسد: «محاكم عرف، بیشتر به مسائل جنایی رسیدگی میكنند، اما دعاوی حقوقی و مدنی توسط روحانیون حل و فصل میشود. در حقیقت تقدس دادگاههای شرع و معنویتی كه حكام آن دارند، جرأت اعتراض و سرپیچی از آن را به كسی نمیدهد، در واقع دادگاههای عرف ــ اگر حمایت و پشتیبانی دولت نباشد ــ نفوذ و اهمیتی ندارند.»[۱۸]
وی در جایی دیگر از سفرنامه خود مینویسد: «با نظر مرجع تقلید در حقیقت هر نوع شائبه و شك و تردیدی در مورد اعمال نفوذ در رأی بدوی برطرف میشود، زیرا مرجع تقلید با مقام بسیار مهم و بزرگی كه دارد نه زیر نفوذ قرار میگیرد و نه آنكه از طرفین دعوی ترس و ملاحظهای دارد كه احیاناً جانب یكی از آنها را بگیرد و بدین ترتیب رأی او كاملاً عادلانه و منصفانه است.»[۱۹]
در حقیقت، تقسیم دادگاهها به دادگاههای عرفی و شرعی، حاكی از همین ساختار قدرت در جامعه بود كه در یك طرف شاه و در طرف دیگر فقها قرار داشتند و زمانی كه نفوذ مجتهدان در دولت افزایش مییافت، به موازات آن محاكم شرعی قدرت مییافتند و هر وقت نفوذ آنها كاهش مییافت، محكمه عرف قدرت بیشتری بهدست میآورد. به عنوان مثال؛ سر جان ملكم در این زمینه مینویسد: «در زمان شاه سلطان حسین صفوی منقول است كه جمیع امور در محكمه شرع میگذشت و در زمان نادرشاه، جمیع كارها به حاكم عرف رجوع میشد. حاكم عرف پادشاه است و نواب وی و حكام ممالك و بلاد و عمال قری و قصبات و ضبّاط محال و كدخدایان دهات و صاحبمنصبان از هر قبیل تحت فرمان او كار میكنند.»[۲۰]
درباره حاجی میرزا جواد آقا ــ فقیه بزرگ تبریز در عصر ناصرالدینشاه ــ نیز نوشتهاند: «سالیان دراز با نفوذ تمام، حامل لوای ریاست تامه بوده و كارهای مهم بسیاری را با كمال شهامت و موفقیت از پیش برده است. در نزد امرا و حكام و درباریان و طبقات متنوعه ملت با تمام احترام و عزّت زیسته، بلكه در اثر وجهه ملی فوقالعاده كه داشته، امرا و حكام وقت از وی ترسناك و اندیشناك بودند، اوامر و احكام او را با كمال تذلل قبول و اجرا میكردند و اصلاً قدرت ردّ آنها را نداشتند.»[۲۱]
در احوال مرحوم سید محمدباقر شفتی نوشتهاند که خود مستقل از دربار و دولت، هرگاه که حکمی از احکام الهی تعطیل میشد و جرمی محقق میشد، حدود الهی را اجرا میکرد.[۲۲] احتشام السلطنه، از پیشگامان مشروطه و روسای مجلس اول مشروطه، بهرغم انتقاد از بعضی از محاضر شرع در عصر قاجار، درباره كارنامه محاكم شرع مینویسد: «حكام محاضر شرع، عموماً افرادی بودند كه مراحل اجتهاد را پشت سر گذارده و اكثراً مردمی خداترس و دینباور بودند كه در دعاوی مردم حتیالمقدور برای تمییز حق از باطل و صدور حكم به حق، ساعی و جاهد بودند و دیناری هم به هیچ عنوان از اصحاب دعوا قبول نمیكردند.»[۲۳]
اعتبار احكام صادره از محاكم شرع ــ كه تحت اشراف و مسئولیت علمای شیعه بود ــ به قدری بالا بود كه حتی اقلیتهای مذهبی نیز، در مواقع بحرانی، خود را ناگزیر از مراجعه به این محاكم میدیدند. به عنوان مثال؛ در دوره قاجار، تعداد كلیمیان در یزد، بسیار بود، و ذبح گوسفند برای آنها كاری سودمند به شمار میرفت. روزی بین دو تن از روحانیان كلیمی شهر، بر سر ارجحیت خود در این كار، نزاعی واقع شد و نهایتاً برای حل اختلاف، به آیتاللَّه میرزا محمدعلی مدرس طباطبایی ــ فقیه متنفذ یزد ــ رجوع كردند. ایشان از آنها سؤال كرد: میزان ارجحیت، در مذهب شما چیست؟ میگویند: قوّت دست است، زیرا باید به یك ضربه، سر را جدا كرد. مدرس میگوید: برای امتحان قویتر بودن دست، هر كدام یك آینه به دست گرفته، در مقابل خورشید بایستید و نور آن را در سایه منعكس كنید. هر كدام كمتر حركت كرد معلوم میشود قوت دست او بیشتر است، و هر دو به این قضاوت راضی شدند.[۲۴]
درباره قضاوتهای عادلانه و حكیمانه علمای شیعه نقلهای بسیار است، آنچه باید ذكر شود این است كه اعتبار قضایی علمای شیعه در یك تاریخ دراز و پرفراز و نشیب به دست آمده و بیانگر این است كه در طی تاریخ، قضاوت عالمان اسلامی، از آنجا كه مبتنی بر اصول عادلانه قرآن و سنت بوده، در نزد عامه مردم مقبولیت داشته است.
▪ بستنشینی در بیوت علما:
در عصر قاجار، شیوه بستنشینی در بیوت علما برای مصون بودن از تعدّی زورگویان رایج بوده است. مردم بیگناه و مظلوم، كه هیچ ملجأ و پناهگاهی نداشتند، به علما پناه میآوردند تا از تجاوز زورگویان در امان بمانند. اینكه چنین چیزی ممكن بوده و پس از شروع بستنشینی هیچ كسی را یارای تجاوز به شخص بستنشسته نبوده، بیانگر نفوذ و موقعیت علما بوده است. بسیاری از تحلیلگران داخلی و خارجی به این موقعیت ویژه و ممتاز اشاره كردهاند.
ایوانف در این خصوص میگوید: «مذهب شیعه و روحانیت، نقش مهم و عمدهای را در زندگی سیاسی و اجتماعی ایران ایفا مینمود. مجتهدین و علما، نقش مراجع عالی قانونگذاری را ایفا نموده و از قوانین خاص قرآن، شرعیات و احادیث استفاده میكردند و آنها را با شرایط موجود تطبیق میدادند. امور قضایی (مانند امور وراثت، ازدواج و طلاق، تجارت و سایر كارها بر پایه اصول مذهبی و شرعیات بنا نهاده شده و در دست روحانیون متمركز بود. همچنین نظارت بر مدارس و مراكز آموزشی و علمی و كنترل آنها نیز در دست روحانیون متمركز شده بود. به این ترتیب، مراجع روحانی از نفوذ و اقتدار بسیاری برخوردار بودند و در اداره مملكت دخالت میكردند.»[۲۵]
دكتر ویشارد (پزشك امریكایی دربار مظفرالدینمیرزا ولیعهد در تبریز) چنین اظهار میکند که «بستنشینی تنها سلاح مؤثری است كه ایرانیها میتوانند با آن به جنگ درماندگی و گرفتاریهای خود بروند.»[۲۶]
ادوارد پولاك مینویسد: «ملاها بین محرومین و فرودستان، طرفداران بسیاری دارند. اما دولتیان از ملاها میترسند، زیرا میتوانند قیام برپا كنند. نمیتوان منكر شد كه ترس از آنها وسیلهای است كه استبداد و ظلم زورگویان را تا اندازهای محدود و تعدیل میكند.»[۲۷]
مادام دیالافوآ با اشاره به مقام و منزلت بسیار عالی علمای روحانی و پیشوایان مذهبی در نزد ایرانیان مینویسد: «این اشخاص محترم از گرفتن حقوق یا مواجب دولتی امتناع دارند و از طرف دولت هم به این مقام نمیرسند، بلكه آرای عمومی متحداً در انتخاب آنها به این مقام دخالت دارد. كار این طبقه روحانی منحصر است به تعالیم مذهبی و اخلاقی، و در موقع لزوم از بیعدالتی و ستمكاری حكام و مأمورین دولتی نسبت به مؤمنین دفاع میكنند.»[۲۸]
سناتور ملكزاده چنین مینگارد: «كلیه امور جامعه در دست روحانیون بود: معاملات به طور كلی و جزئی در محضر روحانیون انجام مییافت، عقد و نكاح را روحانیون اجرا میكردند، ارث به وسیله آنان تقسیم میشد، حق امام و خمس، كه در حقیقت پرداخت مالیات بود، به آنها داده میشد، اكثر مردم نماز را پشت سر روحانیون میگذاردند و كمتر فردی بود كه در روز، گرفتار مشكلات و مسائلی نشود كه حل آن به وسیله استعلام و استفتا از روحانیون میسر بود. در نتیجه، هرگاه دستگاه روحانیت در تهران برچیده میشد، زندگانی عمومی بهكلی فلج میشد و ریشه زندگی اجتماعی، كه روی معاملات بود، از هم پاشیده میشد. ملت ایران به طوری كه تاریخ نشان میدهد در دوران زندگی چندین هزار سالهاش دائماً مورد هجوم و تجاوز ستمگران بوده است و چون قانون و اصول و ملجأیی هم در كار نبوده كه مردم را از تعدّی ظالمین محفوظ بدارد، مردم به ناچار برای نجات خود از تجاوز ستمگران مأمنهایی به دست میآوردند تا در پناه آن مصون بمانند. این بود كه امامزادهها و مساجد و خانه بعضی از علمای درجه اول، بست بود و از تعدّی حكام و مأمورین دولت محفوظ بود و مردم میتوانستند به آنجاها پناه ببرند.»[۲۹]كریم طاهرزاده، عضو مركز غیبی تبریز در عصر مشروطه، در این خصوص مینویسد: «روحانیت، آن موقع خیلی رونق داشت. در محیط روحانیت برای اعمالِ زور مأمورین دولت حتی برای استبداد شخص شاه، مجالی نبود. روحانیت، تنها پناهگاه ستمدیدگان و ملجأ مظلومان محسوب میشد. حقیرترین طلبه علوم دینی میتوانست با كلانتر محل با صراحت لهجه صحبت كند و یا با فرّاش حكومت خشونت نماید و آزار و گزندی نبیند. در منزل علما بست مینشستند و تحصن میجستند. خلاصه، در دوران استبداد، اگر از آزادی اثری بود، به یقین آنجا بود.»[۳۰]
تشییع جنازه باشكوه علمای شیعه: از مراسم تشییع جنازه علما پس از فوتشان میتوان به موقعیت اجتماعی علمای شیعه پی برد. مردم پس از درگذشت شخص، هیچ تعارف و رودربایستی نخواهند داشت، لذا اگر در چنین شرایطی باز هم به كسی اقبال كنند، در آن صورت، یقین میكنیم كه آن شخص، نزد آنان محترم بوده است. تشییعجنازههای علمای شیعه، همه در نوع خود كمنظیر بوده است. با درگذشت یك عالم دینی، غم و ماتم همه جا را فرامیگرفت و حتی مخالفان علما را هم متأثر میكرد.
به عنوان مثال؛ معلم حبیبآبادی، در مكارمالآثار مینویسد: «در فوت حجتالاسلام شفتی ــ فقیه سائس اصفهان ــ تا یك سال آثار و آداب عزاداری او در ایران و هند و پاكستان و غیره برپا بود و اشعار عربی و پارسی بسیار در مرثیه و ماده تاریخ او گفتند.»[۳۱] در وفات حاج ملاعلی كنی نیز تمام عالم شیعه عزاداری كردند و تعطیل عمومی اعلام شد. مردم تهران پیكر او را با احترام تمام دوش به دوش از تهران به حضرت عبدالعظیم (ع) انتقال دادند. اعتمادالسلطنه، وزیر انطباعات عهد ناصری، در این خصوص مینویسد: «شنیدم در تشییعجنازه حاجی ملاعلی، كه به حضرت عبدالعظیم (ع) بردند، اهالی طهران از شهری و كندی و كسبه و علما و آخوندها معركه كرده بودند. حتی گبر و یهود و ارمنی هم دسته شده بودند. عماری حاجی را همین طور به دوش، از شهر به حضرت عبدالعظیم [برده و در] بینالحرمین دفن نمودند. نوحهای كه كندیها و اهل شهر و یهودیها جلو جنازه میخواندند و سینه میزدند از این قرار است:
ـ اهل شهر:
رفتی تو ز دنیا ای نایب پیغمبر
شد جای تو خالی در مسجد و منبر
ـ كندیها:
كندیان را خاك عالم بر سر است
این عزای نایب پیغمبر است
ـ یهودیها
واویلا صد واویلا
ستون دین ناپیدا
چهار روز دكاكین را بسته بودند، مثل ایام عاشورا دسته و سینهزن در كوچهها میگردیدند. ختم را هم در مسجد مروی گذاشته بودند. روز چهارم حركت دادند و به حضرت عبدالعظیم(ع) بردند. حقیقت، تا به حال برای احدی در ایران این طور عزاداری نكرده بودند.»[۳۲]
این نمایش عام، در سوگ آقانجفی اصفهانی نیز تكرار شد. جریده حبلالمتین، در ششمین روز درگذشت وی نوشت: «در این شش روز، شهر [اصفهان] و توابع، یكپارچه ماتم است. تمام شهر را سیاه بسته، مسجد شاه و میدان جنب آن در این چند روز از دسته سینهزن و كتل و نوحهگر خالی نمانده، طوری عزاداری نمودند كه هیچگاه احدی ندیده و نشنیده بود. ولی سرآمد تمام عزاداریها، عزاداری دویست نفر اطفال یتیم بود كه آن مرحوم از آنها پرستاری میفرمود و از هر جهت از خوراك، لباس و درس و جمیع لوازم آنها مواظبت میفرمود. و آنها با سر و پای برهنه و چشمهای گریان، خاكبرسركنان، متصل در مسجد و اطراف در سیر بودند و همگی میگفتند: ای چرخ، چرا بردی بابای یتیمان را؟! و این حال آنها در این چند روز آتش بر قلوب خاص و عام زده است. از دست رفتن این بزرگمرد برای مسلمانان واقعاً بسی جای افسوس است. سی سال تمام، به استحقاق كامل، حائز روحانیت اسلام بود. میتوان با كمال جرأت اظهار نمود كه در تمام سیصدهزار جمعیت اصفهان و توابع، در این چند روز یك حالت جنونی مشاهده میشود، شرح وقایع نوشتنی نیست.»[۳۳]
شكوه سوگواری غمبار مردم در مرگ مشكوك برادر آقانجفی، حاج آقا نوراللَّه اصفهانی، نیز كمتر از آنچه ذکر شد نبوده است. هنوز لحظاتی از اعلان شهادت حاج آقا نوراللَّه در قم نگذشته بود كه آن شهر، یكپارچه تعطیل شد و سپس حالت ماتم گرفت و سیاهپوش گشت. در اصفهان و تهران و سایر بلاد ایران نیز پس از اطلاع، عَلَمها برافراشته گردید. در تهران، شهید مدرس برای ایشان مراسم ختمی گذاشت و پس از آن تا دو ماه پیاپی مردم پایتخت همچنان عزاداریهای مفصل و باشكوهی برگزار میکردند. یكی از جراید، عواطف و احساسات مردم اصفهان را این گونه تصویر كرده است: «حاج آقا نوراللَّه دار فانی را وداع گفتند. پس از شیوع این خبر در اصفهان، حزن فوقالعاده عموم اهالی را فراگرفته و شهر یكپارچه اندوه و تألم گردید. در مساجد، مجالس فاتحه منعقد و تمام دكانها و بازارها را سیاهپوش كرده، از تمام محلات شهر و اطراف؛ از سده، نجفآباد و قمشه، دستههای بزرگی به مجالس فاتحه آمده كه اغلب آنها مانند روز عاشورا قمه زدند.»[۳۴]
حقیقت این است كه این شكوه، در مراسم عزاداری ارتحال همه عالمان وارسته شیعه در طی تاریخ معاصر ما اتفاق افتاده است. و این امر به روشنی میتواند بر نفوذ، اعتبار و موقعیت ویژه علمای شیعه در دلهای دینداران گواهی دهد.[۳۵]
ب) مقابله سنت با هجوم تمامعیار تجدد:
عامل دیگری كه میتوان در خصوص مواجهه شدیدتر و گستردهتر علما با غرب، نسبت به سایر قشرهای جامعه، ذكر كرد این است كه جریان تجدد، بیش از هر چیز دیگر، در ستیز با ویژگیهای دین و سنت بود و از آنجا كه علمای شیعه، طلایهداران و نگهبانان اصول دین و سنت در جامعه بودند، طبیعی بود كه بیش از هر كس و قشر دیگر در برابر این جریان حساسیت نشان دهند.
فرهنگ انسانی در بستر چهار نوع رابطه خاص میان انسان ــ انسان، انسان ــ طبیعت، انسان ــ خویش و انسان ــ خدا شكل میگیرد. فرهنگ شیعی ایرانیانِ عصر ورود تجدد به شرق، بر مبنای تعاریف دین و سنت از این روابط چهارگانه شكل گرفته بود. با ورود تفكر تجدد و غرب به ایران، تعاریف و نسبت این روابط تا حدّ زیادی به هم خورد؛ به گونهای كه در بعضی از موارد كاملاً متضاد با آنچه پیش از این تصور میشد، بود. در تفكر تجدد، در خصوص رابطه نخست (انسان ــ انسان)، از آنجایی که انسانها از سویی به روباه (کتاب «شهریار» و «گفتارها» ماکیاولی)، از سویی به گرگ (کتاب «لویاتان» توماس هابز)، از سویی به میمون (کتاب «تبار انسان» چارلز داروین) و از سویی به ابرحیوان (کتاب «دجال» نیچه)، تشبیه شدند، استثمار دیگران از نوعی اصالت ویژه برخوردار گشت. در خصوص رابطه دوم (انسان ــ طبیعت)، انسان، حسب تفسیر افراطی دکارت، «مالكالرقاب طبیعت» انگاشته شد و به خود اجازه تصرف بیحدّ و حصر در آن را داد و بیش از آنکه خود را مکلف به جستجو برای کشف قوانین ودیعهگذاشتهشده در دل طبیعت بداند، به دنبال جعل قوانینی برای طبیعت بود که بیش از پیش به وی در استثمار و تصرف آن کمک کند. در خصوص رابطه سوم (انسان ــ خویش)، انسان خود را معیار همه چیز قرار داد و نقطه اتكای انسان، كه در نگرش دینی و سنتی به بیرون از وجود انسان و در ضمن مفاهیم عالیه دینی از جمله توکل، توسل، خوف و رجاء و... حوالت داده شده بود، این بار به درون انسان حوالت داده شد و انسان خود، تکیهگاه خود گشت، همچنان که خود مبدأ و مقصد خویش گشته بود. در خصوص رابطه چهارم (انسان ــ خدا)، قلمرو قدرت خداوند تحدید شد و بر خلاف آنچه در نگرش دینی و سنتی تبیین شده بود مبنی بر آنكه خداوند، حدّ انسان را تعیین میكند، اینبار انسان، حدّ خداوند را تعیین كرد و از میان همه زمانها، فقط یكشنبه را، و از میان همه مكانها، فقط كلیسا را به او داد و حضورش را در دیگر زمان و مكانها، اعم از اداره، کارخانه، اجتماع و خانه، ممنوع كرد.
اینچنین تغییر جدّی در همه آنچه هستیشناسی و معرفتشناسی دینی و سنتی نامیده میشد، لاجرم، علمای شیعه را به عكسالعمل در برابر آن میكشاند.
احمد رهدار*
پینوشتها
* دانشجوی دکترای علوم سیاسی
[۱]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، كارنامه شیخ فضلالله نوری، تهران، عبرت، چ ۱، ۱۳۸۰، ص ۲۳
[۲]ــ روزنامه قانون، ش ۲۰، صص ۱ و ۲ و ۳ به نقل از: ماشاءالله آجودانی، مشروطه ایرانی، تهران، اختران، چ ۴، ۱۳۸۳، صص ۳۲۸ ــ ۳۲۷
[۳]ــ راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمه کاظم عزیزی، تهران، نشر مرکز، چ ۱۰، ۱۳۸۱، ص ۱۵۹، به نقل از: رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوی، قم، انصاریان، چ ۱، ۱۳۷۰، ص ۶۹
[۴]ــ ش۸۱ به نقل از: ماشاءالله آجودانی، همان، صص ۶۳ ــ ۶۲
[۵]ــ عباس اقبال آشتیانی، «شرح حال حجتالاسلام حاج سید محمدباقر شفتی»، مجله یادگار، س ۵، ش ۱۰ (خرداد ۱۳۲۸)، ص۳۰، به نقل از: ماشاءالله آجودانی، همان، ص ۹۸
[۶]ــ سر جان ملکم، تاریخ ایران، ج ۲، صص ۵۴۳ ــ ۵۴۱، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۲ ــ ۶۱
[۷]ــ سر جان ملکم، همان، صص ۵۵۱ ــ ۵۴۶، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۵ ــ ۶۴
[۸]ــ مادام دیالافوا، سفرنامه دیالافوآ (ایران و كلده)، ترجمه و نگارش فرهوشی، تهران، خیام، چ ۲، ۱۳۶۱، ص ۵۹
[۹]ــ خاطرات لیدی شیل، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، چ ۲، ۱۳۶۸، ص ۱۱۷
[۱۰]ــ س. ج. و. بنجامین، ایران و ایرانیان (سفرناه بنجامین)، ترجمه حسین کردبچه، تهران، نشر جاویدان، چ۱، ۱۳۶۳، ص ۳۳۲، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۸ ــ ۶۷
[۱۱]ــ رک: ابراهیم صفایی، نهضت مشروطه ایران بر پایه اسناد وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، ۱۳۷۰، صص ۲۴ ــ ۲۲؛ ۳۳ ــ ۲۹؛ ۵۶
[۱۲]ــ ماشاءالله آجودانی، همان، ص ۲۷۹
[۱۳]ــ روزنامه قانون، ش ۲۶۸، به نقل از: ماشاءالله آجودانی، همان، صص ۱۶۳ ــ ۱۶۲
[۱۴]ــ البته ناگفته نماند که اموری كه در محكمه عرف فیصله مییافت، به اقتضای مكان و زمان و اشخاص، و به اقتضای ضعف، قوت، میل و طبیعت سلاطین، و بلکه تمامی حكام ممالك و بلاد، عمال اوراق و قصبات و ضبّاط محل، كدخدایان دهات و صاحبمنصبان در هر ردهای، خود متغیر بوده است، و چون در اكثر موارد، از جانب حاكمان عرف، وقت لازم برای بررسی پروندههای مورد قضاوت صرف نمیشد، غالباً ظلم واقع میشد.
[۱۵]ــ به همین دلیل ناصرالدینشاه گفته بود: عدلیه، فراشباشی شرع است. به نقل از: فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران، پیام، چ ۱، ۱۳۵۵، ص ۴۱۸
[۱۶]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، همان، صص ۳۱ ــ ۳۰
[۱۷]ــ ادوارد یاکوب پولاک، سفرنامه پولاك، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۸، ص ۲۲۵؛ به نقل از: رسول جعفریان، همان، ص ۶۶
[۱۸]ــ رسول جعفریان، همان، ص ۶۷
[۱۹]ــ س.ج.و. بنجامین، همان، ص ۳۳۳، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۹ ــ ۶۸
[۲۰]ــ سرجان ملکم، همان، صص۵۵۰ ــ ۵۴۶، به نقل از: رسول جعفریان، همان، ص ۶۳
[۲۱]ــ ریحانۀ الأدب، ج ۵، صص ۱۸۱ ــ ۱۸۰
[۲۲]ــ رك: بیان المفاخر، در شرح حال حجتالاسلام محمد باقر شفتی، ج ۱، صص ۱۶۴ ــ ۱۶۱
[۲۳]ــ سید محمدمهدی موسوی (به كوشش)، خاطرات احتشام السلطنه، تهران، زوار، چ ۲، ۱۳۶۷، ص ۱۳۰
[۲۴]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، همان، صص ۴۱ ــ ۴۰
[۲۵]ــ میخائیل سرگه یویچ ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائمپناه، تهران، بینا، بیتا، ص ۱۶
[۲۶]ــ جان ویشارد، بیست سال در ایران، ترجمه علی پیرنیا، تهران، نوین، ۱۳۶۳، ص ۳۱۴
[۲۷]ــ ادوارد یاكوب پولاك، همان، ص ۲۲۵
[۲۸]ــ مادام دیالافوآ، همان، ص ۵۹
[۲۹]ــ مهدی ملكزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، علمی، چ ۴، ۱۳۷۳، ج ۲، صص ۳۶۷ ــ ۳۶۵
[۳۰]ــ كریم طاهرزاده، قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، تهران، اقبال، بیتا، ص ۴۰۸
[۳۱]ــ معلم حبیبآبادی، مكارمالآثار، ج ۵، ص ۱۶۱
[۳۲]ــ ایرج افشار (به كوشش)، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، تهران، امیركبیر، چ ۵، ۱۳۷۹، صص ۵۹۶ ــ ۵۹۵
[۳۳]ــ روزنامه حبلالمتین كلكته، ۲ شوال ۱۳۳۲.ق، ش ۱۶، ص ۲۰
[۳۴]ــ رك: موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ ۲، ۱۳۷۸، صص ۳۰۷ ــ ۳۰۴
[۳۵]. عضی از مآخذ مطالب این بخش، از منبع ذیل اخذ شدهاند: علی ابوالحسنی (منذر)، كارنامه شیخ فضلالله، همان، صص ۵۴ ــ ۲۳
پینوشتها
* دانشجوی دکترای علوم سیاسی
[۱]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، كارنامه شیخ فضلالله نوری، تهران، عبرت، چ ۱، ۱۳۸۰، ص ۲۳
[۲]ــ روزنامه قانون، ش ۲۰، صص ۱ و ۲ و ۳ به نقل از: ماشاءالله آجودانی، مشروطه ایرانی، تهران، اختران، چ ۴، ۱۳۸۳، صص ۳۲۸ ــ ۳۲۷
[۳]ــ راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمه کاظم عزیزی، تهران، نشر مرکز، چ ۱۰، ۱۳۸۱، ص ۱۵۹، به نقل از: رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوی، قم، انصاریان، چ ۱، ۱۳۷۰، ص ۶۹
[۴]ــ ش۸۱ به نقل از: ماشاءالله آجودانی، همان، صص ۶۳ ــ ۶۲
[۵]ــ عباس اقبال آشتیانی، «شرح حال حجتالاسلام حاج سید محمدباقر شفتی»، مجله یادگار، س ۵، ش ۱۰ (خرداد ۱۳۲۸)، ص۳۰، به نقل از: ماشاءالله آجودانی، همان، ص ۹۸
[۶]ــ سر جان ملکم، تاریخ ایران، ج ۲، صص ۵۴۳ ــ ۵۴۱، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۲ ــ ۶۱
[۷]ــ سر جان ملکم، همان، صص ۵۵۱ ــ ۵۴۶، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۵ ــ ۶۴
[۸]ــ مادام دیالافوا، سفرنامه دیالافوآ (ایران و كلده)، ترجمه و نگارش فرهوشی، تهران، خیام، چ ۲، ۱۳۶۱، ص ۵۹
[۹]ــ خاطرات لیدی شیل، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، چ ۲، ۱۳۶۸، ص ۱۱۷
[۱۰]ــ س. ج. و. بنجامین، ایران و ایرانیان (سفرناه بنجامین)، ترجمه حسین کردبچه، تهران، نشر جاویدان، چ۱، ۱۳۶۳، ص ۳۳۲، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۸ ــ ۶۷
[۱۱]ــ رک: ابراهیم صفایی، نهضت مشروطه ایران بر پایه اسناد وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، ۱۳۷۰، صص ۲۴ ــ ۲۲؛ ۳۳ ــ ۲۹؛ ۵۶
[۱۲]ــ ماشاءالله آجودانی، همان، ص ۲۷۹
[۱۳]ــ روزنامه قانون، ش ۲۶۸، به نقل از: ماشاءالله آجودانی، همان، صص ۱۶۳ ــ ۱۶۲
[۱۴]ــ البته ناگفته نماند که اموری كه در محكمه عرف فیصله مییافت، به اقتضای مكان و زمان و اشخاص، و به اقتضای ضعف، قوت، میل و طبیعت سلاطین، و بلکه تمامی حكام ممالك و بلاد، عمال اوراق و قصبات و ضبّاط محل، كدخدایان دهات و صاحبمنصبان در هر ردهای، خود متغیر بوده است، و چون در اكثر موارد، از جانب حاكمان عرف، وقت لازم برای بررسی پروندههای مورد قضاوت صرف نمیشد، غالباً ظلم واقع میشد.
[۱۵]ــ به همین دلیل ناصرالدینشاه گفته بود: عدلیه، فراشباشی شرع است. به نقل از: فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران، پیام، چ ۱، ۱۳۵۵، ص ۴۱۸
[۱۶]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، همان، صص ۳۱ ــ ۳۰
[۱۷]ــ ادوارد یاکوب پولاک، سفرنامه پولاك، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۸، ص ۲۲۵؛ به نقل از: رسول جعفریان، همان، ص ۶۶
[۱۸]ــ رسول جعفریان، همان، ص ۶۷
[۱۹]ــ س.ج.و. بنجامین، همان، ص ۳۳۳، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۹ ــ ۶۸
[۲۰]ــ سرجان ملکم، همان، صص۵۵۰ ــ ۵۴۶، به نقل از: رسول جعفریان، همان، ص ۶۳
[۲۱]ــ ریحانۀ الأدب، ج ۵، صص ۱۸۱ ــ ۱۸۰
[۲۲]ــ رك: بیان المفاخر، در شرح حال حجتالاسلام محمد باقر شفتی، ج ۱، صص ۱۶۴ ــ ۱۶۱
[۲۳]ــ سید محمدمهدی موسوی (به كوشش)، خاطرات احتشام السلطنه، تهران، زوار، چ ۲، ۱۳۶۷، ص ۱۳۰
[۲۴]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، همان، صص ۴۱ ــ ۴۰
[۲۵]ــ میخائیل سرگه یویچ ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائمپناه، تهران، بینا، بیتا، ص ۱۶
[۲۶]ــ جان ویشارد، بیست سال در ایران، ترجمه علی پیرنیا، تهران، نوین، ۱۳۶۳، ص ۳۱۴
[۲۷]ــ ادوارد یاكوب پولاك، همان، ص ۲۲۵
[۲۸]ــ مادام دیالافوآ، همان، ص ۵۹
[۲۹]ــ مهدی ملكزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، علمی، چ ۴، ۱۳۷۳، ج ۲، صص ۳۶۷ ــ ۳۶۵
[۳۰]ــ كریم طاهرزاده، قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، تهران، اقبال، بیتا، ص ۴۰۸
[۳۱]ــ معلم حبیبآبادی، مكارمالآثار، ج ۵، ص ۱۶۱
[۳۲]ــ ایرج افشار (به كوشش)، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، تهران، امیركبیر، چ ۵، ۱۳۷۹، صص ۵۹۶ ــ ۵۹۵
[۳۳]ــ روزنامه حبلالمتین كلكته، ۲ شوال ۱۳۳۲.ق، ش ۱۶، ص ۲۰
[۳۴]ــ رك: موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ ۲، ۱۳۷۸، صص ۳۰۷ ــ ۳۰۴
[۳۵]. عضی از مآخذ مطالب این بخش، از منبع ذیل اخذ شدهاند: علی ابوالحسنی (منذر)، كارنامه شیخ فضلالله، همان، صص ۵۴ ــ ۲۳
منبع : ماهنامه زمانه
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران سریلانکا دولت رهبر انقلاب کارگران حجاب پاکستان مجلس شورای اسلامی رئیسی سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم
کنکور سیل فضای مجازی شهرداری تهران تهران سلامت پلیس فراجا اصفهان قتل وزارت بهداشت قوه قضاییه
خودرو قیمت خودرو چین قیمت دلار قیمت طلا دلار بانک مرکزی بازار خودرو ایران خودرو سایپا بورس تورم
مهران مدیری سریال تلویزیون کتاب تئاتر سینمای ایران رادیو شعر سینما انقلاب اسلامی فیلم سینمایی
کنکور ۱۴۰۳ دانشگاه فرهنگیان
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه آمریکا فلسطین روسیه جنگ غزه طوفان الاقصی اوکراین عملیات وعده صادق ترکیه اتحادیه اروپا
فوتبال پرسپولیس استقلال باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال فوتسال بازی تراکتور تیم ملی فوتسال ایران رئال مادرید بارسلونا لیگ برتر
هوش مصنوعی مریخ ناسا فیلترینگ تسلا تبلیغات ایلان ماسک اپل وزیر ارتباطات فناوری نخبگان سامسونگ
سلامت روان داروخانه دوش گرفتن یبوست