جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


مسافرخانه مسخره ترسناک


مسافرخانه مسخره ترسناک
قسمت دوم فیلم «مسافرخانه» (خوابگاه) كه به تازگی در آمریكا و كانادا اكران شده و مانند فیلم قبلی از ژانر هارور (وحشت) است، چنان با خشونت های تند، اما سطحی و بدون منطق و نمایشی توأم است كه به نظر می آید فیلم مشترك تازه كوئنتین تاران تینو و رابرت رودریگوئز (به نام Grind house) با تمامی خونریزی های گسترده اش در مقایسه با آن یك كار ملایم باشد و این در حالی است كه الای روت سازنده «مسافرخانه» همیشه دوست و بهتر بگوییم شاگرد و مرید تاران تینو به حساب آمده است و خالق «پالپ فیكشن» در فیلم تازه او نقش مدیر اجرایی را ایفا كرده و قسمتی از كار تولید را برعهده داشته است.
«Grind House» و هر فیلمی كه تابع چنان روشی باشد، واجد خشونت هایی است كه هرچند بیننده ها را متعجب می كند، اما همیشه نوعی مصنوعی بودن در آن قابل رؤیت است و بیننده ها در عین تعقیب موضوع و نگران شدن ته دل شان این اطمینان را دارند كه قضایا، تنها چیزی در حد خونریزی های ظاهری است و با وجود گستردگی اش، حقیقتی را فریاد نمی كند.
در فیلم جدید روت كه ادامه ای است بر «خوابگاه یك» قتل های جدید زیادی را شاهد هستیم و برخی تند و تكان دهنده است، مثل موردی كه شاهد قطع سر یكی از مقتولان به وسیله اره هستیم و وقتی تارهای موی مقتول همراه با خون به بالا می پرند، بیشتر یقین می آوریم كه اوضاع از چه قرار است. در این فیلم حتی سگ ها هم جنایت می كنند ولی تمامی این تندروی ها و افكار رها شده و بیش از حد تخیلی، تنها تأكیدی است بر قابلیت ها و ویژگی های این ژانر و وسعت و فراگیری آن برای پذیرش هر رویداد موسوم به «Grind House» و برداشتی تند اما فانتزی وار از پدیده خشونت.
الای روت هم از فرصت به نحو احسن سود جسته است و كاری را ارائه داده كه ضمن غافلگیر كردن بیننده ها اصول كارهای موسوم به «Grind House» را به بهترین شكل رعایت و اجرا كرده است. این عادت روت است كه با موضوع ها و صحنه هایش تماشاگران را تكان دهد، اما در تمامی كارهای او شامل «تب كابین» كه نخستین فیلم بلند او بود و در سال ۲۰۰۲ اكران شد، نوعی حالت تمسخر آمیز و طعنه به اصول فیلم های ترسناك و موضوع های جدی هم قابل حس كردن است و وقتی یك صحنه بسیار جدی هم مقابل چشم های شما در حال شكل گیری است. روت چیزی را در ورای تصورات شما و در پشت همان صحنه در حال تهیه و تداركات است تا با آن بتواند باورهای قبلی تان را به هم بریزید و یك تصور جدید را ارائه بدهد.
بنابراین بیننده هم به خود می قبولاند كه با وجود اتفاق های تند مقابل چشم هایش و خشونتی كه جاری است، یك حس ظریف شوخی كردن با ژانر هارور وجود دارد كه دائم خودش را ولو با ابعادی كوچك نشان می دهد و اعلام حضور می كند. می توان بحث و در این باره اندیشه و بررسی كرد كه آیا بیننده ها قادر به تحمل برخی صحنه های تندی هستند كه روت نصیب شان می كند و آیا توان برقراری ارتباط معقول با شماری از وقایع فیلم و بویژه ارزیابی آدم هایی را دارند كه در ماجراهای فیلم مجنون و محور می شوند.
اما نباید فراموش كرد كه از یك سو این یك كار از سبك Grind House است و بنابراین منطبق ساختن هر جزء آن با وقایع منطقی و حقیقت هم تلاش بیهوده است و هم تضمین در دست نیست كه جواب بدهد و در نتیجه بهتر است فضای خشونت ها و مرگ كلیشه ای شده كاراكتر ها به همان شكل گذشته و با اصول مورد بحث ساخته شود و تغییرات زیادی در آن حاصل نیاید و این كاری است كه روت انجام داده و بهره هایش را هم گرفته است و اگر می گویم بهره ها باید تأكید كنیم كه یك اصول و نیاز برای مؤثر واقع شدن این فیلم ها هنر اسپشیال افكت و استفاده هوشمنانه از آن است.
تنهادر این صورت و با سلاح تنظیم حساب شده هر برخورد و هر قتل و سپس ایجاد عامل تعلیق و بیم در دل قصه است كه بیننده ها جذب سكانس ها می شوند و ماجراها را تا پایان تعقیب می كنند و این همكاری است كه روت انجام داده است.
اگر «خوابگاه ۲» ایرادی داشته باشد (كه قطعاً دارد) این است كه به سبب وجود خاطره فیلم نخست و یا در دسترس بودن آن اثر سینمایی می توانید قسمتی از موضوع و بخش قابل توجهی از اتفاق های پیش رو را حدس بزنید و یا گمان كنید كه چه چیزهایی ممكن است شكل گیرد. درست است كه اصول غافلگیری هم تا پایان قصه پا برجا می ماند و نوعی شگفتی در این فیلم خانه و مأوا كرده، اما ما قسمت هایی از قصه را از قبل می دانیم.
به عنوان مثال مطلع هستیم كه نقطه ای پنهانی در كشور اسلواكی وجوددارد كه ثروتمندان به آن جا رجوع می كنند و پول هنگفتی می دهند تا بتوانند هیجان كشتن یك نفر را تجربه كنند و با انجام این كار قدم به دنیایی تازه بگذارند. این بار كسانی كه كشته می شوند، بیشترشان زن هستند. یكی زن ثروتمندی به نام بت (با بازی لورن جرمن) است و دیگری زن دیگری به اسم ویتنی (بیژو فیلیپس) و در همین روند لورنا (هیتر ماتارازو) را هم داریم.
این كه چرا این قتل ها صورت می گیرد همان قدر پیش پا افتاده و یافتن دلایل آن به همان میزان بی اهمیت و درعین حال تعجب آور است كه بخواهیم از تاران تینو بپرسیم سیاست های ساخت فیلم اخیرش (Grind house) را توضیح بدهد و یا ما آن قدر ساده انگار باشیم كه تصور كنیم این كار واقعاً دلیل می خواهد.
این ژانری است كه طی آن به عنوان فیلمساز قدری خونریزی می كنید و سپس به سراغ سكانس بعدی می روید كه حتی اگر سبعیت آن كمتر باشد، همان قدر تابع اصول سینمای خشونت است كه سكانس قبلی بوده و همان قدر اصل كشتار و خونریزی را هدف خود قرارداده كه یك فیلم كمیك سطحی، خلق هر رویداد مسخره ای را به قصد جلب نظر بیننده هایش دستوركار خود می انگارد.
با این كه لازم نیست فیلم های موسوم به Grind house موضوع های مدون و شكیلی داشته باشند و مظهر تعقل به حساب آیند، بدنیست بدانید روت ابتدا ما را در مقام بیننده به چند جای مشخص می برد و درمیان كاراكترهای خود به حركت درمی آورد تا اساس و بنیاد كار آنان را دریابیم و یك ذهنیت اولیه در ما شكل گیرد و داستانی را برای فیلم تصور كنیم.
كاراكترهایی كه نام شان را آوردیم، به رم سفر كرده اند و درآن جا با اكسل (ورا جوردانووا) آشنا می شوند و او به آنها توصیه می كند كه به جای انجام سفر موردنظرشان (به پراگ) با او به مجتمعی توریستی و منطقه ای در اسلواكی بروند كه چشمه های آب گرم آن مشهور است و مناظر زیبایی دارد و در دل طبیعت واقع است. آنها می پذیرند اما از همان لحظه ها تماشاگران بو می برند كه خطراتی در راه است و وحشت نزدیك می شود و مقصدی كه به سویش می شتابند اصلاً امن نیست.
اگر یك حسن اصلی برای الای روت و همكارانش قایل باشیم، این است كه با وجود در دست بودن اطلاعات فیلم نخست و قابل پیش بینی بودن برخی از وقایع، او دچار اضطراب و شتاب نمی شود و موضوع را شلوغ و مخدوش نمی كند تا این عیب را رفع كند و برعكس اجازه می دهد تا همه چیز به آرامی شكل گیرد و به سمت و سویی برود كه مورد نیاز است و او آن را هدف قرار داده است.
و عیب فیلم این است كه دیدن سرنوشت تلخ این زنان و نظاره مرگ محتوم شان با وجود تمام طعنه ای كه گفتیم در فیلم های سبك موسوم به Grind house موجود و ملموس است، نمی تواند بیننده ها را نیازارد و درست همین جا است كه آنها فلسفه و دلایل ساخت این فیلم ها را زیر سؤال می برند و می پرسند كه چرا این مسائل باید دستمایه سینماگران روز قرار گیرد و سرمایه و وقت كلانی صرف آنها شود و اصولاً چه حاصل؟
روت هر احتمالی را برای كشف هویت قاتلان برای بیننده ها مطرح می كند. مثلاً ممكن است دو توریست آمریكایی كه مثل آن زنان به این مجتمع آمده اند (با بازی ریچارد بورگی و راجربارت) بانی این قضایا بوده باشند و به آرامی این تز در فیلم بیشتر جا می افتد و سرانجام نیز به اثبات می رسد. اما نپرسید انگیزه شان چه بوده است، مثل این می ماند كه از تاران تینو و رودریگوئز بپرسید چرا فیلم مشترك اخیرشان را ساختند.
آنها ساختند چون هردو و بویژه تاران تینو شیفته این گونه آثار كه نوع وحشت جاری در آنها با تمسخری تلخ همراه است، بوده و می خواسته اند به این ژانر ادای احترام كنند و ارادت خود را به بانیان فیلم های قبلی این ژانر نشان بدهند.
مهم نیست كه دلایل و انگیزه های قتل چیست و با این كه روت در ترسیم ماجراها و ارائه فیلمش به حد تاران تینو و شریك مكزیكی اش موفق نیست، اما باید اذعان داشت كه بد هم كار نكرده و می دانسته است چه می كند و به همین سبب است كه «مسافرخانه۲» از نسخه اول بدتر نیست و اگر ایرادی متوجه آن باشد، این است كه خود این سبك تعریف مشخصی ندارد و چارچوب هایش قابل پذیرش و خدمتی به هنر سینما نیست. اگر اینها را نادیده بگیریم این فیلم نه چندان طولانی (۹۴ دقیقه ای) كمپانی لایونزو گیت، اثری منفی و مردود تلقی نخواهد شد.
وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید