جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

نظریه متعالی بودن زبان قرآن


نظریه متعالی بودن زبان قرآن
فهم كتاب الهی می‏طلبد كه زبان آن را بشناسیم . در باره زبان قرآن اختلاف نظر وجود دارد: زبان قرآن را برخی علمی و ادبی و برخی رمزی و برخی دیگر عرفی دانسته‏اند; اما هیچ یك از آنها درست‏به نظر نمی‏رسد; زیرا قرآن برای همه انسانها و همه زبانها آمده‏است; حال آنكه زبان علم و ادب و رمز به گروه خاصی تعلق دارد . زبان عرف نیز از مسامحه و مبالغه خالی نیست . به علاوه در قرآن واژه‏هایی در معناهایی ورای فهم عرف به‏كار رفته است . بنابراین زبان قرآن، زبانی فراتر از همه این زبان هاست . قرآن از همه این زبان‏ها بهره گرفته‏است . ظاهر قرآن عرفی است; ولی موضوعاتی به این قرار آن را از عرف متمایز می‏سازد:
۱) ظاهر وباطن
۲) تاویل و تنزیل
۳) محكم و متشابه
۴) جری و انطباق
۵) نظام مندی
۶) خبر از مغیبات
۷) به‏كارگیری بعضی از واژه‏ها در معنای خاص .
● مقدمه
مطالبی در قرآن وجود دارد كه پرسشها و ابهامهای فراوانی را برانگیخته‏است; از قبیل: حروف مقطعه; آنچه به ظاهر با علوم روز سازگار نیست; مانند: آسمانهای هفتگانه، آفریده شدن آدم از خاك، تولد حضرت عیسی بدون پدر; اموری كه با علم قابل اثبات نیست; مانند: وحی، ملك، جن، معراج پیامبر، داستان تخت‏بلقیس و تاثیر جادو [فلق/۳]، تاثیر چشم زخم، خلقت زمین و آسمان در شش روز; احكامی كه با قوانین امروز بشر قابل توجیه نیست; مانند: سلطه مردان بر زنان [نساء/۲۴]، دو برابر بودن ارث مردان نسبت‏به زنان; برتری مردان بر زنان [نجم/۲۲]، تایید برده‏داری [نحل/۷۵; نساء/۱۱] ; آنچه معنای ظاهری آن با عقل سازگار نیست; مانند: آمدن پروردگار و فرشتگان صف به صف [فجر/۲۲]، نشستن خدا بر تخت [طه/۵] ; دست داشتن خدا [فتح/۱۰]، نگاه كردن انسان‏ها به خدا [قیامت/۲۲ و ۲۳] ; مواردی كه وجود نوعی نقص را در قرآن به پندار می‏افكند، مثل: ناپیوسته بودن ظاهری آیات قرآن در بعضی سور، آیاتی كه اموری را مناسب پیامبراسلام و قوم آن حضرت بیان كرده‏است; مانند: آیاتی كه مسائل خصوصی و خانوادگی پیامبر را مطرح می‏كند كه اینها با جهانی بودن قرآن نمی‏سازد; طرح مسائلی مربوط به اعراب آن زمان; مانند: تصویر نعمتهای بهشت، شراب، حوریه و . . . كه با روحیه اعراب آن روز موافق بوده است و مواردی مانند سر ترسناك داشتن شیاطین كه با اوهام آنان موافقت دارد .
اختلاف برداشت و اختلاف مشرب مفسران هم مزید بر علت‏شده و تفسیرهای آنان نیز این مشكلات را به طور منقح حل نكرده‏است ; گروهی خواسته‏اند، هرنوع اختراع یا اكتشافی را از قرآن در بیاورند; مانند: تفسیر جواهر طنطاوی و گروهی مطالب ذوقی و فلسفی و عرفانی را به قرآن نسبت داده‏اند; مانند فخر رازی، تفسیر زمخشری و بیظاوی [۱]. برخی گفته‏اند: قرآن با فرهنگ و باورهای خود آن مردم با آنان سخن گفته‏است; اما این توجیه درست نیست; زیرا قرآنی كه برای تصحیح عقاید، فرهنگ و رسوم آمده است، نباید خودش عقاید و باورهای آنها را تایید نموده و تقویت كند . اگر قرآن نظام برده داری را پذیرا بود، نمی‏گفت: «فلا اقتحم العقبه و ما ادریك ماالعقبه فك رقبه‏» [بلد/۱۴- ۱۲] ; باز هم به عقبه تكلیف تن در نداد و چگونه توان دانست كه عقبه چیست؟ آن بنده آزاد كردن است‏» و به حمایت از دختران فرمود: «و اذا الموؤدهٔ سئلت‏بای ذنب قتلت‏» [تكویر/۱۰- ۹] ; اما آیه شریفه «الكم الذكر و له الانثی‏» [نجم/۲۱] معنایش این است كه شما كه دارای چنین فكر غلطی هستید، پس چرا خدا را كوچك می‏شمارید و آنچه را به غلط بی‏ارزش می‏شمارید، به خدا نسبت داده و آنچه را بهتر می‏دانید، به خود نسبت می‏دهید .
در هر حال، راه صحیح این است كه اول ببینیم زبان قرآن چیست و سپس برآن اساس راه حلی بیندیشیم; زیرا هدف از طرح این بحث چند چیز است، از جمله: حل فهم اوصاف خدا یا هر مجرد دیگر; حل تهافتهایی كه درباره قرآن مطرح شده‏است; توجیه و حل تعارض دین و علم .
● مقصود از «زبان قرآن‏»
زبان به چند معنا به‏كار می‏رود:
▪ روش تفهیم و تفاهم مقصود یكدیگر;
▪ اسلوب محاوره به‏گونه‏ای كه افق فهم مخاطب رعایت‏شود:
چونكه با كودك سر و كارت فتاد
پس زبان كودكی باید گشاد .
▪ سخن مناسب با فاهمه و فضای فرهنگی و علمی جامعه و محیط .
زبان به معنای اخیر به اقسامی چند كه در پی می‏آید، تقسیم می‏شود: عرفی، ادبی، علمی، فلسفی، عرفانی، نمادین، رمز و سمبلیك و . . .
آنچه در این نوشتار مورد بحث است، زبان به همین معنای چهارم است; یعنی: می‏خواهیم بدانیم خداوند با چه زبانی و در چه قالب و فضایی با مردم سخن گفته است تا مشكلات مطرح شده را بر پایه آن حل كنیم .
● پیشینه بحث
روش تفهیم و تفاهم قرآن به نحو پراكنده از صدر اسلام مورد بحث‏بوده است و لكن سبك منسجمی نداشته‏است . تعابیر قرآنی از قبیل «عربی مبین‏» یا «لسان قومه‏» نیز ناظر به این موضوع بوده‏است; ولی این بحث‏به صورتی منسجم كه در این چند ساله اخیر مطرح شده‏است، ریشه در بحث زبان دین دارد كه از چند قرن قبل در غرب مطرح شده است .
بحث زبان دین در غرب پیشینه‏ای نسبتا طولانی دارد . «فیلون‏» یكی از برجسته‏ترین چهره‏های فلسفه اسكندرانی یهودی و «سنت اوگوستینی‏» تئوریسین و متكلم برجسته قرون وسطایی مسیحیت، با استفاده از برخی تئوریهای زبان شناختی، یعنی نظریه رمز و تمثیل، به حل تعارضات متون یهودی و مسیحی با مبانی نظام فلسفی ارسطویی پرداخته‏اند .
در باره زبان دین، چند تئوری از سوی فلاسفه غربی ارائه شده است كه یه معرفی آنها پرداخته می‏شود:
الف) تئوری اثبات گرایان یا پوزیتیویسم: اثبات‏گرایان معیار معنادار بودن گزاره‏ها را، تحقیق‏پذیری حسی می‏دانند; از این‏رو تمامی گزاره‏های متافیزیكی و دینی را بی‏معنا و غیر قابل صدق و كذب می‏دانند [۲].
ب) تئوری انشائی بودن گزاره‏های دینی: صاحبان این نظریه می‏گویند: گزاره‏های دینی انشایی هستند و ناظر به خارج نیستند و از واقع خبر نمی‏دهند .
ویلیام الستون (۱۹۲۱) در این مورد می‏گوید: در باب تفاوت در كاربرد محمولات در مورد خداوند و در مورد انسان، باید گفت: روش‏های مختلفی است كه به كمك آنها می‏توان دریافت كه این تعابیر نمی‏تواند در هر دو مورد دقیقا یك معنا داشته باشد; زیرا در كلام مسیحیت، خداوند به عنوان موجودی تصور می‏شود كه دارای وجود زمانی نیست . پس روشن است كه عمل كردن خداوند به اعمالی همچون سخن گفتن، ایجاد كردن و یا بخشیدن متفاوت از عمل زمانمند و مندرج در افراد انسانی است [۳].
این نظریه در پی تحول علمی غرب مطرح شده‏است . در پی این تحول بسیاری از قضایای مسلم در كتاب مقدس از قبیل داستان خلقت انسان در اثر تعارض با دستاوردهای علمی دستخوش ناباوری گردید . متكلمان مسیحی در برخورد با این تعارضها راهی جز این ندیدند كه آیات وارد در كتاب مقدس را ناظر به واقع ندانند و خبری نشمارند و برای آنها، یك رشته معانی انشایی، تخیلی و تمثیلی بیندیشند .
ایان باربور در این زمینه می‏نویسد: از نظر نص‏گرایان یعنی، كسانی كه به ظاهر آیات كتاب مقدس تمسك می‏كردند، هیچ نوع سازشی با تكامل وجود نداشت . . . . ایشان روایت كتاب مقدس را «شاعرانه‏» و به معنای اذعان به اتكای جهان به خداوند می‏گرفتند . نواندیشان از این فراتر رفته و كتاب مقدس را سراسر یك سند و ساخته دست‏بشری می‏دانستند [۴].
● چند نظریه در باره زبان قرآن
طی مقاله حاضر پنج نظریه در باره زبان قرآن بررسی گردیده و یكی از آنها مورد تایید قرار گرفته است، كه اینك به شرح آن می‏پردازیم .
▪ نقد تئوری «زبان علمی‏»
شاید به نظر برسد كه «زبان قرآن‏» زبان علم است; به این جهت كه در موارد فراوانی در لابلای آیات مسائل علمی مطرح شده‏است; مانند: «و هی تمر مر السحاب‏» .
ولی این نظریه نمی‏تواند مورد قبول باشد; زیرا در هر علمی مطالب آن علم در قالب الفاظ خاصی بیان می‏شود كه متخصصین آن می‏فهمند; حال آنكه قرآن كه كتاب هدایت همه مردم است، باید قابل فهم برای همه باشد . در قرآن امده‏است: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس‏» [بقره/۱۸۵] یا فرموده: «هذا بیان للناس و هدی و موعظهٔ للمتقین‏» [آل عمران/۱۳۸].
ثانیا، معمولا زبان علوم زبانی خشك و استدلالی است اما در قرآن گرچه در مواردی استدلال شده‏است، ولی در بیشتر موارد با زبان وجدان، دل و فطرت مردم سخن گفته‏است; مثلا می‏فرماید: «افی الله شك فاطر السموات و الارض‏» [ابراهیم/۱۰] ; نه فقط زبان خشك علمی كه گاهی از جدل و مغالطه نیز خالی نمی‏باشد .
ثالثا، در زبان علم، تئوریهای علمی همیشه به صورت احتمالی بیان می‏شود و گاهی نیز به ابطال می‏رسد; ولی در قرآن مطالب به صورت یقینی القا می‏گردد و هرگز بطلان در آن راه ندارد .
رابعا، هدف علم توصیف واقعیت است; اما هدف قرآن برانگیختن و تعهدآفرینی است .
▪ نقد تئوری «زبان ادبی‏»
شاید تصور شود زبان قرآن، ادبی است; به این دلیل كه دقیقترین فنون ادبی، مانند كنایه، تشبیه، استعاره و تمثیل و مجاز در آن به كار رفته و در اوج فصاحت و بلاغت است; مانند: «یا ارض ابلعی ماءك‏» [هود/۴۴] یا «او كصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق . . . » [بقره/۱۹] یا در تمثیل حق و باطل، آنجا كه باطل را به حبابهای روی آب و حق را به خود آب تشبیه می‏كند [رعد/۱۷].
این تصور نیز درست نیست; زیرا گرچه قرآن از فنون ادبی در راستای اهداف بلند هدایتی خویش بهره جسته است تا جایی كه اعراب جاهلی نسبت «شعر» به آن دادند; ولی در همه جای قرآن و از همه فنون ادبی استفاده نشده‏است; به علاوه از پرداختن به تخیلات و مبالغه‏های بی‏اساس پرهیز گردیده‏است; چون قرآن كتاب تربیت است و تربیت‏با آموزه‏های جعلی و غیرواقعی نتیجه بخش نخواهد بود; به همین جهت قرآن شعر و شاعران را نكوهش نموده‏است: مانند: «والشعراء یتبعهم الغاوون‏» [شعراء/۲۲۴] ; «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له ان هو الا ذكر و قرآن مبین‏» [یس/۶۹].
آیه اخیر اشاره به این دارد كه قرآن «ذكر» است و از تخیلات شاعرانه به دور .
▪ تئوری «زبان رمزی و سمبلیك‏» و نقد آن
زبان رمزی و سمبلیك آن است كه در آن الفاظ در معنای وضعی و استعمالی خود استعمال نشده‏اند . عده‏ای مانند باطنیه و متصوفه زبان قرآن را، زبان رمز دانسته‏اند .
دكتر شاكر می‏گوید: «از نظر باطنیه، قرآن و بلكه تمام شریعت، در رموز و امثالی هستند كه مراد و مقصود اصلی، حقایقی است كه در ورای آنهاست‏» .
او از المؤید فی‏الدین شیرازی نقل می‏كند: «خداوند، امثال و ممثولات را خلق كرد . جسم انسان مثل و نفس او ممثول است . دنیا نیز مثل و آخرت ممثول است‏» [۵].و از ناصرخسرو می‏آورد: «شریعت ناطق، همه رمز و مثل است; پس هر كه هر مثال را معانی، و اشارت را رموز نداند، بی فرمان شود» [۶] مراد از از این همه فرمان [احكام حلال و حرام] مثل‏ها بود، بر حكمت‏ها كه اندر زیر آن پوشیده است تا مردم از امثال بر ممثول دلیل گیرند [۷].
و به نقل از همو در تفسیر آیه «وسیق الذین اتقوا ربهم الی الجنهٔ زمرا حتی اذا جاءوها و فتحت ابوابها» [زمر/۷۳] گوید: «پیدا شد اندر این آیت كه چون آن قوم بیایند، درهای بهشت‏بسته باشد، آن‏گاه بگشایند . معنای این قول، آن است كه شریعت‏های پیامبران، همه بر رمز و مثل بسته باشد و رستگاری خلق اندر گشادن آن باشد بر مثال دری كه چون گشوده شود، مردم قرار یابند . . . و گشاده شدن در بهشت اندر تاویل كتاب و شریعت است‏» [۸].
بعضی از مفسران معاصر نیز مانند آیت‏الله موسوی اردبیلی، بخشی از قرآن مانند داستان حضرت آدم و سجده ملائكه و خوردن از شجره ممنوعه را رمز دانسته‏اند [۹].
بی‏گمان قرآن خالی از رمز نیست و حروف مقطعه از آن جمله است; ولی زبان قرآن را نمی‏توان یكسره زبان رمز دانست; زیرا اولا، در آن‏صورت زبان قرآن، زبان خصوصی بین خدا و رسولش یا بین رسول و عده‏ای از راسخان در علم به شمار خواهد آمد و جهانی بودن آن منتفی خواهد بود .
ثانیا، رمزی شمردن همه قرآن زمینه این عقیده را فراهم می‏آورد كه قرآن به دلیل محتوای رمزی‏اش دارای زبان خاصی است و قابل استناد نیست .
ثالثا، در قرآن آمده است كه دیگران نمی‏توانند مانند آن را بیاورند . خدای متعال فرمود: «و ان كنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورهٔ من مثله‏» [بقره/۲۳] یا فرمود: «قل فاتوا بسورهٔ مثله و ادعوا من استطعتم من دون‏الله‏» [یونس/۳۸] و یا فرمود: «قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم‏» [هود/۱۳].
حال اگر زبان قرآن رمزی باشد، این تحدی معنا نخواهد داشت; زیرا هر فردی می‏تواند رموزی را بین خود و دیگری جعل كند و با دیگران تحدی كند .
رابعا، باطنیها و متصوفه بدون اینكه دلیلی داشته، باشند تفسیرهای ناروایی از آیات قرآن ارائه كرده‏اند و برای مثال می‏گویند: مقصود خدا از صلاهٔ در «ان الصلاهٔ تنهی عن الفحشاء و المنكر» [عنكبوت/۴۵] رسول ناطق است; هم‏چنانكه غسل در قرآن را به معنای تجدید عهد با كسانی گرفته‏اند كه راز آیین را آشكار ساخته‏اند .
نیز ابن عربی می‏گوید: مقصود از جبرئیل عقل، مراد از میكائیل روح فلك ششم و منظور از اسرافیل روح فلك چهارم و معنای عزرائیل روح فلك هفتم است; همین‏طور مراد از آیه مباركه «مرج البحرین یلتقیان، بینهما مرزج لا یبغیان‏» [رحمن/۲۰- ۱۹] را به هم آمیختن دریای هیولای جسمانی كه شور و تلخ است‏با دریای روح مجرد كه شیرین و گوارا است، می‏داند . بی‏تردید یك‏چنین تفسیرهای بدون دلیلی، تفسیر به رای و باطل است [۱۰].
▪ تئوری «زبان عرفی به‏طور مطلق‏» و نقد آن
اهل حدیث، ظاهرگرایان و بعضی از صاحب‏نظران براین نظرند كه زبان قرآن در سراسر آن عرفی محض است و در این خصوص به این آیات استناد كرده‏اند: «و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم‏» [ابراهیم/۴] ; «بلسان عربی مبین‏» [شعراء/۱۹۵] ; «و هذا لسان عربی مبین‏» [نحل/۱۰۳].
ولی باید گفت: این آیات صرفا دلالت دارند بر اینكه ظواهر آیات قرآن به همان زبان عرف است; بنابراین زبان قرآن را نمی‏توان به‏طور مطلق و بدون هیچگونه خصوصیت و امتیازی همسان زبان عرف دانست; زیرا اولا، این زبان از تسامح خالی نیست و بی‏دقتی در آن فراوان و نوعا سطح آن بسیار پائین است و حال آنكه هرگز نمی‏توان قرآن را اینگونه دانست .
اگر سراسر قرآن به طور مطلق به زبان عامیانه و عرف باشد، بر اثر مسامحه و مبالغه‏ای كه در آن به كار می‏رود، اعتماد از قرآن سلب می‏شود و نمی‏تواند برهانی از جانب پروردگار تلقی شود [نساء/۱۷۴].
ثانیا، از طرفی بسیاری از كلماتی كه در قرآن به كار رفته، در زبان عرف در آن معنای به كار نمی‏رود كه نمونه‏هایی از آن خواهد آمد .
ثالثا، اگر زبان قرآن، همان زبان عرف مردم باشد، اعجاز قرآن و تحدی آن بی‏معنا خواهد بود; زیرا همه مردم می‏توانند به راحتی با زبان عرف سخن گویند .
علامه طباطبایی می‏گوید: «مفسر نباید در تفسیر قرآن راهی برود كه در تفسیر كلام خلق می‏رود; زیرا اختلاف این دو در نحوه استعمال الفاظ و به كارگیری صناعات لفظی نیست; بلكه اختلاف از جهت مراد و مصداقی است كه مفهوم كلام بر آن منطبق می‏شود» [۱۱].
در روایت نیز آمده است: «ان كلام الباری سبحانه لا یشبه كلام الخلق . كما لا یشبه افعاله افعالهم [۱۲] ; كلام خداوند به كلام خلق شباهت ندارد، همانگونه كه افعال خداوند، (از همه جهت) به افعال مردم شباهت ندارد» .
▪ زبانی فراتر از زبان عرف
با توجه به اینكه قرآن كتاب هدایت‏برای همه انسانها است و به «لسان قوم‏» نازل شده‏است، ظواهر آن عرفی و قابل فهم همگان است; ولی این زبان ویژگیها و بعضا اصطلاحات خاصی دارد كه آن را زبان مخصوص به خود و متعالی‏تر از زبان عرف می‏گرداند .
زبان قرآن، نه یكسره رمزی است، نه علمی، نه ادبی و نه عرفی، اگر چه نمودهایی از آنها را در خود دارد . زبان قرآن مخصوص به خود است; زیرا قرآن كتاب الهی است . پس باید در عین عرفی بودن، جلوه‏های درخشان و قدسی نیز در خود داشته باشد تا هر كس از آن به اندازه درك خویش بهره ببرد .
قرآن كریم، در افاده تعالیم عالیه خود، طریق مخصوص به خود را دارد و در این خصوص روشی را اتخاذ كرده‏است، جدا از روشهای معمولی، كه انسانها در مقام محاوره اتخاذ می‏كنند .
«راه و روشی كه عقلا، در مقام محاوره و تفهیم و تفهم مقاصد خود پیش می‏گیرد، صرفا در ترجمه الفاظ و عبارات وارده در قرآن به كار می‏رود; ولی برای رسیدن به حقایق عالیه، راهی دیگر، جدا از طریق معمولی باید پیمود . قواعد مقرره كلامی، كه به نام «اصول محاوره‏» و در علم اصول به نام «اصول لفطیه‏» خوانده می‏شود، برای پی بردن به مطالب رفیعه قرآن كافی نیست . مثلا با دانستن مفاهیم الفاظ و اجرای «اصالهٔ الحقیقهٔ‏» و اصل عدم سهو و عدم هزل «اصالهٔ الجد» صرفا ترجمه الفاظ و جمله‏ها به دست می‏آید . همچنین با اجرای «اصالهٔ العموم‏» و «اصالهٔ الاطلاق‏» فقط عموم و شمول مدلول لفظی فهمیده می‏شود . خلاصه تمامی «اصول لفطیه‏» ، ظواهر الفاظ را ثابت می‏كنند; ولی هرگاه، ابهامی در عبارت به وجود آمد، تمامی این اصول از كار می‏افتد» [۱۳] و باید راهی دیگر اندیشید .
پنهان نیست كه این قول، با آیه «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه‏» [شعراء/۱۹۵] و «انه تنزل رب العالمین . . . بلسان عربی مبین‏» [شعراء/۵۲] ناسازگار نیست; زیرا در اینجا بحث از چند لایه بودن قرآن است . قرآن در عین اینكه «عربی مبین‏» است، معارف بلند خود را در سطوح گوناگون بیان نموده‏است . سطح ظاهر آن، در اتمام حجت و بلاغ و برهان، كافی و عمومی است; ولی لایه‏های درونی آن از فهم عادی بالاتر است و حتی پاره‏ای از سطوح را تنها «مطهرون‏» به مصداق «لا یمسه الا المطهرون‏» [واقعه/۷۹] و «راسخون‏» به مصداق «و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم‏» [آل عمران/۷] آگاهند و این آن چیزی است كه زبان قرآن را از زبان عرف، متمایز و ممتاز می‏گرداند .
● ویژگیهای زبان قرآن
امور متعددی زبان قرآن را زبان‏های دیگر متمایز می‏سازد . برخی از مهم‏ترین آنها به قراری است كه در پی می‏آید .
▪ چند سطحی بودن قرآن
رسول اكرم صلی الله علیه و آله می‏فرماید: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعه ابطن [۱۴] ; برای قرآن ظاهری است و باطنی و برای باطنش نیز باطنی تا هفت‏بطن‏» .
ظاهر قرآن برای عرف و به زبان عرف است و باطن و باطنهای قرآن را هر كس به قدر معرفت‏خویش و هر جامعه‏ای به مقداری رشد علمی و فرهنگی خویش بهره می‏گیرند و این جهت است كه قرآن را جاودانه و جهانی نموده‏است .
علامه طباطبایی می‏گوید: «ظهر قرآن عبارت است از معنای ظاهری آن كه در ابتدا به نظر می‏رسد و بطن آن، آن معنایی است كه در زیر پوشش معنای ظاهری پنهان است [۱۵]» .
در جای دیگر در توضیح این مطلب می‏گوید: «قرآن مجید ظاهر و باطن دارد . خدای متعال در كلام خود می‏فرماید: "و اعبدواالله ولا تشركوا به شیئا [نساء/۳۶] ; خدا را بپرستید و هیچ چیز را در عبادت شریك او قرار مدهید" .
ظاهر این كلام نهی از پرستش معمولی بتها است . چنانكه می‏فرماید: "فاجتنبوا الرجس من الاوثان [حج/۲۳] ; دوری گزینید از پلیدیها كه بتها باشند"; ولی با تامل و تحلیل معلوم می‏شود كه پرستش بتها برای این ممنوع است كه خضوع و فروتنی در برابر غیر خداست و بت‏بودن معبود نیز خصوصیتی ندارد; چنانكه خدای متعال اطاعت‏شیطان را عبادت او شمرده، می‏فرماید: "الم اعهد الیكم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان [یس/۶۰] ; آیا فرمان ندادم به شما ای بنی آدم كه شیطان را مپرستید" .
و با تحلیلی دیگر معلوم می‏شود كه در اطاعت و گردن گذاری انسان میان خود و غیر فرقی نیست و چنانكه از غیر نباید اطاعت كرد، از خواستهای نفس در برابر خدای متعال نباید اطاعت و پیروی نمود; چنانكه خدای متعال اشاره می‏كند: "افرایت من اتخذ الهه هواه [جاثیه/۲۳] ; آیا دیدی كسی را كه هوای نفس خود را خدای خود قرار داده" .
و با تحلیل دقیق‏تری معلوم می‏شود كه اصلا به غیر خدای متعال نباید التفات داشت و از وی غفلت نمود; زیرا توجه به غیر خدا همان استقلال دادن به او و خضوع و كوچكی نشان دادن در برابر اوست و این ایمان روح عبادت و پرستش می‏باشد . قرآن می‏فرماید: "و لقد ذرانا لجهنم كثیرا من الجن و الانس - تا آنجا كه می‏فرماید: - اولئك هم الغافلون [اعراف/۱۷۹] ; سوگند می‏خورم ما بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم" - تا آنجا كه می‏فرماید: - "اولئك هم الغافلون"; آنان همان غفلت‏كنندگان [از خدا] هستند .
همین ترتیب در سراسر قرآن مجید جاری است . ظاهر و باطن قرآن در طول هم هستند و یكدیگر را نفی نمی‏كنند [۱۶]» .
▪ تاویل و تنزیل
به نظر علامه طباطبایی تاویل از جنس لفظ نیست; بلكه امر عینی است كه محتوا و پیام الفاظ بر آن اعتماد دارد و تاویل در تمام آیات قرآن وجود دارد . وی می‏گوید: حق در تفسیر تاویل این است كه تاویل عبارتست از حقیقت و واقعیت كه بیانات قرآن اعم از موعظه، حكم و حكمت‏به آن واقعیت مستند می‏شود و این در همه آیات قرآن اعم از محكم و متشابه وجود دارد و از جنس الفاظ نیست; بلكه از امور عینی است [۱۷]» .
نیز در روایت آمده‏است: «ان للقرآن تاویل، فمنه ما قد جاء و منه ما لم یجئی فاذا وقع التاویل فی زمان امام من الائمهٔ، عرفه امام ذلك الزمان [۱۸] ; قرآن تاویل دارد . برخی از آنها آمده و پاره‏ای از آنها تاكنون نیامده است . اگر یكی از آنها در زمان یكی از ائمه رخ دهد، امام آن زمان، آن را می‏شناسد .▪ محكم و متشابه
قرآن می‏فرماید: «منه آیات محكمات هن ام الكتاب و آخر متشابهات [. . . آل عمران/۷] ; برخی از آیات محكم (دلالت آنها روشن) و برخی متشابه است (كه مقصود واقعی آنها به غیر آن شبیه است)» .
آیات محكم آیاتی است كه معنای آن روشن و در افاده معنا مستقل است و آیات متشابه آنهایی است كه در افاده معنا باید به محكمات برگردانده شوند . البته متشابهات از نظر مفهومی روشن هستند; ولی در حوزه مراد آیه روشن نیست .
▪ جری و انطباق
نظر به اینكه قرآن مجید كتابی است همگانی و همیشگی، درباره غایب از محل وحی مانند حاضر در آنجا جاری است و بر آینده و گذشته مانند زمان نزول وحی حال منطبق می‏شود و هرگز مورد نزول آیه‏ای مخصص آن آیه نخواهدبود .
امام پنجم علیه السلام می‏فرماید: «اگر این طور باشد كه وقتی آیه‏ای در قومی نازل شد، پس از آنكه آن قوم مردند، آن آیه نیز بمیرد، از قرآن چیزی باقی نمی‏ماند و لیكن همه قرآن تا آسمانها و زمین هست، جاری است و برای هر قومی آیه‏ای است كه آن را بخوانند و از آن بهره نیك یا بد ببرند [۱۹]» .
پس آیاتی كه به ظاهر بر موارد خاصی از قبیل زندگانی خانوادگی و خصوصی پیامبر و مواردی از این قبیل نازل شده، باز برای همه دورانها قابل استفاده خواهد بود; ولی طریق استفاده از آن درخور مطالعه است .
▪ نظام مندی زبان و معارف قرآن
زبان قرآن، یك شبكه ارتباطی به هم پیوسته‏ای است . كه هر واژه و كلمه این شبكه در پیوند با اجزاء و مجموعه سازمان، معنا می‏شود .

علامه طباطبایی در این باره می‏گوید: «قرآن، كلامی است كه الفاظش در عین این كه از یكدیگر جدات هستند، به یكدیگر متصل‏اند و هر یك بیانگر دیگری است و به فرموده علی ( علیه السلام) شاهد بر مراد دیگری است; پس نباید به مدلول یك آیه و آنچه از به كار بردن قواعد ادبی می‏فهمیم، بدون اینكه سایر آیات مناسب آن را مورد دقت و اجتهاد قرار دهیم، اكتفا كنیم [۲۰]» .
▪خبردادن از موجودات غیرمادی و ویژگیهای آنها
قرآن از موجوداتی سخن گفته‏است كه هرگز با موجودات این جهان سنخیت ندارد; به همین رو برای فهمیدن آنها باید از خود قرآن استفسار و استیضاح گردد; از قبیل: ملك، جن، روح القدس، بهشت و نعمتهاب آن، دوزخ و عذابهای آن، صراط، میزان، عرش، لوح، قلم، كرسی و . . .
قرآن می‏فرماید: «جاعل الملائكهٔ رسلا اولی اجنحهٔ مثنی و ثلاث و رباع [فاطر/۱] ; آن كه فرشتگان را رسولانی گردانید، صاحبان بالها دو دو و سه سه و چهار چهار» .
بنابر آنچه گفته شد، نباید از «اجنحه‏» بالهای پرندگان را تداعی كرد . شاید مقصود مراتب قدرت نیروهای فعال ملائك باشد; یا از عروج در آیه «تعرج الملائكهٔ و الروح الیه‏» [معارج/۴]، نباید صعود و نزول مكانی را فهمید و یا در آیه شریفه «و جاء ربك و الملك صفا صفا» [فجر/۲۲] نباید آمدن مادی را به وسیله پا مراد دانست .
قرآن زبانی متناسب با جهان‏بینی گوینده‏اش دارد . واژه «جناح‏» در فرهنگ عامه به معنای بال است; ولی در فرهنگ قرآن به معنای ابزاری است كه صاحبش را به هدف نزدیك می‏كند كه بال جسمانی یكی از آنهاست .
علامه طباطبایی در تفسیر آیه سوره فاطر می‏نویسد: «این اندازه از لفظ جناح می‏فهمیم كه نتیجه‏ای را كه پرندگان از بالهای خود می‏گیرند، ملائكه هم آن نتیجه را می‏گیرند; اما اینكه پرهای آنان مانند پرهای سایر پرندگان باشد، از اطلاق لفظ جناح چیزی فهمیده نمی‏شود [۲۱]» .
▪ به كارگری بعضی از واژه‏ها در معنای خاص
بنابر اینكه زبان قرآن زبانی ویژه تلقی‏شود، تنها راه فهم قرآن مراجعه به خود قرآن خواهدبود . باارجاع آیات به یكدیگر این امر كه بسیاری از واژه‏های قرآنی معنای خاصی متفاوت از معانی عرفی اشان دارد، به روشنی آشكار می‏گردد كه از باب نمونه به چند مورد از آن اشاره می‏شود .
كتاب: این واژه به حسب عرف و اطلاق به معنای نوشتن با قلم است; ولی چون پیمانها و فرمانهای لازم الاتباع غالبا نوشته می‏شود; لذا در قرآن به حكم واجب الاتباع، بلكه به هر بیان یا معنایی كه قابل نقض نیست، كتاب گفته شده‏است و به همین معنا قرآن، كتاب نامیده شده است [۲۲] و یا فرمود: «ان الصلوهٔ كانت علی المؤمنین كتابا موقوتا» [نساء/۱۰۳].
قلب: این كلمه در اصطلاح عرف، عضو رئیسی بدن را می‏گویند; ولی در قرآن به معنای نفس و روح و خود آدمی به كار رفته‏است . گرچه ممكن است طبق اعتقاد بسیاری از مردم تعقل و حب و بعض و . . . به قلب نسبت داده‏شود; ولی مدرك واقعی خود انسان است [۲۳]. قرآن می‏فرماید: «و من یؤمن بالله یهد قلبه [نحل/۹۷] ; و كسی كه به خدا ایمان آورد، خدا هدایتش می‏كند» .
حیلوله: قرآن نوآوریهای فراوانی دارد كه فهم بشر آن روز از درك كامل آن عاجز بود; مانند: «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه‏» [۲۴]. اینكه چگونه خدا بین انسان و قلب او حائل می‏گردد، در فهم عرفی روشن نیست . البته مفهوم حیلوله روشن است; ولی كیفیت آن مبهم است كه برای رفع ابهام باید از قرآن كمك گرفت .
قلب در اصطلاح قرآن، لب شیی‏ء و حقیقت آن است . پس مقصود حائل شدن خداوند، بین انسان و حقیقت انسانیت اوست و در نتیجه خود را كه باید در راه تكامل قدم بردارد، فراموش می‏كند: «ولا تكونوا كاالذین نسوالله فانساهم انفسهم‏» [۲۵] و این بدترین عقوبت است .
اذن: این واژه در عرف و لغت‏به معنای «اعلام‏» به اجازه چیزی می‏باشد; ولی در قرآن، آن گاه كه به خدا نسبت داده می‏شود، معنای خاصی دارد كه در پیوند با نقش خداوند در انجام یافتن افعال اختیاری و غیر اختیاری روشن می‏گردد و آن «تقدیر و تدبیر الهی‏» است: «و ما هم بضارین من احد الا باذن الله‏» [بقره/۱۰۲].
قول: در لسان العرب آمده‏است: «قول، سخنی است كه دارای تالیف باشد و نیز هر آن چیزی است كه بر زبان رانده می‏شود، چه در افاده معنا تام یا ناقص باشد» .
در عرف هیچگاه كلمه «قول‏» و «كلمه‏» چیزی جز سخن به كار نرفته‏است; حال آنكه در قرآن واژه «قول‏» در باره غیر سخن نیز به كار رفته‏است; مانند: «یوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزید» [ق/۲۰].
قول در این آیه هرگز به سخن نیست; بلكه كنایه از گنجایش جهنم است; همین‏طور در آیات «قلنا یا نار كونی بردا و سلاما» [انبیاء/۶۹] و «و قیل یا ارض ابلعی ماءك‏» [هود/۴۴] كه مراد از قول در این آیات ابراز اراده و خواست‏خداوند است .
شایان ذكر است كه «قول‏» در قرآن به حیوانات نیز نسبت داده شده‏است: «و قالت نملهٔ یا ایها النمل ادخلوا مساكنكم‏» [نمل/۱۸] ; همین‏طور به ملائكهٔ: «قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها» [بقره/۳۰] و شیطان: «كمثل الشیطان اذ قال للانسان: اكفر» [حشر/۱۶].
تسبیح: در قرآن آمده‏است: «یسبح له ما فی السموات و الارض‏» [همان/۲۴]. «ما فی السموات و الارض‏» شامل زمین و آسمان، اشیاء مادی و معنوی می‏شود;
ناگفته نماند كه در بسیاری از روایات ائمه علیهم السلام لغات قرآن بر معنایی گسترده‏تر از معنای عرفی اطلاق شده‏است كه اینك به برخی از آنها اشاره می‏شود:
امام صادق علیه السلام درباره سوره «والشمس و ضحیها» فرمود: «خورشید، شخص پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله است كه خداوند به وسیله او برای مردم دینشان را توضیح داده‏است و ماه امیرالمؤمنین علی علیه السلام است كه دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله طلوع نموده و پیامبر صلی الله علیه و آله در او علمهایی را القا كرده است [۲۶].
امام باقر علیه السلام در باره «و اذا الموؤدهٔ سئلت‏بای ذنب قتلت‏» فرمود: «آنهایی كه در راه دوستی ما كشته شده‏اند، زنده بگور شدگانند [۲۷]» ; در حالی كه آنان به معنای عرفی زنده بگور نیستند .
امام صادق علیه السلام در باره آیه «انزل علیك الكتاب منه آیات محكمات‏» فرمود: «یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه علیهم السلام . اینها آیات محكم الهی هستند [۲۸]. با اینكه معنای عرفی آن، آیات قرآن است .
امام هشتم علیه السلام در معنای «قل ارایتم ان اصبح ماؤكم غورا فمن یاتیكم بماء معین‏» [ملك/۳۰] فرمود: «مراد از آب همان علم ائمه است [۲۹]» .
باید توجه كرد كه در این گونه روایات معصومین علیهم السلام به حقایق مندرج در آیات تشبیه نشده‏اند; بلكه به عنوان تفسیر آیه یاد شده‏اند .
این گونه روایات تفسیری بسیارند و نمی‏توان همه آنها را جعلی خواند . از این روایات می‏توان گستردگی معانی لغات قرآن را نسبت‏به معنای عرفی فهمید .
● نتیجه
هیچكدام از تئوریهایی كه در باره زبان قرآن مطرح شده، از قبیل زبان رمز و سمبلیك یا زبان عرف و یا زبان علم و یا زبان ادب بر قرآن انطباق كامل ندارد; بنابراین زبان قرآن، زبانی فراتر از زبان عرف است . گرچه ظواهر آن برای عرف قابل فهم است; ولی باطن قرآن را بدون نور ایمان و كمك گرفتن از «اهل الذكر» نمی‏توان فهمید كه قرآن خود فرمود: «فاسئلوا اهل الذكر . . .» .
منابع
۱ . سید عبدالكریم موسوی اردبیلی، مشكل ما در فهم قرآن، نامه مفید، شماره ۸، ص ۶
۲ . علامه در المیزان به رد این نظریه آنان پرداخته‏است ر . ك: عنایتی راد، محمدجواد، زبان‏شناسی دین در نگاه المیزان، مجله پژوهشهای قرآنی، شماره ۱۰- ۹، بهار و تابستان ۷۶، ص ۲۸ .
۳ . سبحانی، جعفر; «زبان دین در فلسفه و كلام اسلامی‏» ، مجله كلام اسلامی، ش‏۲۳، ص‏۱۹ .
۴ . باربور، ایان، علم و دین، ص ۱۲۰ و ۱۲۱ .
۵ . شاكر، محمد كاظم، روشهای تاویل قرآن، دفتر تبلیغات اسلامی، ص ۲۱۶ به نقل از المجالس المؤیدیه، مجلس هشتم از مجلس دوم .
۶ . همان، به نقل از وجه دین، صص ۱۸۰، ۱۷۸، ۳۵ .
۷ . همان .
۸ . همان .
۹ . موسوی اردبیلی، همان، ص ۱۸ .
۱۰ . سبحانی، همان، ص ۱۶ .
۱۱ . طباطبایی، المیزان، ج‏۳، ص‏۸۰ .
۱۲ . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۹ و به همین مضمون، صص ۱۳۷، ۱۳۸ و ج ۹۲، ص ۱۰۷ .
۱۳ . معرفت، محمدهادی، «شناخت زبان قرآن‏» ، مجله بینات، بهار ۷۳، ش‏۱، ص‏۵۴ و ۵۵
۱۴ . علامه طباطبایی، المیزان، دارالكتب الاسلامیه، ج ۳، ص ۷۴ .
۱۵ . همان، ۷۵ .
۱۶ . علامه طباطبایی، قرآن در اسلام، ص ۲۷ .
۱۷ . همان و المیزان، ج ۳، ص ۴۹ .
۱۸ . ایازی، سیدمحمدعلی، قرآن و تفسیر عصری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص ۵۱، به نقل از بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۹۷، حدیث ۶۲ .
۱۹ . علامه طباطبایی، قرآن در اسلام، ص ۵۰ به نقل از تفسیر عیاشی، چاپ قدیم، ج‏۱، ص‏۱۰ .
۲۰ . عنایتی راد، همان ص ۴۰ به نقل از ترجمه المیزان، ج ۳، ص ۱۱۸ .
۲۱ . المیزان، دارالكتب الاسلامیه، ج ۱۷، ص ۴، و ج ۲، ص ۱۳۲ .
۲۲ . همان .
۲۳ . همان، ج ۲، ص ۲۳۴ .
۲۴ . همان .
۲۵ . سوره حشر، آیه ۱۹ تلخیص از مقاله آیهٔ‏الله معرفت، همان، ص ۵۸ و ۵۹ .
۲۶ . شناخت قرآن، محمدعلی گرامی، چاپ چهارم، ص ۳۴ .
۲۷ . بحار الانوار، ج ۲۳، ص ۲۵۴ .
۲۸ . اصول كافی، ج ۱، ص ۴۱۴ .
۲۹ . بحار الانوار، ج ۲۴، ص ۱۰۰ .
منبع : مرکز جهانی اطلاع رسانی آل بیت


همچنین مشاهده کنید