پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


بحران هویت، نبود فردیت


بحران هویت، نبود فردیت
● در حاشیه فیلم «یک اسکنر تاریک نگر»
«ریچارد لینک لیتر» بعد از استفاده از تکنیک روتوسکپی در فیلم «زندگی در خواب و بیداری» که چندان مناسب و دقیق به نظر نمی رسید و حال و هوای یک اثر تجربی را به خود گرفته بود، این بار در فیلم یک اسکنر تاریک نگر حداقل در اجرا و مرتبط ساختن آن با مضمون فیلم آینده نگر خود موفق تر به نظر می رسد. در این فیلم نیز مانند اثر مشابه قبلی، زیاده گویی یا در بهترین حالتش استفاده از دیالوگ های هوشمندانه و سنگین اثر نامناسبی بر فیلم گذاشته. تصور کنید کسی در خواب و بیداری سیر کند و مسائلی را در باب فیزیک، ماوراء الطبیعه و مباحث نظری آندره بازن مرور کند.
این وجه از پرگویی و اصولاً علاقه زیاد لینک لیتر به دیالوگ های بعضاً روشنفکرانه و بدیع در این فیلم ها حسابی وجود دارند و شخصاً آن را از ضعف های اصلی فیلم اخیر او می دانم. کاراکتر هایی که کاملاً شخصیت پردازی نمی شوند و در حد تیپ باقی می مانند، بی مورد زیاده گویی می کنند و همین مورد زمانی را که فیلم می توانست به هویت و ذهنیت کاراکتر اصلی بپردازد به نوعی تلف می کند.
داستان فیلم ۷ سال بعد از حالا را نشان می دهد و کارگردان در یادداشت صوتی دی وی دی فیلم اشاره کرده که بهتر است زمان مبدأ همواره نامعلوم باقی بماند تا زمان داستان فیلم هر موقعی بتواند باشد. در زمانی که نوع خاصی از مواد مخدر به نام D تمام امریکا را در بر گرفته پلیس مسیر تازه یی را برای دستگیری مجرمان در پیش گرفته.
از سمتی دیگر شرکتی به نام NEW PATH برای بهبودی شرایط فیزیکی و روحی معتادان فعالیت می کند. مادهD در واقع دو نیمکره مغز را مختل می کند و باعث می شود هر کدام به طور مستقل کار کنند. باب آرکتر و محبوبه اش دانا، دو کاراکتر اصلی فیلم به حساب می آیند و هر کدام دو هویت جداگانه دارند. باب هم مامور پلیس است و هم یکی از قربانیان D. در مورد دانا هم بعداً معلوم می شود که او نیز افسر پلیس است که برای به دست آوردن اطلاعات در باره سرمایه و کار شرکت New Path امثال باب را با نوعی بی رحمی روانه این شرکت می کند و بعداً باز معلوم می شود که این شرکت هویتی دوگانه دارد و از مریضان کلینیک خود برای پرورش گیاهD استفاده می کند.
این دوگانگی و در مرحله بعد عدم حضور هویتی مشخص و پریشانی که لحظه به لحظه همراه کاراکترها (بخوانید افراد جامعه) وجود دارد، از اصلی ترین تم های مضمونی فیلم لینک لیتر به حساب می آیند که وفادارانه از رمان فیلیپ کی دیک اقتباس شده اند. اثری که برگرفته از تجربیات خود کی دیک است. مورد دیگری که ساخته لینک لیتر را از یک فیلم بسیار خوب دور نگه می دارد پرداخت نه چندان دقیق مکانی-زمانی و اجتماعی در فرم حاضر است. در واقع فضاسازی ها در فیلم بسیار ناچیز هستند و ما غیر از کاراکترهای سرگردان فیلم چیزی نمی بینیم و نمی دانیم.
در حالی که معضل مواد مخدر تمام کشور را در بر گرفته، حضور ملتی مسخ شده و آلت دست سیستم، خیلی می توانست به اثر کمک کند. لینک لیتر ظاهراً خیلی سرگرم روتوسکپی بوده. کارگردانی هم خیلی ساده و کلاسیک به نظر می رسد و او با استفاده از دوربین و ابزار دیجیتال نتوانسته فضای خوفناک و سرد و بی روح رمان را دقیقاً بازسازی کند. شاید مسائل مالی هم دخیل بوده اند. البته اگر نسخه اصلی فیلمنامه را از چارلی کافمن قبول می کردند نتیجه کار حتماً چیز دیگری می بود. فضای بسیار ذهنی که باید در فیلم وجود داشته باشد به وسیله حجم زیاد و بیهوده دیالوگ ها و نبود شخصیت پردازی دقیق به خصوص در مورد باب و گذشته اش، ازدست رفته به نظر می رسد.
فیلمنامه عجولانه و کم جزئیات را باید عامل اصلی این دسته از ضعف های فیلم دانست. به قول منتقدان امریکایی ناچیز بودن درگیری حسی مخاطب با اثر و عدم تاثیرپذیری او به ویژه در گر ه گشایی ها، فیلم را از یک جایگاه خاص دور نگه می دارد. مثلاً شتاب زدگی در مشخص کردن هویت اصلی دانا نتیجه یی مبهم و گیج کننده دارد. فیلم برای علاقه مندان انیمیشن حتماً جذاب خواهد بود ولی باید بپذیریم که تا حدودی فرم و محتوای اثر از هم فاصله دارند. کی دیک رمان را به دوستانش تقدیم کرده.
کسانی که به علت استفاده از اینجور مواد به زندگی خود پایان داده اند. صحنه پایانی فیلم به علاوه موسیقی مناسبش با توجه به همین نوشته کی دیک می توانست بسیار جذاب تر و تاثیرگذارتر باشد. جایی که در یک نمای باز و عمومی باب را می بینیم که اکنون با ذهنی تسخیرشده و زندگی بی هدف در کشتزار گیاهانD در حال کار کردن است. در این نمای پایانی فیلم اگر تعداد این اجسام بی روح و سرگردان چند برابر می شد، فیلم واقعاً به این نوشته تاریک و تلخ کی دیک وفادارتر می ماند.
تغییراتی که لازم بوده تا کی دیک راوی در قالب فیلم به راوی دیگری (باب) تبدیل و ذهنیتی منسجم را تولید کند، به درستی پرداخته نشده و فیلمی که به نوعی با بحران هویت و نبود فردیت سروکار دارد خود نیز اسیر چنین معضلی شده است. دیالوگ بسیار تاثیرگذاری در فیلم وجود دارد و آن در لحظه یی است که پرستار آن کلینیک کذایی باب را یک بازنده خطاب می کند. دانا در پاسخ به او می گوید؛ بردن آسان است، هر کسی می تواند برنده باشد. این یعنی همان فردیت گرایی که فیلم قصد دارد آن را ستایش کند.
محمد باغبانی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید