پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


نویسنده مغرض


نویسنده مغرض
ـ نگاهی به مقاله‌ی نویسنده‌ی زرنگ نوشته‌ی جعفر سلیمانی‌کیا در مجله‌ی ادبیات داستانی شماره‌ی ۱۰۷
مقاله‌ای که تحت عنوان نویسنده زرنگ به قلم جعفر سلیمانی در مجله‌ی ادبیات داستانی چاپ شده این جور شروع می‌شود «بهرام صادقی لنگ یک مثقال هروئین می‌شد یک کسی مثل محمد حقوقی از او ابا می‌کرد. طوری هم با او برخورد می‌کردند که آدم شرمش می‌شود بگوید تحقیر آمیز می‌گفتند: "برو گم شو گدا!" و توی کافه فیروز تهران فحش می‌دادند که، مردکه‌ی کلاش فلان فلان شده برو.» و این را ظاهرا اکبر رادی گفته.
و قلم زهرآگین نویسنده تنها بهرام صادقی را هدف قرار نمی‌دهد و سراغ نجف دریابندری هم که به قول ایشان «به علت ناتوانی در داستان نویسی به مترجمی روی می‌آورد» هم می‌رود و این موضوع را که ایشان یکی از بهترین مترجمین حال حاضر ایران هستند را ندیده می‌گیرد چرا که قرار است در این دل‌نوشته زهرآگین ما تنها با عینک بدبین و سیاه ایشان به نویسنده‌ها و نه آثار ایشان آشنا شویم. قرار است ایشان با آوردن یک کلام از اینجا یک کلام از آنجا مربوط و نامربوط به جای آنکه به داستان و ماهیتش بپردازد به جای آنکه آثار و متن‌ها را مورد توجه قرار دهد به تخریب شخصیت ایشان بپردازد؛ که نه اخلاقی است و نه صحیح. جالب و مضحک این است که نویسنده و دل‌نوشته نویسمان در یکی از قسمت‌ها حکم هم می‌کنند که به قول ایشان کتاب موهن « نیمه تاریک» هوشنگ گلشیری - که صد البته از نیش و کنایه‌های ایشان در امان نبوده است و داستان او و غلام حسین ساعدی و مسابقه‌شان را آورده است- نباید بار دیگر به چاپ برسد. آخر مگر شما که هستید که همچو حکمی می‌کنید آیا یک دل‌نوشته باید برود و بگوید فلان داستان موهن است و بهمان داستان موهن.
اما نویسنده دل‌نوشته به این‌ها هم بسنده نمی‌کند او سراغ زنده‌ها هم می‌رود و درویشیان بیمار را هم مد نظر قرار می‌دهد و شروع می‌کند به نقل قول آوردن از آقای دولت آبادی - که نقدی بر آثار درویشیان کرده و نه نقدی به شخصیت ایشان- که آثار ایشان بیشتر مغلوب عواطف شدید او می‌شوند و از عنایت و توجه به فن نویسنگی و زیبایی شناسی کم بهره می‌مانند. اما کجای این نقل قول آقای دولت آبادی به این موضوع مربوط است که درویشیان یا به قول نویسنده «چریک قلابی» در دوران کودکی زندگی رقتباری داشته و مجبور شده قاچاق تریاک کند. یعنی نویسنده‌ی خیلی زرنگ اینقدر نمی‌فهمد که نقد یک اثر هیچ ارتباطی به شخصیت فردی و زندگی خصوصی نویسنده – هر که می‌خواهد بالشد- ندارد.
یا تنها قصدش سوء استفاده برای تخریب نویسنده‌های بزرگ این کشور است که اگر یکیش را ممالک دیگر داشتند حلوا حلوایش می‌کردند و شما – اگر تا به حال کتابی خوانده باشید- باد تو دماغتان می‌انداختید و بوکشان سمتش می‌رفتید که بله بله ایشان را می‌شناسم. کجای دنیا تیشه بر می‌دارند و به ریشه نویسنده و هنر و هنرمندش می‌زنند.
چوبک و گلشیری و هدایت و دیگران که مورد لطف ایشان قرار گرفته‌اند سرمایه‌های این مملکت هستند و اینگونه شما خودتان را خراب می‌کنید که آثار ایشان دست به دست می‌گردد و جایگاه خودش را دارد. گسخن آخر این که نقد یک اثر و نگاه به یک اثر مطلقا ربطی به شخصیت نویسنده ندارد. ما تنها باید با خود اثر برخورد کنیم و آنچه از اثر دریافت می‌کنیم مورد بررسی قرار دهیم. به ما هم مربوط نیست که ایشان چه‌طور این اثر را آفریده‌اند کما اینکه ما نمی‌دانیم چخوف چه‌طور اثرش را آفریده و یا جلال آل احمد چه‌طور شخصیتی داشته و تنها چیزی که ادبیات و خواننده با آن باید برخورد کند، که می‌کند، خود اثر است. و راهی که ایشان جلوی پای ما می‌گذارد به ترکستان است و اثری از خیر‌خواهی یا نگاه ادبی - که شایسته‌ی یک مجله‌ی ادبی است- در آن نیست و اینگونه آشکار است که تنها قصد و غرض این نوشته تخریب و تخریب و تخریب نویسنده‌ها و نوشته‌هایشان با روشی غیر اخلاقی است.
برای من هوشنگ گلشیری آن آدمی که توی این دل‌نوشته آورده‌اید نیست برای من هوشنگ گلشیری نویسنده‌ی «شازده احتجاب» است و ساعدی نویسنده‌ی «گاو» و چوبک نویسنده‌ی بزرگ همان رمانی است که شما بی‌دلیل و گتره‌ای صامت‌اش خوانده‌اید و از نظر من گویا تر از آن نیست. برای من که سنگ صبوری بوده است برای من و مردم جنوب. تنگسیر داستان جنوب است و رشادت جنوبی‌ها. زبانش گرم است چرا که از دل مردم بیرون می‌آید درست به عکس زبان شما که تلخ است و مغرض.
علی چنگیزی


همچنین مشاهده کنید