شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

هشدار درباره خطر تکفیرگرایی


هشدار درباره خطر تکفیرگرایی
تخریب دوباره حرم دو امام شیعه در سامره، خطر بلایی را كه با نام تكفیرگرایی و یا سلفی‌گری در سراسر دنیای اسلام رو به رشد گذاشته است، به همه جوامع اسلامی گوشزد می‌كند. درباره عوامل تخریب حرم امامان دهم و یازدهم شیعیان و هدف آنها از این اقدام جنایتكارانه و غیر انسانی، پیش از این در كشور ما تا اندازه‌ای بحث شده است، بنابراین، اینك بهتر است كه درباره ریشه‌های فكری جریان تكفیرگرایی و هشدار نسبت به احتمال ظهور جریان‌هایی مشابه آن در كشورمان بحث شود.
اصولا هر جنبش فكری و سیاسی صرف‌نظر از نیات خیرخواهانه بنیانگذاران آن، اغلب در گذر زمان مورد تفسیر و تعبیرهایی قرار می‌گیرد كه با اهداف نخستین خود در تعارض می‌افتد و دستمایه نیروهای افراطی قرار می‌گیرد. در تاریخ اسلام، ابتدا خوارج نهروان بودند كه با تفسیر خاص خود از اسلام در مقابل امیرالمومنین علی(ع) قد علم كردند و او را به دلیل پذیرش حكمیت، به خروج از دین متهم ساختند و تكفیر كردند.
امام علی البته از اینكه با قومی كوته فكر مواجه شده بود، می‌نالید، اما ناله او آنگاه بلندتر شد كه خوارج مسلمانان عادی را نیز تكفیر كردند. از این رو، امام خطاب به خوارج می‌فرماید؛ گیرم كه من به دلیل پذیرش حكمیت كافر شده باشم، پس چرا شما جامعه مسلمین را تكفیر می‌كنید؟
خوارج بر خلاف سنت پیامبر كسی كه صرفا شهادتین را بر زبان جاری می‌كرد، مسلمان نمی‌دانستند و مسلمانی را به ایمان قلبی نسبت می‌دادند. اما چه كسی جز خداوند از آنچه در قلوب آدمیان می‌گذرد، با خبر است؟
خوارج ولی در همین نقطه متوقف نشدند. آنها عمل دقیق به تمام تعالیم و ظواهر دینی را شرط مسلمانی اعلام كردند و سپس چون دیدند كه پیروان علی نیز به تمام تعالیم دینی عمل می‌كنند، اعتقاد به تفسیر كوته‌بینانه خود از امر سیاست و حكومت را شرط مسلمانی دانستند و به همین دلیل، به جز اعضای فرقه خود، همه مسلمانان را تكفیر و ریختن خونشان را مباح اعلام كردند.
آنها از قضا، برای ریختن خون مسلمانانی كه فقط برداشت دینی آنها از سیاست و حكومت را قبول نداشتند، چنان حریص بودند كه مدتی زندگی را بر اهل كوفه و اطراف آن به جهنم تبدیل كردند و حتی از دردیدن شكم زن مسلمان حامله‌ای شرم نكردند. تاریخ اسلام البته سرشار از تكرار تجربه خوارج نخستین است.
بسیار نحله‌های فكری و سیاسی در تاریخ اسلام ظهور كردند كه خود را متر و میزان مسلمانی شمردند و ریختن خون پیروان سایر نحله‌های اسلامی را مجاز شمردند. متاسفانه جنبش نوزایی اسلامی در قرون اخیر نیز از آفت گرایش به تكفیر مصون نبوده است. به نظر می‌رسد جنبش نوزایی اسلامی با اقدام حسن البناء برای پایه‌گذاری گروه اخوان‌المسلمین در اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی در مصرصورت نهادینه به خود گرفت و پس از آن به سرعت گسترش یافت.
از این‌رو، اخوان‌المسلمین را می‌توان مادر بسیاری از جنبش‌های اسلامی معاصر در سراسر دنیای اسلام دانست. اخوان‌المسلمین در مجموع جنبشی متعادل و میانه‌رو بود اما با گذشت زمان، شاخه‌های افراطی از بطن آن سر در آورد. گروه الجهاد كه دكتر ایمن الظواهری ریاست آن را به عهده دارد، یكی از گروه‌های انشعابی از اخوان‌المسلمین است.
الجهاد اینك بخشی از سازمان القاعده است و عملكرد القاعده به خودی خود گواه آن است كه الجهاد مصر امروزه در چه مسیری در حركت است. گروه جماعت‌المسلمین معروف به گروه التكفیر و الهجره اما نمونه درس‌آموزتری از الجهاد است. این گروه توسط برخی از اعضای اخوان‌المسلمین در سال ۱۹۶۵ در زندان‌های مصر پایه گذاشته شد و از قضا متاثر از تعالیم سید قطب بود.
التكفیر و الهجره بر این بارو است كه چون جوامع مسلمان به حكومت غیرشرعی دولت‌های خود تن در داده‌اند، بنابراین از زمره مسلمانی خارج شده و كافر محسوب می‌شوند. آنها حتی زندگی در میان مسلمانان را – كه آنان را كافر می‌دانند- جایز نمی‌دانند و هجرت از این جوامع را واجب می‌شمارند.
بدبختانه، تفكر تكفیری این گروه، در بسیاری از جنبش‌هایی كه به نام دین در دنیای اسلام فعالیت می‌كنند، رسوخ كرده و از آنان موجوداتی به غایت بی‌رحم و غیر انسانی ساخته است. برای نمونه در زمان اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی، گروهی با نام القرآن و السنه در افغانستان علیه ارتش سرخ می‌جنگید و پس از آنكه ارتش سرخ از افغانستان عقب نشست، این گروه علیه دولت دكتر نجیب‌الله وارد جنگ شد.
گروه القرآن و السنه معتقد بود مردمی كه در شهرها و روستاها تحت لوای حكومت نجیب‌الله زندگی می‌كنند، به دلیل تن دادن به حكومت غیرشرعی، از دین خارجند. به همین علت، اعضای این گروه وقتی به روستایی شبیخون می‌زدند، همه مردان مسلمان را از دم تیغ می‌گذراندند و زنان و دخترانشان را به بردگی می‌گرفتند تا به خیال خود قانون فتوحات را رعایت كرده باشند! این نوع تفكر، بعدها در رژیم طالبان نیز تا حدودی خود را نشان داد و سبب قتل و غارت بسیاری از افغان‌های مسلمان شد.
در الجزایر، گروه مسلح اسلامی با اندیشه تكفیری، بیش از یك دهه روستائیان بی گناه را صرفا به دلیل تن دادن به حكومت سكولار الجزایر با داس و تبر قتل عام كرد و از قضا با تكرار تجربه خوارج جنین زنان حامله را از شكم آنان بیرون كشید و كشت.
در عراق، جریان تكفیری كه با القاعده پیوند خورده است، به طور روزانه در كوچه و بازار و خیابان در میان مردم بی‌گناه بمب می‌گذارند و آنان را قتل عام می‌كنند و عجیب اینكه برای انجام چنین جنایت هولناكی از فدا كردن جان خود در عملیات انتحاری نیز دریغ نمی‌كنند.
این جریان، برای نیل به اهداف سیاسی خود، حتی از بی‌حرمتی نسبت به حرم امامان، مساجد و معابد فرقه‌های مختلف اسلامی نیز ابا ندارد كه نمونه‌ای از این بی‌حرمتی را می‌توان در دوبار بمب‌گذاری در حرمین عسكرین (ع) در سامراء مشاهده كرد. متاسفانه پای این گروه‌ها اكنون به لبنان و فلسطین نیز باز شده است.
گروه‌های فتح‌الاسلام و جندالشام در لبنان در حال بحران آفرینی‌اند و گروه‌هایی به نام ارتش اسلام و شمشیرهای حقیقت در نوار غزه نیز با آدم ربایی و تهدید زنان بدون نقاب در برنامه‌های تلویزیونی به «بریدن بیخ تا بیخ گلویشان» عملا در جهت لوث كردن آرمان فلسطین حركت می‌كنند.
جریان تكفیر البته تا كنون در ایران همانندی نداشته است، اما از چندی پیش نغمه‌هایی از سوی برخی از جریان‌های سیاسی ساز شده است كه اگر تعدیل و كنترل نشود، خواه ناخواه به ظهور تكفیرگرایی در جامعه ایران منتهی می‌شود. در روزهای اخیر، برخی افراد كه از قضا دستی هم در حكومت دارند، اقدام به تقسیم جامعه به سه قشر مذهبی، نیمه‌مذهبی و غیرمذهبی می‌كنند و دقیقا بر مبنای تفكر تكفیری‌ها، مذهبی بودن را نه بر مبنای پایبندی افراد به احكام دینی بلكه به وفاداری آنها به تلقی خاصی از سیاست و حكومت نسبت می‌دهند.
قاعدتا برای انجام یك مطالعه جامعه شناسانه، می‌توان افراد یك جامعه را بر اساس نسبت آنها با مذهب تقسیم‌بندی كرد، اما اگر همین تقسیم بندی مبنای تمایز شهروندان از سوی حكومت قرار گیرد، بدون شك به تكفیرگرایی رسمی منجر می‌شود و دودمان جامعه ایرانی را به باد می‌دهد.
متاسفانه زمینه این نوع تفكرات، در دو دهه گذشته بر اساس منافع سیاسی برخی از جناح‌ها فراهم آمده است و با یكپارچه شدن قدرت گمان می‌رفت كه عمر این نوع گرایش‌ها هم در سطح رسمی كشور به پایان برسد.
اما افراط‌گرایی گویا به قول علما حد یقف ندارد و تا تخریب و نابودی همه چیز و همه كس پیش می‌تازد.
به یاد داشته باشیم كه رهبران گروه‌های تكفیری و پیروان آنان عموما دانش اندكی از دین دارند و برای فقیهان بلندپایه مذهب خود احترام و حرمتی قائل نیستند. آنان نه بر مبنای تعقل و خرد كه بر پایه عواطف مهارناپذیر هیستریك عمل می‌كنند و این عواطف را به مثابه نوعی عرفان و تقرب به خداوند معرفی می‌نمایند.
آنان در عین حال تمام ظرایف و لطایف دینی را به امر سیاست و قدرت تقلیل می‌دهند به گونه‌ای كه در دستگاه فكری آنان، هر كه با مرام سیاسی آنان همراه است، مسلمان تلقی می‌شود و در غیر این صورت، كافر است و ریختن خونش مباح.تهدید این نوع نحله فكری برای جامعه ایرانی، واضح‌تر از آن است كه نیازی به بحث مفصل داشته باشد، از همین‌رو، از همه بزرگانی كه دغدغه ایران را دارند انتظار می‌رود كه اجازه ندهند در عرصه رسمی كشور و از زبان حكومت، اندیشه‌های متمایل به گرایش تكفیری مطرح شود.
احمد زیدآبادی
منبع : روزنامه هم‌میهن


همچنین مشاهده کنید