جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

بدور از قاعده


بدور از قاعده
بررسی روابط خارجی ایران با دول بیگانه به ویژه بریتانیا و روسیه همواره موضوع مورد علاقه نویسندگان ایرانی بوده است. تنها جستجویی گذرا در لابلای برگهای کتب سیاسی و تاریخی یا مندرجات رسانه‌ها، جوینده را با انبوهی از نوشته‌های گوناگون در این زمینه مواجه می‌سازد. نوشتارهایی با ویژگیهایی کمابیش یکسان چه از منظر دید، چه از نظر روش مطالعه وقایع.
چندی پیش دعوت نشریه تلاش برای نگارش مقاله‌ای در این زمینه، مرا در این اندیشه گرفتار نمود که چگونه می‌توان در باب موضوعی به غایت تکراری حرف تازه‌ای به زبان آورد. از سوی دیگر گناه خواننده فارسی زبان یا آشنا به زبان فارسی چیست که باید هر از گاهی فردی سخنان دیگران را با ادبییاتی متفاوت پیش‌روی او قرار داده و نهایتا همان نتایج قالبی گذشته را به ذهن او متبادر نماید که او به عبارتی با آنها رشد کرده است. در نتیجه این نوشته سعی بر آن کرد تا با نگاهی بی‌طرفانه و آکادمیک موضوع تقابل سیاست خارجی و دیپلماسی بریتانیا و روسیه و رفتارهای سیاسی ایران را مورد بررسی قرار دهد. شایان ذکر است که در این نوشتار احساس و پندارهای قالبی در قبال مسائل سیاسی و اجتماعی، گذشته مورد توجه قرار نگرفته‌اند و بررسی پیش‌رو سعی نموده است که وفاداری خود به اندیشه و دانش را حفظ نماید. نهایتا این مهم را خوانندگان گرامی باید مد نظر داشته باشند، که این مقاله بر اساس مدارک و شواهد تاریخی موجود که در دسترس اینجانب قرار داشته است به رشته تحریر درآمده است، لذا اطلاعات آتی و تامل بیشتر ممکن است نتیجه گیری‌های دیگری را رقم بزنند که یا با نتیجه گیری‌های امروز متفاوت خواهند بود یا بر آنان صحه خواهند گذاشت، که البته این خصیصه علم است که سعی به کمال بشر دارد.[i]
● ساختار نوشته
مقاله حاضر با بیان ترمینولوژی نوشته آغاز می‌شود و پس از آن به تاریخچه روابط کشورهای بریتانیا و روسیه با ایران می‌پردازد. پس از آشنایی خواننده با موارد فوق، نوشتار سعی به تحلیل روابط ایران با این کشورها نموده و نهایتا آثار و نتایج آن در انقلاب مشروطیت را متذکّر می‌شود.
● ساختار مقاله (ش .۱)
▪ ترمینولوژی نوشته
یکی از موانع درک دیدگاه دیگران، عدم برخورداری از ترمینولوژی واحد در زمینه‌های گوناگون به ویژه علوم اجتماعی است. مشکل از آنجا آغاز می‌شود که هر کس درک و برداشت خود از یک واژه یا اصطلاح را به جای تعریف آکادمیک از آن را در درک دیدگاه دیگران بکار می‌بندد. عدم برخورداری از ترمینولوژی واحد کار را بدانجا رسانده است که نویسندگان ایرانی در نقد نوشته‌های یکدیگر، همدیگر را به دلیل عدم درک مشابه از یک واژه یا اصطلاح نقد می‌کنند نه به لحاظ روش مطالعه، بهره‌گیری از اسناد نادرست یا موارد دیگر که در میان اهالی علم در غرب متداول است. بنابراین، به نظر می‌رسد که تعریف واژه‌های کلیدی هر نوشته برای ایرانیان امری اجتناب ناپذیر است. بدین منظور، نوشته پیش‌رو در ابتدا به تعریف واژه‌ها و اصطلاحات کلیدی خود می‌پردازد. بدیهی است که این امر بر اساس منابع موثق انجام خواهد شد نه بر اساس تراوشات ذهنی نویسنده.
الف ) ایران
همانطور که از نام نوشتار هویدا است، قلمرو سرزمینی مبحث پیش‌رو کشور ایران می‌باشد. امروزه نام ایران بطور مشخص بر سرزمینی با مرزها و هویت سیاسی و اجتماعی مشخص اطلاق می‌گردد اما در دوره زمانی مورد بحث در این نوشتار، این سرزمین فاقد این نام بوده است ـ لااقل برای جامعه جهانی. بطور مشخص سرزمین فوق در ۲۱ مارس ۱۹۲۵ میلادی بنا به اعلام رسمی دولت وقت[ii] به جامعه جهانی با نام ایران معرفی گشته است.[iii]
ب ) بریتانیا و روسیه
دو بازیگر دیگر موضوع مورد بحث، کشورهای بریتانیای کبیر و روسیه می‌باشند. امروزه بریتانیای کبیر در عرصه بین‌المللی، معاهدات و مراودات رسمی به عنوان پادشاهی متحد[iv] خوانده می‌‌شود. اما در گفتگوهای سیاسی از آن به عنوان بریتانیای کبیر[v] هم نام برده می‌شود. به طور کلی پادشاهی متحد به کشورهای انگلیس[vi]، ویلز[vii]، اسکاتلند[viii] و ایرلند شمالی[ix] اطلاق می‌گردد. اما بریتانیا تنها شامل سه کشور اول می‌باشد.[x] در نوشتار پیش‌رو این کشور با نام بریتانیا خوانده خواهد شد. روسیه در ظرف زمانی مقاله همان روسیه تزاری است. زیرا مقاله به وقایع ایران پیش از انقلاب مشروطه می‌پردازد که مابین سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۱ میلادی، سالهای وقوع انقلاب مشروطه، یعنی ۶ سال پیش از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه رخ داده‌اند.
پ ) سیاست خارجی و دیپلماسی
شاید خوانندگان این مقاله همانند بسیاری دیگر، دو اصطلاح سیاست خارجی[xi] و دیپلماسی[xii] را هم معنی بدانند که کاملا اشتباه می‌باشد. بطورکلی به تمامی سیاستهای یک کشور که خارج از مرزهای آن کشور را مورد توجه قرار می‌دهند سیاست خارجی می‌گویند. سیاست خارجی بخشی از سیاستهای یک دولت است که در آن رئوس و خط مشی خارجی دولت مورد توجه قرار گرفته و توسط سیاستگذاران[xiii] تدوین می‌گردد. در مقابل دیپلماسی به روش مذاکرات و اجرای سیاست خارجی دولت که توسط سیاستگذاران تدوین گشته است، اطلاق می‌گردد که این امر توسط دیپلمات‌ها صورت می‌گیرد.[xiv] به عبارتی دیگر ممکن است که دولتی سیاست خارجی مدونی داشته باشد اما دستگاه دیپلماسی آن از کارآمدی لازم برای اجرای آن برخوردار نباشد و یا بالعکس. به هر جهت این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که دو اصطلاح فوق کاملا متفاوت بوده و هر کدام بخشی از معانی در روابط بین‌الملل را پوشش می‌دهند.
در پایان این بخش باید این نکته را متذکر شد که در مقاله فوق تمامی نامهای لاتین را به حروف لاتین نگاشته شده است تا از ایجاد شبهه در تلفظ نادرست آنان جلوگیری گردد. و مطلب آخر آنکه، تمامی تاریخها بر اساس تاریخ میلادی آمده‌اند، زیرا معادل هجری آنها بر اساس تقویم قمری می‌باشد که خواننده را دچار سردرگمی در تمیز آنان می‌کند.
● تاریخچه حضور بریتانیا در ایران
سرآغاز مراودات سیاسی زمام‌داران ایران و بریتانیا به سال ۱۲۹۰ میلادی باز می‌گردد. در آن زمان در پاسخ نامه ارغون شاه مغول که توسط R. Suma راهب نسطوری به Edward I پادشاه بریتانیا، و شاید در آن زمان تنها انگلیس، رسیده بود، دو فرستاده به نامهای Geoffery Langley و Nicholas Chartres در راس یک هیات ۲۱ نفری برای جلب کمک نظامی ایران علیه ترکان به ایران آمدند که زمانی به این دیار رسیدند که ارغون دار فانی را وداع گفته بود. بعدها در سال ۱۵۶۲ میلادی Antony Jenkinson به عنوان فرستاده Queen Elizabeth I به دربار شاه طهماسب صفوی راه یافت. وی نماینده شرکت [xv]Moskovy بریتانیا را هم بر عهده داشت که بعدها مابین سالهای ۱۵۶۶ تا ۱۵۶۸ میلادی موفق به دریافت معافیت گمرکی از پادشاه صفوی گشت. بطور کلی به غیر از اولین مکاتبه پادشاه مغول که جنبه سیاسی داشت، این بازرگانان بریتانیایی بودند که برای توسعه تجارت خود در شرق که شامل حال ایران هم می‌گشت، پا به ایران نهادند. بعدها با برگزیده شدن برادران Sherly به عنوان سفرای شاه عباس صفوی و توافقات تجاری ـ سیاسی فی‌مابین این روابط، کمی جنبه سیاسی هم به خود گرفت که می‌توان اثر آن را در همکاری دو پادشاهی در فتح گمبرون و خروج پرتقالی‌ها از جنوب ایران مشاهده نمود. اما در تمامی دوران پس از آن که با گسترش فعالیت شرکت هند شرقی در ایران همراه بود، بریتانیایی‌ها به دنبال توسعه تجارت خویش با شرق بودند. این توسعه تجاری بریتانیا را علاقمند به ایجاد روابط کنسولی و دیپلماتیک برای حفظ منافع تجار خود در ایران نمود و از آنجاییکه این روابط تجاری عملا یک سویه و از جانب بریتانیا بود و ایران هیچ تجارتخانه‌ای در آنسوی دنیا نداشت، لذا حضور کنسولی و دیپلماتیک بریتانیا در سایه عدم آگاهی و حضور ایرانیان حتی در زمینه دیپلماسی در بریتانیا به همراه بود که البته این ناشی از ساختار سیاسی و اجتماعی آن زمان ایران می‌بود که در سطور آتی بدان پرداخته خواهد شد.
فتوحات Napoléon Bonaparte در مصر و قوت گرفتن تمایل وی برای حمله به مستعمره هندوستان از طریق ایران، بریتانیا را بر آن داشت که دیپلماسی خود در منطقه را گسترش دهد. به عبارت دیگر نزدیکی دشمن اروپایی بریتانیا به متصرّفات آسیایی او سیاست تازه‌ای را در خاورمیانه نیاز می‌داشت. این سیاست و وقایع بین‌المللی بریتانیا را ترغیب به طراحی چیدمان تازه‌ای برای خاورمیانه و نزدیک نمود که به دنبال آن حتی کشورهایی که اهمیت غیرمستقیم برای او می‌داشتند، همانند ایران، تحت تاثیر قرار گرفتند.
بطور کلی قراردادهای مهم مابین ایران و بریتانیا تا قبل از انقلاب مشروطه به قرار زیر می‌باشند:
الف) اخذ معافیت گمرکی در ۱۵۶۶ میلادی توسط Arthur Edwards برای شرکت Moskovy بریتانیا ـ ماهیت تجاری.
ب) معافیت بازرگانان بریتانیایی در توافق‌نامه مابین شاه عباس صفوی James I در ۱۶۲۵ میلادی ـ ماهیت تجاری.
پ) معاهده ۱۸۰۰ میلادی مابین فتحعلی شاه قاجار و John Malcolm ـ ماهیت سیاسی برای جلوگیری از نفوذ فرانسویان در ایران و حملات افغانها به هندوستان در مقابل حمایت نظامی بریتانیا از ایران در برابر حمله فرانسه یا افغانها.
ت) معاهده ۱۸۰۹ مابین فتحعلی شاه قاجار و Hardford Jones ـ ماهیت سیاسی برای جلوگیری از نفوذ سایر دول اروپایی در ایران جهت دستیابی به هندوستان در قبال پذیرش حاکمیت ایران بر خلیج فارس و حمایت نظامی در برابر سایر کشورها حتی متحدان بریتانیا.
ث) معاهده تکمیلی Jones توسط Gore Ouseley در ۱۸۱۲ـ ماهیت سیاسی که در آن به ایران پیشنهاد بنای قرارگاه دریایی در دریای خزر و خلیج فارس و آموزش نظامیان ایرانی توسط افسران بریتانیایی داده شد. این قرارداد از جانب بریتانیا در زمان جنگ اول ایران و روسیه که منجر به عقد عهدنامه گلستان گردید اجرا نگردید زیرا بریتانیا در سال ۱۸۱۲ قرارداد دوستی با روسیه که متحد او در اروپا به شمار می‌آمد امضا نموده بود.
ج) "پیمان تهران" در ۱۸۱۴ میلادی به عنوان قرارداد تکمیلی قرارداد ۱۸۱۲ مابین ایران و Sir Henry Ellis ـ ماهیت سیاسی که شامل تغییراتی در حمایت نظامی بریتانیا از ایران می‌گشت.
چ) سایر قراردادهای تجاری همانند احداث خط تلگراف لندن و هندوستان از طریق ایران در سال ۱۸۵۷ میلادی و سایر قراردادهای تجاری همانند قرارداد تاسیس بانک شاهنشاهی در ۱۸۸۹ و قرارداد نفت ۱۹۰۱ William Knox d’arcy .
● تاریخچه حضور روسیه در ایران
اولین تماسها مابین ایرانیان و روسها در زمان Alexei Mikhailovich تزار روسیه برقرار شد و این تماسها در زمان Peter the Great بعدی ابعاد همه جانبه به خود گرفت. در سال ۱۷۰۸ میلادی Peter the Great یکی از اتباع ارمنی روسیه به نام Israel Ori را به عنوان سفیر رهسپار ایران نمود تا بتواند در مذاکرات خود با دولت وقت از فشار ماموران ایرانی بر اقلیتهای مسیحی نواحی شمالی ایران بکاهد. این مناسبات بعدها با ارسال Artemi P. Volinski به دربار سلطان حسین صفوی ادامه یافت. به دنبال سقوط دربار صفوی به دست افغانها و تصرف رشت توسط آنان، حاکم گیلان روسها را به یاری طلبید و قوای روس به فرماندهی Shipov در بندر انزلی پیاده شده و گیلان را به تصرف درآوردند. حضور قوای نظامی روسیه در شمال ایران تا زمان مرگ Peter the Great و ظهور نادر شاه افشار ادامه داشت و پس از تغییر سیاست روسیه پس از Peter و تلاشهای نادر سرانجام در ۱۷۳۲ میلادی روسها در معاهده‌ای نواحی شمالی ایران را تخلیه کردند. بطور کلی روسیه همواره برای دست یافتن به آبهای آزاد جنوب در اندیشه ضمیمه نمودن تدریجی خاک ایران به قلمرو خویش بود که بعدها منافع بریتانیا در جنوب و جنوب شرقی ایران آنان را علی‌رغم نفوذ قوی خود در دربار قاجار و انضمام بخشهای قابل توجهی از مناطق شمالی ایران به قلمرو خود در طی دو معاهده گلستان و ترکمان چای، از این اندیشه بازداشت. حضور روسها بر خلاف بریتانیایی‌ها که با حضور تجاری آغاز و به حضوری سیاسی بدل شد از بدو امر جنبه سیاسی داشت و ایران برای آنها بطور مستقیم حایز اهمیت بود.● روسیه و بریتانیا، رقابت یا رفاقت
تمامی نوشته‌های ایرانیان در باب سیاست خارجی کشورهای روسیه و بریتانیا در ایران حکایت از رقابت این دو کشور در تاراج ایران دارد. اما واقعیت آن است که دو کشور فوق هیچ سیاست رقابتی در قبال ایران نداشته‌اند. به عبارت دیگر آنان هر یک به دنبال اجرای سیاست خارجی خود بر اساس شرایط بین‌المللی و منافع خود در ایران بوده‌اند نه به دنبال رقابت در تاراج ایران.
بریتانیا، همانطور که پیشتر گفته شد، به دنبال تثبیت اوضاع سیاسی درون خود که در زمان Queen Elizabeth I صورت گرفت و حضور تجار بریتانیایی در اقصی نقاط دنیا، تلاش نمود که تسلط خود بر منابع انرژی و مواد اولیه در جهان را گسترش دهد که با توسعه سیاسی و صنعتی این کشور و افزایش رقابت دول اروپایی در کشورگشایی این تلاش روز به روز گسترده‌تر گردید. بدین ترتیب بریتانیا حضور نظامی خود در مناطق اقتصادی حایز اهمیت همانند هندوستان را تقویت نمود. بطور کلی کشوری دارای سیاست خارجی است که نظام حاکم بر آن از اقتدار درونی لازم برخوردار بوده و علاوه بر برنامه‌های داخلی خود اقدام به تدوین سیاست خارجی می‌نماید. این سیاست به مدد دستگاه دیپلماسی کارآمد و قوای نظامی توانمند در تمامی مناطق حساس به اجرا گذاشته می‌شوند و تنها تامین منافع ملی کشور متبوع خود را دنبال می‌نمایند. بریتانیا با دستیابی به ثروتی گرانبها به نام هندوستان توانسته بود در بسیاری از عرصه‌ها گوی سبقت را از سایر رقبای اروپایی خود برباید. حفظ این گنجینه او را بر آن داشت تا تمامی راههای ممکن برای فتح هندوستان توسط دشمنان خود را مسدود سازد. از سوی دیگر، منازعات او در خاور نزدیک با عثمانی و پیدایش نفت در حوزه خلیج فارس گستردگی حضور نظامی و دیپلماتیک او در این مناطق را در پی داشت. در کنار تمامی موارد فوق، جنگها و منازعات این کشور در اروپا وی را وادار به عقد قراردادهای مروت با هم پیمانهایی همچون روسیه نمود. تمامی موارد فوق‌الذکر مبین این امر می‌باشند که ایران هیچ اهمیت مستقیمی برای دستگاه دیپلماسی بریتانیا نداشت، اگرچه تجار بریتانیایی به یمن قراردادهای انحصاری خود در این سرزمین منافع قابل توجهی بر هم زده بودند که بریتانیا را وادار به حفظ این منافع می‌نمود. در بسیاری از موارد امتیازات و قراردادهای تجاری تجار بریتانیایی به دنبال توسعه بازرگانی آنان مابین هندوستان و بریتانیا صورت می‌گرفت. بنابراین اگر به مساله بریتانیا در ایران از بُعد بین‌المللی نظر بافکنیم در می‌یابیم که ایران به خودی خود برای بریتانیا حایز اهمیت نبوده است، بلکه موقعیت سوق‌الجیشی آن، بریتانیا را وادار با اتخاذ سیاستهای خاص در قبال ایران نموده است. مساله‌ای همانند جدایی افغانستان از ایران دقیقا بر اساس این سیاست صورت گرفته است. این مطلب در نوشته‌های سیاست‌گذار بریتانیایی و مسئول مستقیم تدوین سیاست خارجی بریتانیا، Lord Curzon در باب سیاست خارجی بریتانیا در خاورمیانه به وضوح به چشم می‌خورد. وی افغانستان را کلید هندوستان نامیده و جدایی آن از ایران را یک ضرورت می‌داند. وی در کتاب خود ایران و قضیه ایران آشکارا طرح Benjamin Disraeli درباره باز پس دادن افغانستان به ایران و اداره آن توسط ماموری بریتانیایی را به شدت نقد کرده و آن را اشتباهی جبران ناپذیر می‌داند. البته بیان تمامی موارد فوق بدین معنی نمی‌باشد که نگارنده قصد جانبداری یا تبرئه بریتانیا در انجام سیاست خارجی خود در قبال ایران را دارد بلکه تنها به دنبال بیان دلیل اصلی این سیاست در ایران می‌باشم.
در کنار بریتانیا، روسیه در پی منافع مستقیم خود در ایران بوده است. همسایگی این کشور با ایران و هم بستری ایران با آبهای آزاد در جنوب، از جمله مواردی بوده‌اند که ایران را هدفی مشخص برای تسلطی همه جانبه بر آن قرار می‌داده است. اما حضور منافع بریتانیا در جنوب ایران، خاور نزدیک و هندوستان همواره روسیه را از پیشروی بی قید و شرط در خاک ایران باز می‌داشته است. درست است که روسیه و بریتانیا به دلیل برخورداری از دشمنانی واحد همچون فرانسه و آلمان در اروپا همواره متحدان مقطعی یکدیگر بوده‌اند، اما هر زمانی که هر یک قصد استیلاء بر منافع دیگری در منطقه را می‌نمود این اتحاد از هم فرو می‌پاشید که به ضرر هر دو به ویژه روسیه محصور در سرزمینهای سرد شمال آسیا و اروپا می‌بود. در نتیجه روسیه و بریتانیا در ایران به دنبال چیرگی بر یکدیگر نبوده‌اند، بلکه هر کدام با توجه به منافع مشترک در سطح بین‌المللی سعی به تامین منافع مستقیم و غیر مستقیم خود در ایران را داشته‌اند. نتیجه این سیاست را می‌توان در انعقاد قراردادهای مودت فی مابین به ویژه قرارداد ۱۹۰۷ مشاهده نمود.
بنا به موارد فوق روسیه و بریتانیا در ایران نه تنها رقابتی نداشته‌اند بلکه شرایط بین‌المللی و اهمیت ایران برای هر یک از منظری متفاوت آنها را به دوستانی که همیشه گوش به زنگ رفتار یکدیگر می‌باشند تبدیل نمود.
● قاجارها و توانایی آنها در تقابل با سیاست های بریتانیا و روسیه در ایران
همانطور که پیشتر گفته شد، ایران برای هر یک از دول روسیه و بریتانیا اهمیت خاص می‌داشت. روسها در صدد بلع تمام و کمال آن بودند و بریتانیایی‌ها به دنبال تامین منافع غیرمستقیم خود در آن. در کنار این سیاست خارجی مشخص، هر یک از دو کشور فوق دارای ویژگی‌های مشترکی بودند:
الف) دستگاه حاکم بر آن کشورها از اقتدار درونی لازم برخوردار بودند.
ب) زمام‌داران آنان دارای طرحی مشخص برای سیاست خارجی خود بودند.
پ) هر دو کشور از دستگاه دیپلماسی کارآمد و نیروی نظامی توانمندی برخوردار بودند.
ت) هر دو در دنیای آن زمان مدرن‌تر از ایران بی‌خبر از همه جا می‌بودند.
در مقابل کشورهایی با این خصایص، ایران زمان قاجارها دارای ویژگیهای ذیل می بود:
الف) بطور کلی پادشاهان قاجار پس از آغا محمدخان قاجار هیچ یک از اقتدار لازم بر قلمروی تحت سیطره خود برخوردار نبودند و در هر زمان، هر نوع تهدیدی به طرفه العینی توانایی جدایی بخشی از قلمرو آنان را می‌داشت.
ب) در ایران آن زمان احساسات و تمایلات میهن‌پرستانه در بُعد ملی چندان جایگاهی نداشت و به غیر از افرادی معدود، مردم غیرت دینی خود را بر هویت ملی خود ترجیح می‌دادند. به عبارتی دیگر تا زمان پهلوی مساله هویت ملی در سطح ملی مطرح نشده بود و حتی تلاشهای میهن‌پرستان برای ایجاد روحیه ملی در مقابل تمایلات شدید مذهبی راه به جایی نبرد. فقدان این روحیه ملی را می‌توان در واکنش مردم به اشغال و جدایی اراضی ایران به دنبال معاهده گلستان مشاهده نمود. زیرا مردم بنا به فتوی علمای مذهبی رهسپار نبرد شدند که نتیجه آن شور و احساس نابخردانه مذهبی بر همگان واضح است.
پ) دولت ایـران در زمـان قاجارهـا تا پیش از انقـلاب مشروطه فاقد هر نوع
سیاست داخلی و خارجی بوده است. از جانبی دیگر هیچ دستگاه دیپلماسی توانمندی هم در ایران یافت نمی‌شده است. فقدان نیروی نظامی منظم و کارآمد مطلب دیگری است که باید به این موارد اضافه گردد.
در مقابل کشوری با این ویژگی‌ها، دو کشور با توانایی‌های ذکر شده در بالا قرار داشتند. حال قضاوت بر عهده خواننده است که بداند چگونه کشوری مانند ایران آن زمان توانایی عرض اندام در برابر روسیه و بریتانیا را داشته است. به تمامی این موارد، زمام‌داران ناآگاه ایرانی که هیچ از دنیای پیرامون خود نمی‌دانستند را هم باید اضافه نمود. در چنین شرایطی، کشورهایی با برنامه مشخص و افرادی توانمند در اجرای آن رهسپار بارگاه آنان می‌شدند و این جماعت بی‌خبر را به طمع پشیزی خرید و فروش می‌کردند. به عبارتی دیگر بار اعظم نارسایی‌های این دوران بر گردن زمام‌داران آن زمان ایران می‌باشد. نمی‌توان از روسها و بریتانیایی‌ها انتظار داشت که منافع ملی خود را فدای منافع مردمی که هنوز عنصر مدرن منافع ملی در آنها شکل نگرفته است، نمایند. در مقابل، ساختار به غایت سنتی آن زمان در کنار عدم کارآمدی سیاستمداران قاجار ایران را به بازیگری به دور از قاعده بازی بدل نمود.
چنین فقدان‌هایی جامعه نوپای نخبه ایرانی را که به مدد حضور همان قدرت‌های بیگانه و مراودات آنان با مفاهیم مدرن غرب آشنا گشته بود، بر آن داشت که اساسی‌ترین اصل یک جامعه یعنی شالوده یک نظام را در قالب قانون در انقلاب مشروطه پی ریزند. نیازی اساسی برای تبدیل نمودن ایران سنتی به ایرانی متناسب با استانداردهای دنیای مدرن که به سرعت در حال تکاپو بود. به عبارتی دیگر هر آنچه بر سر ایران در سالهای پیش از مشروطه آمد ناشی از بی خبری، ناتوانی و متروکه بودن زمام داران آن زمان ایران بود و انقلاب مشروطه پاسخی به این نارسایی‌ها جهت آغاز نمودن راه مدرنیزاسیون جامعه ایرانی بود.
● نتیجه گیری
همان گونه که پیشتر گفته شد، انقلاب مشروطه واکنش نخبگان ایران برای سامان بخشیدن به سرزمین سنتی خویش بود. قانون به گمان آنان اولین ضرورت برای زدودن زنگ باره‌های حاکم بر جامعه عقب‌مانده ایران آن زمان بود. قانونی که امکان مشارکت نخبگان در امر حکومت را فراهم می‌نمود و دستمایه‌ای برای تحولات پس از آن می‌شد. در مقابل این حرکت، بریتانیا و روسیه دو سیاست متفاوت از خود نشان دادند.
بطور ذاتی دیپلماسی بریتانیا هر نوع عملکرد عجولانه را رد می‌کند. بریتانیایی‌ها همواره سعی بر آن دارند که در کشاکش تحولات اجتماعی کشورها، پیش از آنکه از خود واکنشی صریح نشان دهند، به مطالعه وضعیت موجود پرداخته و راههای تطابق سیاست خارجی خود با تحولات موجود را بررسی نمایند. از سوی دیگر، آنها تا زمانی که منافع خود را در خطر نبینند، دست به اقدامی نمی‌زنند. به قول عوام به سری که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندند. در نتیجه همین طرز برخورد، بریتانیا سیاست مطالعه و مداخله در صورت لزوم را در قبال انقلاب مشروطه در پی گرفت. به همین دلیل است که می‌توان مشاهده کرد بعضی از مشروطه خواهان در سفارت بریتانیا متحصن شدند. به عبارت دیگر بریتانیا به جای تلاش صریح برای شکست جنبش مشروطه سعی در رخنه و بهره‌برداری از تحولات آن می‌داشت، و هر زمان که جنبش فوق و عواقب آن تهدیدی برای منافع او بودند اقدام مقتضی را انجام می‌داد زیرا در زمان وقوع آن، بریتانیا هنوز مطمئن نبود که تحولات پیش‌رو چه نوع پیامدی برای منافع وی در منطقه دارد.
در مقابل این سیاست دوراندیش بریتانیا، روسیه از همان ابتدا سعی بر توقف جنبش فوق داشت. دلیل آن هم بنا به سیاست روسیه مبنی به ضمیمه نمودن تدریجی خاک ایران به قلمرو خویش، کاملا واضح بود. زیرا هر نوع حرکتی که در نهایت منجر به اقتدار در ایران می‌گشت، در تضاد با خواستهای او می‌بود. در نتیجه عملکرد روسها در ایران صریح، تند و بدور از دوراندیشی بود.
در کنار سیاستهای خارجی دول فوق در ایران، دستگاه حاکمه قاجار برای حفظ مسند خود هر نوع سیاستی را روا می‌داشت. پادشاهان قاجار بقا و حتی عیش خود در سفر به اروپا را به هر منفعت دیگری که متوجه کل کشور بود ترجیح می‌دادند، لذا اگر در گذشته به سبب منافع شخصی، عدم درک جهان پیرامون و مسائل دیگر مرتکب اشتباهات مستمر می‌شدند، در قبال مشروطه میل به بقا را هم بدان افزودند.
در یک کلام، مطالعه سیاستهای خارجی بریتانیا و روسیه در بُعد کلی ویژگی‌های سیاست‌ها و دیپلماسی‌های آنان در منطقه و ایران را بیان می‌کند که توجه به آن راهگشای خوبی برای مسائل ایران است، اما قضاوت‌های احساسی و خود بزرگ‌بینی‌های غیر واقعی در تحلیل شرایط، ما را همواره از درک شرایط و ارایه راهکارهای مناسب درباره آن عاجز نموده است. پرداختن به این واقعیت که هیچ کشوری منافع خود را قربانی منافع ما نمی‌کند و شناخت صحیح دلایل و اهداف سیاست‌های آنان در ایران به مراتب یاری دهنده‌تر از پافشاری بر قضاوت‌های قالبی و تکراری گذشته است. آیا زمان آن نرسیده است، راهی را که دهه‌ها پیموده‌ایم و راه به جایی نبرده است وا نهیم؟ شاید بد نباشد کمی بر این واقعیت بیاندیشیم که تا زمانیکه خود دوست خود نباشیم دشمنان ما هم دوست ما نخواهند شد.
عدلان پارسا
۱ یکی از اصطلاحات رایج در میان ایرانیان، بویژه برونمرزی‌ها، واژه ناپسند روسپی سیاسی یا عقیدتی است که همواره از آن برای خطاب قرار دادن افرادی که به سببی، مطالعه بیشتر یا تغییر دیدگاه، تغییر عقیده داده‌اند بکار برده می‌شود، فارغ از توجه به این امر که غور بیشتر، همواره نتیجه یکسانی به همراه نخواهد داشت، مگر آنکه آدمی همواره به سبب جمود فکری خود مطالب را از همان دریچه دید نخ نمای سابق خویش بنگرد. باری به هر جهت این الفاظ شایسته دنیای مدرن و اندیشه نمی‌باشند.
۲ در زمان رضا شاه پهلوی
۳ برگرفته از فرهنگنامه بریتانیکا
۴ United Kingdom
۵ Great Britain
۶ England
۷ Wales
۸ Scotland
۹ North Ireland
۱۰ Learning Law, Glanville Williams, Published by Thomson
۱۱ Foreign Polic
Diplomacy۱۲
۱۳ Policy Makers
۱۴The Penguin Dictionary of International Relations, Graham Evans and Jeffrey Newnham, Published by Penguin Books
۱۵ این شرکت توسط جمعی از بازرگانان بریتانیایی که با روسیه تجارت می‌نمودند تشکیل شده بود.
منبع : ماهنامه تلاش


همچنین مشاهده کنید