پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

قرآن و ثروت های بادآورده


قرآن و ثروت های بادآورده
از دیدگاه اسلام، «مال و ثروت» باید مایه «قوام اجتماعی» باشد نه آن كه بنیادهای اجتماعی را به تحلیل برد و پایه هایش را فرو ریزد، در حدیثی از حضرت امام باقر(ع) آمده است كه در هم و دینار (ثروت) وسیله و ابزار ساماندهی امور جامعه است; در حالی كه تكاثر و زیاد خواهی شكر ویرانگر جهل و عقب ماندگی معرفی شده است .
از مجموعه آموزه های قرآن و عترت به دست می آید كه مال تكاثری در نظر اسلام، اصلاً مالیّت ندارد. امروز جهان سرمایه داری خود نیز از ضربه های مهلك و كشنده تكاثر رنج می برد. راه درمان و چاره درد جز مصادره نیست; چنان چه امیر مؤمنان در بیان سیاست گزاری كلی حكومت علوی در پس بیعت بیان داشته است; زیرا این ثروت و امكانات كه از آن عموم مردم و محرومان جامعه است با دست توانا و رشوه ده و نفوذ گستر و فریبكار توانگران غضب شده است و به تعبیر امام حسن عسكری (ع) این اغنیا و توانگران جامعه هستند كه ثروت، ارزاق، خانه و امكانات محرومان و فقیران را می ربایند و به سرقت می برد: أغنیاؤهم یسرقون زاد الفقراء
از دیدگاه قرآن، فقیر فقیران، محرومیت محرومان و گرسنگی گرسنگان و برهنگی برهنگان، همه و همه در اثر جنایات ثروتمندان و توانگران جامعه است كه با ظلم و بی عدالتی حقوق مردمان محروم و توده های مظلوم را غضب كرده و اموال و ثروت ایشان را ربوده اند. خداوند می فرماید: «وماكان الله لیظلمهم ولكن كانوا أنفسهم یظلمون خدا در حق مردمان ظلم و ستم نكرده است بلكه خود مردمان ستمكار هستند و ظلم و بیداد روا می دارند.
به هر حال اقامه عدالت و اجرای آن، جز با مبارزه با دو جریان منحط و فسادانگیز و خارج از شئون انسانیت و اسلامیت، یعنی «تكاثر و فقر» شدنی نیست; زیرا اگر در میان مردم عدالت اجرا شود همه مردم بی نیاز شوند: «لو عدل فی الناس لأستغنوا» و روشن است كه بی نیاز ساختن نیازمندان جز به این نیست كه حقوق و امكانات غضب شده آنان را از چنگ متكاثران غاصب درآورند و به محرومان بدهند. پس دولت باید حقوق و وسایل زندگی آنان را از متكاثر گرفته و به ایشان بازگرداند تا زمینه عدالت و قسط قرآنی فراهم آورد. پیامبر اكرم(ص) شیوع فقر و فساد اقتصادی را در جامعه، دولت می داند و آنان را مسئول اصلی كفر و خروج مردم از دین می داند.
قرآن كریم «سیر نادرست گردش ثروت و پول» را در جامعه محكوم كرده است; یعنی این كه ثروت و اموال در میان ثروتمندان و توانگران دست به دست شود و مردم و جامعه از آن برخوردار نگردند: «كیلا یكون دولهٔ بین الاغنیاء منكم» فساد گردش ثروت در دست معدودی از توانگران بر جامعه علت اصلی محكومیت آن از دیدگاه قرآن است: چون تكاثر، اتراف، اسراف و مانند آن ریشه در همین شیوه نادرست گردش ثروت در دست عده ای توانگر دور از انسانیت و اسلامیت می داند.
● جایگاه ثروت در آموزه های قرآنی
نگرش قرآن به ثروت، یك نگرش ضد «قوامی» به آن است; از این رو ثروت نباید به عنوان جاذبه خاص، قدرت خاص و نفوذ خاص در جامعه قرآنی نقشی داشته باشد. موجبات عزّت، كرامت و بزرگی افراد در ثروت و انباشت آن نیست تا تكاثر گرایان، مترفان، ملأ و افراد بی درد جامعه، كریم و عزیز و صاحب قدرت باشند; بلكه عامل عزّت و قدرت را باید در چیزهای دیگر چون تقوا، قناعت، طاعت خدا، تواضع و فروتنی و در یك سخن چنان چه خداوند می فرماید در كلمه طیب، اندیشه های پاك ایمانی و رفتار و كردار صالح جست.
قرآن قدرت توانگران را موجب فساد و تباهی جامعه می داند و آموزه های بسیاری را برای تصحیح رفتاری جامعه قرار داده است، چنانچه گزاره هایی بر تغییر و دگرگونی بینش افراد جامعه بیان داشته تا جامعه نگرش درستی به مسائلی چون ثروت، قدرت، عزّت و سعادت داشته باشد.
برخی آموزه ها و گزاره های قرآنی را كه در راستای تعدیل اندیشه و رفتار جامعه صادر شده، به عنوان اندیشه ها، گزاره ها و آموزه های اخلاقی دانسته و ضمانت اجرایی آن را از آنها سلب كردند تا تكاثر طلبان، حرام اندوزان و مستكبران راحت تر به تضییع حقوق جامعه بپردازند و اسلام را كه پناهگاه مظلومان است را به دژ استوار چپاولگران و مستكبران، صاحبان زر و زور و تزویر بدل نموده اند. درباره چنین اندیشه های نادرست نه تنها باید موضع گیری كرد بلكه با تبیین مفاهیم قرآنی حق را آن چنان كه هست باید به جامعه قرآنی و ایمانی شناساند. این دوستان نادان با بریدن از اصول و تكالیف، جایگاه ثروت را از یك امر غیر قوامی به قوامی دگرگون كردند و با پوشاندن جامه «اخلاقی» به تن آن اصول و تكالیف عملاً ضمانت اجرای را از آن سلب نمودند. این چنین همه ارزش های قرآنی بر باد رفت و مستضعف را مستضعف تر و مستكبر را مستكبرتر گردانید; و اسلام را بدنام، انقلاب را پوچ و سخنان رهبران دینی را بی اعتبار ساختند.
سخن ما در این جا، سخن از حفظ اصول و ادای تكلیف است، نه جانبداری ناآگاهانه از اشخاص و نه دیگر ملاحظات. بنابراین باید در نظر داشت كه پیمودن صراط مستقیم قرآنی و طریق هدایت، خود موضوعیت دارد و به عنوان اصل بنیادین نباید آن را فدای مصالح و ملاحظات نمود.
تا این جا روشن گشت كه طرح كلی اسلام، در آیین اقتصادی خویش، مبارزه با دو فساد عمده اقتصادی یعنی فقر و تكاثر است; بلكه اگر غنا و توانگری وافر، اسباب زیان های فردی و اجتماعی را فراهم آورد و از نوع زیان های تكاثر و آثار آن را در بر داشته باشد، به عنوان یك فساد اقتصادی تلقی و به شدت با آن نیز به مبارزه بر می خیزد.
تكاثر به عنوان علت و فقر به عنوان معلول همواره دو سوی یك حركت نادرست اقتصادی و گردش اموال و ثروت است. با مبارزه با مسأله گردش نادرست ثروت و تعدیل اقتصادی می توان همه مفاسد گوناگون تكاثر و همه مفاسد گوناگون فقر را در سطح فرد و جامعه از میان برد و به ایجاد عدالت همه سویه از جمله اقتصادی رسید. این مبارزه نه تنها یك امر فردی نیست بلكه امری جمعی و اجتماعی است و باید حوزه خصوصی (دولت) و حوزه عمومی (ملّت) به آن اقدام نماید. قرآن به جامعه آموزد كه برپای قسط یك مسأله فردی نیست بلكه واجب و هدف اجتماعی است كه تنها با حركت عمومی قابل دسترسی و تحقق است. پس مردمان باید برای رسیدن به قسط و داد بر پا ایستند و در سایه سار عدالت زندگی كنند; لیقوم الناس بالقسط
● اصل بنیادین مبارزه با ثروت های بادآورده
▪ اصول دعوت پیامبران، بر پایه آموزه ها و گزاره های قرآنی سه چیز است:
۱) بندگی خدا
۲) عدالت همه سویه
۳) قطع رابطه با تكاثر طلبان
۱) خداپرستی و بندگی خدا، نخستین اصل بنیادین دعوت پیامبران است تا مردمان با بازگشت قلبی، روحی و عملی به آفریننده خویش برای رسیدن به ابدیت آرامش بخش «لا خوف علیهم ولا هم یحزنون» و سعادت ابدی، حركت كنند، از این رو، نخستین سخن ایشان این بود كه خدا را پرستش كنید و جز بندگی او را نپذیرید: «أن أعبدوا الله»
در حقیقت، پیامبران مردم را نخست به توجه یافتن به نامحدود برای گذشتن از محدود فرا می خوانند تا جان تاریك انسان خاكی را به آستانه تجلّی شعاع افلاكی برسانند. در این راستا افراد جامعه می بایست در محیط سالم قرار گیرند تا بتوانند با بهره گیری از همه امكانات زمین خود را به كمال راستین برسانند، از این رو، سالم سازی جامعه و افراد نقش مهم و اساسی داشت. آموزه های قرآنی همانند دیگر كتاب های آسمانی بر این نكته تأكید داشت كه چگونه می توان با بینش درست و رفتار صحیح جامعه سالم پدید آورد تا هر كس بتواند در محیط سالم توانمندی های خویش را آشكار سازد. گزاره ها و آموزه های قرآنی این بینش و رفتار را در مردم پدید آورد كه خود برای رسیدن به حقوق خویش و عدالت و قسط همه سویه اقدام نموده و به پا خاستند، چنان چه این مسأله در رفتارها و بینش و اندیشه های مسلمانان صدر اسلام به خوبی نمودار است و بلال ها و سلمان ها و ابوذرها خود به احقاق حق خویش اقدام می كردند و مسلمان با شمشیر آخته حق خویش را از حاكم اسلامی طلب می كرد.
۲) اصل دوم از اصول دعوت پیامبران پس از آگاهی سازی پیامبران آغاز می شد و مردم خود به آن سو و هدف متمایل می شدند. قیام به قسط و اقامه آن در بُعد اقتصادی به آن است كه عدالت اقتصادی، توزیع عادلانه ثروت، نظارت بر بازار و گردش سالم پول و ثروت در جامعه در جهت درست باشد. آموزه های چون «أوفوا الكیل والمیزان» و «ویل للمطففین الذین اذا اكتالوا علی الناس یستوفون اذا كالواهم او وزنوهم یخسرون» در این راستا صادر و وارد شده است.
پیامبران مبارزه خویش را منحصر به مبارزه با «بت پرستی» و یا با «طاغوت سیاسی» (فرعون) نمی كردند تا نتیجه چندانی نداشته باشد; زیرا بت پرستی و طاغوت سیاسی دو مانع از موانع تحقق سعادت مردم در روی زمین است. از این رو مبارزه با «طاغوت اقتصادی» و مفاسد آن را به عنوان یك هدف مطرح می ساختند و به جنگ قارون ها می رفتند و او را نیز خرد می كردند، آن گاه پس از برداشتن موانع، در پی مقتضیات تحقق سعادت كه عبارت از «عدالت همه سویه» بود حركت می كردند، در این مرحله، چون انسان های مؤمن از قید بندگی طاغوت و بردگی و استثمار (بت، فرعون و قارون) رسته بودند، خود به یاری پیامبران به سوی قسط و عدالت حركت می كردند و در پی بر پایی آن قیام می نمودند.
در بُعد اقتصادی گزاره ها و آموزه های قرآنی به مردم می آموخت كه كسی نان ندارد، نماز و روزه ندارد و نمی تواند به واجبات دینی خود اقدام نماید.
چون پایه ساختمان بدن به غذا و نان نهاده شده است
۳) در مرتبه سوم، پیامبران مردم را به این دعوت می كردند كه با تكاثرطلبان قطع رابطه نمایند، چون تكاثر طلبان به عنوان یك خطر بالقوه همواره سدّ راه بقای عدالت همه سویه جامعه هستند. آنان در كمین هستند تا دوباره به سوی گردش نادرست ثروت برگردند و جامعه را در جریان ناسالم قرار دهند. اعلام قطع رابطه با آنان می تواند حافظ بقای عدالت باشد. پیامبران همواره و در همه حال با فریاد خویش بیان می داشتند كه هیچ توجهی به توانگران و تكاثر گرایان ندارد چنانچه می فرمایند: «لا أسألكم علیه مالاً» . این قطع رابطه، در حقیقت مبارزه با تكاثر، تراكم و انباشت ثروت، حرام اندوزی، اشرافیت، رفاه طلبی، بهره كشی و استثمار و اقدام برای محدود سازی منافع توانگران به سود قشرهای محروم است.
حرمت ذاتی ثروت های باد آورده
قرآن با هرگونه تسامح درباره مالكیّت های قارونی و معیشت های فاسد، مفسد اترافی و سرمایه داران رفاه پرست، مستكبر و بی خبر از درد و محرومیت و رنج های ناداری و فشارهای توانفرسای زندگی به شدت مخالف است; چون جامعه ایمانی ـ قرآنی جز به تصحیح و سالمسازی روابط اقتصادی تحقق نمی یابد; برای رسیدن به این جامعه سالم باید «تبعیضات ناروا» برداشته شود. «ثروت های ناشی از ربا، غضب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوء استفاده از موقوفات، سوء استفاده از مقاطعه كارهای ها و معاملات دولتی، فروش زمین های موات و مباحات اصلی و سایر موارد غیر مشروع» بر پایه مبانی و تعالیم و اصول اسلامی، حرام و مالیّتی برای صاحبان آن ندارد; زیرا این ثروت ها كه بر پایه روابط ناسالم اقتصادی انباشت شده، ملك كسی نمی شود. اصولاً نفس كثرت و تكاثر، حرمت ذاتی دارد نه عرضی; چون خود تكاثر موضوعیت برای حرمت دارد و آثار مترتب بر آن مفید حرمت است; زیرا آن چه از خطوط كلی گزاره ها و آموزه های اسلامی (قرآن و عترت) به دست می آید این است كه:
۱) ثروت های تكاثری صرف نظر از حرمت های عرضی، حرمت ذاتی دارد.
۲) ثروت تكاثری، مالیّت ندارد و احكام اموال بر آنها بار نمی شود; چون ثروت و مال به نصّ قرآن و حدیث، «مایه قوام فرد، جامعه و دین» است; و ثروت های تكاثری «ضد قوام» آنهاست.
● محوریت مبارزه با مفاسد اقتصادی
امیر مؤمنان(ع) كه خود مجسمه قرآن و قرآن ناطق و عامل است، پس از بیعت مردم مدینه با او، برپایه آموزه های قرآنی، سیاست های مالی حكومت خویش را چنین اعلام می كند كه با ثروت های تكاثری و نامشروع به شدت مبارزه و حق را از حلقوم ظالمان گرفته و به ستمدیدگان باز خواهد گرداند و در این امر هیچ كوتاهی و درنگی نخواهد كرد; زیرا به منظور رسیدن و تحقق عدالت اقتصادی و رفع ستم از ستمدیدگان جامعه و ساختن جامعه قرآنی درنگ و مهلت و امهال جایز نیست; چگونه مهلت و درنگ را جایز شمارد در حالی كه ایشان در زمان حكومت عثمانی پس از آن كه شورش ها پایه های حكومت عثمانی را می لرزاند و مدینه در تب و تاب انقلاب می سوخت و از بی عدالتی و تكاثر و ثروت های نا مشروع به خشم آمده بود در پاسخ عثمان كه گفته بود: «با مردم صحبت كنید تا به من مهلتی دهند تا ستم ها را برطرف سازم»، فرمود: «ما كان بالمدینهٔ فلا أجل وما غاب فأجلُه وصول أمرك الیه» هر چه در مدینه است هیچ مهلتی ندارد و هر چه خارج از مدینه است، همین اندازه مهلت داری كه دستور تو به آن جا برسد.
آن گاه كه خود حكومت را در دست گرفت، چنان برای تحقق عدالت همه سویه تلاش كرد و در تعدیل و تصحیح روابط اقتصادی كوشید كه تكاثر طلبان را به قیام و شورش واداشت; ولی ایشان بی هیچ تردیدی به آنان حمله برد و ساختار و بنیادهای فرهنگی، اقتصادی و نظامی ایشان را متلاشی ساخت تا جایی كه بر پایه همین عدالت ایشان، وضعیت اقتصادی مركز حكومتش چنان شد كه خود می فرماید: ما أصبح بالكوفهٔ أحد الا ناعماً، إنّ أدناهم منزلهٔ لیأكل البرّ ویجلس فی الظل ویَشربُ من ماء الفرات»
همه كسانی كه در شهر كوفه زندگی می كنند زندگی شان به خوبی تأمین است، پایین ترین افراد نان گندم می خورند، خانه دارند و از بهترین آب آشامیدنی استفاده می كنند.
آن حضرت(ع) موفقیت حكومت دینی خویش را در فتح و كشورگشایی و مسائل سیاسی و نظامی نمی داند، بلكه تنها راز موفقیت حكومت خویش را تأمین زندگی مادی مردم، رفاه نسبی همه افراد جامعه و رضایت و خشنودی جامعه می داند.
از نظر ایشان رضایت و خشنودی مردم مهم تر و اساسی تر از آن است كه خدای رضا و خشنودی تكاثرطلبان و صاحبان زر و زور و تزویرگر داند. وی در نامه ای به مالك اشتر می نویسد: رضای خاطر مشتی رفاه پرست بی خاصیت انصاف ناپذیر نُنُرِ ناسپاس پر توقع سست عنصر را، بر رضای توده های مر
خلیل منصوری


همچنین مشاهده کنید