سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

نور در نور


نور در نور
قرآن و حدیث از مهم ترین منابع سهروردی است. او بیش از هر فیلسوف مسلمان دیگر به قرآن و سنت توجه كرده و بدین ترتیب هویت اسلامی فلسفه خویش را تحقق می‌بخشد.
وی در سلوك فلسفی و عرفانی خود به تامل و اندیشه در قرآن پرداخت و درپرتو آن به مطلوب خود راه برد.
وی در «كلمه التصوف» فصلی را به «لزوم تمسك به كتاب و سنت» اختصاص داده و در آن «دوستان» خود را به تقوای الهی توصیه می‌كند. سهروردی آنها را به حفظ شریعت و رعایت قوانین الهی توصیه می‌كند و در ادامه می‌گوید: «هر گونه ادعا و سخنی كه شاهدی برای آن در كتاب خدا و سنت [رسول‌الله (ص)] نباشد بیهوده است و كسی كه به رشته محكم قرآن اعتصام نجوید در چاه ضلالت و گمراهی سرنگون خواهد شد.» او وصول به حقیقت اعلی را با تمسك به كتاب خدا و سنت رسول میسر می‌داند. به نظر او در پرتو نورمحمدی می‌توان به حقیقت ادیان و حكمت پیشینیان دست یافت.
سهروردی در آثارخود آیات بسیاری را تأویل یا تفسیر كرده است. این معنویت در رساله‌های كوتاه تر وی مثل پرتونامه، بستان القلوب، كلمه التصوف، قصه الغربه الغربیه و الالواح العمادیه بیشتر مشهود است. مخصوصاً در منبع اخیر بنا بر تصریح خود سعی بسیار كرده تا آراء فلسفی را پس از مستدل كردن آنها به برهان، توسط شاهدی از قرآن تایید كند. درنوع استناد و استفاده او از قرآن و احادیث نكاتی چند قابل ملاحظه است. این مقاله این نكات را درهفت محور بر می‌رسد.
سهروردی در موارد بسیاری برای تفسیر و تأویل آیه‌ای به آیات دیگر متمسك می‌شود.
به عنوان نمونه در الواح عمادی، (ص ۱۹۴- ۱۹۵) درباره خلیفه بودن نفس چنین می‌گوید:«نفس خلیفه خداست در زمین، چنان كه گفت «هو الذی جعلكم خلائف الارض و رفع بعضكم فوق بعض درجات» [انعام، ۱۶۵] به قدر درجات علوم مردم و فضیلت نفوس و غایت همت ایشان. آیتی دیگر: «انی جاعل فی الارض خلیفه» [بقره، ۳۰]. آیتی دیگر: «یا داود انا جعلناك خلیفهً فی الارض»[ص، ۲۶] و قبیح باشد از خلیفه خدا كه ملك فانی وی سبب بطلان ملك عالی دائم او باشد، و این در حق ملوك ظاهرتر است ؛ زیرا كه قبیح است كه در آخرت پیشی گیرند بر ایشان كسانی كه ایشان زیر دست او بوده باشند، و خسرتی عظیم است كه بر او سبق برد كسی در آخرت كه او بر آن كس در این جهان پیشی گرفته بوده است.»
یا بدبختان و سرنوشت آنان را در الواح عمادی، (ص ۱۷۳- ۱۷۵) با توجه با آیات متعدد توصیف می‌نماید: «و اما بدبختان متألم می‌شوند به جهل مركب ایشان، و آن، آن است كه اعتقاد حق ندارند و نقیض آن را اعتقاد كرده باشند. و این جهل بسیط سخت‌ترست و آن، آن است كه اعتقاد آن چه حق ا ست ندارند و بس. و جهل مركب را هیچ خیر نیست چنان كه در قرآن مجید آمده است كه «و من كان فی هذه اعمی فهو فی الآخره اعمی>» [اسراء،۷۲] یعنی هر كه در این عالم كور است از شناختن معارف و حقائق مطلع نشود بر اسرار عالم ملك و ملكوت او در آخرت همچنین كور باشد از ادراك این معانی و ادراك لذات «و اضل سبیلاً» [اسراء،۷۲] زیرا كه طریق اكتساب به واسطه آلت مسدود گشت و حجت و موانع ادراك عذاب و الم برخاست.
آیتی دیگر گفت: «فانها لاتعمی الابصار و لكن تعمی القلوب التی فی الصدور» [حج، ۴۶] یعنی چشم‌ها كور نشود و لكن بصیرت دل كور شود و متعذب و متألم شوند به عذاب دوری و به حجاب از انوار حق و حیرت و سلب آلات و هیآت بد چنان كه در آیتی دیگر آمده است: «كلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون» [مطففین، ۱۵] حقا كه ایشان روز قیامت از حق تعالی محجوب‌اند. «كلا بل ران علی قلوبهم ما كانوا یكسبون» [مطففین، ۱۴] حقا كه زنگ مكاسب و افعال ایشان بپوشانید مر دل‌های ایشان را.
و آیتی دیگر گفت: «و لایكلمهم الله یوم القیامه و لایزكیهم» [بقره، ۱۷۴] و متألم می‌شوند از بهر شوق ایشان به بدن‌های ایشان و به لذات آخرت. و ایشان را از آن باز داشته‌اند چنان كه در قرآن آمده است: «و حیل بینهم و بین ما یشتهون» [سبا،۵۴] از آن چه با آن پرورده بودند و بدان خو كردند. آیتی دیگر گفت: «و تقطعت بهم الاسباب»[بقره، ۱۶۶] قوای ایشان را سلب كردند. كه بدان نور نبینند و گوش ندارند كه بدان صفیر شنوند و پای ندارند كه بگریزند و خلاص یابند. و پیدا شد ایشان را آن چه در حساب ایشان نبود چنان كه قرآن از آن خبر داد: «بدا لهم من الله ما لم یكونوا یحتسبون»[زمر،۴۷] و آیتی دیگر:«و بدا لهم سیئات ما كسبوا»[زمر،۴۸].
سهروردی برخی آیات را فقط در یك جا ذكر كرده است و برخی را در چند جا از آثارش اشاره كرده است.
به عنوان نمونه آیه ۳۵ سوره مباركه نور را كه مبنای اندیشه اصالت نور نزد وی است در حكمه الاشراق، لغت موران، یزدان شناخت و الالواح العمادیه ضمن استناد به سایر آیات و استفاده از روایات، توضیح و تفسیر كرده است: در حكمه الاشراق، (ص ۱۶۲-۱۶۴) درباره این كه مبدع كل و عالم عقل، نور است ضمن نقل سخن پیامبر اكرم (ص)، می‌گوید: «قال شارع العرب و العجم:ان لله سبعاً و سبعین حجاباً من نوره لو كشفت عن وجهه لاحرقت سبحات وجهه ما ادرك بصره» و اوحی الیه «الله نور السموات و الارض» و قال:ان العرشی من نوری». یا در الواح عمادی، (ص ۱۸۲- ۱۸۳) حق اول را نور همه انوار می‌داند؛ زیرا كه معطی حیات است و بخشنده نوریت است و او ظاهراست از بهر ذات خویش و ظاهر كننده دیگری».
و به این آیه شریفه استناد می‌كند كه: «الله نور السموات و الارض» با این توضیح كه «نوریت او آن است كه از بهر ذات خود ظاهرست و دیگری بدو ظاهر می‌شود. پس نور همه نورهاست و نوریت هر نیّر سایه نور اوست، پس به نور او روشن گشت آسمان‌ها و زمین» و آیه: «و اشرقت الارض بنور ربها» [زمر،۶۹ ] را نیز دال بر این مطلب می‌داند.
همچنین در لغت موران، (ص ۲۹۵)، ضمن تمثیلی چنین می‌گوید: «موران در این بودند كه آفتاب گرم شد و شبنم از هیكل نباتی آهنگ بالا كرد، موران را معلوم گشت كه از زمین نیست، چون از هوا بود با هوا رفت، «نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس»، «وان الی ربك المنتهی» [نجم،۴۲]، «الیه یصعد الكلم الطیب و العمل الصالح» [فاطر، ۱۰]».
نیزدر«یزدان شناخت» (ص ۴۳۰- ۴۳۲) ادراك انسان را مستفیض از نور عقل فعال دانسته و به این آیه شریفه استناد می‌كند و می‌گوید: «تابش نور عقل فعال كه بر نفس انسانی افتد تا او را مدرك همی گرداند و به واسطه او صورت معقولات را ادراك همی كند، چون مثال تابش نور آفتاب است كه بصر را مدرك همی گرداند تا به واسطه او محسوسات جسمانی را ابصار همی كند، همچنان كه بصر مدرك به قوت است و به واسطه نور آفتاب به فعل همی‌آید، نفس ناطقه انسانی عاقل به قوت است و به واسطه عقل فعال و تابش نور او به فعل می‌آید. عقل فعال و دیگر عقول به افاضت این نور بخیل نیستند و افاضت این نور بر سبیل كلی بر همه موجودات عالم روحانی و جسمانی بگسترانیده‌اند. اما قصوری كه هست از قابلان و مستعدان است و قصور ایشان نیز به سبب تركیبات این عالم كون و فساد است و به چند لوازم دیگر.
پس چون در ایشان كه فیض از باری تعالی و تقدس می‌پذیرند و این نور به عاریت دارند، این جود و این افاضت هست، پس مبدأ اول به جود و افاضت اولی‌تر، كه این نور مر او را ذاتی است. و آن نور حقیقی كه به حس بصر مرئی نیست؛چون به سلسله نظام بدین عالم جسمانی می‌رسد، یكی از جسمانیات چون آفتاب چندین نور می‌دهد كه به واسطه او چندین چیز در عالم كون و فساد پدید می‌آید، تا هر یك از موجودات این عالم به قدر حظ خویش از وجود آن نور چه نصیب می‌گیرند.
و اگر صاحب بصیرتی اندرین یك مسئله تأملی شافی‌تر به جای آرد، بسیار معانی مستور او را مكشوف شود. قال الله تعالی: «الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوه فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه كانها كوكب دری یوقد من شجره مباركه زیتونه لاشرقیه و لاغربیه یكاد زیتها یضیء و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء» حجتی و برهانی است بر این یك مسئله.» و یا در«الواح عمادی»، (ص ۱۲۷- ۱۲۸) ضمن اشاره به آیات دیگر نفس ناطقه را امر حق و نور او توصیف كرده و به این آیه استناد می‌كند: «مراد از نفس آن است كه حكماء آن را نفس ناطقه خوانند و در قرآن در این نفس آیات بسیار آمده است و از آن جمله یكی این است كه «ثمّ سوّیه و نفخ فیه من روحه» [سجده، ۹]؛ یعنی چون مزاج تمام شد و راست گشت نفسی آن مزاج را حاصل شود لایق آن مزاج.
و آیت دیگر كه این را مثنی می‌گرداند: «فاذا سویته ونفخت فیه من روحی» [حجر، ۲۹] یعنی از روح القدس و این اضافت به‌ذات خود دلالت می‌كند بر شرف نفس و بر تجردش و بدان كه او جوهر الهی است. و آیتی دیگر در حق مسیح «روح منه»[نساء، ۱۷۱] و ظاهر است كه مسیح از نوع بشر است همچنان كه گفت «احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا» [انبیاء، ۹۱] و آیتی گفت: «قل الروح من امر ربی»[اسراء،۸۵] یعنی نفس چیزی مفارق است و از عالم روحانی است نه از عالم جسمانی.
وحق تعالی او را به خود اضافت كرد در آیتی دیگر: «مثل نوره كمشكوه» [نور، ۳۵] پس نفس امر حق است و نور اوست و همه مقید است به اضافت به ربوبیت. وقوه فكر را كه به امور روحانی مشغول شود و به معارف حقیقی روی آرد، شجره مباركه می‌داند، زیرا همچنان كه درخت را شاخه و میوه‌ها دارد، فكر را نیز شاخه‌هاست و آن انواع افكار است كه به آن میوه نور یقین می‌رسد، چنان كه در قرآن آمده: «الذی جعل لكم من الشجر الاخضر ناراً» [یس، ۸۰]. الشجره فكرت است، سبزی او آن است كه بر طریق نظر و به باز گشتن به عالم قدس مطلع شود.و آیه ای دیگر: «افرأیتم النار التی تورون»[واقعه، ۷۱] یعنی علوم ثوانی و نفحات قدسی، آن كه از علوم اوائل به علوم ثوانی بدو توصل كنند. «ءانتم انشاتم شجرتها ام نحن المنشئون» [واقعه، ۷۲] یعنی كه این درخت را شما انشاء كردید یا ما انشاء كردیم. و آیتی دیگر: «شجره تخرج من طور سینا» [مومنون، ۲۰] یعنی به واسطه اندیشه حاصل كند و روغن معقولات را مستعد قبول فیض الهی گرداند و چراغ یقینی برافروزد و آتش مقام سكینه در نفس برافروزد. و معارف نان ایشان است [و آن نان] فریشتگانند، و آن است كه فیثاغورس به آن در رموز او و داوود پیغمبر در مزامیر اشاره كرد.
و نانِ خورش ایشان انوار درخشنده است، و در قرآن به آن درخت اشاره كرد آنجا كه گفت «یوقد من شجره مباركه زیتونه لاشرقیه و لاغربیه» [نور،‌۳۵] یعنی نه عقل محض است نه هیولای محض. و این درخت به عینه درخت موسی است كه در بقعه مباركه از شجره، ندا شنید و گفت «انی آنست ناراً» [طه،۱۰؛ نمل، ۸] و این آتش آن است كه گفت: «اَن بورك مَن فی النار» [نمل، ۸] یعنی كسانی كه به دو متصلند «و من حولها» [نمل، ۸] یعنی محبان ومتصلان.
تایید مبانی فلسفی با شواهد قرآنی، ثمره استنادهای سهروردی به قرآن است.
به عنوان نمونه:
این كه غنیِ مطلق، یكی است و او واجب الوجود است به آیه: «و الله الغنی و انتم الفقراء» (محمد/۳۸) استناد كرده است كه الف و لام در محمول (الغنی) مبین حصر محمول در موضوع است.. برای بقاءنفس به چندین آیه استناد می‌كند؛ از جمله: الف- «افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الینا لاترجعون» (مومنون/۱۱۵) ؛ ب- «لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون»
(آل‌عمران/۱۶۹)؛ ج- «فرحین بما آتیهم الله من فضله» (آل‌عمران/ ۱۷۰).
او مراتب نفس را از قرآن استنباط كرده آن جا كه می‌گوید: «تو را چندین نام است: «نفس»خوانند، چنان كه حق تعالی در قرآن مجید فرموده «یا ایها النفس المطمئنه ارجعی الی ربك راضیه مرضیه» [فجر، ۲۷- ۲۸]، و «كلمه» خوانند چنان كه گفت «الیه یصعد الكلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» [فاطر،۱۰] و «كلمه طیبه» [ابراهیم، ۲۴] و «نفس مطمئنه» [فجر، ۲۷] یكی معنا دارد همچنان كه تا نفس ما مطمئنه نشود، <ارجعی الی ربك> [فجر، ۲۸] در حق او درست نیاید، و تا «كلمه طیبه» [ابراهیم، ۲۴] نباشد «الیه یصعد الكلم الطیب» در شان او ممتنع بود.
و «روح» خوانند چنان كه گفت «و روح منه» و «لوامه» خوانند چنان كه فرمود «لا اقسم بالنفس اللوامه» [قیامه، ۲] و «اماره» خوانند چنان كه فرمود «ان النفس لاماره بالسوء» [یوسف، ۵۳].
و یا در جایی كه می‌گوید: «چون نفس طاهر گردد روشن شود به نور حق تعالی، مثنی در تنزیل آمد و گفت «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» [بقره، ۲۵۶] یعنی از تاریكی جهل به نور معارف. و آیتی دیگر گفت:«یهدی به الله من اتّبع رضوانه سُبُل السلام» [مائده، ۱۶] یعنی كه میسر شود طریق خالص به عالم قدس و طهارت. «و یخرجهم من الظلمات الی النور» [بقره، ۲۵۶] از ظلمات جهل به نور معارف و حقایق. چون نور الهی و سكوت قدسی در ایشان حاصل آید روشن شود و تأثیر كند در اجسام و نفوس.»
نیز در مخالفت با عقول ده گانه مشائیان به قرآن استناد كرده و می‌گوید: «متأخران را رأی این است كه عدد عقول ده است، نه آن است كه نه فلك به ترتیب از ایشان حاصل می‌شود و از دهم عالم عنصری. و حق آن است كه عقول بسیارند چنان كه در قرآن آمده است «و ما یعلم جنود ربك الا هو»[مدثر، ۳۱] و آیتی دیگر «و یخلق ما لا تعلمون» [نحل، ۸]. سهروردی احتمالاً اصطلاح«غاسق» را نیز از قرآن اقتباس كرده است آیه ای كه می‌فرماید: «من شر غاسق اذا وقب» (فلق/۳).
او در مواردی از تفسیر گذشته و ظاهر آیه را به تأویل می‌برد؛
مانند تعبیری كه از نفس و احوالات آن در رساله«فی حقیقه العشق» (ص۲۹۰)، دارد: «نفس گاوی است كه در این شهر خرابی‌ها می‌كند و او را دو سر است: یكی حرص و یكی امل و رنگی خوش دارد زردی روشن است فریبنده، هر كه درو نگاه كند خرم شود «صفراء فاقع لونها تسر الناظرین» [بقره،۶۹] نه پیر است كه به حكم البركه مع اكابركم بدو تبرك جویند نه جوان است كه به فتوای الشباب شعبه من الجنون، قلم تكلیف از وی بردارند، نه مشروع دریابد، نه معقول فهم كند، نه به بهشت نازد، نه از دوزخ ترسد، كه «لا فارض و لا بكر عوان بین ذلك».
در برخی موارد صرفاً به عنوان شاهد و بدون هیچ تفسیری به آیه ای استناد می‌كند.
مانند: «یا صاحب الكلمه العلیاء و رب السكینه الكبری «هب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب».
نیز برخی مراحل سلوك را به آیات الهی مزین می‌نماید.
به عنوان نمونه در بستان القلوب، (ص۳۹۶- ۳۹۷)، می‌گوید: «بدان كه بنای ریاضت بر گرسنگی است و همچنان كه اگر كسی خواهد كه خانه‌ای سازد و بنیاد نیفكنده باشد،خانه نتواند ساختن، اگر كسی خواهد كه مجاهده كند و گرسنگی نكشد هیچ حاصل نشود، و هر آفتی كه پیدا می‌شود از سیری و پر خوردن می‌شود.
و رسول علیه السلام می‌گوید عایشه را رضی الله عنها: ضیّقی مجاری الشیطان بالجوع؛ یعنی تنگ گردان رهگذر شیطان را به گرسنگی. و حق تعالی در حق جماعتی فرمود: <«ذرهم یاكلوا و یتمتعوا و یُلههم الامل فسوف یعلمون» [حجر، ۳] و گرسنگی را همه پسندیده‌اند. از جمله صفات حق تعالی یكی آن است كه هرگز نخورد و بخوراند چنان كه قرآن خبر می‌دهد «و هو یُطعِم و لا یُطعَم>» [انعام، ۱۴]. و جنید می‌گوید رضی الله عنه:الجوع طعام الله فی ارضه.
پس چندان كه كمتر خورند به صفات حق موصوف‌تر باشند، و نیز چندان كه كمتر خورند كمتر خسبند. و از جمله صفات حق تعالی یكی این است كه هرگز نخسبد «لا تاخذه سنه و لا نوم» [بقره، ۲۵۵]».
همچنین سهروردی در برخی موارد به احادیث نبوی و سخنان امام علی(ع) استناد كرده‌است.
به عنوان نمونه:
ـ«شناخت حق موقوف به شناخت نفس است چنان كه پیامبر(ص) فرموده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»
در عظمت نفس به سخن امام‌علی‌(ع) استناد می‌كند: «ما قلّعت باب خیبر بقوه جسمانیه بل قلعتها بقوه ملكوتیه و نفس من نور ربها مضیئه».
توصیف او از «امام» مطابق سخنان امامان شیعه است. برای نمونه امام باقر (ع) در تفسیر «نور علی نور» كه بخشی از آیه نور است می‌فرماید: «نور علی نور یعنی امامی كه به نور علم حكمت در پی امامی از آل محمد علیهم‌السلام تأیید شده و این از آدم تا قیامت است و آنها اوصیایی اند كه خدای عز و جل ایشان را خلفاء خویش در زمین و حجت خود بر خلق قرار داده است و هیچ گاه زمین از ایشان خالی نیست».
سهروردی نیز در توصیف مقام معنوی امام می‌گوید: امام خلیفه خدا در زمین است و تا زمین و آسمان برپاست هیچ گاه از حكمت و از شخصی كه قائم به آن است و واجد حجت‌ها و بینات است خالی نیست. و زمین هیچ‌گاه از ژرف اندیش در تأله تهی نیست.
او زمان را هنگامی نورانی می‌داند كه سیاست و حكومت بدست چنین امامی باشد و چنان چه زمان از تدبیر الهی تهی باشد ظلمات غالب است. و این تقریر فلسفی از مقام امام در جهان تشیع تأثیر فراوان نهاد .
سیما سادات نوربخش
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید