جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


عاقبت ازدواج تلفنی


عاقبت ازدواج تلفنی
زنگ تلفن به صدا درمی آید. چشمان دخترك روی خطوط كج و معوج جزوه می دود. با عجله گوشی تلفن را برمی دارد. پسری جوان با آرامش سلام و احوالپرسی می كند. اما دریا او را نمی شناسد. پسر صدای دلنشینی دارد و به خوبی دریا را می شناسد. دخترك گوشی تلفن را به گوشش می چسباند و محو حرف های پسر می شود. «روسری آبی ای كه به سر می كنی، با رنگ چشمهایت همرنگ است.» دریا از حرف های پسر جا می خورد با دستانی لرزان گوشی تلفن را با سرعت سرجایش می گذارد. چشم های آبی اش روی خطوط درحركتند، صفحات جزوه به نیمه هم نرسیده است. كلمات را با صدای بلند می خواند. ذهنش درگیر حرف های پسرناشناس است.
شب هنگام پدر به خانه بازمی گردد. با لبخندی كه گوشه لبش نشسته، حال دخترش را می پرسد. اما دریا در جواب پدر امتحان فردا را بهانه می كند و به اتاقش می رود روی تخت می نشیند و جزوه را مقابلش باز می كند. ساعتی بعد، خواب چشمانش را می رباید.
اشعه های خورشید به پنجره های خانه هجوم آورده اند. ساعت ۷ صبح است كه زنگ تلفن به صدا درمی آید. دریا از تخت كنده می شود و گوشی را برمی دارد پسرك با صدای آرامی، امتحانش را گوشزد می كند. «اگر تنبلی كنی، از امتحان جامی مانی». بعد بلافاصله خداحافظی می كند. بوق ممتد تلفن در گوش دریا طنین پرصدایی دارد. چندثانیه ای مات و مبهوت می ماند. با عجله لباس هایش را می پوشد و با چندگام بلند خودش را به خیابان می رساند. وقتی روی صندلی عقب تاكسی می نشیند، كمی آرام می گیرد.
مقابل دانشگاه از تاكسی پیاده می شود. پله ها را دوتا یكی بالا می رود و روی صندلی می نشیند، امتحان شروع می شود.
بالاخره آخرین امتحان هم تمام می شود. دریا درطول راه به پسرجوان می اندیشد به خانه كه می رسد، كلید را در قفل در چرخانده و وارد اتاق می شود. صدای زنگ تلفن به گوش می رسد. اما پسرك این بار از عشق در گوش دریا نجوا می كند.
دریا گوشش را به پسرك خوش صدا می سپارد و به عكس قاب گرفته مادر كه كنار آن روبان سیاهی كشیده شده، خیره می ماند. زندگی اش در پیچ و خم صدای پسرك زنگ تازه ای می گیرد.
دریادلش می خواست بداند، با چه كسی حرف می زند، اما هرچه اصراركرد فایده ای نداشت.
گوشی تلفن را قطع كرد و پشت پنجره ایستاد، درختان چنار پیاده رو محكم و استوار ایستاده بودند و گاه نسیمی شاخه ها را تكان می داد.
یك باره دلش برای پسرجوان تنگ شد. دیگر از تنهایی خسته شده بود. پس از رفتن مادر دریا هم تنها شده بود. پدر صبح زود می رفت و شبها دیروقت به خانه برمی گشت.
دریا مقابل عكس مادر نشست. چشم هایش پر از اشك شد. هرروز مقابل مادر می نشست و درددل می كرد. سكوت خانه از طوفانی كه دردل دریا بود درهم شكست.
صدای هق هق گریه هایش با ورود پدر محوشد، اشك هایش را با پشت دست پاك كرد.
پدر با مهربانی حالش را پرسید. «امتحانت چطورشد؟». دریا سفره را انداخت، «بدنشد، نمره خوبی می گیرم.»
ماه كامل از پنجره اتاق دریا لبخند می زد، دریا محو تماشایش شده بود كه صدای تلفن دستپاچه اش كرد. گوشی را برداشت. پسرك از تنهایی اش گله كرد، چقدر شبیه دریابود. هردو برای دیدار دلشان پرمی زد. وقتی قرارملاقات گذاشتند در دل دریا توفانی به پاشد. تا سپیده دم خواب به چشمانش نیامد. صبح مقابل آینه ایستاد و با چشمان آبی اش نگاهی به خود انداخت. بهترین لباسش را پوشید و روسری آبی اش را به سر كرد و از خانه بیرون زد.
راهی بوستان وسط شهر شد تا از دید همه دور بماند. روی نیمكتی كنارحوض بزرگی كه با موزائیك های آبی مفروش شده بود، نشست. چندلحظه بعد پسری بلندقد به او نزدیك شد. چهره اش آشنا به نظر می رسید دریا او را شناخت، او را چندمرتبه در دانشگاه دیده بود. تپش های قلبش سرعت گرفت. پسرك آرام كنارش نشست. چند ساعتی می شد كه روی نیمكت نشسته بودند و درد دل می كردند. دریا از گذشته گفت و سینا از علاقه اش به دریا.
روزها از پی هم می آمدند و می رفتند، دریا و سینا عاشقانه همدیگر را دوست داشتند. بالاخره روز خواستگاری رسید و سینا با پدر و مادرش راهی خانه آنها شد.
دریا خوشحال بود اما توفانی در دلش برپابود كه موج هایش به ساحل می كوبیدند. حرف های بسیاری گفته شد و بالاخره قرارعقد و عروسی گذاشته شد. چند ماه بعد دریا و سینا دست دردست هم راهی خانه نقلی ای شدند كه خانواده ها برایشان تدارك دیده بودند.
دریا كنار سینا احساس خوشبختی می كرد، آنقدر كه گاه فراموش می كرد روزی دلش توفانی بوده و آرام نمی گرفته، سینا مرد مهربانی بود.
زندگی تازه داشت روی خوش به دریا نشان می داد كه یك روز با صدای زنگ تلفن همه چیز خراب شد. دریا دستش را پیش برد، هنوز گوشی تلفن به دستش نچسبیده بود كه سینا فریاد زد: «خودم تلفن را برمی دارم.» دریا چند قدمی به عقب رفت. سینا گوشی را برداشت؛ پدر دریا بود.
خشم سینا، دل دریا را به دردآورد. آنقدر كه آن شب دریا به چشمان سینا نگاه نكرد، اما سینا چند لحظه بعد از كارش شرمنده شد. نمی دانست چرا زنگ تلفن مثل خوره به روح و روانش حمله كرده و رهایش نمی كند. برگه سفیدی مقابلش گذاشت و از عشق و علاقه ای نوشت كه هیچ گاه دچار تزلزل نخواهدشد و تا ابد ادامه خواهدداشت، نامه را بالای سر دریا گذاشت و رفت و شب هنگام با شاخه گلی به خانه بازگشت. دریا خوشحال بود، اما این خوشحالی چندساعتی بیشتر طول نكشید، صدای زنگ تلفن، سینا را برآشفت. دریا ترسید و از جایش تكان نخورد.
سینا با عجله گوشی تلفن را برداشت، عرق سردی روی پیشانی اش نشسته بود صدای مادرش درگوشی تلفن طنین انداز شد.
بازهم سینا خجالت می كشید به چشمان آبی، اما بارانی دریا نگاه كند. صدای تلفن هربار دلهره ای به جان سینا می انداخت. دریا كم كم، آب می شد. چشمان آبی اش گودرفته بود.
سینا هرروز آشفته تر از روز قبل بدون این كه كلامی به زبان بیاورد، درخانه می نشست تا به تلفن ها پاسخ بگوید. دریا هم گوشه ای كز می كرد.
چندماهی به همین شكل گذشت. دل دریا هرروز توفانی تر می شد. طاقت نداشت آب شدن پسری را ببیند كه روزی تنهایی نجاتش داد و عاشقانه دوستش داشت. اما شوهرش به شدت دچار سوءظن بود. او دایم منتظر تماس غریبه ای با همسرش بود. به همین خاطر كار و زندگیش را رها كرده و پای زنگ تلفن نشسته بود. دختر جوان هم وقتی دریافت همسرش به شدت بیمار است سعی كرد او را به یك روان شناس یا روانپزشك معرفی كند. اما شوهر تحصیلكرده اش زیربار نمی رفت. خزان زودهنگام در زندگی آنها سایه افكنده بود. عروس جوان كه مثل شمع می سوخت به ناچار به دادگاه رفت و تقاضای طلاق داد. از همه حق و حقوقش گذشت و راهی خانه پدر شد و سینا را با یك دنیا تردید و دودلی تنهاگذاشت.
سینا با شنیدن صدای زنگ تلفن همواره گرفتار غمی بزرگ می شد و دراین میان دریا همیشه دلش توفانی بود اما افسوس!...
● هشدار درباره ازدواج های تلفنی
علی اكبر علی محمدی، قاضی دادگاه خانواده درباره ازدواج های تلفنی گفت: طبق تحقیقات یك روانشناس ۷۹ درصد ازدواج های تلفنی منجر به طلاق می شود. طی ۴ سال اول زندگی، ازدواج ها به دوگونه انجام می شود. نخست این كه به شكل سنتی و براساس آشنایی خانواده ها شكل می گیرد.
دسته دوم آشنایی ها، تلفنی است كه معیارهای این نوع ازدواج برمبنای ظاهر و علاقه های كاذب و خارج از چارچوب های سنتی و فرهنگی كشور است.
طبق تحقیقات ازدواج هایی كه براساس نظرات منطقی والدین صورت گرفته تنها ۲۱ درصد منجر به طلاق می شود و مابقی موفقند.
جوانانی كه براساس معیارهای ظاهری، پوشش، چهره و وضعیت مادی با یكدیگر ازدواج كرده اند، در ۹۰ درصد با موفقیت همراه نبوده و به طلاق انجامیده است.
قاضی محمدی در ادامه گفت: در اغلب موارد دختران و پسران از حقوق و تكالیف خود در خانواده اطلاع ندارند. اگر اطلاع رسانی در مرحله قبل از ازدواج صورت گیرد یقیناً شاهد كاهش چشمگیر پرونده های محاكم خانواده خواهیم بود.
كتایون دارابی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید