سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

از اسلام ناب تا اسلام آمریکایی


از اسلام ناب تا اسلام آمریکایی
گرچه تاریخچه اختلافات شیعه و سنی ریشه درجانشینی بعد از پیامبر اكرم ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) دارد و بعد از آن توانا حكومتهای اموی و عباسی (‌برای اینكه بتوانند در حكومت باقی بمانند) دامن زده می‌شد . اما این روند اختلافی بیشر درون دینی بود و از طرف خود مسلمانها مطرح بود تا از طریق بیگانگان به آن دامن زده شود . این روند اختلافی را ما بین دو حكومت عثمانی و صفوی نیز شاهد هستیم كه البته به نوعی برای مشروعیت بخشی هر یك از حكومت‌ها در بین مردمان مسلمان خود به این اختلافات و اصرار بر آنها تأكید می‌كردند كه حتی درباره جنگ چالداران علل مذهبی را عامل وقوع آن می‌دانند ،‌بعلاوه بدست آوردن حكومت كل جهان اسلام خلافت آن كه از هر دو طرف به آن دامن زده می‌شد‌ام باز هم این اختلافات درون دینی و دوران مذهبی تلقی می‌شد و سیاستی نبود كه به طور مستقیم از طرف استعمارگران آن دوران دنبال شود و یا اینكه حداقل سندی از این مقوله به دست نیامده ، ‌بعد از فروپاشی عثمانی و نیز حكومت صفوی و بعد از آن سلسله قاجار ما شاهد شكل گیری نوع جدید حكومت نه بر مبنای دین و مذهب بلكه بر مبنای ناسیونالیسم در بین كشورهای تجزیه شده و مستقل عثمانی و ایران هستیم كه در آن مذهبی و دین هیچ نقشی در حكومت و سیاست ندارد. لذا اختلافات و مشكلاتی كه در جهان اسلام به وقوع می‌پیوندد ریشه در ناسیونالیسم داشته و دیگر رنگ و بوی مذهب و دین به خود نمی‌گیرد ، چه مشكلات داخلی و چه خارجی ( آنچه كه در مناسبات روابط بین كشورهای مسلمان شكل می‌گیرد ) با نگاه ناسیونالیستی دنبال میشود و حكومتگران و سیاسی نیز با دیدگاه ناسیونالیستی به حل مشكلات آنها نگاه می‌كنند لذا ما دیگر شاهد اختلافات سیاسی مذهبی در بین حكومت‌های كشورهای اسلامی با دیدگاه اختلاف شیعه و سنی نیستیم . چرا كه خواستگاه و ماهیت اختلافات بین كشورهای اسلامی از ناسیونالیسم ناشی می‌شد.
حكومتهای ناسیونالیستی با توجه به واقع شدن در دوران استعمار و به ویژه پس از پایان جنگ اول و دوم جهانی و شكل‌گیری در قطب قدرت یعنی شوروی و آمریكا تحت تأثیر جریانات بوجود آمده بین مناسبات این دو قدرت قرار می‌گیرند و با توجه به اینكه انقلاب شوروی به نوعی شعار حكومت كارگری و مستضعفین را می‌داد لذا بسیاری از حركتهای تجزیه طلبانه و استقلال خواهانه دنیا را تحت تأثیر خود قرارداد كه كشورهای جهان اسلام نیز از این قائله مستثنی نبودند. از طرف دیگر آمریكا برای مقابله با این مقوله رویكرد تقویت كشورهای محافظه كار و حمایت از اسلام گراها را (‌در آن مقطع زمانی )‌ سرلوحه كار خود قرار داد.
تقویت حكومتهای محافظه كار و محافظه كاری در جهان در روابط بین حكومت‌های تحت امر خود و به اصطلاح اقماری و نیز روابط آنه بین خودشان (‌یعنی روابط اقمار آمریكایی بین خودشان ) به عنوان وزنه‌ای تعادلی در بین حكومتهای كمونیستی در جهان و بخصوص در منطقه‌ای خلیج فارس ،‌به حساب می‌آمد تا بدین وسیله فشار بر كشورهای كمونیستی و بویژه سردمدار كمونیسم یعنی شوروی بیاورد تا مانع بوجود آمدن نهضت‌های آزادی خواهی مبتنی بر كمونیسم جهان و بخصوص در كشورهای محافظه كار منطقه (‌خلیج فارس )‌ و خاورمیانه شود كه از طریق شوروی و اقمار آن ،‌به آن دامن زده می‌شد و دوم دامن زدن به جریان‌های اسلام گرا در كشورهای كمونیستی و ناسیونالیستی ،‌چرا كه دامن زدن بر جریان اسلام گرایی در كشورهای محافظه كار به عنوان بازی آمریكا در برابر جریان اسلام گرایی سیاسی دنبال می‌كرد و در كشورهایی مثل ایران،‌ عربستان ،‌ پاكستان وسایر اقمار مسلمان تحت سلطه خود هیچگاه اقدام به حمایت از اسلام گراها نكرد و حتی مشی سركوب گرایانه نسبت به آنها اتخاذ كرد اما در چند جریان به حمایت از اسلام سیاسی و اسلام گراها پرداخت:
۱) قضیه فلسطین :‌
كه در آن سازمان آزدی‌بخش فلسطین ( ساف ) برای مبارزات خود مشی سوسیالیستی و كمونیستی با جنبه ناسیونالیستی در برابر اسرائیل به خود گرفته بود و از طرف كمونیسم شوروی به عنوان بازوی قدرت شوروی در برابر (رژیم صهیونیستی كه بازوی قدرت آمریكا و مجری سیاستهای آمریكا در منطقه بود ( در راستای جنگ سرد ) حمایت می‌شد لذا اسرائیل كه حافظ منافع آمریكا در منطقه بود برای مقابله با مبارزات مسلحانه و ناسیونالیستی سازمان آزادی بخش فلسطین به حمایت از اسلام گراهای میانه رو رو می‌آورد (‌گرچه در آن زمان برخی از اسلام گراهای مبارز نیز مبارزه می‌كردند اما خیلی كم و محدود بودند و اسلام گراهای میانه رو اكثریت را داشتند ) و كمك ۵۰ میلیون دلاری به آنها كرد تا آنها را به عنوان نیروی رقیب در برابر سازمان آزادی بخش فلسطین قرار دهد و موضوع ساف و پایگاه مردمی آن را بوسیله حمایت از جریان اسلام گرا تضعیف كند ( گرچه امرزه بر عكس شده و رژیم صهیونیستی به حمایت از سازمان آزادی بخش فلسطین و فتح برای مقابله با اسلام گراهای مبارز پرداخته است كه این نشان از كار تاكتیكی ژیم صهیونیستی دارد و نشان می‌دهد كه هیچ كدام از فلسطینی ها برای آنها مهم نیستند بلكه اصل امنیت رژیم صهیونیستی است)
۲) مصر :‌
با روی كار آمدن جمال عبدالناصر و بدست گرفتن پرچم مبارزه علیه رژیم صهیونیستی مبتنی بر ناسیونالیسم عربی و شكل گیری جبهه ملی و منطقه‌ای به رهبری مصر و جمال عبدالناصر در برابر رژیم صهیونیستی و نیز سركوب اسلام گراها در داخل مصر توسط ناصر به عنوان نیروی رقیب در حل مشكلات مصر شاهد حمایت عربستان به عنوان یكی از عوامل محافظه كار آمریكا در خاورمیانه از اسلام گرایان مصر بویژه اخوان المسلمین تا بدین وسیله جبهه متحد ناسیونالیسی تحول محور مقابله با رژیم صهیونیستی شكسته شود. این روند تا شكست انورسادات در سال ۱۹۷۳ به عنوان شكست نهایی جریان ناسیونالیسم عربی در برابر رژیم صهیونیستی و عقد قرارداد كمپ دیوید در سال ۱۹۸۰ ادامه یافت و اسلام گراها را در عرصه داخلی در برابر ناصر و انور سادات قرار می داد ۳. افغانستان :‌ ورود شووری به داخل خاك افغانستان به بهانه حمایت از حكومت كمونیستی وقت افغانستان و كشتار وسیع مردم مسلمان باعث شد كه آمریكا عربستان و پاكستان به منظور مقابله با حكومت كمونیستی وقت افغانستان و كشتار وسیع مردم مسلمان باعث شد كه آمریكا، عربستان و پاكستان به منظور مقابله با حكومت كمونیستی افغانستان به عنوان پایگاه شووری در خارمیانه ، ‌به تشكیل گروههای مبارز سلفی بوسیله حمایت‌های مردمی عربستان (‌كه منجر به وجود آمدن پدیده اعراب افغانی بعد از جنگ شد او نیز حمایت‌های مالی آمریكا و حمایت‌های ایدئولوژیك پاكستان كه به دنبال ایجاد پایگاه اجتماعی در منطقه بوسیله نیروهای جدید در افغانستان بود لذا به عنوان نیروی آموزشی و تعلیماتی و نرم افزاری به مسمانان كمك می‌كرد ) اقدام كنند. لذا شاهد حمایت از مجاهدین افغانی و بروز جریان اسلام گرای سلفی در دهه آینده به عنوان طالبان و القائده در افغانستان هستیم كه پرچم مبارزه با كمونیسم شوروی و حكومت دست نشانده آن در افغانستان را بدست گرفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی و شعار آن كه نه شرقی و نه غربی بود و در عمل نیز به آن ملزم بود و نیز حمایت همه جانبه از فلسطین و اتخاذ رویكرد سلبی نیست به رژیم صهیونیسیت و شعار از بین رفتن این رژیم و نیز برخی مسائل پیش آمده در عرصه سیاست خارجی كشورهای منطقه از جمله شكست اعراب در برابر رژیم صهیونیستی و عدم توانایی آنها در اجرای احكام اسلامی با وجود تقاضای مسمانان آنها در داخل و نیز عدم حل مشكلات اقتصادی توسط آنها كه همه آنها موجب اعتراض اسلام گراها می‌شد و جریانات اعتراض را تحت تاثیر خود قرار می داد باعث شد ورقه حمایت آمریكا از اسلام گراها ( به خصوص پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی )‌چه در كشورهای كمونیستی و چه در كشورهای محافظه كار بر گردد به طوری كه آمریكا در هر دو مورد رویكرد سلبی نسبت به اسلام گراها اتخاذ كرد و این عكس العملی بود به پیروزی انقلاب اسلامی از طرف آمریكا چرا ، ‌انقلاب اسلامی به نوعی روابط قدت را در منطقه از تقابل بین كشورهای كمونیستی و كشورهای محافظه كار آمریكایی به تقابل اسلام گراها با حكومت های دست نشانده عوض كرد و از آنجا كه مشی جمهوری اسلامی در برابر مذاهب مختلف اسلامی و ۴ گانه اهل سنت حمایت از آنها بوده و به ویژه در قضیه فلسطین و افغانستان و همچین پرچمدار شعار وحدت اسلامی نیز در عرصه نظر بوده لذا جبهه اسلامی مردمی را در سرتاسر كشورهای مسلمان به رهبری انقلاب اسلامی گشود موجب بوجود آمدن مشی استكبار ستیزی و صهیونیست ستیزی كه عامل ملتهای مسلمان دیگر كشورها بود شد.
بنابراین آنچه كه موجب تغییر استراتژی آمریكا و كشورهای دست نشانده كه حاكمیت خود را در خطر می‌دیدند در برابر اسلام گراها شده پیروزی انقلاب اسلامی بوده و برای شكست جبهه اصیل اسلامی به رهبری انقلاب اسلامی به ۲ راه متوسل شده است:
۱) انحراف از جبهه اصیل اسلامی به وسیله ایجاد امواج رقیب توسط وهابیت و حمایت‌های مالی و ایدئولوژیكی عربستان در خفی و علنا با ایجاد سازمان رابطه السلامی كه در سرتاسر جهان تبلیغ وهابیت می‌كند كه مشی آن مبارزه با استكبار تشیع است و تشیع را هم ردیف استكبار بلكه بارها بدتر از ان نشان می دهد و بدین وسیله انقلاب اسلامی ایران را هدف قرار می‌دهد ( بعلاوه شیعیان عراق ، لبنان ،‌پاكستان و ... )‌ تا بدین وسیله ضمن انحراف جبهه اسلامی از اسرائیل ستیزی و استكبار ستیزی به سمت شیعه ستیزی به سمت شعیه ستیزی به هدف خود كه سرنگونی انقلاب اسلامی الهام بخش برای مسلمانان جهان است برسد و هم بوسیله اعلام مبارزه با استكبار سه نوعی به خود مشروعیت ببخشد .لذا در همین راستا (‌شیعه ستیزی)‌ به حمایت از اهل سنت (‌مذاهب ۴ گانه )‌می‌پردازد تا به نوعی آنها را به جبهه خود وارد كند تا بدین وسیله تشیع و تسنن را در برابر یكدیگر قرار دهد و نیز تشیع را همگام با استكبار نشان دهد تا بدین وسیله از موضع حمایتی اهل سنت از انقلاب اسلامی بكاهد كه نمونه آن را در اتخاذ موضع وهابیت سلنی در عراق و افغانستان در قبال جمهوری اسلامی شاهد بودیم؛‌ كه جمهوری اسلامی و تشیع را همكار آمریكا در عراق و افغانستان تبلیغ می‌كردند تا بدین وسیله به ماهیت استكبار ستیزی انقلاب اسلامی لطمه وارد كنند و بر همین راستا مذاكره ایران و آمریكا را در یك ماه گذشته حمل بر این موضوع می‌كردند.
۲) ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی :‌
با توجه به تاریخچه‌ای كه در بحث اختلافات ذكر شد پیروزی انقلاب اسلامی و اعلام مواضع ضد استكباری و ضد حكومت های دست نشانده به ویژه در خاورمیانه و حمایت از ملت فلسطین و شعار وحدت اسلامی و از طرفی شكست حكومتهای محافظه كار و ناسیونالیستی در بدست آوردن اهدافشان منجر به بوجود آمدن زمینه‌های قوی پیدایش جبهه اسلامی به رهبری انقلاب اسلامی شده بود كه با بوجود آوردن جنگ ایران و عراق با چراغ سبز آمریكا و حمایت آن و اعلام جنگ از سوی عراق به عنوان جنگ عرب و عجم و شیعه و سنی و حمایت ۵۰ میلیارد دلاری عربستان و كویت به صورت كمك‌های مالی و تسلیحاتی به عراق سعی در شكستن جبهه تازه تأسیس اسلامی به رهبری انقلاب اسلامی كردند.
ضمن اینكه عراق با این كار سعی در بازگرداندن صیغه ناسوینالیسم عربی به جهان عرب و بدست گیری پرچم آن توسط عراق و تضعیف موقعیت اسلام گراها در عراق و ایران وارد كردن خلل به موضع انقلاب اسلامی كه وحدت اسلامی را در سرتاسر جهان اسلام تبلیغ می‌كرد و آن را در عمل دنبال می كرد بوسیله اعلام جنگ ایران و عراق به عنوان جنگ شیعه و سنی داشت . لذا در همین راستا ( ناسیونالیسم عربی ) به حمایت از فلسطین و جنبش آزادی بخش فلسطین كه صیغه ناسیونالیسم عربی را ( با گرایش سیوسیالیستی داشت) نمود تا پرچم مبارزه با رژیم صهیونیستی را به عنوان رهبر كشورهای ناسیونالیسم عرب دوباره بدست بگیرد و صیغه اسلامی مبارزاتی كه شكل گرفته بود را بدین وسیله از بین ببرد . موضع گیری یاسر عرفات به عنوان رهبر (‌ساف )‌به حمایت از عراق در جنگ ایران و عراق خود بیانگر این مطلب است.
در نهایت آنچه كه آمریكا را بر آن داشت تا بر اختلافات شیعه و سنی دامن بزند ، حمایت ایران از جنبش‌های اسلامی ، گذشته از صیغه مذهبی آنها بود چرا كه افول ناسیونالیسم عربی و عدم توانایی آن در حل مشكلات داخلی و خارجی جهان عرب كه همان قضیه فلسطین می‌باشد ،‌ باعث شد ضمن اینكه زمینه‌های اسلامی و جنبش‌های اسلامی در پاسخ به این مشكلات قوی یابند . پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و اعلام موضع به شرقی و نه غربی آن و نیز حمایت از فلسطین ایران را برای جنبش‌های اسلامی و مردم مسلمان خاورمیانه به ویژه جهان عرب به الگویی در مبارزات جنبش‌های اسلامی تبدیل گرد.
ضمن اینكه حمایت ایران از مجاهدان افغانی و موضع سلبی ایران نسبت به كمونیسم شوروی در جنگ افغانستان با وجود مشكلات عدیده‌ای كه ایران گرفتار آن بود از جمله مسائل داخلی و جنگ عراق و بویژه پذیرش مهاجران افغانستان و جنگ زدگان آنها به ایران باعث شد كه مسلمانان مبارز افغانستان ایران باعث شد كه مسلمانان مبارز افغانستان ایران را به عنوان پایگاه مستحكم اسلامی خود قلمداد كنند (‌كه این مطلب را می‌توان در جهت گیری سازمان‌ها و جنبش‌های اسلامی افغانستان بغیر از طالبان مشاهده كرد) و آن را خالصانه‌تر از حمایت‌های پاكستان ، ‌عربستان و در صدر آنها آمریكا ببینند.
در قضیه فلسطین هم با توجه به حمایت ایران از فلسطین و شكست اعراب از رژیم صهیونیستی به مثابه شكست ناسیونالیسم عربی و ناكارآمدی كمونیسم در حمایت از فلسطین به عنوان قرار دادن فلسطین به عرصه رقابت بین شوروی و آمریكا برای بدست آوردن قدرت منطقه‌ای و كنترل منطقه شد . در این بین نیز در عرصه داخلی فلسطین نیز ناكار آمدی سازمان آزادی بخش فلسطین ( در آزادی فلسطین از جنگ اشغالگران ) به عنوان ایده مبارزاتی ناسیونالیسم عرب موجب تغییر رویكرد مبارزاتی از شیوه سوسیالیستی (‌ ساف ) به مبارزات اسلامی توسط حماس و جهاد اسلامی و بعضا شاخه نظامی جنبش فتح (‌كه صیغه اسلامی داشت و منبعث از شهدای عزالدین قسام بود ) شد كه در این بین انقلاب اسلامی الگوی مبارزاتی آنها را تشكیل می‌داد چه از لحاظ نظری كه باعث شد به قضیه فلسطین به صورت اسلامی نگریسته شود چه از نظر شیوه‌های مبارزاتی كه باعث شد فلسطینی‌ها به عملیات‌های شهادت طلبانه روی بیاورند كه منبعث از انقلاب اسلامی و جنگ ایران و عراق بود .
- به عنوان نتیجه گیری بحث می‌توان گفت آمریكا برای مقابله با اسلام‌گرایی شدید و بروز اسلام سیاسی در خاورمیانه و كشورهای عربی دست به ۲ كارزد :
۱) تقویت حكومت ها (‌حتی آنهایی كه قبلا در بكور شرق و اتحاد شوروی بودند)‌ در برابر جریانات اسلامی داخلی سیاست تشویق و تطمیع و تهدید اسلام گراها در داخل حكومتها توسط حكومتگران هم سو با آمریكا
۲) اختلاف افكنی بین مسلمانان شیعه و سنی با استفاده از وهابیت سلفی در عرصه كشورهای اسلامی و عناصر حزب بعث بعلاوه وهابیت در عراق
لذا آنچه كه امروزه در عراق شاهد آن هستیم از كشتار شیعیان و انفجار حرمین شریفین عسگریین ( ع) و تعرض به عتبات عالیات كربلا و نجف و كاظمین از سناریوهای همین استراتژی هستند تا ضمن اینكه حكومت عراق را به عنوان یك حكومت دینی ناكار آمد كنند و نشان دهند كه دین نمی‌تواند در عراق كارآمد باشد و اختلافات را حل كند بلكه روی كار آمدن حكومت دینی و اسلامی در عراق موجب دامن زدن به اختلافات و كشت و كشتار بین مذاهب مختلف اسلامی شود چرا كه دولت نوری مالكی نمی‌تواند حقوق اقلیتها ی دینی را ادا كند (‌ چه در عرصه سیاسی – اقتصادی و چه عرصه فرهنگی و اجتماعی‌)‌ لذا بایستی حكومت سكولاریستی در عراق ایجاد شود تا این تفرقه را به وحدت برساند و دیگر اینكه جبهه اسلامی كه انقلاب اسلامی ایران با پیروزی خود در برابر مسلمانان جهان برای مبارزه با استكبار آمریكا باز كرده بوسیله مشغول كردن طوایف مختلف مذهبی به یكدیگر و انتقام جویی از هم و بوسیله ایجاد اختلافات مذهبی و در گیری درون جبهه اسلامی ،‌توسط آمریكا از بین برود و در این بین مبارزه با صهیونیسم نیز تحت تأثیر همین اختلافات از ناحیه جبهه اسلامی كم رنگ گردد و دوباره عربیت پرچم آن را بدست گیرد كه نمونه آن را در طرح صلح اخیر اعراب و رژیم صهیونستی شاهد هستیم ( كه چگونه از آب گل‌ آلود شده جبهه اسلامی توسط آمریكا و وهابیت ماهی می‌گیرند) لذا در راستای از بین بردن انسجام اسلامی در بین كشورهای اسلامی ( با درگیری درون دینی )‌ و اتحاد ملی در عراق كشتار شیعیان توسط وهابیت و ایادی داخلی و نظامیان آمریكایی در عراق به عنوان كشتار توسط اهل سنت قلمداد می‌شود و بالعكس كشتار اهل سنت توسط ( وهابیت ) ‌آنها و به صورت مخفیانه ،‌كار شیعیان قلمداد می‌شود.
پژوهشگر: محمد الوندی
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید