جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


لطفا نترسید


لطفا نترسید
● نگاهی به فیلم «پارک وی» ساخته فریدون جیرانی
۱) برخی از ژانرها در سینما به دشواری «بومی » می شوند. اصل و اساس ژانر و ژانریابی را در وهله نخست باید در سینمای امریکا جست وجو کرد. ژانر وحشت هم یکی از این ژانرها است. شاید لازم باشد همین جا گفته شود که ژانر وحشت اصولاً ژانر دندان گیری در تاریخ سینما محسوب نمی شود.
فیلم های ژانر وحشت علی الاصول آثاری هستند که برای سرگرمی (،) دوساعتی مخاطب را می ترسانند و در واقع ترس را که عاملی طبیعی در مکانیسم روانی انسان ها است، بهانه کرده و فیلم هایی می سازند که یا مهوع هستند یا قرار است خبر از ارواح و اجنه در فیلم بدهند یا قاتلین دیوانه یی را روانه فیلم می کنند تا قهرمان را از پای درآورد.
به این ترتیب ژانر وحشت که همواره ترکیب خون و کشتار و قتل در آن «دوز» بالایی دارد، ژانری است (دور از جان منتقدان ایرانی یعنی آنهایی که «هارورباز» هستند،) که میل پنهان به خشونت در آدمی را قلقلک می دهد. این بیشتر شبیه شوخی است که فکر کنیم به جز یکی دو مورد از فیلم های برجسته تاریخ سینما که رنگ سینمای وحشت هم خورده اند، فیلم دیگری بتوان یافت که منتقدان سینمایی در جهان آن را اثر واجد ارزشی بدانند.
(کی گفته بچه روزمری فیلم خوبی است؟،) با این مقدمه نسبتاً طولانی حال باید دید وقتی آثار اصلی ژانر وحشت چندان آثار دندان گیری نیستند، نسخه جعلی- وطنی یک فیلم وحشت که تازه ترین دست پخت فیلمسازی است که استاد حرام کردن هرچه سوژه خوب در سینمای ایران است، چه وضعی دارد.
۲) قدر مسلم وقتی از ضعف های آشکار و پنهان فیلمسازی سخن گفته می شود، بحث شخصی نیست. هویت هر فردی که تصمیم می گیرد به سوی ساخت فیلم بیاید محفوظ اما آنچه که فرآورده کار یک فیلمساز است (یعنی همان فیلم که از او به نمایش در می آید) نبایستی متولی داشته باشد چرا که مولف پس از ارائه متن نمی تواند خودش را به آن «سنجاق» کند. اصولاً دفاع شخصی یک فیلمساز از فیلم اش همان قدر بی معنا است که حرف «مجید» در فیلم شرم ساخته کیومرث پوراحمد، آنجا که می گفت «آقا، ما از این نما، منظوری داشتیم ها».
۳) تماشاگران سینما به طور کلی و تماشاگران ایرانی را به طور جزئی، نمی توان فریب داد. گریم بد، بازی اغراق شده یا هرچیز قلابی اگر در فیلمی ببینند، قاه قاه زیر خنده خواهند زد چون تعارف با خودشان ندارند، چون انتظار دارند بابت پولی که پرداخته اند «فیلم» تماشا کنند. به ضرس قاطع باید اعلام کنیم که هیچ فیلمسازی حق ندارد هرچه را که احساس می کند فیلم است به اذهان تماشاگرش وارد کند. واکنش تماشاگران به صحنه هایی از پارک وی که قرار بوده وحشت آور باشند، شلیک خنده بوده است. شاید بالاخره این بتواند به فیلمساز این فیلم ثابت کند که حاشیه هیچگاه مهمتر از متن نیست.
۴) سنجاق کردن ایسم ها به فیلم ممنوع، اینکه این فیلم Slasher است عذری بدتر از گناه است. سینمای ایران نه امکان دارد زامبی ها را بر پرده سینما تصویر کند و نه ژانر وحشت را به تمامی می توان به فیلم ایرانی «برگرداند»، یک نمونه اش نهان مایه های جنسیتی است که یک هزارم آن را در سینمای ایران نه در عرصه شخصیت پردازی می توان تصویر کرد و نه اصولاً می شود آن را پی گرفت. وقتی بتوانیم این پیرایه ها را که کارگردان فیلم هم در ایام جشنواره بدش نمی آمد که برخی به فیلمش الصاق کنند، کنار بگذاریم تازه آن وقت است که می توان پارک وی را فارغ از پیرایه هایش ارزیابی کرد.
۵) داستان پارک وی به طور کلی باورپذیر نیست. کدام پدری پیدا می شود که حتی به درستی نتواند بفهمد که یک جوان وقتی برای خواستگاری آمده و جویای ازدواج با دختر اوست، اصلاً کی هست؟ پدر و مادرش چه می کنند. آیا از زیر بته عمل آمده است؟
حتی اگر مانند پدر دختر در پارک وی آدمی باشد بی هویت و الکی خوش. نکته مهمتر چگونه خود این دختر عدم تعادل روانی شوهر آینده اش را نمی تواند ببیند. آیا عشق کورش کرده؟ بعید می دانم. آیا جذابیت ظاهری این جوان آنچنان است که دختر (واقعاً اهمیتی ندارد اگر اسامی شخصیت های فیلم را فراموش کرده باشم) چشم بسته می پذیرد که با این مرد جوان هیچ نگوید؟، به سادگی هرچه تمام تر راه فراری وجود دارد که به آن می گویند «جهان داستانی» یا به قول تئوریسین ها دایجسیس.
مخلص کلام این است که واقعیت درون فیلم می تواند با واقعیت جهان بیرون فرسنگ ها تفاوت داشته باشد. این حرف (دست کم) در مورد پارک وی مصداق ندارد و بیشتر همان راه فرار است. دلیلش را باید در استراتژی فیلمنامه نویس برای «پریدن» از روی این صحنه ها دانست. فیلمنامه نویس پارک وی بیشتر مایل بوده که هرچه سریع تر به صحنه های دونفره زوج جوان در آن خانه کذایی برسد.
این عجله در پرداخت فیلمنامه و به تبع اولی عجله در پرداخت تصویری صحنه های آشنایی و ازدواج آنها نشان می دهد که منطق جهانی داستانی در اینجا محلی از اعراب ندارد چرا که فیلمنامه نویس و فیلمساز بیشتر عجله داشته اند به صحنه فروکردن چاقو در انگشتان، ضربه تبر به کتف پدر (که شنیده ام ظاهراً این صحنه از فرط کمیک بودنش در اکران عمومی حذف شده) و فوران خون به سبک یوجیمبو و سانجرو برسند و نه به منطق جهان داستانی فیلم.
۶) فریدون جیرانی با سابقه طولانی در فیلمنامه نویسی، زمانی که برای خودش فیلمنامه می نویسد و از کسی سفارش نمی گیرد به ضرب المثل کوزه گر و آن کوزه شکسته نزدیک می شود. بی آنکه قصد واکاوی و نگاه جزئی نگر داشته باشیم، نگاه کنید به فیلمنامه آب و آتش که به چه سادگی در نمای واپسین آن همه چیز رفع و رجوع می شود یا نگاه کنید به فیلمنامه شام آخر که بزرگ ترین مشکل اش نوع روایت آن و بازگشت به گذشته مفصلی است که مانع همدلی تماشاگر با فیلم می شود.
پارک وی نیز از چنین شتابزدگی و ذوق زدگی در فیلمنامه آسیب هایی جدی دیده است. یک موقعیت در فیلمنامه وجود دارد که محرک اصلی است. «جوانی با ظاهر موجه با دختری ازدواج می کند. جوان بیماری روانی دارد و به همسرش سوءظن پیدا می کند و باعث می شود همسرش را تا حد مرگ شکنجه کند.» فیلمنامه پارک وی همین موقعیت است و بس. فیلمنامه نویس نه در پی چیدن مقدمه و موخره برای این موقعیت است و نه توانسته شخصیت هایی را پیدا کند که بتوانند فیلمنامه را به سوی این موقعیت برانند.
بنابراین آن دو کارآگاه (دوبله سیامک اطلسی به جای یکی از آنها واقعاً نوبری است فراموش نشدنی) که اصلاً ایرانی نیستند، زائدند. با کمال تاسف (به خاطر بازی خوب خانم نعمتی این را می گویم) نامادری بود و نبودش در فیلم یک قیمت دارد. دقت کرده اید که در بخش اعظمی از فیلم و بی هیچ دلیل منطقی هیچ خبری از پدر و نامادری نیست. آن مردی که در بیمارستان اعلام می کند داماد جوان، روانی است، زائد است.
مادری که قرار است به سبک مادرهای فیلم های هیچکاک، عامل اصلی جنون پسرش باشد زائد است (دور از جان فیلم های هیچکاک البته،) پرداخت بسیار بد در گریم آن بازیگر که به شیوه یی ابتکاری ولی موثر بازی در این فیلم را معادل مرگ هنری خودش دانست، بماند. اجرای جلوه های ویژه بد فیلم (از رنگ خون های مصنوعی بگیرید و بیایید جلو) بماند. پایان سوپرروشنفکرانه فیلم (دوربین در حیاط می ماند و دختر وارد می شود و سپس صدای جیغ شنیده می شود) بماند. اما این را دیگر نمی شود پشت گوش انداخت که فروش ناامیدکننده پارک وی از نکته یی بسیار با اهمیت خبر می دهد. تماشاگر فیلم را باور نکرده است.
۷) یک زمانی منتقدی (خوب یا بد کاری که کرد بماند) به هر فیلمسازی پیشنهاد کرده بود که سری به کتاب فروشی های جلوی دانشگاه بزنند چون تا ساعت هفت و نیم باز هستند. آن موقع هنوز تکنولوژی دی وی دی به بازار نیامده بود. آن هم هر دی وی دی با زیرنویس فارسی، «فقط ۱۰۰۰ تومان،»
شاپور عظیمی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید