پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

گستره معنایی اصلاحات در قرآن


گستره معنایی اصلاحات در قرآن
یکی از واژگان و اصطلاحاتی که کاربرد بسیار فراوانی یافته و در سال های اخیر به سبب تحولات سیاسی گسترش رو به افزایش داشته ، اصلاحات است. این واژه یکی از اصلاحات قرآنی و اسلامی است که در قرآن نیز کاربرد بسیار داشته و در معانی چندی به کار رفته است. ظرفیت بسیار بالا این واژه و اصلاح قرآنی این امکان را به گوینده می بخشد تا بتواند مفاهیم چندی را با آن منتقل سازد. در روایات و سنت اسلامی این واژه نقش بسیاری حساسی را در اندیشه اسلامی بازی کرده است. نمود و تجلی کامل آن را در نهضت امام حسین (ع) می توان ردگیری و شناسایی کرد. آن حضرت در تحلیل و تبیین هدف نهضت خود ضد حکومت غاصب و باطل یزیدی و خلافت اموی به مساله بازسازی در امت جد خویش و اصلاح در میان ایشان اشاره می کند و می فرماید: ما خرجت اشرا ولا بطرا ولكن خرجت لاصلاح امهٔ جدی محمد، الموت احلی من دخول النار؛ برای فساد و تباهی خروج نکرده ام بلکه برای اصلاح در امت جدم حضرت محمد (ص) بیرون آمده ام؛ زیرا مرگ شیرین تر از وارد شدن در آتش دوزخ است. به نظر آن حضرت همراهی با دولت اموی و کوتاهی در قیام ضد آن به معنای نادیده گرفتن حدود و قوانین الهی و آموزه های وحیانی قرآن و سنت اسلامی است که پیامبر با عمل و کردار خویش شالوده هایش را پی ریخته است. کسی که به دستورها و فرمان های الهی توجهی نکند و به آن عمل ننماید می بایست خود را آماده ورود به آتش دوزخ نماید. بنابراین در اندیشه ناب اسلامی و قرآنی اصلاحات در امت و جامعه اسلامی امری بایسته است که کوتاهی در آن پیامدی جز خشم خداوندی و عذاب در آتش دوزخ نخواهد بود.
در آیات قرآن، واژه و اصطلاح اصلاحات در معانی چندی چون اصلاح در معنای نزدیک به احسان و یا ایمان و یا توبه ، اصلاح در برابر افساد و اصلاح در برابر اضلال به کار رفته است که برای تبیین و بیان آن در این نوشتار تلاش می شود تا در حد امکان گوشه هایی از آن بازخوانی و تحلیل شود.
● کاربردهای قرآنی اصلاحات
گاه اصلاح به معنایی به کار رفته است که نزدیک به معنای احسان است. به این معنا که در برخی از موارد مراد از اصلاح به معنایی نیکویی به دیگران است که در برابر آن بدی و اسائه به دیگران قرار می گیرد. ( لسان العرب ج ۳ ص ۱۷۹) کسی که در بهبود بخشیدن میان دو شخص و یا گروه فعالیت می کند به عنوان مصلح و محسن از او یاد می شود که بیانگر آن است که هدف نیکی کردن به دیگران است. البته در این معنا نیز تفاوت هایی میان دو واژه وجود دارد که می توان آن را امری طبیعی دانست ؛ زیرا به نظر می رسد که هیچ واژه ای را نمی توان در عربی و تازی یافت که مترادف به معنای واقعی کلمه باشند بلکه همواره تفاوت ها و تمایزهای ریز و دقیقی است که موجب می شود که دو واژه را از یک دیگر جدا سازد. در این جا نیز احسان و اصلاح هر چند به جهاتی یک مفهوم نزدیک به هم را بیان می دارند ولی تفاوت های نیز می توان در این میان یافت؛ زیرا احسان مطلق نیکی کردن به دیگران است ؛ در حالی که مراد از اصلاح میان دو شخص نوعی از میان برداشتن نقص در کار است که موجب اختلاف میان دو شخص شده است. مصلح با شناسایی نقص می کوشد تا آن را کامل کرده و روابط میان آن دو را به نیکی بازسازی کند.
در آیاتی از قرآن مساله اصلاحات با توبه آمیخته شده است و ارتباط تنگاتنگی میان آن دو برقرار شده است. از این رو از کسانی که توبه می کنند می خواهد که کارهای خویش را اصلاح کنند و نواقص آن را برطرف نمایند. برخی مراد از اصلاح را اعمال نیک و صالح دانسته اند که شخص پس از توبه آن را انجام می دهد تا توبه و بازگشت خود را نشان دهد و هر گونه شک و تردید را از دل ها بزداید؛ ولی برخی دیگر بر این باورند که مراد از اصلاحی که پس از توبه از اشخاص خواسته شده است همان توبه واقعی و راستین است. بنابر تفسیر نخست هنگامی که شخصی توبه کرد و عملی صالح انجام نداده در گذشت نمی توان توبه او را واقعی و کامل دانست بلکه توبه ای ناقص است ؛ ولی بنابر تفسیر دوم شخص با توبه ای که می کند توبه ای واقعی کرده است و نیازی نیست تا آن را به عملی صالح کامل کند؛ چون به نظر ایشان توبه ارتباطی به عمل صالح ندارد؛ زیرا نفس توبه خالص از سوی شخص مصداقی از اصلاحاتی است که در قرآن به آن دستور داده شده است.
مشروط شدن توبه به اصلاحات در آیه ۵۴ سوره انعام بیان شده است و به نظر می رسد که اگر شخصی توبه کند و پس از توبه اش عمل صالحی را انجام ندهد و بر گناه اصرار ورزد و یا اعمال واجب خود را انجام ندهد و حرام را ترک نکند ، اصولا چنین شخصی توبه نکرده است.( تبیان ج ۱ ص ۵۲۶)
اگر این مطلب درست باشد که توبه مشروط به عمل صالح است به معنای این خواهد بود که شخص می بایست پس از توبه به آموزه های قرآنی و اسلامی عمل کند که به معنای عمل صالح است. با این همه این گونه نیست که اگر در همان حال بمیرد و امکان انجام عملی را نیابد توبه او کامل نباشد؛ زیرا توبه امری قلبی است که خداوند به آشکار و نهان آگاه است و او می داند که آیا شخص توبه واقعی داشته و یا نداشته است. اما کسانی که زنده هستند در صورتی می توان پذیرفت که وی توبه واقعی کرده است که در کارها و اعمالش آموزه های دینی را مد نظر قرار دهد و بر پایه آن عمل کند.
نقش توبه همراه عمل صالح ( یعنی عمل به آموزه های دینی ) در برخی آیات به خوبی تبیین شده است . در آیات قرآن بیان شده است که هرگاه کسی یا جامعه ای به علت اعمال ناشایست و طغیان گری مستوجب عذاب و کیفر دنیایی و اخروی شده اند می توانند با توبه و عمل صالح خود را از شر و آسیب آن برهانند و خداوند به جهت توبه و کارهای شایسته از ایشان در می گذرد. ( نور آیه ۴ و ۵ و نیز نساء ایه ۱۶۴)
این آیات و آیات دیگر به خوبی روشن می کنند که زمانی توبه مفید و سودمند خواهد بود که فرد آن چه را با اعمال زشت خویش تباه کرده ، با توبه و اعمال نیک و صالح می تواند اصلاح کند و برای در امان ماندن از شر و بازگشت به گناه خود را به خدا واگذار کند. از این رو خداوند در آیه ۱۴۶ سوره نساء تاکید می کند که با توبه و اصلاح عمل نیاز شدیدی انسان به خدا دارد تا در کنف حمایت او خود را از گناه و بازگشت به آن مصون دارد و از عصمت الهی برخوردار گردد.
با این کار می تواند امیدوار باشد که در عمل خویش در آینده تنها خدا را در نظر خواهد گرفت و از شرک در عقیده و عمل رهایی خواهد یافت. از این رو در ادامه تاکید می ورزد که می بایست دین خویش را در آینده خالص گردانند و گرفتار شرک اعتقادی و عملی نشوند.
بنابراین می بینیم که چه سان ارتباط تنگاتنگی میان مفاهیمی چون احسان ، توبه ، عمل صالح و اخلاص برقرار می شود و مومن زمانی می تواند خود را مومن واقعی بداند که در مقام نظر و عمل از چنین خصلت ها و صفاتی برخوردار گردد.
در آیات قرآن و آموزه های وحیانی و اسلامی میان عقیده و عمل پیوندی ناگسستنی برقرار شده است. پیوندی که بیانگر آن است که چه سان بینش و نگرش انسانی در عمل او تاثیر گذار است و یا عمل او می تواند اندیشه ای را تغییر و دگرگونه سازد. این تاثیر و تاثر میان عمل و عقیده موجب شده است که قرآن هرگاه از عقیده و ایمان سخن به میان آورد در همان حال بر عمل صالح نیز تاکید کند. آیات قرآنی که پس از ایمان از عمل صالح سخن به میان آورده آن چنان زیاد است که دیگر نیازی برای اثبات ارتباط و پیوند میان آن دو به آیاتی اشاره شود.
قرآن به ارتباط میان تقوا و عمل صالح نیز اشاره می کند. می دانیم که تقوا مساله علم و عملی است که در دو حوزه علم و عمل قرار می گیرد. از سوی مساله نظری و قلبی است و از سوی مساله عمل است . از این رو می توان ارتباط محکم و استوار میان تقوا و عمل صالح را نیز دریافت.
ناگفته نماند که میان عمل صالح و تقوا و اخلاص و ایمان با اصلاحات ارتباطی محکم وجود دارد؛ زیرا کسی که خود را نساخته و به ایمان درست و تقوا و عمل صالح دست نیافته باشد, نمی تواند اقدام به اصلاح در دیگری و یا جامعه نماید؛ زیرا ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش؛ انسان پیش از آن به اصلاحات اقدام ورزد می بایست خود شخصی کامل و صالح باشد و با ایمان و عمل صالح و تقواست که شخص خود را می سازد و به صلاح می گراید و می تواند دیگری و جامعه را اصلاح کند و از فساد و تباهی و نقص رهایی بخشد.
در آیه ۹۳ سوره مائده و نیز آیه ۷۰ و ۷۱ سوره احزاب به نقش مقدمی تقوا و ایمان و عمل صالح برای اصلاحات اشاره شده است. در این آیات رابطه ملازمه ای میان آن ها تبیین گردیده است. آیه ۷۰ و ۷۱ سوره احزاب بیان می کند که پای بندی انسان به نیکوکاری موجب می شود تا شخص به اصلاح اعمال کشانیده شود .
▪ اصلاح و اضلال
قرآن گاه اصلاح را در برابر اضلال قرار می دهد.( محمد آیه ۱ و ۲) که این کاربرد قرآنی همانند قرار دادن ایمان در کنار اصلاح است. به این معنا که هر مومنی می بایست در کارهای خویش بر صالح باشد و اعمال صالح را انجام دهد و در حق دیگران نیکی و احسان و اصلاح را رویه زندگی خویش قرار دهد. کسی که اهل اصلاح است با اضلال و گمراهی میانه ای ندارد. بنابراین اهل اصلاح هرگز اهل اضلال و گمراه سازی دیگری نیست و یا کسی که اهل اضلال است میانه خوبی با اصلاحات ندارد. یادکرد اضلال در کنار اصلاح گویای آن است که کفر و حق ستیزی سبب نابودی اعمال نیکو شده و ایمان را از میان می برد .
▪ اصلاح و افساد
بیشترین کاربرد واژه اصلاح در سال های اخیر در برابر واژه افساد است. این واژه در قرآن نیز چنین است و قرآن گاه اصلاحات را در برابر واژه افساد به کار می برد. در آیه ۸۱ سوره یونس خطاب حضرت موسی (ع) خطاب به ساحران می فرماید که خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمی کند: ان الله لایصلح عمل المفسدین.
علامه طباطبایی معتقد است که صلاح و فساد دو امر متقابل و ضد یک دیگرند و سنت الهی بر آن است که اثر متناسب و ویژه هر یک از صلاح و فساد را بر صالح و فاسد مترتب کند و اثر عمل صالح سازگاری و هماهنگی با سایر حقایق عالم و اثر عمل فاسد ناسازگاری با سایر حقایق عالم است. پس این پدیده استثنایی به طور طبیعی بر اثر واکنش سایر اسباب عالم با همه قوا و وسایل موثرش ، محکوم به نابودی است. بنابراین باطل در نظام آفرینش پایدار نیست و دوام نمی یابد و سرانجام جهان رو به اصلاحات و آبادی و بهبودی است: و الله لایهدی القوم الظالمین ؛ خداوند گروه ستمکاران را هدایت و رهنمون نمی سازد.( بقره آیه ۲۵۸) و نیز می فرماید: ان الله لایصلح عمل المفسدین ؛ خداوند عمل افساد کنند گان را اصلاح نمی کند.(یونس آیه ۸۱) ( نگاه کنید : المیزان ج ۱۰ ص ۱۱۰)
بنابراین انسان که بخشی از هستی و آفرینش است از این قانون کلی بیرون نیست . پس اگر بر پایه هدایت فطری خود عمل کند به خوشبختی و سعادتی که برای او مقدر شده است ، می رسد و اگر از حدود الهی تجاوز کند و در زمین فساد و تباهی نماید در آغاز گرفتار بلا و رنج و گرسنگی و مانند آن شود (روم آیه ۴۱) و در نهایت به جایی می رسد که گرفتار عذاب استیصال می شود و در همین دنیا عذاب او را می گیرد و همانند قوم فرعون و لوط و ثمود و عاد نیست و نابود می شود.(هود آیه ۱۱۷)
سنت الهی و جبر تاریخی بر این است که در نهایت این انسان مومن و معتقد و یکتاپرستان هستند که زمین را به عنوان وارثان به ارث خواهند برد ؛ زیرا انسانی که صالح شد و در کارهایش عمل صالح را پیشه خود می کند با نظام عمومی جهان سازگار و هماهنگ می شود و با این اعمال صالح زمین را برای زندگی طیب و صالح آماده می سازد و در نهایت نیز خود وارث همین زمین می شود که در جهت صلاح قرار گرفته است.(بقره آیه ۱۱)
خلیل منصوری


همچنین مشاهده کنید