پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


زیبایی دلنشین یک فاجعه


زیبایی دلنشین یک فاجعه
● جستاری در باب نمود خشونت در فیلم های عامه پسند امریکا
طبق دیدگاه مارگارت مایلز (Margaret Miles) در کتاب اخیرش با عنوان مشاهده و ایمان (Seeing and Believing) میزان اهمیت و دوام ارزش ها و برداشت های فیلم بینان به وسیله پیام های صریح و روشن فیلم ها تعیین نمی شود؛ بلکه این تاثیر فزاینده قراردادهای سینمایی تکرارشونده و پنداره های مکرر است که در کاهش یا افزایش این اهمیت و دوام نقش بسزایی دارد. در نتیجه می توان گفت هیچ فیلمی قدرت نمادین نداشته و این بازنمایی پنداره های مشابه است که آنها را تبدیل به محصول و سبک زندگی عمومی جامعه امریکا می کند و همه چیز از مد لباس گرفته تا اخلاق مقبول و متوقع جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد.
قراردادهای سینمایی ای که بسیاری از مخاطبان از وجود آنها بی اطلاع هستند و بر عزت نفس امریکاییان، انتظارات، گرایش ها و اخلافیات آنها تاثیر می گذارد. از این رو است که بررسی و تحقیق در باب ماهیت این قراردادها و پنداره ها اهمیت می یابد و توجه ویژه ای را به خود جلب می کند.
نمود این ادعا و تاثیر آن بر ارزش ها، برداشت ها و رفتارهای مخاطبان در هیچ کجا به اندازه خشونت بر پرده سینما قابل اهمیت نیست؛ زیرا بسیاری از رفتارهای خشونت آمیزی که در زندگی واقعی انسان ها وجود دارد برگرفته از همین خشونت های سینمایی است که تاثیرات اجتماعی وسیعی نیز دارد. در اغلب هزاران تحقیق دهه های اخیر بار ها و بارها بر این نکته تاکید شده است که به نمایش گذاشتن تصاویر خشونت آمیز ارتباط مستقیمی با رفتار ضداجتماعی و پرخاشگرانه مردم دارد.
روند فوق در جامعه ما که توسط فرهنگ بصری شکل گرفته است نتیجه ای جز بی تفاوتی مخاطبان نسبت به خشونت و از بین رفتن روحیه همدردی با قربانیان آن نخواهد داشت. این روند تنها به عادی سازی خشونت منتهی نمی شود بلکه در نهایت آن را به عنوان امری مطلوب و گریزناپذیر جلوه می دهد.
به عقیده من یکی از راه هایی که فیلم های عامه پسند را به حصول نتایج فوق منجر می کند استفاده از ارتباط بین ایمان مذهبی و خشونت است. مسلماً فیلم های محدودی هستند که برخلاف این قاعده خشونت را از طریق همین ایمان مذهبی به چالش می کشند (به عنوان مثال فیلم گاندی Gandhi)، اما اگر گفته مایلز صحیح باشد برای رسیدن به فهمی اصیل باید توجه مان را به تاثیر فزاینده قراردادهای سینمایی و پنداره های مکررشان معطوف کرده و از اکتفا به این نمونه های معدود خودداری کرد.
مقاله پیش رو به بررسی ارتباط بین دین و خشونت در فیلم های عامه پسند معاصر با تمرکز بر بیست فیلم پرفروش امریکا در فاصله سال های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۸ می پردازد که از بین ۱۸۰ فیلمی که با این موضوع مرتبط بوده اند انتخاب شده اند. ۶۲ فیلم از این ۱۸۰ فیلم (حدود یک سوم) ارتباط کمی با مفاهیم دینی دارند و در خلال داستان شان تنها به مباحثی همچون ازدواج و ترحیم با حضور نمایندگان مذهبی اکتفا کرده اند؛ اما در مقابل چهل و چهارتایشان با ربط مستقیم دین و خشونت پیوند جالب توجهی را بین این دو خلق کرده اند.
پیش از پرداختن به تحلیل خود فیلم ها شایسته است اختصاراً معانی مورد نظر خود را نسبت به دو لفظ«دین» و «خشونت» بیان کنم. همان طور که رابرت مک آفی براون معتقد است «لغات محدودی در واژگان عمومی مورد استفاده ما در معرض سوء استفاده بوده اند». به عنوان مثال واژه دین می تواند به معنای جهان بینی و دید گاه های غایی افراد مختلف نیز به کار رود، که در نتیجه آن با یک دین فراگیر امریکایی که ملغمه ای از میهن پرستی، ارزش های عامه پسند اجتماعی- اقتصادی و نشانه های اخلاقی حاشیه ای است مواجه می شویم.
بنابراین هر کس به راحتی می تواند محبوبیت سری فیلم هایی همچون سفر ستاره ای Star Treck، سوپرمن (Superman) و بتمن (Batman) را به ارتباط آنها با مفاهیم دینی امریکایی نسبت دهد. اما به دلیل اینکه قصد ما تشریح فرآیند عادی سازی خشونت در این فیلم هاست باید به فعالیت ها و نمادهایی بپردازیم که مخاطبان مشخصاً آنها را به عنوان فعالیت ها و نمادهای دینی محسوب می کنند.
به همین دلیل من تعریف محدودتری از دین را برای این تحقیق برمی گزینم که علاوه بر صراحت و ثبوت در معنای خود در عرف مخاطبان هم به عنوان ایمان، آیین یا فرقه مذهبی شناخته می شود. در حالی که در مواجهه با خشونت باید تعریف وسیع تر آن را مد نظر قرار داد. تعریفی که ورای تعاریف عرفی قرار می گیرد و طبق آن هر عملی که به نوعی با خشونت در ارتباط باشد امری خشن نامیده می شود.
به عبارت دیگر اگر شخصی به ناهنجاری دست بزند، تحت فشار قرار بگیرد، صدمه ببیند، چاقو بخورد، مورد اصابت گلوله قرار گیرد، به او تجاوز شود یا در هر صورتی مورد سوء استفاده قرار گیرد قربانی نوعی از انواع خشونت به معنای کلی آن شده است.
در این دیدگاه خشونت هم جنبه شخصی دارد و هم جنبه اجتماعی، می تواند آشکار یا نهان باشد، جسمی باشد یا روانی. اما هر زمان که شخصی به حیطه انسانیت شخص دیگر دست یازد یا نهادها و ساختار های اجتماعی به صورتی سازمان یافته باشند که مانع از نیل شخص و جامعه به کمال شوند معنای خاص خشونت مورد استفاده قرار گرفته است که به دنبال شرح وقایعی است که این افراد از سر گذرانده اند. در نتیجه این تعریف شناخت خشونت برخلاف تعریف و شناخت دین الزاماً نباید معطوف به خشونتی باشد که در فیلم های عامه پسند به قصد شکل دادن به ارزش ها، گرایشات و اخلاقیات ما وجود دارند.
با توجه به تمام ۱۸۰ فیلمی که در دهه نود با این موضوع مرتبط هستند دسته بندی چهارگانه ای برای تفسیر ارتباط موجود بین دین و خشونت قابل تصور است:
۱) فیلم هایی که در آن دین به عنوان حامی قربانیان خشونت به تصویر در می آید.
۲) فیلم هایی که در آنها دین به عنوان حامی و پشتیبان خشونت عمل می کند.
۳) فیلم هایی که خشونت را رد می کنند
۴) فیلم هایی که بر همجواری دین و خشونت تاکید می کنند. باید توجه داشت که این دسته بندی کاملاً منعطف است و یک فیلم می تواند به دلایل گوناگون در یک یا چند گروه قرار گیرد.
● دین به مثابه حامی و پشتیبان قربانیان خشونت
در اغلب فیلم های عامه پسند دین نه کارکرد حمایتی برای خشونت دارد و نه به عنوان نیرویی در مقابل و ضد آن شناخته می شود، بلکه بیشتر به مثابه مأمنی برای حمایت از قربانیان خشونت به تصویر کشیده می شود. دین در این دسته از فیلم ها عموماً از نقش سنتی و کلیسایی خود فراتر نرفته و نمود آن در فیلم ها تنها محدود به حضور کشیشی هنگام برگزاری مراسم تدفین قربانیان خشونت می شود که نمونه اش را در دو فیلم اوپوس آقای هالند (Mr. Hollandصs Opus) و اسلحه مرگبار ۳ (Lethal Weapon۳ ) دیده ایم.
در فیلم نجات سرباز رایان (Saving Private Ryan) نیز کشیشی در ساحل نورماندی وجود دارد که علاوه بر رسیدگی به مجروحان مناسک مذهبی کشته ها را انجام می دهد. همچنین در فیلم آپولو ۱۳ (Apollo۱۳ ) زمانی که جیم لاول فضانورد در معرض خطر قرار می گیرد کشیشی سعی می کند همسر وی را تسلی دهد. ویژگی دیگر دین در این گروه فیلم ها توانایی مقابله با فجایع قریب الوقوعی است که بشر توانایی مهار آنها را ندارد. برخورد عمیق (Deep Impact)، آرماگدون (Armageddon) و روز استقلال (Independence Day) به این ویژگی دین بسنده کرده اند و هر کدام به روش خود با به تصویر کشیدن مناجات اجتماعات مذهبی سراسر جهان سعی کرده اند در مقابل محشر آخرالزمانی به رستگاری برسند.
روش عامه پسندی که این فیلم ها به کار گرفته اند نشانگر جاذبه جهانی نقش دین به مثابه مأمنی آرامش بخش است که از اعتبار شایانی نزد جهانیان برخوردار است. در صحنه های پایانی تایتانیک (Titanic) هم به عنوان یکی دیگر از سری فیلم های سینمای فاجعه کشیشی بر روی عرشه به چشم می خورد که با تکرار سلام و درود خود بر مریم مقدس و نقل قول های آخرالزمانی از کتاب آسمانی و مکاشفه یوحنا در حال تسلی قربانیانی است که دور او حلقه زده اند.
شاید به همین دلیل باشد که در این صحنه برخلاف اتفاقی که در حال روی دادن است و نوع موسیقی ای که به گوش می رسد نزدیکی بیشتری نسبت به خداوند نسبت به دیگر صحنه های فیلم وجود دارد. توان نیروبخشی این صحنه از فیلم قابل مقایسه با انرژی ای است که زوجی مسن بعد از بازگشتن به ایام جوانی شان به دست می آورند. حسی مشابه آرامشی که مادر به کودکانش منتقل می کند یا به عنوان تنها خشکی باقیمانده برای مسافرانی که در حال غرق شدن هستند.
در بیشتر فیلم های این چنینی دعا همیشه جایگاه منحصر به فرد خود را داشته است و فیلم های بسیاری در مقابل خشونت موجود در داستان یا شخصیت هایشان از آن سود برده اند. در فیلم آشفتگی فضایی (Space Jams) زمانی که بیگانگان قدرت بازی بسکتبال چارلز بارکلی را از او سلب می کنند وی برای توفیق بر آنها دست به دعا برمی دارد.
در فیلم گوجه فرنگی های کال سرخ شده (Fried Green Tomatoes) هم دعا تنها ملجأ و پناهگاه روث (مری لوئیس پارکر) در مقابل خشونتی است که از جانب شوهرش فرانک در حق او روا می شود. رهایی از فرانک در این فیلم بازتاب و پیامد دعاها و شکرگزاری های بی وقفه روث در حق پسرشان است.
خود روث می گوید؛ «هر وقت فرانک دست روی من بلند می کرد هم همین کار را می کردم ... خدا رو شکر که دوباره تونستم این شانسو به دست بیارم.» با این حال در همین فیلم هم محدودیت هایی در میزان کارایی دعا و متوسل شدن به خداوند وجود دارد. نمونه اش هم سخن روث در جای دیگری از فیلم است؛ «اما... اگه این حرومزاده یه بار دیگه بخواد بچه منو ازم بگیره، دیگه دعا نمی کنم؛ گردنشو می شکنم.»
اگر حمایت های فردی از سوی کشیش ها و نمایندگان مذهبی در فیلم های فوق یکی از نمودهای دین به عنوان حامی و پشتیبان قربانیان خشونت باشد، نمود دیگر نقش آن به عنوان مکانی امن برای این قربانیان است؛ مکانی که به صورت پناهگاه، کلیسا یا صومعه به تصویر درمی آید. در فیلم هایی مانند گوژپشت نتردام (Hunchback of Notre Dame)، نقاب زورو (The Mask of Zorro) و راهبه بدلی (Sister Act) این ویژگی دین در حد همان نقش سنتی خود باقی مانده و از به تصویر کشیدن مکانی مقدس به عنوان خاستگاه این حمایت و حفاظت فراتر نمی رویم. در گوجه فرنگی های کال سرخ شده و سر به هواها (Sleepers) یکی از روحانیون وابسته به کلیسا برای حمایت از قربانیان و جلوگیری از خشونت بیشتر در جایگاه شهود قرار می گیرد.
در مامور پاکسازی (Eraser) هم یکی از همین روحانیون با قرض دادن ماشین خود به آرنولد شوارتزنگر و ونسا ویلیامز آنها را در فرار از دست متجاوزان یاری می دهد و بالاخره در دراکولای برام استوکر (Bram Stokerصs Dracula) و محافظ شخصی (Bodyguard) این صلیب است که با تکیه بر وجه نمادین خود این نقش حفاظتی را بر عهده می گیرد (البته صلیب در بسیاری فیلم ها خصوصاً فیلم های خون آشامی همین کارکرد را یافته است).
در تمامی این موارد دین در مقابل موجودیت بشری چهره ای بی طرف یا مثبت از خود نشان می دهد و هیچ گاه به جرگه مخالفان یا حامیان خشونت نمی پیوندد که در نتیجه آن می تواند این فرض را به وجود آورد که عملکرد دین در چنین مواقعی یا حتی در صورت کلی تر در تمامی زمینه ها تنها به آرامش بخشی های صرف و البته مخرب محدود می ماند و این همان وضعیت نادرستی است که کارل مارکس در مواجهه با دین به عنوان عاملی برای تخدیر توده ها متصور می شود در حالی که حقیقت چیزی جز این برداشت است.● دین به مثابه حامی خشونت
همان طور که دین در فیلم های عامه پسند در نقش حامی قربانیان خشونت ظاهر می شود به همان صورت هم به نقش حامی و هادی نفس خشونت درمی آید. بدین معنا که عموماً وجوه تاریک و ظلمانی خشونت را به تصویر نمی کشد و در پی اثبات این امر است که دین این قابلیت را دارد که منجر به خشونتی خلاف اخلاق و غیرعادلانه نیز بشود؛ که البته در این فرآیند خشونت توسط دین به عنوان عاملی رستگاری بخش و دارای حقانیت به تصویر کشیده می شود. در این میان باید پرسید آیا اصلاً خشونت رستگاری بخش و گریزناپذیر قابل تصور است یا نه؟ در پاسخ تنها می توان گفت؛ بله. در فیلم های عامه پسند چنین فرضی امکان وقوع یافته است،
الف) دین به مثابه حامی خشونت رستگاری بخش و پسندیده
این نوع خشونت برای انتقال پیام و مقصود خود از یکی از سه عنوان زیر به مثابه الگو استفاده می کند؛ خشونتی که از دل جنگ و پیکار بیرون می آید (the crusader)، خشونتی که برگرفته از نیروهای معنوی است (the spiritual warrior) و خشونتی که به اراده الهی نسبت داده می شود (divine violence). در خشونت نوع اول کافران و ملحدان به عنوان اینکه دشمنان خداوند محسوب می شوند مورد تعرض واقع شده و به جرگه قربانیان خشونت می پیوندند.
به عنوان مثال در دراکولای برام استوکر از همین طریق نوعی انگیزش دینی به ون هلسینگ و همراهانش تزریق می شود تا با اطمینان بیشتری به نابودی دراکولا و معشوقه اش همت گمارند. از همین رو است که همیشه در گونه تاریخی فیلم های خون آشامی نوعی بعد دینی وجود دارد که در نمونه ساخته فرانسیس فوردکاپولا این بعد تشدید شده و حتی نقش محوری تری در شروع فیلم یافته است.
دلاور (Braveheart) مل گیبسون نیز با پیش کشیدن تقدیس جنگجویان قبل از ورود به میدان کارزار از سوی کشیش نوع دیگری از این قسم خشونت دینی را به تصویر می کشد؛ با این فرض محوری که دلیل جنگیدن این جنگجویان برپایی عدالت و مقابله با شر است. در رابین هود؛ شاهزاده دزدها (Robin Hood: Prince of Thieves) نیز صومعه با تقدیس گروهی که در پی غارت و تاراج و سرقت است اعمال آنها را توجیه کرده و حتی خود راهب نیز گاهی اوقات در مبارزه ها شرکت جسته و علیه کشیش ریاکاری که پادوی داروغه ناتینگهام است دسیسه می چیند. در پایان فیلم هم با هل دادن کشیش ریاکار از پنجره توسط همان راهب بر حقانیت وی صحه گذاشته می شود.
مولان (Mulan) والت دیزنی هم می تواند یکی از فیلم های این دسته محسوب شود. در این فیلم هم زمانی که مولان به وسیله دعا از نیاکان خویش کمک می طلبد، آنها در پاسخ وی را به مبارزه و جنگ با نیروی فرامادی (با صدای ادی مورفی) فرا می خوانند. خشونت برخاسته از جنگ و پیکار در برخی فیلم ها در وجود فرستاده ای از جانب خداوند نمود می یابد؛ فرستاده ای که حتی می تواند فاقد ایمان مذهبی باشد.
به عنوان مثال در فیلم تومبستون (Tombstone) همزمان با ورود کورت راسل به عنوان کلانتر افسانه ای ویات ارپ (Wyatt Earp) کشیشی برای گروهی از راهزنان موعظه می خواند و آنها را نسبت به روز داوری پس از مرگ شان انذار می دهد. ظهور ویات ارپ به عنوان «جنگجویی» که با خشونت صریح و بی پرده سروکار دارد مفهومی با پایه های کاملاً مذهبی است و می توان آن را با ظهور کلینت ایستوود در فیلم سوارکار پریده رنگ(Pale Rider) مقایسه کرد. در فیلم شیرشاه (Lion King) به عنوان یک نمونه کارتونی بابون موجود در فیلم با نام رفیکی همان مرد مقدس، پزشک و حلال مشکلات سرزمین حیوانات است که از جایگاه ویژه ای نزد دیگر حیوانات برخوردار است.
اما اگر به نحوه رفتار وی با کفتار شریر توجه کنیم در می یابیم که در حقیقت چرخه زندگی در این سرزمین متصف به قداستی است که شامل نوعی خشونت نیز می شود. این فیلم یکی از فیلم هایی است که با مهارت در پی اثبات این مفهوم است که خشونت موجود در بطن نظام اجتماعی امری مقدس و البته گریزناپذیر است.
در الگوی دوم و خشونت برگرفته از نیروهای معنوی علاوه بر شباهت هایش به نوع اول تفاوتی اساسی وجود دارد. در فیلم های منطبق بر این الگو همواره امکان اینکه خشونت بدون انگیزش های دینی و فاقد قدرت و نظم شایسته معنوی به تصویر کشیده شود وجود دارد. به عنوان مثال می توان از مبارزان جدای (Jedi) در تریلوژی جنگ های ستاره ای (Star Wars) که در دهه نود مجدداً اکران شدند نام برد.
لوک اسکای واکر در این فیلم ها در خلال مبارزه اش با تبعیت از رهبران معنوی خویش اوبی - وان کنوبی و یودا بر دشمنانش فائق می آید. با وجود اینکه اوبی- وان بر این نکته که همواره جایگزینی برای جنگ وجود دارد تاکید کرده و یودا هم از یادآوری اینکه جدی نیرو های خود را در راه دانایی و دفاع استفاده می کند و نه در راه حمله و یورش، باز هم اولین راه رستگاری همانا استفاده از خشونت در صحنه های اوج مبارزه است. پیروزی نهایی خیر بر شر در این فیلم ها همواره با کمک شلیک سلاح های لیزری و بمب های انفجاری یا دو نیم کردن دشمنان با استفاده از شمشیر نوری محقق می شود.
دگرگونی این نوع از خشونت را در فیلم های مطرح دهه نود به خوبی می توان مشاهده کرد. لاک پشت های نینجا (Ninja Turtles) و دنباله هایی که بر آن ساخته شده است هم برای توجیه خشونت قهرمانانش تحت تعلیم موش فاضلاب بزرگی به نام اسپلیندر هستند که از همین حربه سود می جوید.
همین طور در رابین هود؛ شاهزاده دزدان مورگان فریمن به مثابه یک مسلمان با ایمان که به پیروان رابین هود ملحق شده فردی است که با توجه به الزامات خشونت آمیز دینش و نظم معنوی جاری در آن رابین هود را در رسیدن به اهدافش یاری می کند. این تنوع و گوناگونی را می توان در نجات سرباز رایان نیز مشاهده کرد.
در این فیلم سرجوخه جکسون که تیرانداز ماهری است قبل از شلیک هر گلوله اش که مطمئناً به هدف برخورد می کند جمله ای از مزامیر داوود به زبان عبری می گوید که توجه را به خود جلب می کند. این نقل قول ها دعاهای معمولی ای که برای جلوگیری از ترس سربازان وجود دارد نیستند بلکه سرجوخه جکسون با این کار با استفاده از نقل قول های کتاب مقدس اعمال خود را توجیه کرده و ارزش هر شلیک خود را در حد یک آیین دینی ارتقا می بخشد.
و بالاخره نوع سوم که در فیلم های مرتبط با آن خشونت از طریق نسبت دادن به خواست و اراده الهی توجیه می شود. مثال آشکار این گونه خشونت در فیلم شاهزاده مصر (Prince of Egypt) قابل شناسایی است.
در این فیلم که بر اساس روایت صحیح کتاب مقدس ساخته شده خداوند با نازل کردن بلا و غرق دشمنان بنی اسرائیل مستقیماً از آنها محفاظت می کند. شخصیت خداگونه زئوس در محصول عامه پسند دیزنی با نام هرکول (Hercules) نمونه دیگری از این خشونت را بر پرده سینما نشان می دهد.
در این فیلم هم نه تنها هرکول بلکه اکثر موجودات خداگونه در زمان مقتضی می توانند به جنگ پیوسته و با اقدامات خشونت آمیز عملی به اهداف مقدس شان نزدیک شوند. به عنوان سومین مثال هم می توان فارست گامپ (Forrest Gump) را نام برد که قدرت خداوند در آن در حفظ فارست از توفانی که بلای طبیعی است نشان داده می شود. در واقع فارست در تمام صحنه های این فیلم مورد حمایت و حفاظت خداوند است در حالی که تمامی شخصیت های پیرامون او آسیب های جبران ناپذیری را متحمل می شوند.
ب) دین به مثابه حامی خشونت ضد اخلاق و فاسد
تقریباً به همان اندازه که در فیلم های عامه پسند شاهد دینی هستیم که از خشونت مشروع و رستگاری بخش حمایت می کند، فیلم هایی وجود دارد که در آنها دین به عنوان منبع خشونت های ضداخلاقی و فاسد به تصویر کشیده می شود.
با این حال همیشه مشخص نیست که آیا این دین است که ذاتاً این نوع خشونت را اقتضا می کند یا این خشونت است که به دین تحمیل شده و باعث تحریف آن می شود. در واقع تمایز این دو برداشت بیشتر به نوع شخصیت مخاطبان فیلم ها بستگی دارد. در این دسته از فیلم ها هم سه الگوی محبوب وجود دارد که اغلب مورد استفاده فیلمسازان قرار می گیرد؛ الگوی شخصیت ریاکار (the hypocrite )، متعصب (the fanatic) و ساحر (the sorcerer).
شخصیت ریاکار شخصیتی است که به دنبال ظاهرسازی دینی نزد عموم است اما دینداری وی عملا ً حجاب بر فسادی می شود که نتیجه ای جز خشونت و رفتار پرخطر دربر نخواهد داشت. قرارداد مرسوم برای به تصویر کشیدن چنین فردی شخصیتی است که به طور معمول در جامعه قابل احترام است و صرفاً ظاهر غلط اندازی ندارد اما در حقیقت فرد فاسدی بوده و ضرری که وی بر دیگران وارد می کند به دلیل انحراف اصول دینی اش به مراتب شدید تر است. کشیش فیلم رابین هود شاهزاده دزدها مثال روشنی برای اینگونه شخصیت هاست.
این کشیش به رغم عنوان مذهبی ای که بر دوش می کشد برگ برنده ای در دست قدرتمندان و ثروتمندان است و حرص و نفاق او عاملی برای دروغ گویی، گمراهی و بی تفاوتی اش نسبت به اطرافیان شده است. قاضی دادگاه فیلم دلاور هم درست زمانی که ویلیام والاس در زیر شکنجه هر لحظه به مرگ نزدیک تر می شود به وسیله مفاهیم صریح دینی شکنجه را در حق والاس تطهیر و توجیه می کند.
زمانی که از مفاهیم خشونت آمیز در فیلم ها صحبت می کنیم فیلادلفیا (Philadelphia) جزء آن دسته از فیلم هایی نیست که به سرعت به ذهن مان متبادر شود. در این فیلم با بازی تام هنکس و دنزل واشنگتن نه لاک پشت های نینجایی وجود دارد که نود دقیقه برای غلبه بر مخالفانشان مبارزه کنند و نه ابزارهای انفجاری کشنده و نه یک دو جین افراد مضروب و مجروح. برخلاف نمونه های سابق خشونت در فیلم در اخراج اندرو بکت از محل کارش به دلیل ابتلا به بیماری ایدز نمود می یابد.عملی که در فیلم صراحتاً با انگیزش های دینی پیوند خورده است؛ زمانی که وکیل بکت از رئیس شرکت می پرسد چه کسی مسوول قوانینی است که شما درصدد اجرای آنها هستید، رئیس جواب می دهد؛ «به کتاب مقدس سری بزن... کتاب عهد جدید و قدیم... یه چند تا قانون خوب تو اونا پیدا می شه.» در اینجا است که ما با کاربرد ریاکارانه ای از دین مواجه می شویم که برای توجیه آسیب به دیگران به کار می رود.
به عنوان آخرین مثال این بخش مجدداً به تایتانیک بازمی گردیم. در این فیلم در گیر و دار غرق شدن کشتی با نوع دیگری از خشونت مواجه می شویم که من آن را به خشونت نظام طبقاتی تعبیر می کنم. طبق این خشونت مسافران ثروتمند کشتی و کسانی که مختص طبقه بالاتری هستند نسبت به فرودستان و طبقات پایین تر از خود برتری آشکاری دارند.
این برتری در جایگیری مسافران در قایق های نجات به روشنی مشهود است که تا از سوار شدن همه افراد نوع اول مطمئن نشده اند به سراغ طبقه دیگر نمی روند و در مرحله دوم است که مساله آنها بارز می شود. مشکل اما جایی بروز می کند که در فیلم این ثروتمندان را در حال عبادت و راز و نیاز با خدای خویش می بینیم در حالی که ملبس به لباس های مرغوب خود هستند و دیگر مسافران نیز از معاشرت با آنها منع می شوند؛ مثال دیگری از دینداری ریاکارانه با نتایج خشونت آمیز.
اما همه موتیف های دینی برای توجیه خشونت در فیلم ها محدود به پنداره های قابل احترام نیستند. هالیوود بارها با به تصویر کشیدن شخصیت های متعصب و به ظاهر دیندار سعی در بزرگنمایی نتایج خشونت بار محدودیت های دینی داشته است.
کوکلاس کلان (سازمان سری ضد سیاه پوستان امریکا Ku Klux Klan) به عنوان یک نهاد قدرتمند دینی دستاویز خوبی برای این نوع استفاده بوده است و نمونه اش را در فیلم زمانی برای کشتن (A Time to Kill) دیده ایم. در این فیلم از قول رهبر سازمان به نیروی جدید خود (کیفر ساترلند) می شنویم؛ «سازمان ما همیشه خود را آماده نشان داده است، تنها منتظر فرصتی است که عدالت الهی را اجرا کند.» همین طور زمانی که ساترلند در حال ادای سوگند است رهبر سازمان می گوید؛ «از اینکه تو را به جنگی برای حفظ خاندان و خانواده مسیحی مان دعوت می کنم به خود می بالم.» کیفر ساترلند به خوبی از عهده ایفای این نقش برمی آید که البته تنها دلیل آن نقش آفرینی چهار سال قبل اش در فیلمی مشابه با نام چند آدم خوب (A Few Good Men) است.
در آن فیلم ساترلند نقش ستوان روستایی ای را ایفا می کند که فقط دو چیز را در زندگی شایسته احترام می داند؛ یکی از آنها در شخصیت سرهنگ مافوقش خلاصه می شود و دیگری در ماهیت خداوند معنا می یابد. وی در این فیلم به عنوان یک افسر نظامی کج فهم حافظ منافع خداوند و کشور خویش است و به مفهوم مرگ با دیده تحقیر می نگرد.
در فیلم واتر بوی (Waterboy) با بازی آدام سندلر نیز که در جنگل های دورافتاده روستایی لوئیزیانا فیلمبرداری شده است با نوع متفاوتی از تعصب کورکورانه دینی مواجه می شویم؛ دینی که مبتنی بر عقاید سفیدپوستی نادرست در پی اعمال آزار روانی اطرافیان است. مادر واتر بوی با بازی کتی بیتس با کنترل شدید فرزندش و جلوگیری از رشد اجتماعی وی از طریق القای مفاهیم سنتی و پایدار دینی وی را شخصی کودن و ساده بار می آورد. واتر بوی طبق القائات مادرش می آموزد که هر چیزی خارج از دنیای کوچک ذهن او قرار گیرد ماهیتی شیطانی و پلید دارد؛ دختر ها، ستاره شناسی و فوتبال با همین تصور از زندگی وی خارج می شوند.
در فیلم های تماس (Contact) و هفت (Seven) شاهد دو نمونه دیگر هستیم. در هفت قاتلی با دستمایه قرار دادن هفت گناه کبیره ای که از مفاهیم دینی برداشت شده است هفت فرد به زعم خود گناهکار را با شیوه های ویژه به قتل می رساند. این فرد بر ویژگی های دینی اعمال خود اصرار داشته و از این طریق سعی در توجیه اعمال خود دارد.
گرافیک به هم ریخته فیلم در کنار ترکیب مفاهیم دینی موجود در آن که برگرفته از آموزه های دانته و چاوسر و میلتون است بخش اعظمی از فیلم را دربرمی گیرد و البته بخش دیگر به وحشت و خشونت موجود در فیلم اختصاص یافته است. در تماس هم با بازی جودی فاستر شاهد نوعی تحول شخصیتی هستیم که طبق آن شخصیتی که فاقد انگیزش های دینی است به شخصیتی دیندار و معتقد تبدیل می شود و این تحول چه عامل سستی دارد؛ تنها دیدن یک سفینه فضایی که در آسمان تردد می کند.
الگوی ساحر به عنوان آخرین الگوی استفاده از ایمان مذهبی برای توجیه خشونت نامشروع شناخته می شود که در شخصیت دارث ویدر در جنگ های ستاره ای نمود می یابد. ویدر در این فیلم یک فرد مذهبی سرسخت معرفی می شود که به دنبال اجرای منویات شخصی خویش در نیمه تاریک جهان است. زمانی که یکی از پیروان ویدر به او می گوید دلیل اطاعتش از وی تنها وابستگی اش به دین سنتی و آموزه های آن است و دلیل هواخواهانه ای ندارد، ویدر ایمان مذهبی آن فرد را زیر سوال می برد. با این حال ویدر مقابل نیروی روحانی لوک اسکای واکر قرار می گیرد و تنها شباهت شان فرجام خشونت آمیز اعمال هر دویشان است.
● دین به مثابه حامی رد خشونت
در معدودی از این ۱۸۰ فیلم برگزیده دهه ۹۰ می توان شاهد به تصویر کشیده شدن دین به عنوان عاملی در رد خشونت بود. پوکاهونتاس (Pocahontas )، با گرگ ها می رقصد (Dances With Wolves) و داستان عامه پسند (Pulp Fiction) جزء این دسته از فیلم ها به شمار می روند که دو فیلم اول از زمینه امریکایی بومی برخوردارند اما فیلم سوم از ابهام بیشتری در برخورد با خشونت استفاده کرده است. در با گرگ ها می رقصد کیکینگ برد شخصیت منزه و پاکی است که به مثابه نماد عقلانیت و صلح به تصویر کشیده شده است و در مقابل دیگر افراد قبیله که قصد کشتن جان دانبار (کوین کاستنر) را دارند می ایستد و همانطور که افراد مسلح متفرق شده از جنگ را به نبرد با دشمنان شان فرامی خواند زمانی هم که قبیله سیوکس به قصد نبرد با پاوٍنی به پا می خیزد، آنها را به مقابله با خشونت تحریک می کند.
پوکاهونتاس اما از ابهام کمتری نسبت به با گرگ ها می رقصند سود می برد. دیگر افراد قبیله او اختلافی بین ایمان خودشان و روحیه خشن و جنگ آوری شان نمی بینند و در همین راستا جنگجویان موفق خود را عنوان قهرمانان می ستایند. در حالی که پوکاهونتاس در این فیلم کسی است که اعتبار معنوی بیشتری نسبت به بقیه دارد؛ صدای باد، حیوانات و درختان را می شنود و از سوی پدرش به عنوان رئیس قبیله به رسمیت شناخته شده است. وی با چنین پس زمینه ای از شیوه فاقد خشونت در برابر اروپاییانی که زمین آنها را تصرف کرده اند حمایت می کند.
در داستان عامه پسند دو گنگستر به نام های جولز و وینسنت مامور انجام وظایف محوله از سوی رئیس شان مارسلوس هستند. وارد آپارتمانی می شوند و بعد از صحبت با دو جوانی که به مارسلوس نارو زده اند آنها را به قتل می رسانند.
در حالی که دور از چشم جولز و وینسنت نفر سومی در حمام مخفی شده بوده است. کمی بعد او وارد اتاق شده و تمام فشنگ های اسلحه اش را از فاصله ای نزدیک به سمت آن دو شلیک می کند اما هیچ کدام از گلوله ها به آن دو اصابت نمی کند و آنها هم البته وی را به سرنوشت دوستانش مبتلا می کنند.
بعد از این اتفاق بحثی بین دو گنگستر در می گیرد که حادثه روی داده ناشی از اراده و دخالت خداوند بوده است یا تنها می توان عنوان شانس را بر آن اطلاق کرد. جولز (با بازی ساموئل ال جکسون) در نقش گنگستری که دوست دارد قبل از کشتن قربانیانش برای آنها آیه ای از گفتارهای حزقیل نبی بخواند این اتفاق را از دید خودش معجزه ای الهی می بیند و تصمیم می گیرد از این پس زندگی خشونت بار و جنایت آمیز خود را کنار بگذارد. تصمیم فوق نشانگر ایمان حقیقی جولز است که حتی می تواند با انکار خشونت به تغییر ایدئولوژی وی نیز تعبیر شود. چقدر مضحک است که بدانیم فیلمی که عنوان یکی از خشن ترین فیلم های دهه نود بر آن اطلاق شده است در تحقیق ما جزء معدود فیلم هایی است که صریحاً داعیه انکار خشونت دارد.● دین و همجواری با خشونت
همجواری خشونت در مفاهیم دینی آخرین بخش از تبیین رابطه بین فیلم و خشونت در فیلم های عامه پسند را به خود اختصاص می دهد. دین در این دسته از فیلم ها الزاماً حامی یا پشتیبان خشونت نیست بلکه مجموعه ای از تصاویر است که در مقابل آنچه به معنای خشونت خوانده می شود قرار می گیرند. مثال کلاسیک این نمونه فیلم ها سه گانه پدرخوانده (Godfather) است که قسمت سوم آن جزء فیلم های دهه نود محسوب می شود.
مشابه سکانس مشهور فیلم اول که حین مراسم غسل تعمید شاهد قتل هایی هستیم که به دستور مایکل کورلئونه بوده، در فیلم سوم نیز قتل ها و خیانت های پشت پرده اپرا هنگام مراسم مذهبی عید پاک روی می دهد. جنایت هایی پی درپی که با تصاویر مریم مقدس و عیسای مصلوب پیوند خورده است. نقل قول جولز از حزقیل نبی در داستان عامه پسند قبل از کشتن قربانیانش می تواند نمونه دیگری از این همجواری به حساب آید.
باید توجه داشت که استفاده جولز از کتاب مقدس متفاوت با نوع استفاده سرجوخه جکسون در نجات سرجوخه رایان است.
ایمان مذهبی سرجوخه جکسون در آن فیلم نزدیکی مفهومی بیشتری با نوع عملش (شلیک کردن) دارد در حالی که نوع استفاده جولز از جمله حزقیل نبی کارکرد جالب توجهی است که توسط کوئنتین تارانتینوی کارگردان برای نشان دادن هر چه بیشتر تضاد بین دیالوگ و عمل و مختل کردن پیش فرض های مخاطبان به کار گرفته شده است.
مثال های دیگری نیز برای این همجواری می توان ذکر کرد؛ فیلم هایی مانند راهبه بدلی، تومبستون، نقاب زورو، دراکولای برام استوکر و رابین هود؛ شاهزاده دزد ها که در همه آنها خشونت با فرارفتن از حیطه خود پا در قلمرو مفاهیم مقدس گذاشته است. مثال فوق العاده دیگر فیلم تغییر چهره جان وو با بازی نیکلاس کیج و جان تراولتا است.
فیلم با صحنه شلیک نیکلاس کیج به جان تراولتا آغاز می شود اما کمی بعد وی را در هیبت کشیشی می بینیم که در مرکز همایش لس آنجلس در حال خواندن دسته جمعی سرود هاله لویا و رقصیدن در میان جمع است.
این همجواری حاصل تغییر هویتی است که میان تراولتا و کیج از طریق جابه جایی صورت های شان روی می دهد که در نتیجه آن شر به جای خیر و خیر به جای شر بازشناخت شده و تباین بین نیروی خیر و شر از طریق نشان دادن یک شلیک وحشیانه در کنار تصاویر عیسای مصلوب، مریم مقدس، گل های مقدس، شمع های نذرشده و فاخته های در حال پرواز به خوبی نشان داده می شود. در این فیلم صحنه های بسیاری نیز وجود دارد که به صورت آهسته (اسلوموشن) گلوله های شناور در فضا، نوسان آتش در لوله هفت تیر ها و قربانیانی که مقابل کلیسای کوچک اسپانیایی به روی زمین می افتند را با دقت نشان می دهد.
همجواری رو به تزاید مفاهیم و نمادهای دینی با نمادهای وحشیانه و خشن نه معنای حمایتی دارد و نه معنای انکاری. بلکه تنها موید این نکته است که دین در این گونه فیلم ها فی نفسه به عنوان ابزاری برای جلب توجه به خشونت استفاده می شود.
● نتیجه
دین در هیچکدام از این ۱۸۰ فیلم عامه پسند (غیر از سه فیلم) هیچ گاه به مثابه نیرویی شخصی، خانوادگی یا اجتماعی در رد یا تثبیت خشونت به کار نرفته است. در واقع دین در فیلم های فوق به مثابه عاملی در مقابل خشونت ناعادلانه به تصویر کشیده شده و در مرحله بعد ممکن است ما را به سمت خشونت توجیه شده و رهایی بخش هدایت کند.
در حالی که در هر دو صورت خشونت مطابق آموزه های دینی نشان داده شده و از همین طریق برای مخاطبان این فیلم ها عادی سازی و معمول می شود. نه دین امریکایی با تمام قدرتش توانسته است فرهنگ ما را در مقابله با مفهوم اجتناب از خشونت به چالش بکشد و نه فیلم های عامه پسند توانایی، میل و علاقه ای به این تقابل دارند.
تنها با چند استثنا می توان گفت این فیلم ها توانایی به تصویر کشیدن تجربه دینی و ایمان مذهبی انسان در مواجهه با خشونت را ندارند. آیا ایمان مذهبی هیچ گاه بشریت را به سمت انتخاب شیوه های فاقد خشونت در جامعه ما هدایت می کند؟ آیا ایمان مذهبی تنها یک مبلغ دینی است که رنگ و بویی خشونت آمیز به خود گرفته است؟
مانند کشیشی که آب مقدس را بر سر و روی سربازان اعزامی می پاشد؟ یک جنگجوی قرون وسطی که در تب و تعصب دینی خویش می سوزد؟ بخشی از مشکل به این مساله بازمی گردد که فیلم های عامه پسند به دلیل وصف عامه پسندشان بی شک از قواعد معمول و استاندارد سینمایی که عمق و پیچیدگی مفاهیم را به خدمت سرگرمی سازی در می آورند فراتر نمی روند.
مارگارت مایلز نیز معتقد است «خشونت بر پرده سینما تنها با در نظر گرفتن مفهوم سرگرمی معنا می یابد». خشونت برای رسانه های جمعی امریکا یک سرگرمی است. در ساختار این رسانه ها یک فیلم نمی تواند از خشونت برای انتقال مفاهیم متفاوتی استفاده کند.
تصاویر خشن به ندرت به آگاهی مخاطبان می افزایند و حس مسوولیت و تعهد کسانی که به قواعد پرمدعای این فیلم ها خوگرفته اند را از بین برده و آن را با لذت تماشای خشونت جایگزین می کنند.
به عبارت دیگر فیلمی که صحنه های آن مملو از حوادث مرتبط با سکس و خشونت است نمی تواند چیزی جز ارضای بصری شهوات از طریق تماشای آزار انسان ها به ارمغان آورد. نهایتاً در این فیلم ها درد و رنج فرد مظلوم به قصد تفریح و سرگرمی تماشاگران استفاده می شود. اگر گفته مایلز صحت داشته باشد شاید به همین دلیل است زمانی که مفاهیم دینی از طریق فیلم های عامه پسند با خشونت مرتبط می شوند تبدیل به ابزاری در راستای افزایش ارزش سرگرمی بخشی خشونت خواهند شد.
دین، ایمان دینی، فضای دینی و نمادهای دینی حتی بیشتر از قراردادهای سینمایی بازیچه دست فیلم های عامه پسند قرار گرفته اند و به خدمت خشونت به عنوان یک سرگرمی درآمده اند. تنها با استثنائات نادر باید گفت دین در این فیلم ها از طریق همجواری با خشونت تبدیل به ابزاری برای تاکید و ترسیم توجه به آن شده است.
در فیلم های پست مدرن نیز که خشونت دیگر امر بیگانه ای نیست و مخاطب تهدید آن را با تمام وجود حس می کند، قواعد سینمایی که خشونت را درون فضای دینی به تصویر می کشند بسیار قابل اهمیت است.
از این جهت که مطابق برداشت آنها هیچ راه فراری برای قربانیان خشونت وجود ندارد و از این طریق یکی از کارکردهای اساسی مذهب زیر سوال می رود. در نتیجه دین در فیلم های عامه پسند از ارزش های راستین خود فاصله گرفته و به امری حاشیه ای و مبتذل تبدیل می شود. در فیلم های مورد بحث تنها یک فیلم است که در آن خود دین فی نفسه به عنوان امری خشونت آمیز مورد بهره برداری قرار می گیرد که البته همین یک فیلم قابلیت قرار گرفتن در تقسیم بندی جداگانه ای را دارد؛ در سکوت بره ها (Silence of the Lambs) دکتر هانیبال لکتر (آنتونی هاپکینز) از طریق اجباری که برای تماشای شبکه تلویزیونی مبلغان مذهبی در طول روز دارد مورد شکنجه قرار می گیرد.
فیلم های کمی وجود دارند که به کورسوی قدرت ایمان مذهبی برای تغییر مسیر زندگی بشری اشاره می کنند و هر دو خشونت فردی و ساختاری را به چالش می کشند. این فیلم ها معمولاً مجبور به کاهش یا دوری از قراردادهای سینمایی هالیوود هستند و به همین خاطر محبوبیت و عامه پسندی شان همواره در معرض خطر قرار دارد. خشونت در زندگی ما نیز همانطور که شاهد تصاویر خشونت آمیز پی در پی در سینما هستیم جریان یافته است.
بر این اساس دین به جای اینکه خشونت را به چالش بکشد به مثابه نیرویی برای تایید و مشروعیت بخشی آن یا به عنوان ابزاری در راستای ارتقای ارزش سرگرمی سازی آن به کار می رود. در هر صورت ما به عنوان مخاطبان چنین سینمایی خشونت را به دو معنا شناخته ایم و با آن خو گرفته ایم. یکی خشونت به معنای راهی که گریزی از آن نیست و دیگر به معنای راهی که باید چنین باشد.
برایان پی. استون
مترجم : یحیی نطنزی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید