جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


زبان و جادو در «اراگون»


زبان و جادو در «اراگون»
فیلم‌هایی هستند که هیچ‌کس تحویل‌شان نمی‌گیرد. نه منتقدها ونه تماشاگران. این فیلم ‌ها در طول زمان خیلی زود فراموش می‌شوند. با این وجود نکته‌ای، حرفی، چهره‌ای، دیدگاهی، چیزی در آنها وجود داردکه برای عده معدودی قابل توجه و دفاع است و در این هیاهو فراموش می‌شوند. امیدواریم در این صفحه به این قبیل نکته‌ها و فیلم‌ها بیشتر بپردازیم که اولین آنها «ارگون» است.
● خلاصه داستان:
اراگون پسر جوانی است كه همراه دایی و پسردایی‌اش در مزرعه‌ای واقع در حومه دهكده كوچك كارواهان زندگی می‌كند. یك روز كه اراگون برای شكار به كوه‌های مرموز اسپاین (The Spien) در غرب سرزمین آلاگیشیا (Alagaesia) می‌رود، سنگ آبی مسطحی پیدا می‌كند كه چند روز بعد از درونش بچه اژدهایی بیرون می‌آید.
اراگون می‌فهمد كه سنگ در واقع تخم اژدها بوده و به همین خاطر نزد قصه‌سرای پیر دهكده یعنی بروم می‌رود تا از او كه همیشه داستان‌هایی راجع به اژدها و اژدهاسواران می‌گوید، سوالاتی بپرسد. بروم اراگون را نمی‌پذیرد و او سرخورده به خانه می‌رود و نهایتا پس از چند روز كه اژدهایش بزرگ می‌شود نام سافیرا را بر او می‌گذارد، غافل از اینكه نیروهای پادشاه گالباتوریكس برای كشتن او به راه افتاده‌اند.
در این هنگام است كه بروم متوجه می‌شود اراگون همان اژدهاسواری‌ است كه سال‌ها منتظر ظهورش بوده‌اند و باید هرچه سریع‌تر او و اژدهایش را سالم به واردن (Warden)، دژ دفاعی نیروهای مخالف حكومت استبدادی گالباتوریكس برساند. اما مسیر واردن پر از نیروهای دشمن است و از سوی دیگر دوزا- دست راست گالباتوریكس- با به اسارت گرفتن پرنسس آریا برگ برنده را در دست خود دارد.
● بازیگران:
ادوارد اسپیلرز (اراگون)،جرمی آیرنز (بروم) ،سینا لیگوری (آریا)،روبرت كارلایل (دوزا)،جان ملكویچ (گالباتوریكس)،جیمون هونسو (آجیماد)،ریچل (وایس) (صدای سافیرا)،كارگردان: استفان فانگمایر،بر اساس رمان اراگون، نوشته كریستفر پائولینی.
● درباره فیلم:
فیلم فانتزی- داستانی اراگون (محصول ۲۰۰۶) را استفان فانگمایر كه پیش از این نامش به عنوان مدیر جلوه‌های تصویری پروژه‌هایی چون «ارباب و فرمانده» (Asenies of unfortunate Events) مطرح شده بود، كارگردانی كرده است. فیلمنامه را هم پیتر بوخمان كه شهرتش را مدیون فیلمنامه ژوراسیك پارك ۳ است بر اساس رمان سه جلدی كریستفر پائولینی به همین نام نوشته است.
فیلمبرداری این پروژه اول آگوست ۲۰۰۵ در استودیوی (Maflin pot) مجارستان آغاز شد و مسوولیت جلوه‌های ویژه و انیمیشن‌ها هم به دو شركت (Weta Digital) و (Indastrinal Light and Magic) سپرده شد تا فیلم نهایتا سیزدهم دسامبر ۲۰۰۶ اكران شود. اما جرقه اصلی فیلم زمانی زده شد كه بوخمان كه خود از هواداران پروپاقرص فانتزی است، پس از خواندن رمان پائولینی به قول خودش «داغون» شد.
بوخمان اعتقاد دارد، این رمان با استادی تمام دست به آفرینش دنیایی خیالی و شخصیت‌های مختلف زده است. پس فیلمنامه‌نویس آلمانی‌الاصل تصمیم می‌گیرد فیلمنامه‌ای با همین عنوان تدوین كند و در پایان این فیلمنامه نظر فانگمایر را حسابی به خود جلب می‌كند. با تمام این اوصاف، فیلم تبدیل به شكستی محض حداقل از دید منتقدین شد.
۱۶ درصد مقبولیت از سوی (Rotten Tomatoes) و همین‌طور قرار گرفتن میان ۱۰ فیلم ضعیف سال ۲۰۰۶ خود گواهی بر این امر است. به عقیده منتقدین، فیلم بسیار خسته‌كننده- به خصوص در فصل پایانی- است و دیالوگ‌های آن هم بعضا ساده‌لوحانه به نظر می‌رسد. اما با این وجود اراگون در (Saturn Awards) ۲۰۰۷ نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم فانتزی و بهترین بازیگر جوان نقش اول شد.
بزرگترین آموزگارم، در دوران كودكی، شرلوك هولمز بود. كسی كه شخصیتش روزبه‌روز بیشتر روی ضمیرم تاثیر می‌گذاشت و هرچه بیشتر لابه‌لای خطوط داستان‌هایش كاوش می‌كردم، بیشتر برایم ارزشمند می‌شد و جملاتش در مجموع بسان راهنمای زندگی كودكی در ذهن‌ام نقش می‌بست؛ همان دورانی كه تفاوت‌ها را دیگر حس می‌كردم. پس هیچ‌گاه فراموش نكردم و نمی‌كنم كه یك بار در جtواب دكتر واتسن كه از او پرسید در مورد این پرونده چه فكر می‌كنی، پاسخ داد:«هیچ. من هیچ‌گاه با پیش‌داوری سراغ هیچ مساله‌ای نمی‌روم و همیشه ذهنم را خالی خالی نگاه می‌دارم تا ببینم حقایق پرونده به كدامین سو می‌كشاندم.»
بحث بر سر همین نكته است و بحث بر سر منتقدانی كه با پیش‌داوری نسبت به یك ژانر خاص، ندیده فیلمی را رد می‌كنند و با اتكا به معیارهای به اصطلاح روشنفكری‌شان كه روی مدیوم سینما چنبره زده است، پیشاپیش دست به تحریم فیلمی خاص می‌زنند یا حداقل اگر اینقدر رادیكال نباشند، آن فیلم را «فیلم عصر جمعه‌ای» خوب قلمداد می‌كنند.
یكی از همین فیلم‌ها كه به هیچ‌وجه نتوانست خودش را در دل منتقدان، چه ایرانی چه غیرایرانی جای كند، اراگون (Eragon) بود. فیلمی كه به عقیده بسیاری كه البته درست هم به‌ نظر می‌رسد، دنباله‌روی همان عناصر حالا دیگر آشنای شاهكار بزرگ پیتر جكسون و تالكین بود (اینكه این دو اسم در كنار هم قرار می‌گیرد بیانگر علاقه یكسان نویسنده به كتاب و فیلم هر دو است).
عناصری كه آشكارا و به سهولت در لایه سطحی فیلم قابل تشخیص بود. برای مثال بستگی سرنوشت آزادی نسل بشر به قهرمانی كوچك و دور از انتظار (Unlikleiy hero). هر چند فیلم به لحاظ تكنیكی و گسترش روایت و از همه مهمتر پایان‌بندی با مشكلات ساختاری بسیاری مواجه بود اما این تمامش نبود؛ چراكه لابه‌لای دیالوگ‌های اراگون گاه به نكاتی برمی‌خوریم كه بیانگر دیدگاه نویسنده داستان و همچنین فیلمنامه‌نویس در باب زبان و جادو بود و همین تلنگرهای گاه و بی‌گاه بهانه نوشتن این یادداشت شد تا شاید بدین‌وسیله به‌رغم همه ضعف‌های آشكار فیلم بهانه‌ای هم برای دیدن اراگون پیدا كنیم.
نخستین جرقه این دیدگاه خود پایه و اساس و محوریت فیلم بود (اینكه مدام تاكید می‌كنم فیلم، به این دلیل است كه متاسفانه رمان را نخوانده‌ام و قضاوتم صرفا محدود به بازآفرینی تصویری اثر است.) بنیان اراگون براساس اژدهاسوارانی پی ریخته شده است كه در تاریخی نامعلوم (همچون ارباب حلقه‌ها) و در سرزمینی نامعلوم‌تر به نام آلاگیشیا (Alageisia) حافظ امنیت و نگاه‌دارنده صلح هستند؛ یعنی رابطه‌ای نزدیك و دوستانه میان انسان و اژدها برپاست.
چیزی كه كمتر در نمونه‌های مشابه افسانه‌ای ـ اسطوره‌ای به آن برمی‌خوریم. تصویر اژدهایی كه اراگون برای مخاطبش می‌سازد چون دیگر مخلوقات طبیعت است كه در دیدگاه نیایش جادویی در كنار انسان قرار می‌گیرد. نیایش جادویی همان داستان پریانی (Fairy tales) است كه والتر بنیامین آن را اولین آموزگار بشر می‌داند و می‌گوید، حالا تنها در قصه به حیات خود ادامه می‌دهد تا بلكه شاید یك روز دوباره ما را از چنگ بختكی كه اسطوره بر سینه‌هایمان نشانده است، برهاند.
اما در ادامه داستان اراگون، اژدهاسواران تسلیم حس قدرت‌خواهی و جاه‌طلبی‌شان می‌شوند و میان‌شان جنگ برای كسب اقتدار درمی‌گیرد. در این میان، نهایتا گالباتوریكس (Galbatoriex) همه رقبا را برمی‌چیند و حكومتی استبدادی و با همان عناصر آشنای كاخ تاریك و مرموز و آسمان سیاه تشكیل می‌دهد.
گالباتوریكس كه حالا پادشاه آلاگیشیاست، هنوز اژدهایش را دارد، ولی برخوردش با اژدها، دیگر چون سابق نیست. او پرنده بزرگ خود را جایی مخفی كرده است تا تنها در صورت لزوم (صحنه آخر فیلم) از آن استفاده كند و عملا حق زندگی را از او سلب كرده است.
با به یادآوردن اینكه پادشاه با كمك همین اژدها بود كه به تاج و تخت رسید، می‌توانیم نگرش گالباتوریكس را به تاریخ تمدن بشری بسط دهیم و گریزی بزنیم به دیالكتیك روشنگری نوشته ماكس هوركهایمر و تئودور آدورنو:«آدمیان بهای افزایش قدرت خویش را با بیگانه‌شدن از چیزی می‌پردازند كه این قدرت را بر آن اعمال می‌كنند.»
این افزایش قدرت از نوعی ترس حاصل می‌شود و آن ترس چیزی نیست مگر احتمال مغلوب شدن مقابل نیروهای طبیعی. پس آدمی (در اینجا گالباتوریكس) دست به عمل یكسان كردن و این‌همانی سوژه (انسان) و ابژه (طبیعت) می‌زند تا در تضاد با نیایش جادویی‌‌ـ كه از راه محاكات (mimesis)، یعنی یكی‌شدن با ابژه به جای فاصله گرفتن از آن به هدف می‌رسدـ قدرت را در دست ‌بگیرد كه نماد آن همان شمشیرهای اژدهاكش است.
حال ببینیم این مایمسیس در فیلم چگونه پدید می‌آید. نخستین بار كه دیالوگی در این باب ردوبدل می‌شود، هنگامی است كه اراگون با استفاده از جادویی كه خود هم به وجود آن آگاه نبوده است دشمنانش را نابود می‌كند و بروم (Brom)، مرد فاضلی كه خود روزگاری اژدهاسوار بوده، در مورد این رخداد صحبت می‌كند.
«بروم» به اراگون می‌گوید: قبل از اینكه بتوانی از جادو استفاده كنی باید زبان باستانی پریان (Ancient language of Elves) را بیاموزی كه البته این خود باز هم نشان‌دهنده پیوندهای ناگسستنی فیلم با ارباب حلقه‌هاست.
«بروم» می‌گوید:«بریسینگر (Brisinger) یعنی آتش. بریسینگر آتش است. واژه همان چیز است. وقتی واژه را بدانی می‌توانی آن چیز را كنترل كنی.»
اینجا با همان نگرش بنیامینی به زبان كه در «رسالت مترجم» بیان كرده است روبه‌رو می‌شویم؛ یعنی زبان پریان در دوره دوم زبان شكل می‌گیرد كه واژه همان ابژه است و هنوز نظام نمادین دال و مدلولی زبان پدید نیامده است.
بنابراین، بروم به اراگون می‌گوید: وقتی واژه «skulb lakas ven» را به كار می‌بری (گویا این واژه اژدها در زبان پریان است) با اژدهایت یكی می‌شوی و می‌توانی همانطور كه او می‌بیند، ببینی یا در صحنه‌ای دیگر از فیلم وقتی رازاك‌ها (Razac) به اراگون حمله می‌كنند او با به زبان آوردن واژه شاخه به زبان پریان باعث می‌شود تا شاخه درخت به یاری‌اش بشتابد. پس می‌بینیم كه به قول بنیامین در زبان پریان، مانند زبان‌های طبیعی پس از هبوط، دیگر كثرت معانی و دلالت‌ها در پی روند بی‌پایان دال‌ها معنا را به تاخیر نمی‌اندازد.
در پایان با ارجاعی دیگر به داستان (فیلم) ارباب حلقه‌ها باز هم به همان پیوند جادویی انسان و طبیعت پیش‌ از آغاز دوران‌ها می‌رسیم. آنجا كه پریان و جادوگر سفید (گندالف) با رودخانه، اسب‌ها و درختان حرف می‌زنند و زبانی مشترك دارند و دست‌به‌دست هم گسستی هرچند مقطعی در پیوست تاریخ اهریمن پدید می‌آورند.
آرش حقیقی
منبع : روزنامه هم‌میهن


همچنین مشاهده کنید