جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


چه کسی می‏برد، چه کسی می‏بازد؟


چه کسی می‏برد، چه کسی می‏بازد؟
ما انسان‏ها چنین می‏پنداریم كه مجبوریم همیشه به اختلافات و ناسازگاری‏ها به صورت ظهور دو قطب متضاد نگاه كنیم؛ در حالی كه عملاً، خطر در عدم تشخیص نیاز به وجود اختلاف و تدارك شكل‏های مناسب، برای روبه‏رو شدن با آن است. شكل ویران‏گر نهایی، ترسناك است؛ اما آن هم تضاد نیست؛ بلكه وارونگی است. آن‏چه ترسناك است، سعی در احتراز و سركوب نمودن اختلافات است. «جین بیكر میلر»
● ناسازگاری‏
مقصود از «ناسازگاری» یا «اختلاف‏نظر» چیست؟ در فرهنگ‏های لغت، به مترادف‏هایی مثل «مخالفت»، «رودررو شدن»، «نفاق»، «اختلاف»، «سوءتفاهم»، «ناجوری» و غیره اشاره شده است. برای بسیاری از ما، معنی ناسازگاری، «خشم»، «تهاجم» و «خصومت» است. اختلاف، هیچ بُعد مثبتی ندارد؛ اما در عین حال، اختلاف و ناسازگاری، یكی از بخش‏های گریزناپذیر و لازم تجربه بشری است؛ چه به صورت ناسازگاری‏هایی كه در درون خود ما، درباره نیازهای شخصی وجود دارد و چه اختلافاتی كه در ارتباط با دیگران بروز می‏كند. در این نوشتار، ما در مورد بخش دوم حرف می‏زنیم.
در هر رابطه‏ای، اختلافات زیادی وجود دارد كه ما آنها را به دو بخش تقسیم می‏كنیم؛ اختلافاتی كه در نتیجه وجود مانعی در راه رسیدن ما به نیازهایمان بروز می‏كنند - كه ما آنها را اختلاف نیاز می‏نامیم - و آنهایی كه در نتیجه تضاد ارزش‏ها، بین مردم بروز می‏كنند كه ما آنها را برخورد ارزش‏ها می‏نامیم.
در هر «اختلاف نیاز»، هر یك از دو طرف، می‏تواند به روشنی بفهمد و قبول كند كه طرف دیگر، نیازهایی دارد كه برآورده نشده‏اند و این نیازها، مهم و معتبر هستند. واضح است كه هر چه نیازها ملموس‏تر باشند، دیگری به احتمال بیشتری، اعتبار آنها را می‏پذیرد. در این‏جا مثال‏هایی را از وضعیت‏های «اختلافات نیاز» می‏آوریم:
۱) شما و همسرتان پس‏انداز كوچكی دارید. او می‏خواهد اتومبیل تازه‏ای بخرد و شما می‏خواهید آن را در زمین یا ملك سرمایه‏گذاری كنید.
۲) شما می‏خواهید در آینده نزدیكی، بچه‏ای داشته باشید و همسرتان می‏خواهد چند سال دیگر صبر كند.
۳) شما از همسرتان جدا شده‏اید و دو بچه دارید و شوهر سابقتان از پرداخت خرجی كه برای آنها متعهد شده، سر باز می‏زند.
● چرا سعی می‏كنیم از اختلاف بپرهیزیم؟
چرا مردم این همه از اختلافات هراس دارند؟ دقیق‏تر بگویم وضعیت‏هایی كه در زندگی‏مان دربردارنده اختلاف با دیگران هستند، بیش از هر چیز دیگر، سبب ترس و فشار عصبی می‏شوند. ما نتیجه را نمی‏دانیم و نمی‏خواهیم ببازیم؛ می‏ترسیم نتوانیم خودمان را كنترل كنیم و می‏ترسیم رابطه‏مان آسیب ببیند.
بروز اختلاف، به ویژه برای زنان، بسیار حساس است. ما بیشتر آموخته‏ایم كه از اختلاف، مانند خشم و اضطراب، پرهیز كنیم؛ به روی خود نیاوریم و آن را بیان نكنیم. همه ما شنیده‏ایم كه مردم می‏گویند: «من برای نگه‏داشتن آرامش خانواده، هر كاری می‏كنم.» یا «در تمام سال‏های ازدواجمان، هرگز عدم توافق جدی نداشته‏ایم».
در حقیقت، این آدم‏ها می‏گویند كه اختلافاتشان را هیچ وقت ظاهر نكرده‏اند. آنها خودشان خواسته‏اند كه یا اصلاً نفهمند كه اختلافی با هم دارند و یا از راه‏های غیرمستقیم، روی آن عمل كرده‏اند. در حقیقت، بیشتر خشم و اضطرابی كه در روابط هست، در نتیجه شكست در برخورد مستقیم و روشن با اختلافات است. بنابراین، آنها همیشه یا حل نشده باقی می‏مانند و یا به طریقی نامطلوب، حل می‏شوند.
دلیل اصلی این‏كه مردم، مخصوصاً زنان، سعی می‏كنند در مناقشات حضوری درگیر نشوند، این است كه در بیشتر موارد، اختلافات قبلی‏شان از راه‏های غیرمنصفانه حل شده‏اند و به جای این‏كه با این‏گونه اختلافات، به صورت علامت برآورده شدن نیازی برخورد شود، مبدل به جدال قدرت گشته‏اند و در نتیجه، همیشه برنده یا بازنده‏ای هست و از آن‏جا كه بیشتر ما طبیعتاً می‏خواهیم كه در رابطه‏هایمان احساس عدالت و دو جانبه بودن داشته باشیم، جدال قدرت، می‏تواند به صورت راهی جهت برگرداندن تعادل در رابطه فهمیده شود. در عین حال، جدال قدرت، بدون هیچ شكی، در هر دو طرف، احساس بازنده بودن به وجود می‏آورد؛ چون آنها به ارضای نیازشان نمی‏رسند.
● كاربرد قدرت در حل مناقشات‏
ما در این‏جا كلمه «قدرت» را به صورت تمام منابعی كه كنترل آن در دست شخصی است كه دیگری به آن محتاج است، نام می‏بریم. شخص قدرتمند، می‏تواند بنا به خواسته خود، از آن قدرت (یا تهدید قدرت)، در راه مجبور ساختن شخص دیگر به انجام كار یا كارهایی كه خود آن شخص تمایلی به انجام آن ندارد، استفاده كند.
قدرت اجبار را می‏توان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به كار برد. با وجود این‏كه ما معمولاً به قدرت، از طریق شكل‏های واضح و بیرونی آن نگاه می‏كنیم، اما راه‏های اعمال فشار غیرمحسوس و غیرمستقیمی هم وجود دارند كه اغلب به صورت دفاع در مقابل اعمال قدرت مستقیم دیگری به كار می‏روند. آدم‏های كم‏قدرت كه دسترسی زیادی به منابع قدرت ندارند، آدم‏هایی كه آموخته‏اند از اختلاف بپرهیزند و یا آدم‏هایی كه از برخورد رو در رو می‏ترسند، بیشتر مایلند كه از قدرت‏های مرموز یا غیرمستقیم استفاده كنند.
بسیاری از زن‏ها فكر می‏كنند كه در رابطه‏هایشان، از قدرت استفاده نمی‏كنند؛ در حالی كه در حقیقت، آنها آن را مستقیماً یا در ظاهر به كار نمی‏برند. در این‏جا مثال‏هایی از كاربرد غیرمستقیم قدرت می‏آوریم:
۱) همسری كه وقت خواب، سردرد می‏گیرد.
۲) یكی از دو طرف با دیگری حرف نمی‏زند.
۳) زنی كه وقتی شوهرش می‏خواهد حرف بزند، شروع به گریه كردن می‏كند.
خواه قدرت به صورت مستقیم به كار رود یا غیرمستقیم، در هر صورت، افراد می‏توانند از قدرتشان، علیه یكدیگر استفاده كنند. همچنین ما در موضعی هستیم كه می‏توانیم از قدرتمان در مقابل دیگران استفاده كنیم.
در بیشتر روابط، تفاوت قدرت، به نسبت‏های مختلف، بین مردم وجود دارد؛ یعنی یك نفر قدرت آن را دارد كه به قیمت محروم ساختن دیگران، نیاز خود را برآورده سازد. اگر این شخص، از قدرت خود در یك جدال قدرت استفاده كند، معمولاً او برنده شده، دیگری می‏بازد و آن وقت، بازنده سعی می‏كند تا بار دیگر، به قیمت باخت او برنده شود. به این ترتیب، یك دایره معیوب به وجود می‏آید و در نتیجه، رابطه به تدریج، از حالت تعادل خارج می‏شود.
در روش ما، این گونه روش‏های حل مناقشات - كه لازمه‏اش برنده شدن یكی به قیمت باخت دیگری است - روش‏های ۱ و ۲ نامیده می‏شوند. اساس این دو روش، تحمیل قدرت است و هر دو، حالت برنده - بازنده دارند. همیشه یك نفر می‏برد و یك نفر می‏بازد. در هیچ یك از این دو روش، اختلافات پنهان، به صورتی مثبت و سازنده به سطح نمی‏آیند؛ اما به هر حال، افراد معمولاً نسبت به یكی از این دو روش، تمایل بیشتری نشان می‏دهند و به هر حال، از هر دو روش استفاده می‏كنند. بیایید هر كدام از این روش‏ها را جزء به جزء، بررسی كنیم.
▪ روش شماره ۱: تو می‏بری، همسرت می‏بازد
در این وضعیت، تو برای رسیدن به نیازهایت، از قدرت خودت به قیمت باخت همسرت استفاده می‏كنی. تو، حرف خودت را پیش می‏بری و راه‏حل تو عملی می‏شود و در نتیجه، همسرت می‏رنجد و رنجش او به تو هم می‏رسد. وقتی تو برای حل مناقشات از روش شماره ۱ استفاده می‏كنی، واكنش همسرت نسبت به عمل تو، كاملاً قابل پیش‏بینی است. از آن‏جا كه نیاز همسرت برآورده نشده، او احساس بی‏عدالتی می‏كند و در نتیجه، اغلب دچار واكنش‏های زیر می‏شود:
۱) از تو می‏ترسد.
۲) از تو انتقاد می‏كند و پشت سرت حرف می‏زند.
۳) سعی خواهد می‏كند تا در راه برآورده شدن دیگر نیازهایت، كارشكنی كند.
۴) برای مقابله با قدرت تو، با دیگران متحد می‏شود.
۵) دیگر تو را دوست ندارد و تا آن‏جا كه ممكن است، از تو دوری می‏كند.
۶) به تو دروغ می‏گوید.
۷) اغلب پنهانی، خواسته‏های خود را عملی می‏كند و به خواسته‏های دیگر تو توجهی نمی‏كند.
۸) معمولاً از طریق تحمیل و زور، می‏كوشد از تو استفاده كند.
۹) دیگر نیازهای مهمش را با تو در میان نمی‏گذارد.
وقتی به قیمت باخت همسرت، به نیازت می‏رسی، رابطه شما صدمه می‏بیند؛ چون او روز به روز، بیشتر از تو می‏رنجد. همچنین او میل ندارد كه با تو آشكارا درگیر مناقشه شود؛ چون می‏داند تو می‏خواهی از قدرتت برای برد استفاده كنی و از آن‏جا كه مناقشات واقعاً به صورت رضایت‏آمیزی حل و فصل نمی‏شوند، همواره به صورت‏های مختلف بروز می‏كنند؛ چون همسرت به مقصود خودش نرسیده است.اغلب در اجتماعات، كاربرد قدرت به جهت این‏كه در بردارنده «بقای اصلح» می‏باشد، مورد حمایت قرار گرفته است. عقیده رایج پشت این ترجیح، این است كه طبیعت، طوری طرح‏ریزی شده كه قوی بر ضعیف، مسلط است. اغلب وقتی می‏خواهیم رفتار مورد علاقه خود را توجیه كنیم، از طبیعت، خدا یا سرنوشت حرف می‏زنیم؛ در صورتی كه هیچ دلیل موجه علمی یا غیر از آن وجود ندارد كه در روابط انسانی، آفریننده هستی، طرحی برای استیلای قوی بر ضعیف، به وجود آورده باشد؛ بلكه بر عكس، دلایل مسلمی وجود دارند كه در روابط انسانی، كاربرد قدرت برتر با زور، معمولاً تأثیری منفی بر تمام كسانی كه تحت تأثیر آن قرار می‏گیرند، می‏گذارد.
مشاوران ازدواج به ما می‏گویند كه كمتر ازدواجی است كه بتواند تحت فشار زورگویی یكی از دو طرف به دیگری، چندان دوام بیاورد و دیر یا زود، یك حالت «انفجار آتشفشانی» در كسی كه تحت فشار دیگری و در موضع ضعیف، رنجش‏های خود را فرو برده، به وجود می‏آید و یا ممكن است چنین شخصی به تدریج، روز به روز چنان در خود فرو رود كه روزی متوجه شوید كه آدم تحت ستم، دیگر واقعاً «آن‏جا» نیست. او از نظر ظاهری، خود را مطیع جلوه می‏دهد؛ اما تمام علائم زنده بودن و علائم یك شخصیت مشخص، به زیر زمین فرو رفته است.
▪ روش شماره ۲: شما می‏بازید، همسرتان می‏برد
در این وضعیت مناقشه، شما دارای قدرت بیشتر (یا برابر) هستید و اجازه می‏دهید همسرتان به حساب شما، به نیاز خودش برسد؛ شما تسلیم می‏شوید و راه‏حل دیگری اجرا می‏شود. حالا شما از همسرتان رنجیده‏اید.
روش ۲، بیشتر از طرف كسانی به كار گرفته می‏شود كه می‏خواهند از مناقشه احتراز كنند. آنها صلح را به هر قیمتی ترجیح می‏دهند. مسئله این است كه آنها برای این صلح، قیمت بالایی می‏پردازند.
بر خلاف روش ۱، نتیجه روش ۲، احساسات منفی شماست. در این روش، از آن‏جا كه شما به نیازهای خود نمی‏رسید، ممكن است دچار بسیاری از این واكنش‏ها بشوید:
۱) نسبت به همسرتان، احساس رنجش و خشم می‏كنید.
۲) جلوی سعی او را برای رسیدن به نیازهای دیگرش می‏گیرید.
۳) به تدریج، از چنین رابطه‏ای، خود را كنار می‏كشید.
۴) احساس یأس و نگرانی می‏كنید.
۵) از مناقشات آینده، احتراز می‏كنید.
۶) به تدریج، احساس بی‏تفاوتی و افسردگی می‏كنید.
۷) اغلب به صورت پنهانی، از جهات دیگر به نیازهای خود می‏رسید.
۸) تصمیم می‏گیرید كه بعداً برنده شوید و تلافی كنید.
۹) احترام به خود را از دست می‏دهید و عزت نفس خود را ضعیف می‏كنید.
▪ روش شماره ۳: هر دو نفر برنده می‏شوید
ما در مقابل دو روش گذشته حل مناقشات، روش سومی را پیشنهاد می‏كنیم كه اساس آن، عدم استفاده از قدرت است و منظور این است كه می‏توان در روابط زناشویی، مناقشات را به صورت آشكارا و صادقانه حل كرد تا هر دو طرف بتوانند به نیازهای خودشان برسند و هیچ‏كس مجبور نباشد ببازد. ما این روش را، روش بدون باخت می‏نامیم. از این راه، می‏توان به نیازهای متقابل رسید.
لازمه روش ۳، تعهد دوجانبه، مبنی بر عدم استفاده از قدرت، برای رسیدن به نیاز خود، به حساب شخص دیگر است. چون بیشتر ما آموخته‏ایم كه مشكلاتمان را از راه‏های برد - باخت حل كنیم و انجام چنین تطابقی برایمان آسان نیست. این روش، به ویژه برای آنهایی كه در بیشتر روابطشان تا حد زیادی قدرتمند هستند، بسیار سخت است.
وقتی جرأت كنیم چنین تعهدی را نسبت به همسرمان بر عهده بگیریم، نتیجه، بسیار رضایت‏بخش خواهد بود. بعضی از منافع كاربرد روش بدون باخت، عبارتند از:
۱) باعث می‏شود كه اختلافات به سطح بیایند؛ بیان شوند و به صورتی سازنده و منصفانه، حل شوند.
۲) همسران یاد می‏گیرند كه نتیجه اختلافات، می‏تواند تغییرات جالب و هیجان‏انگیزی باشد؛ آنها شروع می‏كنند به نگاه كردن به آن از طریق مثبت و از آن پس، دیگر از آن احتراز نمی‏كنند.
۳) هر شخصی، خودش مسئولیت رسیدن به خواسته‏های خود را بر عهده می‏گیرد؛ اما نه به حساب دیگری.
۴) طرفین، بیشتر با اختلافات اساسی و واقعی سر و كار پیدا می‏كنند و نه با اختلافات سطحی.
۵) وقتی مسئله‏ای به صورت منصفانه حل شود، دیگر تكرار نمی‏شود.
۶) وقتی هر دو طرف، در تصمیم‏گیری برای حل مشكلی شركت داشته باشند، بیشتر به انجام آن متعهد می‏شوند تا این‏كه آن تصمیم به آنها تحمیل شده باشد.
۷) زوجین، با یكدیگر، احساس نزدیكی و عشق بیشتری می‏كنند و رنجش و دشمنی، ناپدید می‏شود.
۸) دیگران نیز در روابط خود، از این روش، به عنوان الگوی حل اختلافات استفاده می‏كنند.
● نگاهی مثبت به اختلافات‏
اگر ما به جای نگاه كردن به اختلافات، به صورت تلاش برای دست بالا را گرفتن، به صورت دلیلی بر وجود نیازهای برآورده نشده نگاه كنیم، می‏توانیم آن را به صورتی كاملاً جدید ببینیم. اختلافات، ممكن است سالم باشند و می‏توانند به صورت نیرویی مثبت، در زندگی‏مان وجود داشته باشند. همچنین می‏توانند به صورت دعوت به ایجاد ارتباطی منطقی، به وجود آورنده موقعیتی برای شركت در یك رویارویی آشكارا و صادقانه باشند و نیز می‏توانند با حل سوء تفاهمات، جو ارتباط را پاك كرده، آدم‏ها را به هم نزدیك‏تر سازند.
زن و شوهر، از طریق و پذیرش سهم خود در اختلاف، توسعه یافته، پیش می‏روند. در حقیقت، عدم توافق در ارتباطات، بسیار مفیدتر از توافق است؛ چون به وجود آورنده تغییرات و رشد سالم در انسان‏هاست. بدون مناقشه، تغییر و پیشرفتی در رابطه به وجود نمی‏آید و زندگی، یكنواخت، خسته كننده و آماری می‏شود.
همان‏گونه كه می‏توان خشم و هیجان را به صورتی معتبر قبول كرد، به مناقشات هم می‏توان از طریق بسیار مثبت‏تر نگریست. همان‏گونه كه فرد می‏تواند با غلبه مؤثر بر هیجاناتش، رشد كند، رابطه‏ها هم می‏توانند از طریق حل مؤثر مناقشات، به رشد برسند. بنابراین، آموزش راه‏های مؤثر حل اختلافات و مناقشات در روابط انسانی، بسیار اهمیت دارد.
منبع:
توماس گوردون، فرهنگ تفاهم در ازدواج، ترجمه پریچهر فرجادی.
منبع : پرسمان


همچنین مشاهده کنید