چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


درباره «گریندهاوس»، متفاوت ترین فیلم سال؛ دیوانه بازی پست مدرن!


درباره «گریندهاوس»، متفاوت ترین فیلم سال؛ دیوانه بازی پست مدرن!
شما دو تا كارگردان دیوانه دارید كه می خواهند با هم یك كار مشترك انجام دهند و اتفاقاً یك سوژه دیوانه پسند هم انتخاب كرده اند و همان خل بازیهایشان را در فیلم هم ادامه می دهند. قبول كنید در این شرایط هیچ تصوری نمی شود كرد، مگر اینكه یك «گریندهاوس» تولید شود!
«گریندهاوس» هم یكی از فیلمهای آمریكایی بود كه در جشنواره كن امسال و در بخش مسابقه اكران شد و اتفاقاً مورد توجه هم قرار گرفت، البته فقط نصفش!
بگذارید كمی توضیح بدهیم. برای این كار باید سری بزنیم به سینمای پلشت (واقعاً پلشت) دهه ۷۰ آمریكا. گرچه ماندگارترین فیلمهای تاریخ سینما هم در همین دهه تولید شد و نسل اسكار بگیر و خوش آوازه فیلمسازان ینگه دنیا از همین سالها شروع به كار كردند، اما طرف پر رنگ سینمای دهه ۷۰ فیلمهایی بود با سطح بسیار نازل و آبگوشتی كه در سینماهای معروف به «گریندهاوس» اكران می شد.
این سینماها «دو فیلم با یك بلیت» بودند، یعنی دو فیلم رده B (شاید هم C و D!) را پشت سر هم نمایش می دادند و تماشاچیهای بیكار عموماً برای تلف كردن وقت به دیدن این آثار اسقاطی می رفتند. نوع فیلمهای اكران شده هم اغلب به نمایش كشت و كشتارهای پشت سر هم و كارهای مثلاً ترسناك یا اكشنهای درپیت محدود می شد.
البته برای یك آمریكایی دهه هفتادی كه شدیداً درگیر بحران هویت شده بود و فقط می خواست با دیدن چند صحنه بی معنای خون و خون ریزی، از دغدغه های ذهنی اش فرار كند، شاید «گریندهاوس» بهترین جای دنیا بود. این سالنها به دلیل ابتذال بیش از حد و پایین آوردن سطح سلیقه تماشاچی در همان دهه جمع شد و دیگر كسی سراغ «گریندهاوس»ها و دو نمایش پیاپی فیلمهای B نرفت، تا همین دو كارگردان معلوم الحال!
كوئیتس تارانتینو را سردسته تمام فیلمسازان عجیب و غریب و بی قاعده آمریكایی می دانند. او یك جورهایی خالق سینمایی است كه این روزها به عنوان سینمای «پست مدرن» طرفداران زیادی دارد و از «دیویدینچ» و برادران «كوئن» و «واچوفسكی»ها می توان به عنوان بزرگان دیگر این بخش جدید نام برد. همان «سگدانی» تارانتینو به قدر كافی می توانست روحیه خشن، نامتعادل، روان پریش و البته تكنیك فوق العاده اش را نمایان سازد كه البته فیلم «قصه علامه پسند» او شد محبوبترین فیلم دهه و الگوی سینمای مستقل دنیا.
سیر مسیر او در همین اواخر به فیلم دو جلدی (توجه كنید دو جلدی به سبك كتابها نه دو قسمتی به سبك فیلمها) «بیل رابكش» رسید كه باز دغدغه های شخصی و همان نشانه های مورد علاقه اش را می شد به راحتی در آن دید.«رابرت رودیگوئز» وقتی با «ال ماریاچی» در جشنواره تورنتو شركت می كرد شاید تصورش را نمی توانست بكند كه آشنایی با یكی مثل خودش، او را به یكی از پركارترین و مطرح ترینهای سینمای جهان بدل كند.
همه می دانند او هفت هزار دلار هزینه اولین ساخته اش، یعنی همان «ال ماریاچی»، را از طریق تست یك داروی جدید پزشكی روی خودش به دست آورد و با موفقیت این تولید كه خرج، همان را در قالبی هالیوودی تر و با ستاره های سینمایی بازسازی كرد و شد «دسپرادو». بعد هم كه رودیگوئز شد كارخانه تولید فیلم و از كارهای كودك و نوجوانی تا فیلمهای گرافیكی تا همان سینمای خشن مورد علاقه اش را یكی پشت دیگری اكران كرد.
حالا این دو دوست پانزده شانزده ساله پس از همكاری و بده بستانهای سینمایی (این دو نفر در فیلمهای هم بازی می كردند، فیلمنامه های هم را تصحیح می كردند و برای هم دیالوگ می نوشتند) یك فیلم دو قسمتی روانه سالنهای سینما كرده اند آن هم به سبك همان «گریندهاوس»ها. اثری كه ادای احترامی است به آن فیلمهای قراضه رده B دهه هفتادی البته با نگاه پست مدرن و سلایق و علایق شخصی تان.
«سیاره وحشت» (Planet terror) فیلم ۸۵ دقیقه ای اول است كه رودیگوئز آن را ساخته. یك فیلم ترسناك كه در آن «زامبی»ها می ریزند توی شهر و حال همه را می گیرند! قصه، نبرد یك گروه آدمهای سالم است علیه زامبیهایی كه وارد شهر شده اند و قصد دارند همه را گرفتار كنند. چینش آدمهای این تیم و نوع شخصیت پردازی، رفتار و افكار آنها نشان دهنده همان آلمانهای مورد علاقه رودیگوئز است. «شری» یك بالرین كه یك پایش را زامبی ها خورده اند! و او به جای پایش، یك مسلسل پیشرفته گذاشته! ستوان مالدون با بازی جالب بروس ویلیس، فردی مكانیك، جف آشپز مشكوك، ال ری رزمی كار و ... .
جالب كه رودیگوئز به سبك فیلمهای همان موقع كه به خاطر نمایشهای زیاد بعضی قسمتها خراب یا قیچی می شد، یك سری از صحنه های فیلم را عامدانه حذف كرده تا تمام حس و حال همان «گریندهاوس»ها زنده شود. سراسر فیلم گلوله و خون و قطع شدن دست و پا و مرگهای ناجور و چهره های وحشتناك زامبیهاست كه اتفاقاً در قالب داستانی مهیج و یك بك راند جنگ هسته ای اثر درخشانی از كار درآمده است.
اما بخش دو فیلم «Death Proof» است كه در جشنواره كن هم به نمایش درآمد و حتی جزو كاندیداهای بهترین فیلم هم بود. البته از این اسم، چند ترجمه از سوی دوستان سینمایی ما شده كه ردیف كردن آنها خودش قصه ای دارد: «ضد مرگ، گواهی فوت، اثبات مرگ، شاهد مرگ و ...» اگر فیلم را دیده باشید نام اتومبیلی كه شخصیت اول، یعنی مایك، از آن به عنوان سلاح استفاده می كند Death Proof است، بنابراین ما همان ترجمه «شاهد مرگ» را برایش انتخاب می كنیم.
تارانتینو در این فیلم قصه یك بدل كار به نام مایك (با بازی متفاوت «كرت راسل») را روایت می كند كه به خاطر ضربه های زیادی كه در طول برنامه هایش به سرش خورده، كاملاً قاطی است! بنابراین دست به كشتن بی هدف زنان می زند. آن هم نه با چاقو و نه با اسلحه های مدرن و نه با كتك و لگد و حبس كردن و این جور چیزها، بلكه به وسیله اتومبیل شخصی اش !
این یكی فیلم هم به شدت تداعی كننده فیلمهای ژانر تكه و پاره كردن آدمهاست! و شما تا دلتان بخواهد می توانید اعضای بدن جدا از هم و مقادیر متنابهی خون و حتماً قربانیان مظلوم تماشا كنید!
شاید بتوان گفت، تركیبی از « kill Bill»ها و «سگدانی» و «قصه عامه پسند» آن هم در سوررئال ترین شرایط. این جا دیگر تارانتینو به سیم آخر زده و تمام دغدغه های شخصی و علاقه های پست مدرن و انتزاعی اش را بیرون ریخته است.در مقام مقایسه، فیلم رودیگوئز داستان و فیلمنامه منسجم تر و روایی تر و فیلم تارانتینو فرم تصویری و تكنیك قابل قبول تری دارد.
«سیاره وحشت» از حیث شخصیت پردازی و جمع كردن یك تیم عجیب و البته تعریف اتفاقها بسیار موفق عمل كرده و «شاهد مرگ» از بعد جذابیتهای بصری و هوش و استعداد كارگردانی.
البته جالب اینكه به سبك همان سالنهای سینمای۷۰ كه اول یا آخر فیلمها، تیزرها و آنونسهای فیلمهای رده B دیگر را نمایش می دادند، این دو زوج عجیب سه عدد آنونس غیر واقعی برای سه فیلم (به نامهای «زنان گرگ نما»، «روز شكرگزاری» و «جیغ نزن») ساخته اند كه بین كارها پخش می شود.
در مجموع «گریندهاوس» یك اثر متفاوت است كه می توان آن را دوست داشت، هر چند ادای فیلمهای بد را در می آورد. لااقل در سینمای موسوم به پست مدرن یك گام به جلو است كه باز خیلیها را به تقلید خواهد كشاند.
وحید ضرابی نسب
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید