پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


من فیل نیستم...


من فیل نیستم...
هر گاه قرار است که در مورد یک اثر از دیوید لینچ صحبت کنم بی اختیار یک حس غریب در سرتاسر وجود خود حس میکنم حسی که با دیدن هریک از اثار دیوید لینچ در درون خود پیدا میکنیم !لینچ تنها هدفش انسان است او به لایه های زیرین و درونی شخصیت انسان میپردازد و گاه از این لایه ها یک هیولا نمایش میدهد هیولایی که در درون هر انسانی میتواند باشد ! اما در فیلم مرد فیلم نما بر خلاف آثار دیگر دیوید لینچ این بار ما با یک هیولایی مواجه هستیم که در لایه های زیرین شخصیتی این هیولا یک انسان واقعی وجود دارد یک ایمان راسخ و شاید یک قدیس! کلمه قدیس را به این خاطر به کار میبرم که شخصیت داستان به خاطر اینکه همواره در رنج و عذاب است اما هیچگاه ایمان خود را از دست نمیدهد .
شاید مرد فیل نما را بتوانیم نا متعارف ترین فیلم دیوید لینچ نام ببریم بر خلاف دیگر آثار سینمای لینچ فیلم مرد فیلم نما از یک داستان خطی برخوردار است و آن توهمات و ابهامات دیگر آثار این کارگردان را کمتر در این فیلم مشاهده میکنیم .اما نقطه مشترک این فیلم با دیگر آثار لینچ همان شخصیت پردازی استادانه کاراکترهای فیلم است .و نکته مهم دیگر این فیلم فیلمبرداری سیاه و سفید درخشان فردی فرانسیس كه از او به عنوان استاد سبك گوتیك در فیلمبرداری یاد می‌كنند ما را با فضایی شبه مستند از لندن قرن نوزدهم مواجه می‌كند.
اما شاید از نظر من علت سیاه و سفید بودن فیلم مرد فیلم نما شاید نکته دیگری هم باشد و این برگردد به همان کاراکترهایی که در فیلم وجود دارند شخصیت های خوب و بد! زیرا شخصیت هایی که در فیلم وجود دارند از لحاظ شخصیتی یا سیاه هستند یا سفید! مرد فیل نما داستان مواجهه فرد با جامعه است جامعه ای که به خاطر شکل ظاهری یک فرد ان را طرد میکند و به او به چشم حیوان نگاه میکند!
اما مرد فیل نما این نگاه را ندارد ما با مشاهده شکل ظاهری شخصیت جان مریک که یک کلاه بر سر خود گذاشته و شنل برتن دارد متوجه این موضوع میشویم که جان مریک خود را از دست جامعه و مردم پنهان میکند اما این پنهان کاری به خاطر ظاهر نا هنجار جان مریک نیست بلکه از نظر دید کارگردان فیلم مردمانی که جان مریک کنار انها زندگی میکند مردمانی هیولا صفت و کریه المنظر هستند البته تنها تفاوتی که در میان است این است که این چهره های کریه در پشت نقاب های زیبا پنهان است! جان مریک با ایمانی که دارد از وضعیت خود گله ای ندارد !
تنها دلیلی که باعث میشود او از جامعه طرد شود فقط انسانهایی هستند که موجبات ترس جان مریک را فراهم میکنند انسانهایی که در واقع انسان نیستند و در لایه هایی درونی شخصیت خود یک هیولا هستند !شخصیت هایی که دیوید لینچ در فیلمهای بعدی خود به خوبی به انها پرداخته است!
البته هستند انسانهایی که خوب هم باشند مثل پزشکی که جان مریک را از یک طویله نجات میدهد اما ما بعدا در ادامه میبینیم که این پزشک هم جان مریک را وسیله ای برای به شهرت رسیدن خود قرار می دهد در واقع در فیلم مرد فیلم نما فرشته نجاتی برای ازادی جان مریک وجود ندارد .
نگاه لینچ به جامعه همواره نگاهی عمیق و خردمندانه بوده تصویری که او از یک جامعه نمایش میدهد تصویری است زشت و تاریک بر خلاف انچه که من در هالیوود مشاهده کردم در این فیلم دیوید لینچ قشر پولدار و سرمایه دار جامعه را قشری روشن فکر و منطقی نمایش میدهد اما طبقه فردوست و کارگر جامعه انگلیس را مردمانی عقب مانده سطحی و احمق نمایش میدهد مردمانی که انقدر سنگدل هستند که برای تماشای رنج یک انسان پول میدهند!
البته شاید این رویکرد لینچ در این فیلم هم خود طعنه ای باشد به همان طبقه ثروتمند !چون شاید اگر اکثریت مردم از امکانات آن قشر ثروتمند جامعه برخوردار بودند شاید چنین اعمالی از آنها سر نمیزد! مردمانی که به ظاهر به غیر از مسخره کردن یک انسان سرگرمی دیگری ندارند! و در این بین جان مریک و یا همان مرد فیلم نما خود را قربانی این مردم میکند او تمام رنج حقارت را میپذیرد تا انسان نما های جامعه ای را که در ان زندگی میکند بخنداند و شاد کند! اما تنها دغده ای که جان مریک با ان مواجهه است این است او میگوید :من یک حیوان نیستم شاید جالب ترین صحنه این فیلم برای من صحنه تقابل جان مریک با همسر زیبای دکتر است که جان مریک بلافاصله بعد از دیدن همسر پزشک عکس مادر خود را که زنی زیبا رو است را به دکتر و همسرش نشان میدهد .
دیوید لینچ در این صحنه زیبایی را نشان میدهد اما این زیبایی مختص به چهره همسر پزشک و یا چهره زیبا مادر مرد فیل نما نیست بلکه کارگردان آن زیبایی و آن حس فوق العاده لطیف یک انسان را در ظاهری فوق العاده ناهنجار به تصویر میکشد مردی که فوق العاده هنرمند است و دائما با خدا مشغول صحبت کردن است .
دیوید لینچ بر خلاف فیلمهای دیگرش این بار از پس شخصیت و لایه های درونی کاراکترهای فیلمهایش یک هیولا بیرون نمیکشد! بلکه یک انسان را به معنای واقعی انسان بیرون میکشد انسانی که نا خواسته دچار معلولیت ها و ناهنجاری های جسمی شده انسانی که از همان کودکی مادر خود را از دست داده است اما علیرغم تمام مشکلات روح انسانی و لطیف خود را حفظ کرده است این فیلم نیز به مانند دیگر فیلمهای فیلم از ابهامات و راز و رمز های بسیاری مثل همان نوع پوشش لباس مرد فیلم نما که یک کلاه عجیب بر سر گذاشته فیلمبرداری سیاه و سفید و لوکیشن های خاص که اکثرا در شب فیلمبرداری شده است بهره میبرد .
دیوید لینچ مثل فیلمهای دیگرش در همان ابتدای فیلم آن کد های لازم را به تماشاگر میدهد مثلا سکانس حمله یک فیل به یک زن حامله که در این سکانس قبل از هرگونه نشان دادن تصویری از مرد فیل نما دیوید لینچ علت حادثه را برای تماشاگر بازگو می کند .از نکات دیگر این فیلم میتوان به بازی عالی جان هارت در نقش مرد فیل نما و آنتونی هاپکینز در نقش پزشک اشاره کرد .فیلم مرد فیل نما را میتوان سر آغاز تولد یک کارگردان بزرگ نیز به شمار برد این فیل(مرد فیل نما) گذرگاه لینچ برای ورود به سینمای اصلی بود .
او كه با نخستین فیلمش كله پاك كن ها علاقه و دلبستگی اش به فیلم های رده ب را نشان داده بود با مرد فیل نما پا به عرصه جریان فیلم های اصلی گذاشت اگر چه در همین حوزه هم استقلال و علایق شخصی اش را حفظ كرد . مرد فیل نما در سال ۱۹۸۲ برای ۸ رشته نامزد جایزه اسكار بود كه البته در هیچ یك از رشته ها توفیقی به دست نیاورد .خود دیوید لینچ راجع به این فیلم میگوید: مرد فیل نما خیلی شبیه به فیلم های استودیویی بود ماجرای فیلم در لندن دوره ویكتورا می‌گذشت كه من اطلاعات چندانی در مورد آن نداشتم . ضمن اینكه مرد فیل نما دومین تجربه فیلم سازی من بود. یك كارگردان باید دقیقا بداند كه فیلمش درباره چه چیزی است اما همیشه یك چیز جالب رخ می‌دهد . ایده ها همیشه نخستین چیزی هستند كه ما به آنها نیاز داریم . ایده ها همیشه سراغ ما می‌آیند .
ما هیچ وقت واقعا یك ایده را خلق نمی‌كنیم ، بلكه آن را به چنگ می‌آوریم و صیدش می‌كنیم مثل یك ماهی. یك آشپز ماهر هیچ وقت مزه ماهی را از بین نمی‌برد بلكه آن را می‌پزد . پس ایده برای شما مثل یك بذر است . ایده چیزی بیشتر از آن توقعی است كه شما دارید . اگر به شكل درستی به آن نگاه كنید وقتی كه كار ساخته می‌شود و سالها هم از آن می‌گذرد شما حتی می‌توانید چیزهای تازه تری از آن بیرون بكشید . من بعد از كله پاك كن قصد داشتم فیلمی به نام رانینگ راكت بسازم كه خوب نشد .
یعنی هیچ كس كمك نكرد كه من این فیلم را بسازم . یك روز كه نشسته بودم و به این فكر می‌كردم كه پروژه بعدی ام چه باشد با دوستم استیلوارت كولم فیلد تماس گرفتم و گفتم استیلوارت چیزی در دست و بالت داری كه من بتوانم كارگردانی اش كنم ؟ آن گفت آره یك چیزی است به نام مرد فیل نما .
با شنیدن این خبر یك چیزی در ذهنم تركید مثل یك انفجار بود گفتم این همان است كه من دنبالش هستم كریستوفر ایورد و اریك برگمن فیلم نامه را نوشته بودند و البته هیچ فیلم سازی هم پیدا نشده بود كه حاضر به ساختن آن بشود . خوب این فیلم نامه را كریستوفر به آن بن كرافت داده بود آن من كرافت آن را خواند و به شوهرش مل بروكس داد مل بروكس هم آن را خواند و تصمیم گرفت در كمپانی‌اش آن را تهیه كند آن گفته بود كه خوب من فیلم نامه نویس ها را می‌شناسم استیلوارت كولم فیلد را هم می‌شناسم ولی این دیوید لینچ دیگر كیست ؟ استیلوارت هم گفته بود كه قبلا یك فیلم ساخته به نام كله پاك كن بهتر آن را ببینی وقتی این خبر را شنیدم گفتم استیلوارت خیلی از لطفت متشكرم ولی مطمئنم اینجا ته خط است چون اگر مل آن فیلم را ببیند حتما از من صرف نظر می‌كند .
خوب مل یك شب به دیدن كله پاك كن رفت و من جرات نكردم وارد سالن بشوم بیرون ایستادم و هر لحظه منتظر بودم كه آن وسط فیلم بلند شود و بیاید بیرون هر لحظه منتظر خبر بدی بودم . وقتی فیلم تمام شد درهای سالن به تندی باز شدند هر دو لنگه در به تندی باز شدند مل به طرف من آمد و من را در آغوش كشید و گفت من عاشقت شدم تو واقعا دیوانه‌ای حالا در تیم من هستی.
دیوید لینچ فیلم ساز بسیار نا متعارفی است. توصیفی كه از فرط تكرار شاید متعارف ترین مشخصه در باب دیوید لینچ باشد.
منبع : عصر يخبندان


همچنین مشاهده کنید