پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به شخصیت پردازی در سه فیلم در حال اکران؛ یک قهرمان اصلی با کلی کاراکتر اضافه!


نگاهی به شخصیت پردازی در سه فیلم در حال اکران؛ یک قهرمان اصلی با کلی کاراکتر اضافه!
سینما با فیلمنامه شكل می گیرد و عنصر اصلی یك فیلمنامه هم به طور حتم شخصیت است. شخصیتی كه روایتگر جریان داستان و روال حركتی فیلم می شود. پس شخصیت، نقطه مركزی و اصلی فیلم به شمار می رود ، اما پردازش شخصیت (كه به حتم باید پایه ای ترین عنصر سینمایی لقب گیرد) در ایران با كمترین توجه روبروست و ما حتی در فیلمهای درجه یك این سینما هم، جای یك شخصیت كامل و چند وجهی را خالی می بینیم.
اما هدف این مطلب بسط شخصیت پردازی از سینمای جهان به سینمای ایران نیست، بلكه هدفش در محدوده ای كوچكتر، بررسی سه فیلم در حال اكران سینمای ایران است كه فیلمهای خوبی به نظر می رسند، اما شخصیت پردازی ضعیف و در برخی موارد نادیده گرفته شدن شخصیت پردازی در آنهاست كه آنها را تبدیل به فیلمهایی ضعیف كرده است ، فیلمهای: «سنگ ، كاغذ ، قیچی» ساخته سعید سهیلی ، «آرامش در میان مردگان» ساخته مهرداد فرید و «شوریده» ساخته محمد علی سجادی. سه فیلمی كه در میان فیلمهای نه چندان موفق اواخر بهار، بهتر از بقیه فیلمها در خشیده اند كه البته هر یك با نگاه سینمایی و زیر ساختهای ضعیفشان، بیشتر جزو فیلمهای درجه «ب» محسوب می شوند.
در سینمای اروپا و فیلمسازان سرآمد آن مانند برگمان، آنتونیونی و فلینی، حرف اول را كاراكتر می زند و برای مثال می توان فیلمسازی مثل اینگماربرگمان را مثال زد كه تمام زمان فیلم خود را، بر باز كردن گره های شخصیتی قهرمانانش می گذراند . این شخصیت پردازی، هرچند در سینمای هالیوود و فیلمهای پر اكشن این نوع سینما هم تكرار می شود، اما هرگز به پای سینمای روشنفكری و دغدغه ها و تمركز های سینمای اروپا نمی رسد .
اما در مورد شخصیت پردازی در سه فیلمی كه از آنها نام بردیم می توان گفت ؛ «آرامش در میان مردگان» اثری قوی و قابل تامل است كه هم در جشنواره و هم در زمان اكران به آنچه لیاقتش را داشت دست نیافت. فیلمی حول یك قهرمان اصلی به همراه تعدادی كاراكتر حاشیه ای؛ فیلمی كه در حقیقت تمام بار آن بر دوش «گلاب آدینه» حمل می شود و فیلمساز با صحنه كذایی جشن كوتوله ها بر دور جنازه زن، تأكید خود را بر تأثیر گیری از سینمای اروپا و به خصوص سینمای فلینی نشان می دهد.
مهرداد فرید در این زمینه می گوید: تاثیرپذیری مناسب از یك فیلم یا كارگردان خاص، به نظر من نه تنها عیب نیست، بلكه یك ویژگی مثبت برای كارگردان محسوب می شود. مثلاً داریوش مهرجویی نیز در ساخت فیلم سینمایی «هامون» در بخشهای رویاها و حضور آدمهای كوتوله تحت تاثیر فلینی بوده است.
این «تك شخصیت محوری» هم تابعه ای است از برگمان زدگی آقای فرید، اما بیماری«كارگردان زدگی» (و نه «سبك زدگی») شاید اولین پله سقوط این فیلم باشد. كلی شخصیت می آیند، پردازش نشده. عین هم دیالوگ می گویند و عین هم بازی می كنند و از كادر خارج می شوند! جریان اشتباهی كه سینمای شبه مستند (و به قولی سینمای ضد میزانسن) ایران دارد طی می كند و بر اعتقاد بر استفاده از نابازیگر و از او بازی عادی گرفتن می چرخد، در حالی كه هركاراكتری، دایره لغات و نحوه بیان مخصوص خود را دارد ، چیزی كه فیلمنامه نویسهای ما كمتر بدان توجه می كنند و در فیلمهای كاراكتر محوری چون «آرامش در میان مردگان» این معضل بیشتر به چشم می آید.
فیلمنامه نویس فیلمنامه را می نویسد و دیالوگها را به ترتیب در دهان بازیگران می گذارد، ولی اگر مثلاً دخترهای پاترول سوار این فیلم كمتر یا بیشتر می شدند، چه اتفاقی می افتاد؟ اصلاً تفاوت شخصیتی این سه كاراكتر با دختر فراری در چیست و.... . در حالی كه مثلا در فیلمی چون «پدرخوانده» ( فرانسیس فورد كاپولا) می بینیم نحوه استفاده از لغات متفاوت، شخصیتها را آشنا و دلچسب می نمایاند. (در «پدرخوانده ۲» تفاوت زبانی مایكل كورلئونه را با برادرش مقایسه كنید.)
این پراكندگی شخصیت در فیلم «سنگ، كاغذ، قیچی» هم آزاردهنده است. نویسنده جدا از نقص در پردازش شخصیتهای اصلی، در ورود و خروج شخصیتها به جریان فیلم نیز ضعیف است. او شهرام حقیقت دوست را به داستان وارد می كند تا زوج قهرمان داستان را تكمیل كند، اصغر نقی زاده و قاسم زارع را می آورد تا تصویری كلیشه ای از دفاع مقدس بسازد و گویا برای حضور این كاراكترها در فیلم دلیل دارد، ولی چه دلیلی برای حضور یك افسر پلیس - كه با قهرمان فیلم نسبت فامیلی هم دارد- می توان یافت؟ گویا جمشید هاشم پور با بازی بد و شخصیت نپخته خود، از اول فیلم حضور یافته تا در انتها همسر قهرمان را برایش بیاورد!
این تعدد شخصیتهای فیلم و ناتوانی نویسنده در پرداخت درست آنها و در نتیجه پرداخت كلیشه ای اینگونه شخصیتها(یا به گفته ای دیگر پرداخت تیپیك) مخاطب را به شدت می آزارد، چیزی كه در فیلم آخر محمد علی سجادی هم به شدت آزار دهنده است. در این فیلم ما با دو كاراكتر اصلی روبروییم و انبوهی تیپهای حاشیه ای زاید.
در این فیلم هم دو كاراكتر قابل تامل وجود دارد كه در تیپ خود می مانند و فراتر نمی روند - پدر و مادر دكتر- اما به جز پرداخت در شخصیتهای دو قهرمان اصلی فیلم و نامزد دكتر كه شخصیت اصلی فیلم محسوب می شود، بقیه كاراكترها، سیاهی لشكر های فیلمنامه به حساب می آیند كه گویا تنها دلیل حضور آنها در فیلم آن است كه زمان فیلم را به حدنصاب برسانند! «شوریده » با اینكه یك فیلم تئاتری محسوب می شود و شخصیتها با میزانسنهای تئاتری، دیالوگها را به صورتی كاملاً تصنعی ادا می كنند، اما این فیلم، تیپ سازی های دراماتیك، آنگونه كه نمایشنامه ها دارای آن هستند را ندارد.تیپ، كاراكتری است با یك عادت پررنگ كه بیشتر در آثار كمدی كاربرد دارد، ولی ما متاسفانه اكنون اغلب قهرمانهایمان را تیپ می بینیم.
اما تیپ سازی در «سنگ، كاغذ، قیچی» بهتر اعمال شده است. تیپهای به كار گرفته شده در این فیلم، همانهایی هستند كه سهیلی با آنها سر وكار داشته و بارها آنها را در فیلمهایش بكار گرفته است، از جانبازهای آسایشگاه بگیرید تا بسازو بفروشی كه دخترك را سوار ماشین می كند.
در حقیقت تیپهای فیلم «سنگ، كاغذ، قیچی» همان كاراكترهای آثار پیشین كارگردان هستند كه در این فیلم ارتقا یافته اند و كم و بیش رنگ و بوی شخصیت پیدا كرده اند، هر چند كه روح فیلم را، شعارهای سیاسی الصاق شده به فیلم به شدت آزار می دهد.سهیلی كاراكترهایش را مجبور می كند كه داد بزنند. جیغ زدنی عبث، راهی برای اینكه صدای كف زدن تماشاگر از سالن بپا خیزد!
تیپهای فیلم مشكل دارند. درست است كه همه دردها مشترك است، ولی هر شخصیتی باید درد خاص خودش را داشته باشد. تفاوت دیالوگی در آنها نیست، شعارها بین تمام كاراكترها تقسیم شده و راوی كل، نویسنده فیلمنامه است. نویسنده ای كه در شخصیت پردازی دو قهرمانش حتی، تفاوتی قائل نشده و ... .
در فیلم«آرامش در میان مردگان» ساخته مهرداد فرید نیز هرچند تیپ بودن كاراكترها كم رنگ تر است، اما از درجات خاكستری هم در كاراكترها خبری نیست. شخصیتها اغلب خوب مطلقند و چند نفری هم بد مطلق! این نكته البته در «شوریده» به شدت به ذوق می زند .
ضعف مشترك دیگر این دو فیلم، ورود و خروج ناگهانی شخصیتها و ناپدید شدن یك كاراكتر و جایگزین شدن كاراكتری دیگر به جای اوست.
در «آرامش در میان مردگان» این امر در ساختار روایی فیلم طراحی شده و هر چند كارگردان جایگاه كاراكتر را هنوز در اینگونه سینما خوب نشناخته و به راحتی از حضور و غیاب كاراكترها گذشته و ذهن خود را بیشتر از همه معطوف حضور شخصیت «گلاب آدینه» نموده، اما این اتفاق به هیچ وجه آزار دهنده به چشم نمی آید، در حالی كه حضور یك باره و غیبت ناگهانی كاراكترها در «شوریده» بسیار آزاردهنده و غیر قابل تحمل می نماید. قاتل از میانه داستان خود را به زور در قصه می گنجاند و داستان مسیر تازه ای را شروع می كند.
در «شوریده» تك تك شخصیتها در حضور و عدم حضورشان مشكل دارند و این نه به ساختار تكنیكی، كه تماماً به فیلمنامه ای برمی گردد كه فیلم بر آن ساخته شده است.
اما نكته جالب، وجه مشتركی است در شخصیت پردازی آدمهای دو فیلم «سنگ، كاغذ، قیچی» و «آرامش در میان مردگان» كه به شدت هم چشمگیر به نظرمی آید. نیلوفر خوش خلق در هردو فیلم، نقش كاراكتری اساسی ولی حاشیه ای داستان را بازی می كند. گره اصلی داستان و رویدادهای دو فیلم حول شخصیت او شكل می گیرد، اما در هر دو فیلم نسبت به شخصیت پردازی او كمترین توجهی نشده است. كم دقتی در طراحی شخصیتهای داستان تنها به این دلیل كه در طول داستان حضور چندانی ندارند، تنها نشان از ضعف شخصیت پردازی و لزوم دقت فیلمنامه نویس در خلق شخصیتهای فیلمنامه اش دارد.
امیر اطهر سهیلی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید