شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


به خانه برمی گردیم


به خانه برمی گردیم
«این زندگی نیست که، مرگ تدریجی یه.» این جمله را این روزها زیاد می شنویم. خیل افرادی که پشت در دادگاه های خانواده صف می کشند و تعداد آدم هایی که به کلینیک های مشاوره مراجعه می کنند و افزایش فروش انواع و اقسام کتاب های آموزش ارتباط موفق همه نشان دهنده این است که در زندگی همه ما نوعی بحران وجود دارد. بحرانی به نام بحران روابط زناشویی.
گزارش های منتشر شده حاکی از آن است که آمار طلاق در شهرهای بزرگ رو به افزایش است. خردادماه سال جاری مشاور استاندار تهران در امور بانوان اعلام کرد که در تهران از هر پنج و نیم ازدواج یکی از آنها به طلاق منجر می شود. گذشته از مسائل اقتصادی که متاسفانه این روزها رکن اصلی در تداوم خانواده هاست، بسیاری از مشکلات زناشویی به نوع فرهنگ زوجین و ساختار فکری آنها مربوط می شود. اگر جزئیات زندگی هر کدام از زوجین را که به دادگاه های خانواده برای طلاق مراجعه می کنند بررسی کنیم، ریشه همه آنها در یک کلام خلاصه می شود؛ تفاهم. درد و مشکل سوءتفاهم و درمان و راه حل تفاهم است. البته نباید تصور کرد که پایه اختلافات، همواره ناشی از سوءنیت یا بدذاتی طرفین یا یکی از آنهاست. بلکه در اکثر موارد ناشی از این واقعیت است که هر یک از آنها مساله را به نحوی متفاوت از دیگری می بیند. در بسیاری موارد ریشه اختلافات زناشویی در تفاوت های جسمی و روانی زن و مرد نهفته است. برخی از تفاوت های اولیه اما به خوبی درک نشده میان دو جنس مذکر و مونث ناشی از تنش هایی است که در روابط عاشقانه آنها بروز می کند. وقتی دلایل تفاوت ها را بدانیم بسیاری از اختلافات ریشه کن می شود. بسیاری از زنان شب و روز با این فکر به سر می برند که همسران شان آنها را دوست ندارند و در قبول تقاضا و خواسته های احساسی و عاطفی آنها مردد هستند. اما نکته اصلی اینجاست که موضوع بر سر دوست داشتن یا نداشتن نیست و همه از اختلافات جنسیتی زن و مرد ناشی می شود.
زنان و مردان هر کدام با عشق به طرز متفاوتی برخورد می کنند که این دلیل کاملاً مشخصی دارد. پسرها هویت خود را با الگو قرار دادن پدرانشان به دست می آورند اما دختران برعکس به مادران شان استناد می کنند و آنها را الگوی خود قرار می دهند. این تفاوت میان دختران و پسران زمانی خود را نشان می دهد و صورت خارجی پیدا می کند که زن و مرد عاشق می شوند و باید اندیشه ها و احساسات درونی خود را برای یکدیگر بازگو کنند. بررسی ها نشان می دهد زنان در مقایسه با مردان برای پیوندجویی در روابط شان بیش از مردها ارزش قائل می شوند.
اما زن ها یک واقعیت را نمی دانند و آن این است که مردان رفتار دوقطبی دارند. بسیاری از زنان احساس می کنند که مردها از برقراری ارتباط صمیمانه، احساس تعهد و بازگو کردن احساسات و نیات درونی خود می ترسند ولی واقعیت این است که مردان هم خواستار پیوندجویی و صمیمیت هستند و هم نمی خواهند ذره ای از حس استقلال و خودمختاری شان کاسته شود. برای آنها باقی ماندن در این دو وضعیت کار دشواری است. وقتی مردها در شرایط دلبستگی و اتصال قرار می گیرند از اینکه دچار گسست عاطفی شوند به شدت هراس دارند و از طرفی هم به خاطر اینکه روحیه خودمختاری و جاه طلبی شان همچنان حفظ شود از دلبستگی دوری می جویند. مردها زمانی احساس راحتی بیشتر دارند که در وضعیت میان اتصال و جدایی به سر می برند. مردان ترجیح می دهند میان اتصال و انفصال زندگی کنند و زن ها دوست دارند فقط مورد مهر و محبت قرار گیرند و رابطه ای سرشار از صمیمیت داشته باشند و این موضوع دقیقاً یکی از دلایل مهم اختلاف بین دو جنس مذکر و مونث است که در زندگی زناشویی به بحران می انجامد. زن ها دوست دارند شنیده شوند، اندیشه هایشان تایید شود و همان طور که آنها برای برآورده ساختن انتظارات همسرشان تلاش می کنند، همسرشان نیز واکنش های قابل پیش بینی نشان دهد. اما واکنش های مردان در ارتباطات خانوادگی مبدل و پنهان است. مردها به ندرت احساس خود را به زبان می آورند و انتظاراتشان در ایجاد یک رابطه را بازگو می کنند. این بدین معنا نیست که مردان نسبت به تعهد سپردن بی علاقه اند، از وابسته شدن و ایجاد دلبستگی هراس دارند یا در ابراز عشق ناتوانند و اهمیتی به زندگی مشترک نمی دهند، واقعیت این است که مردها هم می خواهند شناسایی شوند، مورد عشق و علاقه قرار گیرند. به همین دلیل خواهان رابطه با زنی هستند که بتواند روحیه میانه رو مردان بین اتصال و انفصال را درک کند و بپذیرد. مشکل عمده دیگری که بین زنان و مردان وجود دارد و رابطه شیرین بدو ازدواج را به زهر تبدیل می کند، عدم توانایی در بیان نیازها و خواسته ها و مخابره افکار و امیال و احساسات است. بعضی خواسته هایشان را چنان مطرح می کنند که طرف مقابل از درک آن عاجز می ماند. عقاید خود را مبهم طرح می کنند، از طرح موضوع اصلی طفره می روند و به حاشیه پردازی می پردازند و چنان در شرح جزئیات کم اهمیت گم می شوند که همسرشان نمی تواند موضوع را آن طور که هست، درک کند و بفهمد. با اینکه به زبان ساده صحبت می کنند ولی نمی توانند منظور خود را از بیان جملات به طرف مقابل برسانند.
بسیاری تصور می کنند چون در محیط کار و اجتماع گوینده خوبی هستند در منزل نیز می توانند به راحتی حرف خود را تفهیم کنند اما فرآیند ارتباطی که خارج از زندگی زناشویی موفق است، در محدوده زندگی مشترک معمولاً با شکست مواجه می شود. اگر به نحوه صحبت کردن آنهایی که از همسر خود گله می کنند که «هرگز به حرف های من توجه نمی کند و بی اهمیت است» به خوبی دقت کنید متوجه می شوید که این افراد مهارت خاصی در صحبت کردن و آن هم حرف های حاشیه ای دارند و متاسفانه آن قدر در بیان جزئیات پرحرفی می کنند که با تمام پرگویی نمی توانند مقصود خود را به همسرشان بفهمانند. عده ای هم هستند که به خاطر سکوتی که در زمان گوش دادن به همسر خود دارند به بی توجهی محکوم می شوند. در این موارد که نمونه اش بسیار زیاد است، شوهر کم حرف است، سکوت می کند تا حرف های زنش را به دقت گوش دهد اما چون از حاشیه رفتن های وی کلافه شده حالت چهره اش و نوع برخوردش به گونه ای می شود که زنش او را به بی توجهی نسبت به حرف هایش متهم می کند. حال آنکه اگر از شوهر بپرسیم می تواند کلمه به کلمه صحبت های همسرش را نقل کند.
مطالعات نشان می دهد که شیوه گوش دادن زن و مرد با هم متفاوت است. مردها در هنگام گوش دادن سکوت می کنند اما زن ها با تغییر حالات چهره و اشارات مختلف گوش دادن خود را اعلام می کنند و البته از همسرشان انتظار دارند چنین واکنشی نشان دهد. تمام این عدم درک تفاوت های جنسیتی زن و مرد به اینجا خاتمه می یابد که زن مدعی می شود شوهرم هیچ گاه به حرف های من توجه نمی کند و ذره ای برایش اهمیت ندارم.
ریشه اغلب مشاجرات خانوادگی سوءتفاهم است. اگر زن و شوهر بتوانند به رغم شیوه های ارتباطی متفاوت و با در نظر گرفتن حالات و روحیات یکدیگر در نوع صحبت و طرز برخورد با هم به توافق برسند بسیاری از ناراحتی ها و دلگیری هایشان فروکش می کند. تفاوت های گفتاری زن و مرد بسیار زیاد است که دانستن آنها کمک بزرگی به حل اختلافات کوچک که بعدها به صورت یک مشکل عظیم درمی آید، می کند. مردها در مقایسه با زن ها بیشتر رشته کلام را قطع می کنند و به اظهارنظر و توصیه می پردازند ولی زن ها ترجیح می دهند تا پایان صحبت دیگران صبر کنند. مردها کمتر به صحبت های همسرشان واکنش نشان می دهند ضمن اینکه بیشتر به مخالفت می پردازند. به همین دلیل به جاه طلبی و خودخواهی متهم می شوند.
زن ها بیشتر از مردها عواطف و احساسات و اسرارشان را بروز می دهند و حال آنکه مردها ترجیح می دهند کمتر به بروز عواطف خود بپردازند و در مورد مسائلی صحبت کنند که هیچ رابطه ای با کلمات عاشقانه و محبت آمیز ندارد. زن ها به گفت وگو و مشورت علاقه مندند و حال آنکه مردها ترجیح می دهند زن ها به جای درددل کردن با آنها مشکلات خود را رک و راست بیان کنند.
در بسیاری موارد سوءتفاهم های گفتاری باعث می شود که زن و شوهر درک درستی از میزان علاقه و محبت یکدیگر نداشته باشند و روابط شان به تاریکی و کدورت بینجامد.
از دیگر مواردی که به اختلاف میان زوجین منجر می شود، می توان به سوءتفاهم های ذهنی اشاره کرد. یکی از گرفتاری های عمده زوج ها این است که فکر می کنند در پس هر گونه عمل و حرف همسرشان یک انگیزه منفی و ناخوشایند وجود دارد. تفسیرهای منفی درازمدت کینه درونی ما نسبت به طرف مقابل را بی آنکه خود فرد تصویری از نیت درونی ما داشته باشد، افزایش می دهد و به مرور باعث دلسردی می شود. اگر این پیش داوری ها کنار گذاشته شود روابط به هیچ وجه آسیب نخواهند دید. در بسیاری از موارد زن و شوهر بی دلیل از افکار و انگیزه های یکدیگر برداشت نادرست می کنند.
یکی دیگر از اشتباهات رایج بین زن ها و مردها این است که بدون در نظر گرفتن عوامل حاشیه ای، همسر خود را به خاطر جزیی ترین سهل انگاری ها متهم می کنند که اگر زندگی ما دچار شکست شده به خاطر ضعف مدیریتی توست. زن و شوهری که مدام یکدیگر را متهم به بدخواهی و بداندیشی می کنند و تقصیر را به گردن یکدیگر می اندازند، روابط شان بیش از پیش تیره و تار می شود که شاید شبیه کردن آن به زمان سابق مدت زمان زیادی طول بکشد و متاسفانه در نهایت جوابی هم ندهد جز اینکه کدورت ها را بیشتر می کند و اختلافات را دامن می زند.
بهاره مهرنژاد
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید