جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


فلامینگو را نشان آزادی بدان


فلامینگو را نشان آزادی بدان
● نگاهی به فیلم رویای آرژانتین
چیزی که یک دولت دیکتاتور نمی تواند از مردمش بگیرد و آن را نابود کند رویای آنهاست.همپتون در ارائه این مفهوم از ترکیب رئالیسم محض در کنار یک فانتزی شگفت استفاده کرده است.
«رویای آرژانتین» که براساس رمان برنده جایزه ای به همین نام (نوشته لارنس تورنتون) ساخته شده به تراژدی آرژانتین در اواسط دهه ۱۹۷۰ می پردازد؛ زمانی که هزاران نفر در دوران دیکتاتوری نظامی ناپدید شدند.
فیلم با قطعاتی از اخبار مربوط به این وقایع در دهه ۷۰ شروع می شود که قرار است فضای مستندی ایجاد کند تا بیننده متقاعد شود بر اساس ماجرایی واقعی ساخته شده است. صدای راوی هم روی این قطعات است و می گوید؛ «پس از سقوط دیکتاتوری در سال ۱۹۸۳ گفته می شد آرژانتین هرگز به گذشته نگاه نخواهد کرد. اما این وظیفه مقدس ماست که نگاهی به گذشته بیندازیم.»
در این لحظه است که فیلم قول می دهد یک «گمشده» دیگر باشد. فیلم ارزشمند کوستا گاوراس که در آن جک لمون نقش پدری را بازی می کند که پسرش در زمان سقوط دولت منتخب توسط یک نظام دیکتاتوری دیگر در شیلی گم می شود. هرچند واقع گرایی و شوری که در «گمشده» هست اینجا کمرنگ تر به نظر می آید.
سال ۱۹۷۶ است و کارلوس روئدا (آنتونیو باندراس) کارگردان تئاترکودکان و همسرش سسیلیا (اما تامپسون) روزنامه نگار به همراه دختر نوجوان و باهوششان ترسا (لتیسیا دولرا) زندگی شادی را سپری می کنند اگرچه سسیلیا نگرانی ها و دغدغه هایی درباره اقدامات شدید دولت نظامی راست گرای افراطی دارد.
سسیلیا به رغم تردیدها و دودلی های همسرش داستانی درباره بچه مدرسه ای هایی می نویسد که پس از اعتراض علیه افزایش کرایه اتوبوس ها ناپدید می شوند. کوتاه زمانی پس از نوشتن این داستان سسیلیا هم توسط سه مرد مسلح ربوده می شود. تا این لحظه فیلم در ایجاد فضای سرکوب و تنش موفق عمل می کند. اما بعد چرخش داستان به سمت و سویی دیگر نتایج چندان دلخواهی به بار نمی آورد.
کارلوس ناگهان به وجود نیرویی مرموز در خودش پی می برد. او درمی یابد که اگر با یکی از خویشاوندان یا دوستان فرد گمشده در تماس باشد می تواند از سرنوشت فرد مفقود آگاه شود. البته در فیلم هیچ توضیحی برای این نیروی معجزه وار داده نمی شود.
تنها کسی که به سختی می تواند از احوالش آگاه شود سسیلیا است. هر بار تا نزدیک نقطه مورد نظر می رود اما به نتیجه نمی رسد. در این تلاش های کارلوس پرندگان مدام ذهن او را اشغال می کنند تا نماینده رهایی ای باشند که کارلوس سعی دارد برای سسیلیا و دیگر زندانیان سیاسی به ارمغان ببرد. یک فلامینگو صورتی و جغدی چشمک زن علائم راهنمای او برای رسیدن به «اسپرانزا» یا به عبارت دیگر سرزمین امید هستند.
در آنجا با دوبازمانده آشویتس آشنا می شود و داستانش را برای آنها تعریف می کند. همین زوج هستند که تخیل وی در مبارزه با شر را ارج می نهند. کارلوس نهایتاً موفق می شود هر چند به طور مبهم تصویر سسیلیا در حال فرار از زندان و مجدداً دستگیر شدن او را ببیند.کارلوس با برخورداری از این ویژگی می تواند به مکان زندان پی ببرد و بدون هیچ سلاحی به آنجا می رود اما سسیلیا را به جای دیگری منتقل کرده اند.
وقتی مقامات از برگزاری جلسات منظم کارلوس با اقوام ربوده شدگان در باغ خانه اش مطلع می شوند جاسوسی را به جمعشان می فرستند اما کارلوس می فهمد و او را از جمع اخراج می کند. اما بعد ترسا نیز ربوده می شود.
تا اینجای فیلم مخاطب باید از بار فجایع رخ داده حسابی شوکه شده باشد اما به دلیل طبع غیرواقع گرای فیلم این کار و این حس کمی دشوار است. خصوصاً که کارلوس با اتومبیل قرمزش که به راحتی قابل شناسایی است در شهر به دنبال اعضای خانواده اش می گردد. شاید باندراس نتوانسته شخصیتش را آنچنان که باید پرورش دهد و به او جان ببخشد اما تامپسون در نقش یک روزنامه نگار زندانی که تحقیر شده بازی تاثیرگذارتری دارد.
جان وود و کلیربلوم در نقش یک زوج یهودی که در انزوا زندگی می کنند حضور کوتاهی در فیلم دارند که به نظر می رسد قرار است یادآور ظلم و ستم های گذشته باشند. حضور آنها کاملاً سمبلیک است و به عنوان شخصیت هایی واقعی از گوشت و خون، همچون دیگر شخصیت ها، با بیننده ارتباط برقرار نمی کنند.
«رویای آرژانتین» در ادامه تلاشش برای رجوع به واقعیت به تعداد مردمانی که در سراسر جهان ناپدید شده اند از جمله ۹۰ هزار نفر مفقوده در عراق اشاره دارد و بدین ترتیب به ما کمک می کند دریابیم حال و روز بازماندگان این افراد چطور ممکن است باشد.
مهرناز مصباح
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید