شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


شاخه‌های خشک خم نمی‌شوند


شاخه‌های خشک خم نمی‌شوند
هنگامی‌که پدران و مادران، ناظر انزوا و یا رفتارهای تند و خشونت‌آمیز فرزند خود هستند، نگران می‌شوند که چرا فرزندشان درونگرا و منزوی شده است؟ چرا رفتار پرخاشگرانه دارد و یا این تندخوئی و ناآرامی، چگونه می‌تواند با حوادث و رویدادهای زندگی مواجه شود؟
آنان با دلواپسی که از شرایط روحی فرزندان خود دارند، از عامل‌های مختلف گله‌مند بوده و با شکوه و شکایت، ”برههٔ سنی“ و ”دوستان و جامعه“ را عامل خشم و ناآرامی فرزندان خود می‌دانند. اگرچه نقش عمدهٔ هر یک از این عامل‌ها، قابل انکار نیست، ولی این پدران و مادران اگر کمی به گذشتهٔ خود برگردند، شاید به یاد آورند که خودشان هم در دورهٔ کودکی چه‌قدر از محیط متشنج خانواده رنج می‌بردند و از درگیری بین پدر و مادر، دچار فشارهای روحی می‌شدند و با قلب‌های کوچک خود آرزو می‌کردند که کانون خانوادگیشان به‌جای بگو مگو و درگیری، آمیخته با محبت و صمیمیت باشد. در مورد کودکان نیز چنین است. آنان با وجود جسم کوچکشان، نسبت به مسائل اطراف خود بسیار حساس هستند. ولی متأسفانه این روحیهٔ کودکان یا درک نمی‌شود و یا هرگز به آن اهمیت داده نمی‌شود.
اگر فرزندان، درونی آشفته دارند و پرخاشگر هستند، باید توجه داشت که آنان با خشم و تندخوئی به دنیا نمی‌آیند؛ بلکه با وجودی سرشار از پاکی و شادی پا به عرصهٔ حیات می‌گذارند؛ ولی کم کم این ویژگی‌ها را از دست می‌دهند، چون در حین رشد، رفتارهای منفی پدر و مادر و اطرافیان را می‌بینند و الگوی خود قرار می‌دهند. پدران و مادران حتی اگر در خردسالی یا ناکامی‌هائی مواجه بوده و یک دوران کودکی سخت و تلخی را هم گذارنده باشند، می‌توانند تصمیم بگیرند که یا در نگرش و عادت‌های تربیتی خود تغیر به وجود آورند و یا همچنان با همان شیوه‌های مفنی و نادرست به زندگی و رابطه‌های خانوادگی خود ادامه دهند و همان رفتارهای خشونت‌بار و هراس‌انگیزی که پدر و مادرشان در دورهٔ کودکی با آنان داشته‌اند، آنان نیز با کودکان خود داشته باشند و منظورشان این باشد که ”مگر ما چه‌طور بزرگ شدیم!“
اگرچه خشونت در ظاهر، مورد تأیید هیچ کسی نیست، ولی امروزه متأسفانه کانون زندگی بسیاری از خانواده‌ها درگیر بحث و بگومگو است. بحث‌های تکراری که نه تنها نتیجه‌ای نمی‌دهد، بلکه باعث تشنج بیشتر در محیط خانواده می‌گردد که پس از آن همه جدال و کشمکش، آنچه بر جای می‌ماند، مشکل‌های حل‌نشده‌ای است که در گبومگوی دیگری دوباره فوران خواهد کرد. وقتی کودکان در میان افرادی بزرگ می‌شوند که خشونت برای آنان، یک رفتار عادی و حتی از عامل‌های تربیتی محسوب می‌شود، چگونه می‌توان انتظار داشت که این فرزندان، شخصیت آرامی داشته باشند؟ آنان کنترل رفتار و گفتار خود را از چه کسانی باید یاد بگیرند؟
پدران و مادران با شیوه‌های نادرست، الگوی نامناسبی از خود به فرزندانشان می‌دهند و در واقع به آنان می‌آموزند که برای حل مسائل خود از همان شیوه‌های منفی استفاده کنند. وقتی کودکان در محیطی رشد کنند که دائم از اختلاف و درگیری بین پدر و مادر در رنج و هراس باشند، به‌طور طبیعی هر چه بزرگتر می‌شوند، گوشه‌گیرتر شده و در ارتباط برقرار کردن حتی با پدر و مادر خود نیز مشکل پیدا می‌کنند. کودک، آن کاری را انجام می‌دهد که از پدر و مادر خود می‌بیند؛ بنابراین وقتی با او با خشم رفتار شود، بر سرش داد و فریاد زده شود، او خشونت را می‌بیند، آن را تقلید می‌کند و با همبازی‌هایش همان‌طور رفتار می‌کند که از مادر و پدر خود یاد گرفته و کم کم وقتی بزرگ شد، خشونت و نزاع و ناسزا، یک رفتار معمولی و حتی شیوهٔ لازم در زندگی‌اش می‌شود که نه تنها سعی می‌کند برای تسلط بر دیگران به داد و فریاد و پرخاش متوسل شود که به خواسته‌های خود برسد، بلکه به قدرت جنگ و جدالش، افتخار هم می‌کند.
اگر رفتارهای خشونت‌آمیز در مورد کودکان می‌توانست اثر سازنده‌ای داشته باشد، پس چرا آنان را لجبازتر می‌کند؛ چنانکه سعی می‌کنند با سرکشی بیشتر، به پدر و مادر خود واکنش نشان دهند که از هیچ تنبیهی نمی‌ترسند؟
اگرچه پدران و مادران نسبت به فرزندان خود حسن‌نیت دارند و می‌خواهند کمک کنند که آنان قوی و متکی به نفس بار بیایند، ولی وقتی هنوز خودشان شیوه‌های درست را نمی‌دانند، به‌طور یقین فرزندانشان را بهمان فکر و روش نادرستی پرورش می‌دهند که خود با آن رشد کرده‌اند. پدران و مادران حتی اگر دورهٔ کودکی خود را بین کسانی گذرانده باشند که با رفتارهای خشک و تهی از مهربانی با انان برخورد شده باید بدانند که حالا در بزرگسالی انتخاب با آنان است، می‌توانند عادت‌ها و روش‌های نامناسب خود را تغییر دهند که با کوچکترین تغییر مثبتی در فکرها و شیوهٔ زندگیشان، می‌توانند بزرگترین مشکل‌ها را حل کنند. آنان اگر باور داشته باشند که خشونت، کینه‌توزی و نفرت چه‌قدر مخرب و ویرانگر است، می‌توانند با فکرهای سازنده و شیوه‌های درست، الگوی تربیتی مناسبی برای فرزندان خود باشند تا اینکه فرزندان یاد بگیرند. در برخورد با رویدادهای گوناگون زندگی، بر واکنش‌های تند خود تسلط داشته و از نیروهائی چون فکر، زبان، دست و پا در جهت مفید و سازنده استفاده کنند، نه در ابراز خشونت، گفتن ناسزا و اعمال قدرت.
ما همواره در جستجوی یک جامعهٔ آرمانی، برای خود و رشد فرزندانمان هستیم، اما چنین فضائی را نمی‌یابیم. وقتی پدران و مادران می‌خواهند فرزندانشان افرادی لایق و شایسته بار بیایند و انتظار دارند همهٔ این ویژگی‌ها را در مکان آموزشی بیابند، پس نقش خودشان چیست؟
آن محیط سازنده در وهلهٔ اول، کانون خانواده و افرادی چون مادر و پدر، به‌خصوص مادران هستند که بیشترین تأثیر را روی فرزندان خود می‌گذارند. آنان می‌توانند فرزندانشان را به‌خصوص در سال‌های اولیهٔ کودکی که بخش عظیمی از شخصیت کودکان در حال شکل‌گیری است، در جهت مفید و مثبت و شایسته، هدایت و حمایت کنند.
منبع : مجله شادکامی و موفقیت


همچنین مشاهده کنید