جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


ادبیات شوخی بردار نیست


ادبیات شوخی بردار نیست
سوال این است؛ چرا ادبیات داستانی تولید شده توسط نویسندگان افغان غبه عنوان بخشی از جغرافیای زبان فارسی، البته در کنار تاجیکستانف پس از ترجمه به زبان های غربی مورد استقبال قرار می گیرند، اما داستان های ما نه؟ حتی آثار نویسندگان صاحب نامی چون گلشیری، چوبک و بهرام صادقی... که به لحاظ ارزش ادبی به مراتب ارزشمند تر از ادبیات آنان است. گره کار کجاست؟واقعیت این است؛ ادبیات ما حرامزاده است و ادبیات افغان نه. ادبیات افغان اصالت دارد.
به آثار هدایت و پس از هدایت نگاه کنید. هدایت شاید تنها نویسنده ایرانی است که به موهبت نبوغش داستان جدید را از غرب می گیرد و یک تنه اینجایی اش می کند و از نو به خورد اروپاییان می دهد. در نهایت چیزی که آنها از هدایت غدر عین حال بوف کورف می گیرند، تحفه ای است کاملاً شرقی که به رغم تمام پیچیدگی اش ابداً غامض نیست.بارها گلشیری به اغلاط بوف کور به عنوان نقطه ضعف هدایت انگشت گذاشته و با این خرده گیری به شاگردان تفهیم کرده، که داستان های من، استاد غغافل از اینکه نویسنده ای که استاد شد کارش تمام شده است.ف فاقد غلط و اشتباه است. می خواهم به همین غلط گلشیری اشاره کنم. غلط.گلشیری غلط را دیده اما...
به راستی، به اغلاط موجود در بوف کور نگاه کرده اید؟ و البته اشتباهاتش؟ یادمان باشد اشتباه عنصری کاملاً انسانی و جزء اثر است، البته اگر اثر اصالت داشته باشد. به انبوه اشتباهات در شاهکارهای داستایوفسکی نگاه کنید. درد هدایت برخلاف گلشیری، دردی بشری و ازلی و ابدی است. او از زخم های روح حرف می زند که مشترک است بین تمام اقوام و نژاد های بشر. او تکنیک را آموخته، سپس از یاد برده است. مثل کودک چهار ساله ای که الفبای فارسی را نمی داند اما سخن می گوید و از همین رو است وقتی ترجمه می شود برخلاف آثار آن دیگری، مورد استقبال جهانیان قرار می گیرد. چرا که اصالت دارد و خواننده، جنون نوشتن را در آن می بیند. هدایت تارهای من مشترک را در خواننده، به صدا درمی آورد. اما آثار گلشیری تصنعی اند چرا که به واسطه کوشش و همین طور دانش پدید آمده اند. چیزی که جوهره ادبیات فرسنگ ها از آن دور است. مگر صد سال تنهایی اشتباه ندارد؟ جنون قلم مارکز، مجالی به غلط یابی برای نویسنده نمی گذارد. نویسنده تنها می تواند پشت ابلیس چموش قلم بدود، همین. اما گلشیری تکنیک داستان را مو به مو اجرا می کند و همین کار را خراب می کند. ادبیات پشت به شناخته ها رو سوی ناشناخته، به سمت کشف گام برمی دارد با چراغ نبوغ. اما گلشیری در آب خرد شناخته ها می تازد. از همین رو می تواند کلاس بگذارد و تدریسش کند. مگر ادبیات فرمول بردار است که تدریسش کنیم. بر اساس دانش می نویسد و اشتباهی هم در آثارش پدید نمی آید. نباید هم بیاید. مشق که اشتباه ندارد. و همین است که خواننده ای چون من نمی تواند تا آخر کتابش را ادامه دهد و آن را نیمه کاره رها و سراغ جای خالی سلوچ می رود.
مگر می شود بشر اشتباه نکند، وقتی رو سوی تاریکی دارد؟ کدام شاهکار جهان فاقد اشتباه است؟ می خواهد ادبیاتی فاقد اشتباه تولید کند، پس بر اساس دانش داستان نویسی وارداتی مشق می کند و بدین نحو ادبیات حرامزاده پدید می آید.
شازده احتجاب، برخلاف، بوف کور، و حتی، جای خالی سلوچ، این جایی نشده و به شدت وامدار ادبیات غرب است. مسلم است وقتی ترجمه می شود مورد بی توجهی قرار می گیرد. مگر خواننده انگلیسی یا آلمانی... مریض است بدل ادبیات خود را بخواند؟ او در جست وجوی متاع دیگری است که از شرق می آید.
گرایش، و حتی مدد از ادبیات کهن نیز کمکی به استاد نمی کند. چرا که گلشیری رگه الماسین ادبیات ما را که از خیام شروع و با حافظ به اوج خود می رسد غبرخلاف هدایت و شاملو...ف درک نکرده و مقهور ادبیات پرطمطراق و مغلق گوی قجری شده است. دقیق تر؛ آثار دیوانسالار از نوع قاآنی اش. او فرهنگ شبان- رمه ای جامعه ما را بهتر از هر نویسنده دیگری می شناسد، و از همین طریق خود را در نسل بعد تکثیر می کند. از همین رو، معتقدم نویسندگان ما چوب امداد را می بایست از هدایت بگیرند و نه گلشیری. گلشیری برای این کار صلاحیت ندارد. او نهنگ آب های خرد است و برای اقیانوسی اینچنین عظیم، نهنگی واقعی نیاز است.و البته این اتفاق، به رغم تکثیر سلولی مکتب گلشیری افتاده است. شواهد آن پیداست. تصنع به آثار شاگردان وفادار نیز تعمیم یافته و حال خواننده ایرانی را به هم زده است. واضح است اگر اثر درخشانی نیز توسط هریک از شاگردان خلق شده باشد، آن شاگرد نه از دسته وفاداران که جزء خائنین به استاد است. همان ها که با اتکا به فردیت خلاق خود، گلشیری را رها و به راه خود رفته اند. در حقیقت آنچه که به ادبیات داستانی ما طی ربع قرن گذشته، غنا داده، همان معدود آثار و حتی تک داستان های نوشته شده توسط نویسندگان فردگرا بوده است. گفتم تک داستان ها. یادمان باشد داستان چیزی نیست، غهمچون تک شعرف که از سر اتفاق پدید آمده باشد. حتی اگر نویسنده اش تا آخر عمر اثری پدید نیاورده باشد. همان تک داستان او را به عنوان نویسنده ای خلاق در جایگاهی رفیع می نشاند. راستی رولفو چند مجموعه داستان و چند رمان در کارنامه اش دارد که این چنین در جایگاه خدایگانی ایستاده است؟ در آینده شاید پاره ای از این تک داستان های درخشان را به خوانندگان معرفی کنم.
قاسم کشکولی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید