جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

حضور تاریخی پزشکان فرنگی در ایران


حضور تاریخی پزشکان فرنگی در ایران
می‌گویند یك راهبه جوان و فداكار آلمانی، یتیم‌خانه تبریز را در دوران جنگ دوم جهانی ترك نگفت و جان خود را در راه نگهداری از چهل طفل یتیم نابینای ایرانی فدا كرد. می‌گویند سال‌ها راهبه‌های انسان دوست فرانسوی تن جذامیان مشهد و تبریز را می‌شستند و می‌گویند...
در قرن نوزدهم میلادی عده‌ای از میسیونرهای مذهبی برای تبلیغ آیین مسیحیت به ایران اعزام شدند و با توجه به این‌كه تعداد بیماران در ایران بسیار زیاد بود و بیماری‌ها و اپیدمی‌ها (بیماری‌های فراگیر) بیداد می‌كرد به پیشنهاد كشیشان قرار شد عده‌ای از پزشكان مسیحی به ایران اعزام شوند و ضمن درمان بیماران و دادن دارو به تبلیغ مسیحیت پردازند.
البته هیچ‌كدام از این میسیون‌های مسیحی موفق نشدند كسی از مسلمانان را به دیانت خود درآورند و فقط عده‌ای از ارمنیان در آذربایجان وانمود كردند از كلیسای ارمنی دست كشیده و به آیین كاتولیك یا پروتستان درآمده‌اند. یك هیات مذهبی انگلیس به نام كلیسای بریتانیا (انگلیكان شاخه‌ای از پروتستان‌ها) در اصفهان مریضخانه‌ای به ظرفیت ۱۲۰ تخت برای مردان و ۸۰ تخت برای زنان و در كرمان ۶۰ تخت برای مردان و۲۰ تخت برای زنان و در یزد ۶۰ تخت برای مردان و ۲۰ تخت برای زنان احداث كرد. در سال‌های دهه اول ۱۳۰۰ هجری شمسی در شیراز نیز مریضخانه‌ای ساخته شد كه قرار بود ۵۰ تخت داشته باشد.
هیات مذهبی آمریكایی دارای هفت مریضخانه در ایران بود كه عبارت بود از مریضخانه مشهد با ۵۰ تخت كه قرار بود تا صد تخت اضافه شود، تهران ۴۵ تخت، رشت ۲۵ تخت، همدان ۲۵ تخت، كرمانشاه ۲۵ تخت، تبریز ۱۰۰ تخت و مریض‌خانه اورمیه.
بیشتر در سال‌های جنگ اول جهانی بیمارستان ارومیه بر اثر بمباران و آتش توپخانه تبادل شد. بین كردها و عثمانی‌ها با ارمنیان و جلوها (آشوریان مهاجر بین‌النهرین به ایران) ویران شد و سپس بیمارستان در یك خانه اجاره‌ای تاسیس شد.
بیشتر فعالیت انگلیسی‌ها در جنوب و فعالیت آمریكایی‌ها در شمال و غرب بود.
بیمارستان‌های خارجی در ایران با مشكلاتی روبه‌رو بودند، از جمله ارابه‌های اسبی حامل قرابه‌های الكل كه برای ضد عفونی زخم بیماران جراحی شده به وسیله قاطر و الاغ حمل می‌شد به وسیله بعضی از راهزنان به غارت رفته الكل طبی ظرف چند دقیقه مصرف می‌شد. همچنین عده‌ای از افراد عنوان مُسكر كه الكل را نجس می‌دانستند و از كاركردهای طبی آن بی‌اطلاع بودند،‌ سر راه گاری‌های حامل چلیك‌های الكل را گرفته آن را واژگون می‌كردند و اگر الكل داخل بطری‌های بزرگ بود به ضرب پتك درهم می‌شكستند. تعدادی از بیمارستان‌های مرسلین تا سال‌های میانی دهه ۱۳۴۰ ه. ش در شهرهای ایران برقرار بوده و به مرور با پیشرفت علم پزشكی در ایران و تعدد پزشكان، نیاز مردم به آنها برطرف شد و چون عده‌ای از كشیشان و پزشكان سالخورده شده یا مرده یا به میهن خود مراجعت كرده بودند مریض‌خانه‌های مزبور هم به تدریج تعطیل شدند.
یكی از بیمارستان‌های مشهور و پر از ارباب رجوع خارجی در ایران، بیمارستان‌ صلیب سرخ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، واقع در خیابان آبان شمالی بود كه از سازمان‌های پزشكی در عین حال اطلاعاتی و مرموز معروف شوروی در ایران بود.
دكتر بارویان ارمنی رییس این بیمارستان در دهه ۱۳۲۰ تا اوایل ۱۳۳۰ شمسی از عوامل اطلاعاتی برجسته دولت شوروی بود. بسیاری از جریان‌های اطلاعاتی و سیاسی به وسیله او رهبری می‌شد. دكتر بارویان نقش مهمی در راه‌اندازی حزب توده و نیز فتنه‌ آذربایجان در سال ۱۳۲۴ داشت. دكتر بارویان آن دسته از توده‌ای‌هایی را كه تحت تعقیب پلیس و فرمانداری نظامی ایران قرار می‌گرفتند فوری و مخفیانه در بیمارستان پذیرفته و آنها را با نام و مشخصات مستعار و به عنوان بیمار اورژانسی ممنوع‌الملاقات یا جراحی شده بستری می‌كرد.
یكی از آنها محمدعلی افراشته مدیر روزنامه فكاهی چلنگر بود كه هتاكی زیادی به دولت دكتر مصدق می‌كرد و در دوران ملی شدن صنعت نفت او را مورد اهانت قرار می‌داد. (بعدها او در اروپا از اعمال خود نسبت به دكتر مصدق ابراز ندامت كرد.) بارها هر زمان پلیس به سراغ افراشته می‌رفت او گریخته با هویت مستعار در بیمارستان صلیب سرخ بستری می‌شد و در طول استراحت تا زمانی كه آب‌ها از آسیاب بیفتند تحت حمایت و استتار دوستان روسی خود قرار می‌گرفت.
بیمارستان صلیب‌سرخ شوروی در دهه ۱۳۵۰ تعطیل شد و پزشكان و پرستاران آن به شوروی سابق مراجعت كردند. گفتنی است از پزشكان و جراحان مزبور كمتر كسی بود زبان فارسی بداند و پرستاران زن گرجی و ایرانی ارمنی یا قفقازی كه به هر دو زبان روسی و فارسی مسلط بودند اظهارات طرفین را ترجمه می‌كردند و گاهی در ترجمه بیانات بیماران دچار اشكال شده و مریض با دستورهای ناصوابی از سوی پزشك مواجه می‌شد.
نویسنده این سطور سه بار به بیمارستان مزبور برای دریافت شماره عینك مراجعه كردم كه هر سه بار شماره‌ای كه چشم پزشك روسی داده بود غلط بود و در سال ۱۳۴۴ با مراجعه به یك چشم‌پزشك متخصص متبحر لایق و فرهیخته ایرانی كه نام ایشان را در یكی از شماره‌های گذشته نوشتم مشكل تجویز شماره عینك برای دیدگان من رفع شد و ۴۲ سال است مریض استاد بزرگوار مزبور هستم.
به طور كلی هیچ یك از بیمارستان‌های مرسلین كه متعلق به میسیون مذهبی كاتولیك، پروتستان، ادونتیست‌ها و انگلیكان بودند نتوانستند حتی یك نفر مسلمان را به دیانت مسیحی درآورند و اگر كسانی مسیحی می‌شدند مخفیانه بود و راز آنها پنهان می‌ماند زیرا اگر تظاهر به تغییر دین می‌كردند جامعه آنها را نمی‌پذیرفت.
فداكارترین‌‌‌‌ میسیونرهای نگهدارنده معلولین در ایران چند دختر جوان تارك دنیا یا راهبه آلمانی بودند كه بین سال‌های جنگ جهانی اول تا سال ۱۳۲۰ (۱۹۴۱) در تبریز یك یتیم‌خانه برای نگهداری اطفال نابینای مسلمان و ارمنی دایر كرده بودند. در جریان جنگ اول جهانی از سوی سپاهیان عثمانی كه تبریز را اشغال كردند مزاحمت‌هایی برای این دوشیزگان شریف و انسان‌دوست فراهم شد اما ماجرای خانم راهبه‌ای كه در سال ۱۹۴۱ / ۱۹۲۰ همان یتیم‌خانه را در تبریز اداره می‌كرد جانسوزتر است و ملكات انسانی یك راهبه تارك دنیای انسان دوست را نشان می‌دهد.
ماژور بر تهولد شولتوس هولتوس نایب كنسول (كنسولیار) دوم آلمان در تبریز (كه در اصل از ماموران اداره اطلاعات و ضد جاسوسی ستاد كل ارتش آلمان بوده است) در كتاب خاطرات خود به نام طلوع فجر در ایران ضمن شرح وقایع دوران ماموریت خویش در ایران می‌نویسد: <وقتی در روز سوم شهریور ۱۳۲۰ خبر عبور سربازان ارتش سرخ از مرزهای آذربایجان گذشت، من به اتباع آلمان در تبریز و سایر شهرهای آذربایجان اطلاع دادم در كنسولگری اجتماع كنند تا آنها را با چند اتوبوس و اتوكار روانه تهران كنیم. همه حاضر شدند مگر خانم‌ هارناك رییس موسسه یتیم‌خانه آلمان در حومه شهر تبریز، من شخصا با اتومبیل به یتیم‌خانه كه دور از شهر و محلی خطرناك بود و احتمال داشت سربازان شوروی در اولین ساعات نزدیك شدن به شهر آنجا را مورد یورش قرار دهند مراجعه كردم و از خانم راهبه پزشكیار نیكوكار خواستم چمدان‌های خود را ببندد و به كنسول‌خانه بیاید تا او را در معیت سایر اتباع آلمان راهی تهران كنم اما او با چشمان اشكبار گفت: پس تكلیف این كودكان نابینا چه می‌شود؟ پس از من چه كسی از آنها نگهداری می‌كند؟ من گفتم آنها قبل از شما چه كاری می‌كردند؟ در كشوری كور و كر و مفلوج و عقب‌مانده و لال و معلول فراوان است. مطمئنا روس‌ها به آنها كاری ندارند و حداكثر این است كه اینجا را تبدیل به مهمانخانه‌ای برای اقامت فرماندهان خود كرده كودكان را رها خواهند كرد و مردم احتمالا آنها را خواهند پذیرفت اما اگر شما كه تنها زن آلمانی هستید در اینجا باشید سربازان روس شما را آسوده نخواهند گذاشت. احتمالا هم شما را مورد مزاحمت قرار داده و هم به عنوان جاسوس آلمانی تلقی كرده، اعدامتان خواهد كرد و اگر خیلی به شما رحم كنند روانه سیبری خواهید شد. میس‌ هارناك شروع به گریستن كرد و گفت: امید این بچه‌ها به من است زیرا پرستار و كاركنان زیر دست من كه بومی هستند گریخته‌اند و این طفلكی‌ها كسی را ندارند. تكلیف ناهار و شام آنها چه می‌شود؟ چه كسی از آنها نگهداری می‌كند؟ ماژور (سرگرد) هولتوس می‌گوید، حدود نیم ساعت اصرار و حتی التماس كردم. اما این راهبه پزشكیار نیكوكار زیر بار نرفت و گفت: من می‌مانم و اگر لازم شد در راه اجرای وظایف انسانی خود شهید خواهم شد. من او را ترك كردم. بعدها شنیدم پیش‌بینی تلخ من عینا به وقوع پیوست. روس‌ها پس از اشغال یتیم‌خانه بچه‌ها را بیرون كردند. آن زن را مورد آزار قرار دادند و معلوم نشد او را كشتند یا به سیبری اعزام داشتند. در هر حال یتیم‌خانه تعطیل و اطفال نابینا پراكنده شدند.
گفتنی است در اواخر سال‌های دهه ۱۳۳۰ شمسی، چند راهبه فرانسوی داوطلب خدمت در جذام‌خانه‌های تبریز و مشهد شدند و سال‌ها در ایران اقامت گزیده و بدون بدخلقی و ابراز كراهت بیماران جذامخانه‌های مشهد و تبریز را مورد مداوا قرار دادند و حتی بدن آنها را می‌شستند و این انسانیت و فداكاری راهبه‌های مزبور تاثیر بهسزایی در جامعه ایران به جا گذاشت و مقدمه حضور فعال خانم‌های نیكوكار ایرانی در معلول‌خانه‌ها و جذام‌خانه‌ها و كانون‌های نگهداری از سالمندان مانند كهریزك شد.
منبع : روزنامه سلامت


همچنین مشاهده کنید