جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

بازگشایی یک پرونده مختومه


بازگشایی یک پرونده مختومه
● كوچه غریبون بازار
بازار تهران یكی از قدیمی ترین محله های تهران می باشد و علی پروین در یكی از كوچه های همین بازار قدیمی به دنیا آمده است . كوچه ای كه علی در آن چشم به دنیا گشود، «غریبان » نام داشت .
البته او در این محل حضور چندانی نداشت و به خاطر شغل پدر، اعضای خانواده اش محل زندگی را بارها تغییر دادند كه آخرین محل در دوران كم سن سالی پروین ، محله «دولاب » بود. علی پروین فرزند ششم خانواده ۱۰ نفری «حاج احمد» به شمار می رفت اما از نظرخصوصیاتی كه داشت ، تبدیل به چهره اول خانواده شد.
سوم تیرماه سال ۱۳۲۵ روزی بودكه افسانه فوتبال ایران علی پروین چشم به جهان گشود. هر افتخاری كه از ذهن شما بگذرد، او به آن دست یافته است . البته توانایی های او فقط به همین افتخارات ورزشی ختم نمی شود؛ بلكه وی صاحب خصوصیاتی بوده و هست ، كه او را ازدیگران متمایز می كند. كودك ۱۰ ساله و بیگانه با شكستبا دوچرخه خود از دور پیدایش می شود. چشمان سبز او باعث شده تا به او «علی زاغی »بگویند. بچه های محل با دیدن دوچرخه سواری او درجا میخكوب می شوند.
همه اهل محل با چشمان باز و البته دهان بازتر، نظاره گر هنرنمایی كودكی ۱۰ ساله هستند. او با دوچرخه اش لب جوی آبی كه عمیق به نظر می رسد، مثل یك بندباز به جلو می راند و آن قدر روی كارش تمركز دارد كه متوجه اطراف نیست . كافی است چرخ جلو درون جوی بیفتد تا فرمان دوچرخه ، دندان های جلوی علی زاغی ۱۰ ساله را به شكمش بفرستد؛ یعنی همان بلایی سرش بیاید كه سر برخی از بچه های محل آمد اما كسی شكست خوردن او را ندیده است .
این بود سرآغازی برمعروفیت علی پروین قصه ما. بزرگترهای محل هرگز او را نصیحت نمی كردند؛ چرا كه معتقد بودند «این بچه انرژی فوق العاده ای دارد، نگاهش نافذ است و تا كاری را بلد نباشد، دست به انجام آن نمی زند».
هیچ كس نمی تواند ادعا كند این پسر ۱۰ ساله ،كه بعدها به اسطوره فوتبال ایران و البته یكی از ۳ نفر اول تاریخ ورزش تبدیل شد، الگویی داشته است . خود پروین نیز چنین حرفی را تایید می كند و از الگوی فنی ، ورزشی سخن به میان نمی آورد. آری الگوی او خودش بود. جالب اینكه حتی بچه های بزرگتر از علی ، در محل دولاب تهران ،پروین را الگوی خود می دانستند. هرجا پا می گذاشت ، دور و برش شلوغ می شد.
البته كسی این كوچولوی خوشبخت را روزها در محل نمی دید. صبح زود سركار می رفت و غروب به خانه برمی گشت . وقتی خدا بیامرز احمد پروین ، (پدر علی پروین ) او را برای یاد گرفتن یك حرفه پیش دوست طلاسازش برد، تنها چند هفته ازسركار رفتن فرزندش نمی گذشت كه استادكاران دیگر، به فكر تصاحب این شاگرد زرنگ افتادند.
● دست پروین نمی لرزد
نشاندن نگین روی انگشتر، یكی از مراحل سخت حرفه ای است كه علی پروین آن را به عنوان شغل خود انتخاب كرده بود. همان طور كه خواندید او در این حرفه خیلی زود به یك استادكار تبدیل شد و علت اصلی این امر هم ، نلرزیدن دست وی بود. پروین با چنان دقتی نگین را روی انگشتر می نشاند كه تعجب استادش رابرمی انگیخت .
او برای كار حتی از ذره بین هم استفاده نمی كردچون چشمانش به حد كافی تیزبین بود.با هر یك از دوستان آن روزهای علی پروین كه همكلام شوید، به این نتیجه می رسید كه پروین استعداد بالایی در یادگیری داشته است . به قول معروف ذهنش همه آنچه را كه استاد می گفت ،بدون پس و پیش شدن حتی یك «واو» بایگانی می كرد.
به قول دوستانش نیز، علی زاغی اگر ادامه تحصیل می داد، به طور حتم به یكی ازمردان درجه یك ایران تبدیل می شد اما چون آن زمان درس و مشق اهمیت این روزها رانداشت و بیشتر مردم به خاطر مشكلات اقتصادی به دنبال بیرون كشیدن گلیم خود از آب بودند،پروین نیز كار و كاسبی را از سن پایین شروع كرد.
البته فراموش نكنید كه حاج احمد پروین مرد ثروتمندی بود و علی احتیاجی به كاركردن ، آن هم در سن پایین نداشت اما در آن زمان چنین رسم بود كه بچه ها و به ویژه پسران ، از سن پایین دنبال یاد گرفتن حرفه ای می رفتند تا در آینده گرفتار مشكلات اقتصادی نشوند; به همین دلیل علی پروین خیلی زود از درس و مدرسه جدا شدو این در حالی اتفاق افتاد كه او به خاطر هوش سرشارش ، تعجب معلمان خود را نیز برانگیخته بود.
● كاپیتان علی زاغی
اولین بار كه با توپ فوتبال آشنا شد، انگار نیمه گمشده خود را یافته بود. وقتی ۴ یا ۵ ساله بود،قبل از این كه با توپ بازی كند به آن خیره می شد و مدت زمان زیادی آن را نگاه می كرد. با یك توپ می توانست از كله سحر تا اذان ظهر بازی كند.
در ضمن او از همان دوران كودكی كاپیتان بچه های محل بود و كسی اصلاً به خود اجازه نمی داد در جایی كه علی زاغی حضور داشت ، حرف از كاپیتانی بزند. البته او خود هرگز ادعای كاپیتانی نمی كرد اما خداوند به او نیرویی داده بود كه همه را به سوی خود جذب می كرد و البته توانایی هایش نیز سرشار بود چنانچه همان طوركه می دانید او بعدها كاپیتان بی جانشین سال های پرافتخار پرسپولیس و تیم ملی شد.
علی پروین ، انگار كاپیتان به دنیا آمده بود وروز خداحافظی از فوتبال نیز به همه ثابت كرد كه فوتبال ایران دیگر كاپیتانی مانند او به چشم نخواهد دید. او برای آخرین بار بازوبند كاپیتانی را در بازی پرسپولیس مقابل دارایی در سال ۱۳۶۶(۲۷ تیرماه ) به بازو بست .بعد از رفتن او، پرسپولیس دیگر همچون پروین رابه خود ندید و البته فوتبال ایران نیز برای همیشه از ستاره ای در حد و اندازه های علی پروین محروم شد.
● برگ كوچكی از خاطرات پروین
▪ علی پروین سوم تیرماه ۱۳۲۵ در جنوب تهران و در خانواده ای پرجمعیت به دنیا آمد و فرزند ششم خانواده بود. او ازعباس ، منیژه ، محمود و فاطمه كوچكتر و از اقدس ومجید بزرگتر بود.
▪ دردوران كودكی بسیار شیطان بود، طوری كه خدابیامرز مادرش می گفت : تمام بچه هایم یك طرف ، علی طرف دیگر! او از همه شیطان تر بود تا جایی كه برادر و خواهرهایش در۱۸ ماهگی شروع به راه رفتن كردند و علی در۱۴ ماهگی .
▪ در محله عارف ، بچه های محل به فوتبال ، گاری سواری و هسته بازی خیلی علاقه داشتند.یك روز پروین ۵۰۰ هسته برد اما وقتی به خانه برگشت ، دید كه مادرش همه آنها را دور ریخته است و تا صبح گریه كرد.
▪ ۱۰ ساله بود كه برادرش (حاج محمود) برایش یك دوچرخه مشكی رنگ خرید واو یك ساعت با آن لب جدول هنرنمایی كرد ودوستانش هم به او نگاه می كردند.
▪ او مانند هر فوتبالیستی مسیرهای ترقی را طی كرد و از «كیان » به تیم ملی رسید. در این تیم زیر نظر «منصور امیرآصفی » كار می كرد كه به تیم ملی دعوت شد. در سال ۱۳۴۶ زمانی كه بازی حساسی با تیم «شهربانی » داشت ، توسط «رایكوف » به تیم ملی جوانان دعوت شد. آن زمان ناصر حجازی و ناصر عبداللهی از همبازیان او بودند.سپس از كیان به «پیمان » رفت اما پیمان نیز پس از مدتی منحل شد. او می گوید: یك روز در خانه نشسته بودیم كه همایون بهزادی و دكتربرومند به سراغم آمدند و به خاطر آنها با پرسپولیس قرارداد امضا كردم .
▪ علی الهی اولین مربی پروین بود كه به خاطر رفاقت با برادر بزرگتر پروین (عباس ) خواست كه او در تیم «عارف » بازی كند. او آن زمان ۱۵سال بیشتر نداشت .
▪ پروین می گوید: بهترین بازی عمرم با استرالیا در پیكارهای مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۸ بود كه در ورزشگاه آزادی برگزار شد و آن بازی با پاس گل من (یك بر صفر) به سود ما تمام شد.
▪ در زمان كودكی توپ دوست خوبش بود، حتی در زمان خواب هم آن را از خودش جدا نمی كرد. او حركت هایی با توپ انجام می دادكه بسیار عجیب و غریب بود.
▪ كتانی چینی پروین شهره خاص و عام بود. او به آن ها علاقه زیادی داشت . فقط كافی بود توپ در گوشه ای بیفتد و او با چرخشی سریع به آن برسد.
▪ او در مدت بازی اش هیچ الگوی خاصی، برای خود در نظر نگرفته بود. زمانی كه نوجوان بود، هیچ وقت نمی گفت دوست دارم فلانی شوم یا... او می گفت : می خواهم خودم باشم ؛ علی پروین .
▪ هرگاه او در اردو و یا مسافرت خارجی بود،مادرش برای او و دیگربازیكنان تیم «كتلت » درست می كرد. كتلت های مادر بسیار خوشمزه بود.
▪ پروین می گوید: هنگامی كه با تیم به مسافرت خارجی می رفتیم ، آنها پول هایشان را به من می سپردند تا نگه دارم و من هم از آنجا كه این كار مسئولیت سنگینی بود، پول ها را داخل متكایم می گذاشتم و می خوابیدم .
▪ زمانی بود كه تیم «كریستال پالاس » انگلیس خواهان او بود و مبلغ پیشنهادی آن زمان برای شماره ۷ ایران ۵۰۰ هزار دلار بود. پدرش موافقت خود را اعلام كرد كه علی به انگلیس برود اما مادر گفت : «تو هنوز بچه ای ! آنجا دیوانه می شوی ، نمی توانی دوام بیاوری . در غربت روحیه ات به هم می ریزد و...» این شد كه او ازرفتن به انگلیس منصرف شد.
▪ اولین اخراج پروین مربوط به زمانی است كه در بازی های محلی درخیابان عارف بازی می كرد. او در یك مسابقه حساس با تیم عارف به مصاف تیم پیمان رفت . قضاوت این دیدار هم برعهده رضا غیاثی بود. او فكر كرد چون رضا غیاثی بچه محل اوست با خشونت وی مدارا می كند اما زمانی كه اولین حركت خشن را انجام داد، توسط رفیق و هم محلی اش (رضا غیاثی ) ازمیدان اخراج شد. حالا پس از سال ها كه آنها یكدیگر را می بینند، هنوز هم درباره آن اخراج حرف می زنند.
منبع : روزنامه ابرار ورزشی


همچنین مشاهده کنید