پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

سلاطین و اطبا


سلاطین و اطبا
سلامت ناصرالدین شاه در معرض پرخوری‌هایش قرار داشت حكیم‌الممالك، پزشك ناصرالدین شاه، مجبور شد درمانی را كه برای ناصر‌الدین‌شاه تجویز می‌كرد، شخصا در مورد خود به كار بندد.
آن روز ناصرالدین‌شاه پرخوری زیادی كرده و دچار اختلال مزاج شده بود. او صبحانه را با نان و پنیر و كره و عسل و مربای بالنگ و تخم‌مرغ نیمرو و یك قدح بزرگ آبگوشت و سه دانه پاچه پخته آغاز كرده بود، در طول روز مرتبا چای و قهوه آشامیده بود، ناهار مفصلی مركب از باقلاپلو با ماهیچه صرف كرده بود، به دنبال آن یك لیوان بزرگ آب انار تازه نوشیده و عصر هم ذرت بو داده، تخمه كدو و تخمه ژاپونی، پسته و بادام و فندق مفصلی خورده و عجیب اینكه یك بشقاب بزرگ باقلا پخته نوبر بهاری با گلپر و سركه و سماق هم میل كرده بود! بنابراین مزاج ملوكانه دچار ناراحتی شدید و یبوست شده اجابت مزاج انجام نگرفته و درد شدیدی در معده پیچیده و اعلی‌حضرت احساس سوء‌هاضمه می‌كرد.
● حكیم‌باشی علینقی‌خان حكیم‌الممالك احضار شد
حكیم‌الممالك مدتی در پاریس درس طب خوانده اما بدون اینكه آن را به پایان رساند به ایران بازگشته بود. یكی از پزشكان خارجی مقیم ایران در آن زمان نوشته است كه اغلب پزشكانی كه از اروپا به ایران بازگشته و از تیتر دكتر استفاده می‌كردند دوره تحصیلی خود را به دلیل فراخواندن برای اشغال پست‌های نان و آبدار ناتمام گذاشته و اجازه نداشتند تیتر مزبور رابه كار برند اما درنهایت جسارت این كار را می‌كردند. حكیم ‌الممالك تنقیه را درمان اصلی هر بیماری ناشی از سوء‌هاضمه می‌دانست. وقتی او به حضور شاه رسید، شاه ماجرای پرخوری، دل‌درد و یبوست شدید خود را بیان داشت و از او خواست نسخه‌ای تجویز كند كه اعلی‌حضرت از آن همه درد شكم نجات یابد و بتواند شام خود را كه جوجه‌كباب و چلوخورش قیمه و بادمجان بود صرف بفرماید. حكیم‌‌الممالك كاغذی برداشته روی آن نوشت: <تنقیه.> شاه پرسید: <چه راه علاجی داری؟> حكیم‌‌الممالك گفت: <قربان وجود قبله عالم شوم؛ تنقیه>! چهره شاه برافروخته شده و فریاد كشید: <پدرسوخته، خجالت نمی‌كشی، آن كسی كه جرات كند و دست به تهیگاه من بزند و من قبله عالم و عالمیان را تنقیه كند از شكم مادر زاییده نشده است چگونه این‌قدر بی‌ادب و بی‌آبرو هستی كه مرتكب جسارتی به این شناعت شده و پیشنهاد می‌كنی من را كه وارث تاج و تخت كیان هستم تنقیه كنند؟
حكیم‌‌الممالك با بی‌اعتنایی و خونسردی گفت: <چند شب پیش كه افتخار شرفیابی داشتم دیدم صنیع‌الدوله مترجم مخصوص قبله عالم داستان دوشیزه لاوالیر محبوب لویی چهاردهم پادشاه معروف فرانسه را برای اعلی‌حضرت همایون شاهنشاه از روی نسخه فرانسه كتاب به فارسی ترجمه كرد و می‌خواندند.> شاه‌ لختی اندیشید و گفت: <بله، درست است. این چه ربطی به تنقیه دارد؟> حكیم‌الممالك گفت: <همین‌طور دیدم اعلی‌حضرت هفته پیش سرگذشت مادموازل مون‌پانسیه محبوبه دیگر لویی چهاردهم را می‌شنیدند.> شاه گفت: <خوب، منظورت چیست؟> حكیم‌الممالك افزود: <لویی چهاردهم را پادشاه آفتاب نشان می‌خواندند. او از خاندان سلطنتی سیصد سال بوربون بود كه جانشین خانواده سلطنتی چهارصد ساله <والوا> شدند. اعلی‌حضرت آیا می‌دانید سلسله‌های سلطنتی مروننژین و كارلوننژین هفتصد سال بر فرانسه سلطنت كردند.> شاه گفت: <خوب، منظورت از این سخنان چیست؟> حكیم‌الممالك گفت: <لویی چهاردهم در طی عمر هفتاد و چند ساله خود شاید هفت هزار بار تنقیه كرد و هیچ اتفاقی هم نیفتاد. اعلی‌حضرت با همه عظمت خود باید به لویی چهاردهم تاسی كرده و حال كه نمی‌توانند جلوی پرخوری خود را بگیرند تجویز اینجانب را كه بر حسب شاه‌دوستی و دولتخواهی است قبول بفرمایند.> شاه عصبانی‌تر شد و فریاد زد: <خفه‌شو پدرسوخته، تو به من جسارت كرده‌ای و من گناه تو را نمی‌بخشم. آیا كسی در دنیا پیدا می‌شود كه جانشین دارا و سیروس و جمشیدجم و اردشیر و شاه‌عباس و فتحعلی‌شاه را اماله كند؟> حكیم‌الممالك كه جان خود را در خطر دید جواب داد. <خیر؟> شاه كمی آرام شد و گفت: <حالا چه كسی باید تنقیه شود.> حكیم‌الممالك گفت: <خود چاكر، قربان>! شاه فریاد برآورد: <بیایید و این حكیم‌باشی فضول را تنقیه كنید.>
فراشان آمدند و حكیم‌الممالك بیچاره را كه هیچ علت مزاج و سوءهاضمه‌‌ای نداشته، دراز كرده و تنقیه كردند. شاه به دقت جریان تنقیه كردن ندیم مخصوص خود را نظاره كرده و آسود‌ه‌خاطر شد و سپس خنده‌كنان گفت: <حالا كه آسوده خاطر شدم كه تنقیه عیب و ایرادی ندارد اراده فرموده‌ایم شخصا هم این عمل زشت و ركیك را درباره خود تجربه كنیم.>
این بار حكیم‌الممالك شخصا به كار پرداخته و اعلیحضرت را تنقیه كرد و مزاج مبارك به كار افتاده از آن پس ماهی یكی دو بار اعلیحضرت خواهان تنقیه می‌شدند و جوایزی به حكیم‌الممالك می‌دادند. حكیم‌الممالك برادرزاده‌ای به نام میرزامحمودخان حكیم‌الملك دوم داشت كه در دوران پادشاهی مظفرالدین‌شاه رقیب سرسخت اتابك علی‌اصغرخان امین‌السلطان بود و او هم سودای صدارت اعظمی داشت.
پس از بازگشت از سفر دوم فرنگستان میرزامحمودخان را به گیلان فرستادند و در آنجا شبی به حالت عجیبی مسموم شد و مرد و صبح جنازه او را در بسترش یافتند. شایع شد امین‌السلطان صدراعظم دستور سم خوراندن به او را داده است. ابراهیم‌خان حكیم مدتی در پاریس درس طب خواند و دروس خود را تمام نكرده به ایران بازگشت.
شبی كه مظفرالدین شاه بیمار بود حكیم‌‌‌الملك جوان شربتی تهیه كرد و به شاه نوشاند كه حال شاه را وخیم كرد و او را تا دم مرگ برد. ناچار به پزشكان خارجی متوسل شدند و شاه پس از اینكه دانست حكیم‌الملك جوان پزشك واردی نیست و دروس خود را به پایان نرسانده دستور داد او را از دربار راندند. میرزا ابراهیم‌خان حكیم‌الملك از آن پس رشته طب را رها كرد به كارهای سیاسی روی آورد و پس از مشروطه شدن ایران بارها وزیر شد.
در دوران بیست ساله سلطنت رضاشاه كاری به او ارجاع نمی‌شد اما بعدها او را جزو رجال مشروطه شناختند و چند بار وزیر و دوبار نخست‌وزیر شد كه بار اول چهل روز نخست وزیر بود و بار دوم چند ماه (در سال ۱۳۲۴) و غایله آذربایجان در دوران نخست وزیری او روی داد و بالاخره جای خود را به قوام‌السلطنه سیاستمدار زرنگ و كاركشته سپرد.
حكیم‌الملك، پزشك مظفرالدین شاه، تا سال ۱۳۳۸ زندگی كرد و جراید فكاهی درباره او می‌نوشتند او عمر نوح دارد و قصد مردن ندارد.
حكیم‌الملك مرد خوش قریحه‌ای بود و از او زمین‌های بسیار و آلبوم‌های تمبر گران‌بهایی باقی مانده است.
منبع : روزنامه سلامت


همچنین مشاهده کنید