چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


داستان‌های شخصی


داستان‌های شخصی
● درباره «۴ ماه۳، هفته و ۲ روز» برنده نخل طلای كن ۲۰۰۷
▪ ترجمه: شیلا ساسانی نیا
▪ كارگردان و فیلمنامه نویس: كریستیان مونگیو
▪ تهیه كنندگان: كریستیان مونگیو، اولگ موتو
▪ بازیگران: آناماریا مارینكا، لاورا ویسیلیو، ولاد ایوانف، آلكس پوتوسن
▪ مدت زمان: ۱۱۳ دقیقه
▪ محصول كمپانی فیلمسازی موبرا فیلم
فیلم منتخب «۴ماه، ۳ هفته و ۲ روز» از فیلمساز اهل رومانی كریستیان مونگیو، داستانی تكان دهنده درباره آستانه صبر وبردباری دو زن جوان در یك جامعه توتالیتر است كه بزرگ ترین عقوبت آنان بی تفاوتی چنین جامعه ای به سرنوشت تلخ شان است.
فیلم كه در فضای غمبار خیابان های یك شهر آشفته و ساختمان های خراب و متروكه آن می گذرد بخشی از نگاه خود را معطوف سال های پایانی كمونیسم دررومانی می كند بی آن كه رشته اصلی داستان گم شود.
سرگذشت تلخ دو جوان سرخورده و ناامید از زندگی حكومت پوشالی و بی ترحم این كشور در آن سال ها را به تصویر می كشد و خود فیلم با فضای غمبار و بی موسیقی خود تلاشی برای بازآفرینی آن دهشت و خفقان حاكم است كه گاه سخاوتمندی و خوش قلبی برخی انسان ها می تواند همچون یك وحی الهی سرنوشت عده ای را دگرگون كند.
عنوان این فیلم توصیف گر مدت زمانی است كه یكی از شخصیت های این فیلم برای پایان دادن به زجر و درماندگی خود انتخاب می كند و سكون دوربین تلاشی از سوی كارگردان برای ایجاد تعادل میان بی تفاوتی این جامعه با بخشندگی و خوش قلبی برخی انسان هاست. این فیلم اگرچه به طور مستقیم به خودكامگی حكومت در سال های پایانی كمونیسم در رومانی اشاره نمی كند اما لوكیشن ها و حتی مكالمه شخصیت ها با یكدیگر كنایه از سرنوشت تلخی دارد كه بر مردم رومانی در سال های پایانی دهه ۸۰ سایه افكنده بود.
خبر پیروزی یك فیلم رومانیایی در جشنواره كن امسال و رسیدن نخل طلا به كارگردانی جوان از كشوری كه در مرحله گذر از بلوغ فیلمسازی و گشودن افق هایی جدید در این حیطه است مهم ترین رویداد ماه مه در تقویم سینمای جهان بود. وقتی درواپسین روز جشنواره هیأت داوران «۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز»، یك فیلم رومانیایی بدون هیچ گونه ستاره و با بودجه ساخت كمتر از نیم میلیون پوند را به عنوان برنده نخل طلای شصتمین دوره جشنواره كن اعلام كردند شاید هیچ كس به اندازه كارگردان این فیلم «كریستیان مونگیو» این پیروزی را این چنین قابل پیش بینی و دست یافتنی نمی دانست.
او ده روز پیش از اعطای جوایز به خبرنگاری گفته بود كه به هیچ وجه تصمیم ندارد اتاق رایگان هتلی را كه این جشنواره در اختیار او قرار داده بود به این زودی ها تحویل دهد و تا پایان مراسم اعطای جوایز در كن خواهد ماند تا همه و البته به جز خود را غافلگیر كند. در همان روزهای آغازین جشنواره این فیلم برای خبرنگاران به نمایش مطبوعاتی گذاشته شد و از همان زمان بود كه زمزمه های پراكنده ای درباره این فیلم و این كه می تواند كشف سینمایی سال باشد از گوشه و كنار به گوش می رسید كه موجب شد این كارگردان آن را به فال نیك بگیرد.
مونگیو با این زمزمه ها نا آشنا نیست. او تدوین اولیه ای از این فیلم را در ماه فوریه و درست سه روز پس از پایان فیلمبرداری آن در جشنواره فیلم روتردام به نمایش گذاشت و همانجا بود كه با تحسین شدن فیلمش از سوی همگان زمینه درخشش آن فراهم آمد و ظرف چند روز چندین پیشنهاد از دلالان مختلف سینمایی به او شد. با توجه به تلخی غمبار موضوع فیلم موجب دلگرمی است كه این فیلمساز ۳۹ ساله در حالی كه با جدیت به هنرش اهمیت می دهد، دوره حكومت نیكولا چائوشسكو را با نگاهی طنز گونه می نگرد. او توضیح می دهد: «این جوك ها ولطیفه ها بودند كه به ما روحیه می دادند. همیشه در صف ها می ایستید و منتظرید، اتفاق هایی رخ بدهند و در همین هنگام مردم شروع می كنند به تعریف جوك و لطیفه. همه برای خودشان جوك و لطیفه داشتند چون این یك شیوه مؤثر برای بقا بود.»
با این حال پرونده تاریخی سقط های غیر قانونی در رومانی به هیچ وجه یك لطیفه نبود. در سال ۱۹۶۶ سقط جنین در این كشور ممنوع شد و حاصل اتخاذ چنین سیاست آگاهانه ای از سوی دولت افزایش نرخ زادو ولد بود. كلاس های درسی پرازدحام شدند و حتی لازم شد كلاس های بیشتری ساخته شوند. مونگیو به یاد می آورد: «هفت دانش آموز مسیحی در كلاس ما بودند. كمبود اسم داشتیم.»
البته در همین سال ها بود كه سقط های غیر قانونی نیز روبه افزایش نهاد كه منجر به مرگ و میر پانصدهزار زن - بنابر آمار رسمی منتشر شده- در دو دهه پایانی حكومت كمونیسم در این كشور شد. مونگیو می گوید: «در چنین چارچوبی سقط دیگر بیش از آن كه یك تابو اخلاقی باشد یك جور عصیان و مقاومت در برابر رژیم بود.» داستان فیلم مونگیو در سال ۱۹۸۷ و در یكی از روزهای سرد زمستانی به وقوع می پیوندد.
به گفته مونگیو داستان این فیلم و كل فیلمنامه برخاسته از یك تجربه شخصی و در عین حال مشتركی است كه معمولاً مردم با یكدیگر در میان نمی گذارند. او توضیح می دهد: «برای آنهایی كه به داستانم گوش داده بودند اتفاق جالب و غیر مترقبه ای افتاد. همه به محض دیدن این فیلم خود داستان مشابهی داشتند كه برای ما تعریف كنند.
یكدفعه دیدیم كه همه درباره این موضوع حرف برای گفتن داریم. واقعاً از این كه داستان های این چنینی تا چه حد فراگیر و در عین حال پنهان هستند تعجب كردم. در گفت وگو با دیگران داستان های دردناك تری را از زبان آنها شنیدم اما از آنها در فیلم ام استفاده نكردم. داستانی را كه خودم در ذهن داشتم بازگو كردم، اما شنیدن داستان های دیگران به من كمك كرد بفهمم این پدیده چقدر جهانشمول بود.»
با توجه به این كه بیشتر تولیدات سینمایی رومانی در سال های اخیر شرح حال در هم تنیده تاریخ اجتماعی و تجربیات فردی مردم این كشور هستند، مونگیو داستان خود را در یكی از مقاطع حساس تاریخی این كشور یعنی درست پیش از فروپاشی كمونیسم از پیش می برد. با این حال او ترجیح داد در این فیلم بر شخصیت ها و خود داستان متمركز شود تا وقایع اجتماعی آن دوران.
مونگیو می گوید: «هیچ وقت در صدد نبودم فیلمی بسازم كه در وهله اول بخواهد اوضاع و احوال تاریخی رومانی را در آن دوره به تصویر بكشد.
همچنین نمی خواستم از تمام كلیشه های مربوط به كمونیسم در رومانی استفاده كنم از همین رو در این فیلم به طور مستقیم به چائوشسكو یا كمونیست ها یا فعالان حزبی اشاره ای نمی كنم.در بازگشت به آن دوران مونگیو توضیح می دهد كه هیچ كس نمی دانست در دومین كشور شدیداً سركوبگر اروپا (پس از آلبانی) حبس شده اند و حتی خبر نداشتند كه شاهد آخرین روزهای عصر كمونیست هستند. او می گوید: «ما هیچوقت آگاه نبودیم كه به دنیایی عجیب تعلق داشتیم.
ما داشتیم مثل آدم های عادی در مجموعه ای از شرایط خاص زندگی می كردیم و من هم می خواستم اتفاق ها را همین گونه در فیلم به تصویر بكشم. دهه هشتاد برای رومانی به تاریخ پیوسته است. از آن زمان شهر ها خیلی عوض شده اند. در پایتخت این كشور تعداد اتومبیل ها خیلی بیشتر شده، بیلبوردهای تبلیغاتی در سطح شهر پراكنده است و دیگر فضا آن فضای تیره و غمبار دوره كمونیستی نیست.»
مونگیو در یك مدرسه سینمایی در بخارست آموزش دیده است اما به گفته خودش بیشترین تجربه فیلمسازی را از كاربه عنوان دستیار كارگردان برای فیلم های آمریكایی و اروپایی بسیاری كه در دهه ۱۹۹۰ به امید جذب بازیگران با دستمزد كم و برخورداری از لوكیشن های باشكوه در رومانی ساخته شدند به دست آورده است.او می گوید: «بر روی فیلم های ترسناك بسیاری كاركردم اما پشیمان نیستم. چون آنها هم یك جور كار بودند و شما چیزهای زیادی از آنها یاد می گیرید، خیلی بیشتر از آنچه در یك مدرسه سینمایی می آموزید.»
مونگیو فیلمنامه «۴ ماه، ۳ هفته و ۲ روز» را تابستان سال گذشته نوشت و در ماه سپتامبر بود كه به فكر ساختن آن افتاد. البته فیلمنامه اولیه خیلی طولانی تر از نسخه نهایی بود. چیزی در حدود ۱۶۰ صفحه كه در آن به بسیاری از جزئیات اشاره شده بود. اما در نهایت به هنگام تدوین حذف شد. او توضیح می دهد: «تصمیم گرفتم از برخی سكانس های واقعاً خوب برای حفظ انسجام روایی داستان چشم پوشی كنم. حتی موقع فیلمبرداری هم در فیلمنامه دست می بردم و خیلی از دیالوگ ها را از نو می نوشتم. همیشه وقتی لوكیشن را می دیدم و دیالوگ ها را با بازیگران می خواندم تصمیم به تغییر خیلی از صحنه ها می گرفتم.»
انتخاب بازیگران مناسب برای این فیلم یكی دیگر از دشواری های كاربود. یكی از بازیگران این فیلم كه نقش «گابیتا» را بازی می كند تازه كار است و نقش اوتیلیا را هنرپیشه ای به نام آناماریا مارینكا ایفا می كند كه هم اكنون مقیم لندن است و پیش تر در یك سریال تلویزیونی ظاهر شده بود. هزینه دعوت از مارینكا برای آمدن به رومانی و انجام تست بازیگری سنگین بود و مونگیو در ابتدا از این كه این هنرپیشه دقیقاً آن تصویری نبوده كه از اوتیلیا داشته سر خورده شد. با این حال او به لحاظ آوایی ایده آل بود و این برای مونگیو اهمیت بسیاری داشت: «یك رئالیسم آوایی» او می گوید: «صدا برداران مرا دوست ندارند چون فكر می كنم مردم احساسات خود را راحت تر انتقال می دهند چنانچه» - و با گفتن این حرف صدایش را پائین می آورد و نجوا گونه ادامه می دهد: «این طور حرف بزنند و نه بلند و با جیغ و داد.
از یكی از تعریف هایی كه از فیلم شده بود واقعاً لذت بردم و آن این بود كه كسی گفت اگر به صدای شخصیت ها از اتاق دیگری گوش دهید به نظر می آید یك عده آدم در حال حرف زدن در یك فیلم ویدیویی خانوادگی هستند.» مونگیو در مورد انتخاب هنرپیشگان دیگر این فیلم می گوید: «به هنگام نوشتن فیلمنامه تنها یك بازیگر را در ذهن داشتم: ولادایوانف، بازیگر، كه نقش آقای ببه را ایفا می كند. من با او یك سال پیش در یك كلیپ تبلیغاتی كار كرده بودم و همان موقع تحت تأثیر توانایی او قرار گرفتم.
هنگام گزینش نهایی هنرپیشگان بار دیگر صلاحیت او را برای بازی در نقش آقای ببه بررسی كردم و بیش از پیش متقاعد شدم كه او بهترین گزینه ممكن است. او به هنگام فیلمبرداری قادر بود به اندازه ۱۰صفحه دیالوگ را بدون حتی از قلم انداختن یك كلمه و با رعایت لحن كلام ، مكث ها و فراز و فرود آوایی همانگونه كه توافق كرده بودیم ارائه كند.»مونگیو پس از موفقیت كن به بخارست بازگشته است و مصمم است با تكیه بر اصول فیلمسازی خودش فیلم بسازد.
او می گوید: « من قبلاً تجربه كار در یك فیلم خارجی و برای دیگران را داشتم. آنها آدم های خوب و نازنینی بودند اما به این نتیجه رسیدم كه نمی توانم اجازه دهم دیگران كنترل فیلمم را در دست داشته باشند و یا بخواهند در آن دخیل شوند. من دوست ندارم روی پروژه ای كار كنم كه اختیار تام آن را نداشته باشم.» و برای مونگیو كه با دستی پر به كشورش بازگشته است و نخل طلایی را در كارنامه حرفه ای خود دارد تحقق چنین خواسته ای به هیچ وجه دور از دسترس نیست.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید