جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

شادی و پایکوبی در آموزه های قرآن


شادی و پایکوبی در  آموزه های قرآن
در آموزه های قرآنی برای تبیین راه های رسیدن انسان به كمال شایسته خویش، نخست به مسایل بینشی چون هستی شناسی ، خدا شناسی و انسانی شناسی پرداخته شده است تا انسان به وضعیت و موقعیت خود در هستی آگاهی و شناخت یافته و سپس در راستای اهدافی كه برای او بیان و مشخص می شود از تمامی ابزارها و توانمندی های درون خویش بهره برد.
بخش مهمی از آموزه های قرآنی به انسان شناختی توجه دارد. در این حوزه به خوبی و روشنی، خداوند در نقش آفریدگار به همه جزئیات وجودی و ماهیتی انسان می پردازد و ناشناخته های وجودی انسان را برای خود انسان به عنوان آفریده تبیین و روشن می سازد. سپس در نقش پروردگاری قرار گرفته و در دو حوزه تكویینی و تشریعی انسان را به سوی كمال شایسته هدایت و رهنمون می سازد.
در بخش تشریعی از آن جایی كه بخش كلان و مهمی از كار به خود انسان واگذار شده است، آموزه های دستوری وحیانی به گونه است كه انسان را در میان انتخاب خیر و شر و خوب و بد و یا زشت و زیبا قرار می دهد و از او می خواهد خود یكی را برگزیند . در ضمن این آموزه های دستوری را به گونه تبیین و وضع كرده است تا هماهنگ و سازگار با فطرت و غریزی انسان باشد ؛ چنان كه كوشیده است تا با تبیین دقیق آثار و پیامدهای هر دستور و موضوعی به روشنی بر انسان آشكار شود كه چه آثار وضعی و تكلیفی برای هر كنش و واكنش انسانی در دنیا و آخرت است. این آموزه های قرآنی برای تبیین دقیق تر مسائل انسانی نه تنها به مساله كنش و واكنش های انسانی توجه داشته بلكه پا را از این ها فراتر نهاده و به مسایل روحی و روانی و حالات وصفات انسانی و نیز امور باطنی و قلبی انسان توجه و نظر داشته است.
در آموزه های قرآن به مساله شادی و غم به عنوان دو حالت از حالات انسانی از این نظر توجه شده است تا آثار و پیامدهای آن در زندگی دنیوی و اخروی و نیز مادی و معنوی آدمی را بازشناساند و احكام و آموزه های دستوری مبتنی بر بهره گیری و یا هدایت و تعدیل آن در راستای اهداف كمالی را بیان كند.
دو واژه سرور و فرح در قرآن به گونه ای به كار رفته است كه می توان این ادعا را مطرح ساخت كه سرور در آیات قرآنی و در بینش و نگرش وحیانی امری مثبت و سازنده است ؛ در حالی كه فرح مفهومی مثبت تلقی نمی شود.
سرور یكی از حالات روحی و روانی و واكنش طبیعی انسان نسبت به برخی از رخدادهاست. انسان نسبت به امور مختلف واكنش های متعدد و متنوع ای از خود بروز و ظهور می دهد. اموری وی را به هیجان می آورد و بشاشیت و خوشحالی را در وی بر می انگیزاند به گونه ای كه این واكنش در ضربان و تنفس و تغییرات دیگر در خون و پوست و دیگر اعضا و جوارح خود را نشان می دهد. چهره باز می شود و گشادگی و تبسم در چهره وی آشكار می گردد. چنان كه برخی دیگر از امور واكنش متضادی را در وی بر می انگیزد و موجب می شود كه در كاركرد اعضا و جوارج وی اختلال ایجاد شود و نوعی واكنش رفتار ناهنجار و ناخوش از خود بروز و ظهور دهد كه همگان با این دوحالت در خود و اطرافیان خوش آشنا هستند و به شادی و اندوه از آن یاد می كنند.
گاه هیجانات به اندازه ای است كه می توان گفت بیرون از مهار و كنترل شخص است. این هیجانات شدید موجب می شود كه در رفتار و كنش های خویش نوعی عدم تعادل را به نمایش بگذارد.
در كاربردهای تازی و حتی قرآنی می توان این ادعا را تایید كرد كه سرور به معنای هیجانات متعادلی است كه انسان در هنگام رخدادهای خوشایند از خود بروز می دهد. از حركات و سكنات و امور دیگر می توان این را دریافت كه شخص از وضعیت كنونی و یا رخداد خشنود است و رضایتمندی خویش را به اشكال مختلف نشان می دهد.
تشدید هیجانات و بروز و ظهور آن در زمانی كه امر خوشایند بیش از اندازه وی را تحریك به حركت در آورد به عنوان فرح یاد شده است.
به این معنا كه سرور امری باطنی است ؛ در حالی كه فرح بروز و ظهور همان امر باطنی و انتقال آن به جوارح است كه در این صورت همراه با حركات تند و شدید بدنی همراه خواهد بود. انسان مسرور كسی است كه در درون خویش با حالتی عاطفی مواجه است كه از آن به خشنودی و رضایت تعبیر می شود و فرد از این كه امور بر وفق مراد است و یا رخدادی موافق طبع او پدیدار شده است ، خشنود و خوشحال است. اما انسان مفرح كسی است كه آن هیجانات و حالات رضایت و خشنودی خویش را به شكل خاص ابراز كرده و در بدن و حركات خویش به نمایش می گذارد.
بنابراین سرور و فرح هر دو یك حالت عاطفی و واكنش مثبت به یك رخداد است ؛ با این تفاوت در سرور آن را به شكل باطنی و قلبی بروز می دهد كه آثار آن به شكل گشادگی و تبسم بروز و ظهور می كند؛ در حالی كه فرح به شكل حركات تند و نمایشی نشان می دهد.
اگر به كاربردهای واژه فرح در آیات قرآن توجه شود این معنا به خوبی دانسته می شود كه فرح یعنی ابراز حركات نمایشی سرور امری مثبت و پسندیده نیست. در آیه ۷۶ سوره قصص به صراحت بیان شده است كه خداوند كسانی كه فرح می ورزند را دوست نمی دارد. از این رو به صورت یك آموزه دستوری از فرح ورزی باز داشته شده و فرموده است: لاتفرح ان الله لایحب الفرحین ؛ فرح مكن كه خداوند فرح كننده را دوست نمی دارد.
البته مورد و انگیزه هایی كه موجب فرح می شود می تواند در مثبت و منفی بودن فرح نقش مهم و تاثیرگذاری داشته باشد؛ به این معنا كه حالات فرح به خودی خود امری خنثا است و نمی توان حكم به خوبی و یا بدی صرف آن كرد؛ ولی از آن جایی كه برخی از آیات به صراحت و مطلق حکم به بدی و نابهنجاری امر فرح می کند ، به نظر می رسد که امری منفی و حالتی ناخوشایند و مذموم در بینش و نگرش قرآنی و وحیانی است و در مواردی که به فرح مومنان اشاره شده است به معنای استثناست.
مواردی که قرآن به جهت عوامل و انگیزه هایی امر به مثبت بودن فرح می کند ، مواردی است که مومنان به جهت ابزار مسرت و شادی از نعمتی بزرگ خدادادی اقدام به فرح نموده اند. مانند آیه ۵۸ سوره یونس که سخن از فضل و رحمت الهی است که نصیب مومنان شده است و به مومنان می فرماید که برای این امور معنوی و الهی می توان و باید فرح مند شد. چنان که از این که وحی بر انسان نازل و از برکت راهنمایی وحیانی الهی برخوردار شده اند می بایست فرح مند شد.(رعد آیه ۳۶)
فرح مندی که کافران و یا غیر مومنان نسبت به امور دنیوی انجام می دهند امری مذموم است و آیات بسیاری این مساله مورد نکوهش قرار داده و بیان داشته است که شخص نمی بایست به خاطر برخورداری از امری مادی و دنیوی به فرح بپردازد و فرح مند شود.
رهایی و فرار از جنگ و کشته شدن (توبه آیه ۸۱) و یا برخورداری از نعمتی مادی و زودگذری که خداوند به انسان می بخشد(شورا آیه ۴۸) یا آمدن بادی موافق (یونس آیه ۲۲ ) و یا متاع و زندگی دنیوی (رعد آیه ۲۶) و برخورداری از رحمتی عام و زودگذر دنیوی(رعد آیه ۲۶) و یا فرح کافران از شکست مومنان و گرفتاری های دنیوی(آل عمران آیه ۱۲۰) نمونه های از آیات است که به مساله انگیزه های فرح اشاره دارد.
به نظر می رسد که فرح چیزی شبیه پایکوبی و حرکات بدنی است که به علت هیجانات شدید در انسان نمودار می شود و مهار انسان را در دست می گیرد و وی را به رفتارها و حرکات غیر قابل مهار وادار می سازد.
اما سرور که همان شادی است امری پسندیده است که گاه از آن به استبشار و بشارت یاد می شود. در این حالت بشره و پوست انسان تازه می شود و طراوت و شادابی در آن نمودار می گردد . شادی و سرور را می توان مترادف هم دانست چنان که فرح و پایکوبی تا اندازه ای مترداف می نماید.
در آیات قرآن آمده است که انسان مومن ، انسانی مسرور و شادان است ؛ چنان که تبیین می کند که سرور به عنوان یک مطلوب برای انسان، حالتی است که انسان های مومن و رستگار در بهشت از آن برخوردار می گردند.( الانسان آیه ۱۱) قرآن می فرماید: وجوه یومئذ باسره؛ چهره هایی که آن روز شاد و باز است.(قیامه آیه ۲۴)
واژه سرور از سر گرفته شده است که در زبان عربی به راز و امر باطنی اشاره می شود؛ هم خانوادگی دو واژه این معنا را به ذهن خطور می دهد که شادی امری باطنی است و مسرور کسی است که حالتی در باطن خویش احساس می کند که نشانه و بیانگر رضایت و خشنودی فرد است. انسان مومن از آن جایی که قدرت و مشیت را در دست خداوند می داند و به حکم توحید محض حتی در فعل نیز قایل به توحید است و خداوند را در همه امور دخیل می داند، از این رو همواره از آن چه واقع می شود خشنود و راضی است؛ چه آن امر مورد موافقت و طبع او باشد و یا با خواسته اش در تضاد قرار گیرد؛ زیرا می داند که همه هستی در دست خداوند و به مدیریت حکمیانه وی می گردد و اگر به شر و بدی دچار شود و یا به خیر و نیکی دست یابد همه به حکم و مشیت الهی است.
به هر حال مومن شخصی مسرور و شادان است و این حالت به عنوان مطلوب در وی دایمی و همشیگی است. وی می کوشد تا در زندگی خویش مسرور باشد و این حالت باطنی را در نهایت به شکل بشاشیت و تبسم بروز و ظهور می دهد.
در روایت است که حضرت پیامبر (ص) همواره تبسم داشت . این دو مطلب را بیان می دارد: نخست آن که مومن می بایست به پیروی از اسوه و نمونه خویش چنین باشد و سرور خویش را به شکل تبسم نشان دهد؛ دیگر آن که در رفتار اجتماعی مومن می بایست حتی غم و اندوه خویش را به دیگر نشان ندهد. اگر آن حضرت همواره تبسم می کرد و این چنین در اجتماعات حاضر می شد ؛ این بدان معنا نیست که آن حضرت غمی نداشت ؛ بلکه غم و اندوه خویش را آشکار نمی ساخت و با گشادرویی و بشاشی با مردم رو به رو می شد. انسان مومن به هر حال گاه با رخدادهایی مواجه می شود که وی را محزون می سازد ولی این بدان معنا نیست که حزن در وی همشیگی باشد و یا حزن و اندوه خویش را به دیگران بنمایاند.
پس مومن کسی است که همواره مسرور و شادان است و آن را به شکل بشاشیت و گشادی رویی نشان می دهد و دیگر آن اگر غم و اندوه به هر علت وسببی بر او عارض شد ( هرچند که از نظر زمانی کوتاه است) به دیگری نشان نمی دهد و دیگران را با خود درگیر نمی کند.
کاربرد واژه بشر که به معنای پوست است در معنای شادی به این نکته اشاره می کند که مومن در شادی خویش از حالت عادی بیرون نمی رود و شادی را اگر ظاهر می کند در پوست خویش نشان می دهد نه آن که در اعضا و جوارح نیز آن را به شکل رقص و پایکوبی و مانند آن به نمایش بگذارد.
در حالات حضرت سلیمان(ع) آمده است که ایشان در واکنش طبیعی به سخن شاه مورچگان تبسم کرد و لبخند زد.( نمل آیه ۱۹) بنابراین تبسم که به معنای لبخند است غیر از خنده می باشد. مومن اهل تبسم و لبخند است و آن را به شکل خنده که واکنشی تند و بلند و دور از مهار و کنترل است بروز نمی دهد. به این معنا که شادی در میان مومنان به شکل شادی و لبخند بروز و ظهور می کند و از این فراتر نمی رود و انسان مومن هرگز نمی خندد؛ زیرا خنده صدای بیرون آمده از حنجره به شکلی خاص است که به نظر می رسد همانند حرکات تند بدنی و اعضا و جوارح در حکم فرح در می آید و یکی از مصادیق و اشکال فرح است که قرآن آن را غیر مطلوب بر می شمارد.
خلیل منصوری


همچنین مشاهده کنید