شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

علت نامگذاری علم عقاید به «کلام‏»


علت نامگذاری علم عقاید به «کلام‏»
پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، مسلمانان برای حفظ دین و عقاید و احكام اسلامی به مسایل اصول و فروع دینی توجه پیدا كرده، برای آن مقررات و قوانینی در پیش گرفتند وباب استدلال و استنباط را گشودند.
در مسایل عملی، علم فقه تدوین شد و آنچه مربوط به اصول عقاید بود «فقه اكبر» (۱) نام گرفت . عده‏ای دیگر از صاحبان فكر و اندیشه، آن دسته از احكام دینی را كه مربوط به عمل است را «فقه‏» نامیدند و دسته‏ای كه مربوط به اعتقادات است را «علم توحید و صفات‏» نام نهادند، البته این نامگذاری از باب تسمیه‏ی كل به اشهر و اشرف اجزایش بود.
گویا در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری، بحث پیرامون عقاید اسلامی از طریق دلیل و برهان در میان مسلمانان رواج بیشتری گرفت و این نوع مباحث، «علم كلام‏» نامیده شد. در كتابهای كلامی، در علت نامگذاری علم عقاید به كلام، وجوه گوناگونی ذكر شده است (۲) كه بسیاری از آنها حدسهای ضعیف و فاقد ارزش است. در این مقال سعی شد كه اكثر وجوه را یادآوری كنیم و سپس با انتخاب نظریه‏ی برگزیده، توضیح و دلایل لازم را ارایه دهیم.
● عنوان گذاری مباحث اعتقادی×
آنچه را كه «كلام‏» می‏نامیم، در ابتدا مباحثی بود كه در طرح آن از لفظ «الكلام‏» بهره می‏گرفتند، مثلا می‏گفتند: «كلام فی الحدوث و القدم‏» ، «كلام فی علم الباری‏» ، «كلام فی النبوهٔ‏» ، «كلام فی المعجزهٔ‏» و «كلام فی حشر الاجساد» و... . این روش در برخی از كتابهای كلامی مثل «الملل و النحل‏» ابن حزم به كار رفته است. از این رو، نام این علم، كلام خوانده شد. صاحب مواقف به این وجه اشاره كرده، چنین گفته است:
«... او لان ابوابه عنونت اولا ب «الكلام فی كذا». (۳)
چنان كه تفتازانی، همین مطلب را، به عنوان یكی از علل نامگذاری این علم به «كلام‏» ذكر كرده است:
«...و بعلم الكلام، لان مباحثه كانت مصدرهٔ بقولهم: الكلام فی كذا وكذا». (۴)
▪ تحلیل و بررسی
۱) تعلیل نامگذاری علم عقاید به «كلام‏» به خاطر عنوان گذاری در نوشتار، بیش از یك احتمال نیست و هیچ‏گونه دلیلی بر آن اقامه نشده است.
۲) تعلیل مذكور، بر فرض صحت، گویای این نكته است كه پس از تدوین علم الاهیات و عقاید، به خاطر به كارگیری روش مزبور، چنین نامی بر آن علم نهاده شد; ولی چنان كه خواهیم گفت پیش از تدوین این علم به صورت كتاب، عالمانی كه در این رشته سخن می‏گفته‏اند «متكلم‏» خوانده می‏شده‏اند; در نتیجه پیش از تدوین آن به صورت «الكلام فی كذا و...» نامگذاری صورت گرفته است.
۳) اگر چنین تعلیلی صحیح باشد، پس باید علم فقه و اصول را هم «كلام‏» نامید; چون بعضی از نویسندگان، مطالب و مباحث اصولی و فقهی را با «الكلام فی...» آغاز می‏كردند. مثلا ابن زهره (محمد حمزه الحسنی) متوفای سال ۵۸۵ هجری قمری در كتاب «الغنیهٔ‏» چنین روشی را به كار گرفته است. وی عناوین كلی مباحث كتاب را چنین ذكر كرده است:
«الكلام فی اصول الفقه‏» ; «باب الكلام فی الخصوص و العموم‏» ; «باب الكلام فی الاخبار» و «الكلام فی التكلیف السمعی‏» و....
● شباهت‏به علم منطق
از آنجا كه علم كلام ملكه‏ای در انسان پدید می‏آورد كه بتوان در مقام بحث و جدل، مسایل اعتقادی و شرعی را بهتر به بحث كشید و از آن سخن گفت، آن را «كلام‏» نامیدند. در حقیقت كلام، منطق شرعیات است هم‏چنان كه علم «منطق‏» مقدمه‏ای برای آموختن فلسفه است.
به عبارت دیگر، علم كلام شبیه علم منطق است. همان گونه كه «فلسفه‏» نیازمند «منطق‏» است‏سایر علوم اسلامی نیز به علم عقاید و الاهیات نیاز دارند; از این جهت نامی را برای آن برگزیدند كه با «منطق‏» یكسان باشد. «منطق‏» و «كلام‏» از نظر معنی مساوی‏اند.
● رویارویی با فلاسفه
گاهی هم گفته می‏شود كه عالمان دین و دانشمندان علم عقاید، برای رویارویی با فلاسفه، نام این علم را «كلام‏» نهادند; زیرا فیلسوفان برای تبیین مباحث فلسفی، از علم منطق ومسایل منطقی بهره می‏گرفتند و از آنجا كه منطق، علمی وارداتی از یونان بود كه همزمان با ورود فلسفه، به جهان اسلام راه پیدا كرد; اندیشمندان علم عقاید برای آن كه از علم منطق اعلان بی‏نیازی كنند نام «كلام‏» را برگزیدند. شهرستانی با اشاره به این مطلب آورده است:
«...و اما لمقابلتهم الفلاسفهٔ، فی تسمیتهم فنا من فنون علمهم بالمنطق، والمنطق و الكلام مترادفان‏». (۵)
تحلیل و بررسی در باره این دو وجهی كه ذكر شده، نكات زیر را یادآوری می‏كنیم:
۱) «كلام‏» نسبت‏به سایر علوم شرعی، همواره حالت مقدمه‏ای ندارد بلكه چنان كه خواهد آمد گاهی موضوع ساز برای علمی و گاهی تبیین كننده‏ی مسایل یك علم و گاهی هم برای مدلل سازی بعضی از علوم به شمار می‏رود. بر خلاف علم منطق كه جنبه‏ی ابزاری دارد و روش درست اندیشیدن را ارایه می‏كند.
۲) بر فرض كه دو تعلیل مذكور صحیح باشند، به زمانی باز می‏گردند كه كتابهای منطقی و فلسفی به عربی ترجمه شده (در زمان مامون) و وارد جهان اسلام شدند; ولی كاربرد «كلام‏» و «متكلم‏» به پیش از این زمان بر می‏گردد; لذا تشبیه به علم منطق و یا مساله رویایی با فلاسفه نمی‏تواند سبب نامگذاری گردیده باشد.
۳) از سوی دیگر علم كلام، جدای از علم عقاید و یك علم مستقل نیست تا مقدمه برای علم عقاید قرار گیرد، چنان كه منطق علم مستقل و مقدمه برای فلسفه است.
۴) علم منطق فقط برای فلسفه جنبه‏ی مقدمی ندارد، بلكه برای همه‏ی علوم به ویژه علوم نظری و عقلی از جمله علم كلام جهت مقدمی دارد و متكلم در مباحث كلامی از به كارگیری علم منطق بی‏نیاز نیست. (۶)
● قدیم یا حادث بودن كلام الاهی
یكی از مهم‏ترین مبحث اعتقادی مورد اختلاف، بحث پیرامون «تكلم خدا» و حدوث یا قدم كلام الاهی بود. و از طرفی این بحث از مسایل آغازین این علم بود (كه در تاریخ سرگذشت‏شنیدنی و قابل توجه دارد). (۷)
آرای گونه‏گون متكلمان و اهتمام حاكمان عباسی مانند مامون، معتصم و واثق به مساله حدوث كلام الاهی و از سویی موضعگیری خلاف بعضی دیگر مانند متوكل و هماهنگی با اهل حدیث كه قایل به قدم كلام الاهی بوده‏اند، صحنه‏ی درگیریهای كلامی را به نزاعهای سیاسی كشانید به طوری كه عده‏ای به قتل رسیده‏اند; از این رو، از باب نامگذاری «نوع‏» به اسم «فرد» علم عقاید را «كلام‏» نامیدند. چنان كه بعضی در این باب آورده اند:
«اما لان اظهر مسالهٔ تكلموا فیها و تقاتلوا علیها، هی مسالهٔ الكلام، فسمی النوع باسمها». (۸)
قریب به همین مضمون را ابن خلدون آورده است:
«...به علت آن كه سبب وضع علم كلام و تحقیق و تتبع در آن، تنازع ایشان در كلام نفسانی است‏». (۹)
این نظریه طرفداران چندی دارد كه از نویسندگان معاصری كه طرفدار این نظریه‏اند، می‏توان از دكتر فیصل بدیرعون (۱۰) و عبدالرحمان بدوی نام برد. عبدالرحمان بدوی، این وجه در نامگذاری را نسبت‏به سایر وجوه موجه‏تر می‏داند و می‏نویسد:
«علم كلام از آن رو، بدین نام خوانده شد كه «مساله كلام [الاهی] از مشهورترین و اختلاف برانگیزترین مباحث این علم بود تا آنجا كه برخی از حكمرانان بسیاری از اهل حق را به دلیل عقیده نداشتن به خلق قرآن [حادث و مخلوق بودن آن] به قتل رساندند» .
واقعیت آن است كه ما تقریبا قبل از كتب جاحظ (... ۲۵۵ه. ق) كه در بحبوحه بحث‏خلق قرآن می‏زیست اثری از كاربرد واژه‏ی «كلام‏» و لقب «متكلم‏» به معنی اصطلاحی آن نمی‏یابیم و به همین سبب بر این عقیده‏ایم كه استعمال این دو واژه در معنی اصطلاحی به نیمه اول قرن سوم هجرت بر می‏گردد. در كتب شافعی (...۲۰۴ه.ق) نیز استعمال این دو واژه را نمی‏بینیم و همین امر نخستین مرز زمان كاربرد این واژه در معنی اصطلاحی آن را مشخص می‏سازد. ناگزیر چنین بوده است كه مساله خلق قرآن و موضع معتزله در این مساله و نیز پشتیبانی مامون، معتصم و واثق از آنان در این موضعگیری و در مقابل ابن حنبل و هم چنین ستم، آزار و شكنجه‏ای كه در نتیجه دامن‏گیر كسانی كه به مخلوق بودن قرآن عقیده نداشتند، شد، این ضرورت را به وجود آورد كه نامی متناسب با این گونه مباحث‏برای آن و همچنین برای دست اندركاران آن تعیین و نهاده شود». (۱۱)
▪ نقد و بررسی
۱) گرچه بحث قدیم یا حادث بودن كلام الاهی از مباحث مهم اعتقادی در قرن دوم و سوم بوده است و پیش از عباسیان هم در میان مسلمانان مطرح بود (۱۲) ; ولی چنان نبود كه مبدا نامگذاری برای علم عقاید گردد.
۲) قراینی در دست است كه كاربرد واستعمال «كلام‏» و «متكلم‏» را به اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری می‏رساند و لذا ادعای عبدالرحمان بدوی (مبنی بر این كه تا پیش از كتب جاحظ و شافعی، اثری از این دو واژه دیده نمی‏شود) به صواب نزدیك نیست.
● دانش گفتگو نه عمل
وجه دیگری كه برای نامگذاری علم عقاید به «كلام‏» ذكر شده، این است كه: در طرح مباحث اعتقادی و اثبات آن، در هنگام بحث وجدال سخن بسیار گفته می‏شد و نقض و ایراد زیادی وارد می‏گردید و از طرفی هم مسایل مطروحه ارتباطی به عمل نداشت و مربوط به گفتگو و عقیده بود، نام آن را «كلام‏» گذاشته‏اند.
● برخورداری از دلایل متقن و یقینی
از آن جهت كه در این فن، از نیروی دلیل و سخن و بحث، بهره‏های فراوان گرفته می‏شود به گونه‏ای كه گویا نفس كلام است از باب «زید عدل‏» ; چنان كه در مثل به سخنی كه از لحاظ استواری متكی به دلایل و براهین قوی باشد، گفته می‏شود: «این است كلام‏» و «این است‏سخن‏» و یا «كلام این است‏» ; یعنی كلام محكم و قوی و قابل قبول این است.
پس به ادعای این كه كاربرد دلیل و قدرت و استحكام ادله‏ای كه در این علم آمده، آن را در موقعیتی قرار داده كه گویا تنها این علم «همه‏ی سخن‏» است و نه دیگر علوم، آن‏سان كه در مقایسه‏ی دوگفته به آن كه قوی‏تر است گفته می‏شود: «این است كلام‏» .
تفتازانی با اشاره به همین مطلب آورده است:
«...ولانه لقوهٔ ادلته صار كانه هو الكلام دون ماعداه، كما یقال للاقوی من الكلامین: هذا هو الكلام‏». (۱۳)
به عبارت دیگر : این علم به علت مبتنی بودن بر ادله‏ی قطعی كه اكثر آن با ادله‏ی نقلی مورد تایید قرار گرفته بیش از هر علم دیگری در ذهن و اندیشه رسوخ كرده، در آن تاثیر می‏گذارد و به همین سبب نیز علم كلام مشتق از «كلم‏» به معنی مجروح كردن و شكافتن نام گرفته است.
▪ نقد و بررسی
۱) برخورداری كلام متكلم از دلایل یقینی، دایمی و همیشگی نیست; زیرا متكلم از همه‏ی روشهای استدلال كه در علم منطق آمده بهره می‏گیرد و این روشها، بعضی یقین‏آور، و بعضی دیگر ظن و حدس را به دنبال دارند.
۲) اگر بنا باشد كه برخورداری از دلایل یقینی و متقن، وجه نامگذاری علمی باشد، می‏بایست «فلسفه‏» و «ریاضی‏» را علم كلام نامید، چون این علوم از دلایل قوی ویقینی برخوردارند. (۱۴)● علم مناظره و مباحثه
گروهی بر این عقیده‏اند كه علم عقاید از آن جهت «كلام‏» نامیده شد كه قوی‏ترین سلاح و افزار این علم، تكلم، مناظره و مباحثه است. و به تعبیر ابن خلدون: «...بدین سبب كه در آن علم از مناظره بر خلاف بدعتها گفتگو می‏شود و این مناظرات كلام صرف است و به علمی باز نمی‏گردد». (۱۵)
● سكوت!!
علم عقاید را از آن جهت «كلام‏» نامیده‏اند كه سخن در اطراف مباحثی بود كه به عقیده‏ی اهل حدیث درباره‏ی آنها باید سكوت كرد و هرگاه از آنان چیزی سؤال می‏شد، می‏گفتند: «نهینا عن الكلام فی هذا العلم‏» .
صاحب كتاب «تمهید لتاریخ الفلسفهٔ الاسلامیهٔ‏» یكی از دو دلیلی كه مسایل اعتقادی به «كلام‏» و صاحب نظران در این مباحث «متكلم‏» نام گرفته‏اند، را چنین آورده است:
«به دلیل آنچه از مالك (... ۱۷۹ه.ق) روایت‏شده است كه گفت: «از بدعتها دوری گزینید» ، گفته شد: «ای ابو عبد الله! بدعتها چیستند؟» گفت: «اهل بدعت كسانی هستند كه در اسمای خداوند، صفات او، كلام او، قدرت او و علم او تكلم می‏كنند و درباره‏ی آنچه صحابه و تابعان در مورد آن سكوت گزیدند، سكوت اختیار نمی‏كنند» .از همین قبیل است آنچه از ابو حنیفه (... ۱۵۰ه ق) روایت‏شده كه گفت: «خداوند، عمرو بن عبید× را لعنت كند، زیرا او برای مردم راه سخن راندن در سخنانی كه سودی برایشان ندارد و به آنان مربوط نمی‏شود گشود» .
وی، سپس نتیجه‏گیری می‏كند كه:
«بنابر این، كلام ضد سكوت است و متكلمان كسانی هستند كه در آنجا كه شایسته بود به پیروی از صحابه و تابعان كه از سخن گفتن در مسایل اعتقادی سكوت می‏كردند و بدان دامن نمی‏زدند، سكوت اختیار كنند، سكوت اختیار نمی‏كردند و سخن می‏گفتند». (۱۶)
▪ نقد و بررسی
۱) چنان كه یادآوری شد، در قرن اول هجری، كاربرد «كلام‏» و «متكلم‏» در میان مسلمانان رواج داشت.
۲) گرچه در روایات ما اشاره به این مطلب شد و آمده است: «ویل لاصحاب الكلام‏» (۱۷) ; ولی مقصود از آن، نهی از پخش اعتقادات غلط است، نه آن كه از هرگونه سخن گفتن در باب اعتقادی و مسایل مربوط به صفات الاهی، نهی كرده باشند.
علاوه بر آن سیره‏ی عملی و روایی پیشوایان معصوم علیهم السلام و صحابه‏ی آنان حكایت از سخن گفتن در باب اعتقادات است.
● عمل آری، سخن نه
مقصود از «علم كلام‏» ، سخن گفتن در دین است. آنچه باید مورد اهتمام باشد، عمل به دین است‏شاید از این رو باشد، سخنی را كه ابن عبدالبر (...۴۶۳ه.ق/۱۰۷۰م) به مالك بن انس نسبت داده و آن را در كتاب «مختصر جامع بیان العلم و فضله‏» (ص ۱۵۵) چنین ذكر كرده است:
«مالك بن انس می‏گفت: من كلام را در دین خوش نمی‏دارم ومردم سرزمین ما نیز (مقصود وی مدینه منوره است) هنوز هم آن را خوش نمی‏دارند و از آن نهی می‏كنند و از این قبیل است‏سخن راندن در عقیده‏ی جهم×، درباره‏ی قدر و در باره‏ی مسایلی مشابه آن. من دوست ندارم سخن گفتن در مقوله‏ای را مگر آنچه عملی در ذیل آن قرار می‏گیرد» .
شیخ مصطفی عبدالرزاق پس از نقل این مطلب می‏گوید:
«بنابراین وجه، كلام در مقابل فعل [عمل] قرار می‏گیرد، آن سان كه گفته می‏شود: «فلانی قوال‏» (پر سخن) است نه فعال (اهل عمل) . پس متكلمان كسانی هستند كه در باب اموری كه سخن می‏گویند فعل و عملی بر آن مترتب نمی‏شود; در مقابل آنها فقها قرار دارند كه در احكام شرعی عملی به بحث می‏پردازند.
[بنابراین نظر] علم كلام علمی است كه در مباحث مربوط به عقاید كه مسایل غیر عملی هستند بحث می‏كند. به عقیده‏ی من برگرداندن دلیل نامگذاری علم كلام بدین نام به یكی از دو وجه پیش×، گزیده‏تر است و این به سبب مناسبتی است كه این دو وجه با واقعیت دارد، چه این كه، بنابراین دو وجه ، نامگذاری علم [عقاید] بدین نام مقدم بر دوران تدوین علوم است، در صورتی كه در دیگر وجوه این نامگذاری بعد از پدیدار شدن علوم مختلف و تدوین آنها دانسته شده است‏» . (۱۸)
نویسنده‏ی معاصر، عبدالرحمان بدوی پس از نقل مطلب مذكور می‏نویسد:
«این نظریه، نظریه درستی است، اما مشروط به آن كه بتوانیم به این امر پی ببریم كه برای نخستین بار واژه‏ی «كلام‏» بر بحث نظری در عقاید دینی و واژه‏ی «متكلم‏» بر كسی كه به نظر و استدلال در عقاید دینی می‏پردازد، دلالت داشته است. اما این تنها یك «فرض‏» است، بی آن كه هیچ دلیلی ما را بدان رهنمون سازد، بلكه حتی واقعیت، چنین فرضی را نقض می‏كند; زیرا واصل بن عطاء كه ولادت او در سال ۸۰ه. ق و وفات او در سال ۱۳۱ه. ق (۷۴۸، ۷۴۹م) بوده، كتبی در علم كلام داشته است كه منابع مختلفی آنها را ذكر كرده‏اند، اما آیا او و معاصر و هم فكرش عمرو بن عبید (... ۱۴۲ه. ق/۷۵۹، ۷۶۰م) هرگز متكلم نام گرفته‏اند ویا مباحث آن دو در عقاید، «كلام‏» به شمار آمده است؟ اگر گفته‏ی شیخ مصطفی را مبنی بر آن كه به كارگیری واژه‏ی كلام در همین معنی اصطلاحی قبل از دوران تدوین علوم بوده است‏بپذیریم، معنی این سخن آن خواهد شد كه اصطلاح «كلام‏» و «متكلم‏» [در معانی مورد بحث] قبل از آغاز قرن دوم هجری (هشتم میلادی) پدیدار شده و این چیزی است كه ثابت نشده است‏».× (۱۹)
● خطابه و سخنرانی
برخی گفته‏اند: متولیان علم عقاید، در نیمه‏ی اول قرن دوم، معتزله یعنی واصل بن عطا و عمرو بن عبید و شاگردان و هم فكران آنان بودند. آنان در خطابه و سخنرانی از هر نظر، سرآمد روزگار و در جامعه به عنوان متكلم و اهل سخن معروف بودند. لذا، این علم به نامی موسوم شد كه فن بارز آنها بود، و هرگاه می‏گفتند: اهل كلام، مقصود معتزله و هم‏فكران آنان بوده است.
● سخن گفتن با مخالفان
بعضی پنداشته‏اند كه این علم بیش از هر علم دیگری محل اختلاف و تقابل آرا قرار گرفته و به همین سبب نیز نیاز آن به سخن گفتن با مخالفان و رد آنها شدت یافته است.
● گفتگوی طرفینی
برخی دیگر گفته‏اند: این علم از طریق گفتگوی طرفینی و مباحثه به دست می‏آید، در شرایطی كه دیگر علوم می‏تواند از طریق تامل و یا مطالعه‏ی كتب حاصل شود.
● فراگیری علم از طریق بحث و سخن گفتن
عده‏ای هم گفته‏اند: این علم در میان علومی كه از طریق بحث و سخن گفتن (كلام) دانسته و فراگرفته می‏شود، نخستین علم است و به همین سبب نیز نام كلام بر آن [ و بر دیگر علوم نقلی] اطلاق شده، اما بعدها به خاطر جدا كردن این علم [از دیگر علوم مبتنی بر گفتار] این نام تنها بدین علم اختصاص داده شده و در مورد دیگر علوم به كار نرفته است.
● قدرت بر سخن گفتن در باب الاهیات
و بالاخره برخی دیگر معتقدند كه علم عقاید، به آدمی قدرت زیادی در بخش مناظره با مخالفان و سخن گفتن درباره‏ی اعتقادات و الاهیات، عطا می‏كند و عالم دین، نیروی كافی جهت تبیین و پاسخگویی به شبهات و پرسشها دارد; از این رو ، علم عقاید را «كلام‏» نامیده‏اند. صاحب مواقف در این باره، یادآور شده است:
«...او لانه یورث قدرهٔ علی الكلام فی الشرعیات، و مع الخصوم‏». (۲۰)
و نیز تفتازانی آورده است:
«...ولانه یورث قدرهٔ علی الكلام فی تحقیق الشرعیات كالمنطق فی الفلسفیات و لانه كثر فیه من الكلام مع المخالفین والرد علیهم ما لم یكثر فی غیره‏». (۲۱)
▪ تحلیل و بررسی
نظریه‏ی برگزیده چنان كه ملاحظه شد، وجوه مختلفی برای علت نامگذاری علم اصول دین و عقاید اسلامی به كلام، ذكر شده است. گویا اكثر وجوه مذكور، بافته‏های ذهنی كلام نویسان است كه دلایلی برای اثبات آن اقامه نكردند. به نظر می‏رسد وجوهی كه به مساله تكلم و سخن گفتن در مباحث اعتقادی اشاره داشت اقرب به صواب است، ولی نه از آن جهت كه شروع تسمیه‏ی «علم كلام‏» و «متكلم‏» از معتزله باشد (۲۲) ، بلكه از این رو كه هرگاه شخصی مباحث اعتقادی را مطرح می‏كرد، درباره‏ی وی می‏گفتند: «تكلم فلان فی كذا» .
به نظر ما، استعمال الفاظی مانند: «و كلمهم فی ذات عقولهم‏» (۲۳) ، «...حتی اكلم كلاما منكم بكلامه‏» (۲۴) ، «و انی متكلم لعدهٔ الله وحجته‏» (۲۵) ، «...یا یونس لو كنت تحسن الكلام كلمته‏» (۲۶) ، «ویل لاصحاب الكلام...» (۲۷) ، «...اخرج الی الباب فانظر من تری من المتكلمین فادخله‏» (۲۸) ، «... و ادخلت قیس بن الماصر و كان عندی احسنهم كلاما، وكان قد تعلم الكلام من علی بن الحسین علیمها السلام ...»; (۲۹) در كلام امیر مؤمنان علیه السلام و روایات اهل بیت علیهم السلام در قرن اول و دوم سبب نامگذاری علم عقاید به «كلام‏» و صاحبان آن علم به «متكلم‏» گردیده است.
اصولا در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم به كسانی كه در مسایل اعتقادی اظهار نظر كرده، به بحث و مناظره می‏پرداختند «متكلم‏» گفته می‏شد.
توضیح آن كه: بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بخشی از مباحث كلامی كه درباره‏ی جانشینی آن حضرت و امامت امت‏بود، مطرح گردید. حضرت علی علیه السلام وحضرت فاطمه‏علیها السلام با انجام مناظرات و سخنرانی در پیرامون امامت و خلافت، فدك و میراث... اولین سنگ طرح مسایل كلامی را بنا نهادند و مباحث كلامی امیر بیان علی علیه السلام در زمان زمامداری، در ضمن خطبه‏ها و نامه‏ها به اوج ظهورش رسید.
علاوه بر آن، عده‏ای از صحابه‏ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانند: عبدالله بن عباس (حبر الامهٔ) و ام المؤمنین ام سلمه، قیس بن سعد بن عباده، احنف بن قیس، ابوالطفیل، عامر بن واثله، صعصعهٔ بن صوحان و ابوذر و ... در بخشهایی از مسایل كلامی سخن گفته به مناظره پرداخته بودند. (۳۰)
طرح مباحث كلامی استمرار داشت تا آن كه در زمان امام باقر و امام صادق علیمها السلام رونق بیشتری یافت و یاران و صحابه‏ی آنان در مدینه، بصره و كوفه و سایر شهرها به بحث و مناظره‏های كلامی می‏پرداختند. آنچه كه مسلم است، این است كه اطلاق «متكلم‏» بر صاحبان این علم در آن عصر رواج داشته است.
یونس بن یعقوب (یكی از یاران امام صادق و امام كاظم علیمها السلام) می‏گوید: مردی از شام كه مدعی برخورداری از علم كلام، فقه وفرایض بود، جهت مناظره حضور امام صادق علیه السلام رسید، امام چند جمله‏ی كوتاه با وی سخن گفت و او را مغلوب ساخت; سپس به من فرمود: با او تكلم كن. من عذر خواستم... به من فرمود: از خانه بیرون رو، و هر كس از «متكلمان‏» را دیدی بیاور...، من حمران بن اعین و احول (مؤمن الطاق) و هشام بن سالم و قیس بن ماصر را خدمت امام آوردم. هر یك از آنان با آن مرد شامی مناظره كردند تا آن كه هشام بن حكم وارد شد....
یونس ضمن ستایش از حسن كلام آنان، می‏گوید: به نظر من قیس بن ماصر در سخن گفتن بهترین آنان بود. وی كلام را از امام علی بن الحسین علیه السلام آموخت. (۳۱)
طبق این روایت، قیس بن ماصر دانشجوی كلامی امام چهارم علیه السلام بود كه تا زمان امام صادق علیه السلام زنده بود.
وی آموخته‏های خویش را به دیگر یارانش انتقال می‏داد و گویا یاران وی نیز اهل كلام و آماده‏ی دریافت مباحث كلامی بودند. چه این كه در روایتی آمده است كه امام صادق علیه السلام بحثی مربوط به «تفویض امر دین به رسول الله و ائمه علیهم السلام‏» را برای عده‏ای از یاران قیس بن ماصر بیان فرمود. (۳۲)
از دیگر شواهدی كه نشان می‏دهد پیش از معتزله، به عالمان مباحث اعتقادی «متكلم‏» گفته می‏شد، استعمال كلمه‏ی «یتكلم‏» در نوشته‏ی ابن قتیبه است كه وی در ارتباط با بحث مساله‏ی آزادی به توسط غیلان دمشقی آن را آورده است . و می‏دانیم كه غیلان پیش از معتزله می‏زیسته است.
در ترجمه‏ی غیلان دمشقی هم آمده است:
«و هو ثانی من تكلم فی القدر و دعا الیه‏». (۳۳)
شاهد دیگر، وجود كلامی پیش از معتزله را شاید بتوان نتیجه‏ای از استعمال اصطلاح «متكلمون‏» به توسط ابن سعد (متوفای ۲۳۱) دانست كه وی این كلمه را در مورد كسانی به كار برده است كه درباره‏ی وضع گناهكاران در اسلام بحث می‏كردند، و این بحثی بود كه فرقه‏ی پیش از معتزلی، مرجئه به آن پرداخته بودند. (۳۴)
عزالدین رضانژاد
پی‏نوشت‏ها:
×. این سلسله مقالاتی كه با عنوان «گذری بر علم كلام‏» در پیش روی دارید، به جای سلسله مقالات «برهان وجودی‏» برای مجله «كلام اسلامی‏» به نگارش درآمد.با پوزش از خوانندگانی كه مقاله مذكور را دنبال می‏كردند، به عللی، چاپ ادامه‏ی مقاله «برهان وجودی‏» به فرصتی دیگر واگذار شد.
۱. در مقاله آینده، توضیح بیشتری در باره‏ی اهمیت علم عقاید و «فقه اكبر» ارایه خواهیم داد. ان شاء الله.
۲. بخشی از منابع و مصادر این اقوال عبارت است از:
شوارق الالهام ، لاهیجی، ص ۴; شرح المقاصد، تفتازانی: ۱/۱۶۴; شرح المواقف، جرجانی: ۱/۶۰ ۶۱; مذاهب الاسلامیین: ۱/۲۸ ۳۲; كشاف اصطلاحات الفنون: ۱/۲۴; شرح العقائد النسفیه، تفتازانی، ص ۱۴ ۱۶; فی علم الكلام، دكتر محمود صبحی، ص ۲۰ ۱۸; مقدمه‏ی ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی: ۲/۹۴۷ ۹۴۶; تحقیقی در مسایل كلامی، دكتر اسعد شیخ الاسلامی، ص ۸ ۷; فرهنگ معارف اسلامی، دكتر سید جعفر سجادی: ۳/۱۵۸۷; مجموعه آثار شهیدمطهری (بخش كلام) : ۳/۶۳; تمهید الاصول، شیخ طوسی، مقدمه مترجم (عبدالمحسن مشكوهٔ الدینی)، ص ۲۴; تمهید لتاریخ الفلسفهٔ الاسلامیهٔ، شیخ مصطفی عبدالرزاق، ص ۲۶۷ ۲۶۸; تاریخ اندیشه‏های كلامی در اسلام، عبدالرحمان بدوی، ترجمه حسین صابری: ۱/۴۵; ما هو علم الكلام، علی ربانی گلپایگانی ص ۲۰ ۱۷.
۳. المواقف فی علم الكلام، قاضی عبدالرحمن ایجی، ص ۹.
۴. شرح المقاصد، مسعود بن عمر بن عبدالله تفتازانی: ۱/۱۶۴.
۵.الملل و النحل: ۱/۳۶.
۶.ر.ك: ما هو علم الكلام، علی ربانی گلپایگانی، ص ۱۸۱۹.
۷. با طرح بحث مخلوق بودن یا مخلوق نبودن «كلام الله‏» صف آرایی شدیدی در میان مسلمانان به وجود آمد و مردم زیادی هم كشته شدند و به همین مناسبت آن دوره را «دوره‏ی محنت‏» نامیده‏اند.
۸. الملل و النحل: ۲/۳۶.
۹. مقدمه ابن خلدون (عبدالرحمان)، ترجمه محمد پروین گنابادی: ۲/۹۴۷، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران.
۱۰.ر.ك: علم الكلام ومدارسه، دكتر فیصل بدیرعون، ص ۵۵، دار الثقافهٔ للنشر والتوزیع، القاهرهٔ، مصر.
۱۱. تاریخ اندیشه‏های كلامی در اسلام، عبدالرحمان بدوی، ترجمه حسین صابری: ۱/۴۶، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد.
۱۲. ر.ك: توحید صدوق، باب ۳۰، حدیث ۳و۷.
۱۳. شرح المقاصد: ۱/۱۶۴۱۶۵.
۱۴. ر.ك: ما هو علم الكلام، ص ۲۰.
۱۵. مقدمه ابن خلدون: ۲/۹۴۷.
×. عمرو بن عبید بن باب‏التیمی (۸۰ ۱۴۴ه . ق) از بزرگان و مفتی معتزله در زمان خود و یكی از زهاد مشهور بود. از وی كتابهایی نقل شد كه از جمله آن «الرد علی‏القدریهٔ‏» است. ر.ك: الاعلام، خیرالدین زركلی: ۵/۸۱.
۱۶. ر.ك: تمهید لتاریخ الفلسفهٔ الاسلامیهٔ، شیخ مصطفی عبد الرزاق، ص ۲۶۷، قاهره، چاپ سوم ۱۹۶۶م.
۱۷. اصول كافی: ۱/۱۷۱.
×. جهم بن صفوان سمرقندی (... ۱۲۸ه .ق) رییس فرقه «جهمیه‏» ، از عقاید آنان این است كه ایمان فقط معرفت است نه سایر طالاعات و..ر.ك: الاعلام، زركلی: ۱۴۱۲ به نقل از: المغرب، مطرزی: ۱۰۱۱.
×. مقصود وی، وجه ۷و۱۳ است.
۱۸. ر.ك: تمهید لتاریخ الفلسفهٔ الاسلامیهٔ، ص ۲۶۸.
×. در همین مقال، با تحلیل دیگر، ثابت‏خواهد شد كه اصطلاح «كلام‏» و «متكلم‏» در قرن اول هجرت هم وجود داشته است.
۱۹. تاریخ اندیشه‏های كلامی در اسلام: ۱/۴۵.
۲۰.المواقف، ص ۸.
۲۱. شرح المقاصد: ۱/۱۶۴.
۲۲. در ترجمه‏ی «تمهید الاصول‏» ، مقدمه‏ی مترجم (عبدالمحسن مشكوهٔ الدینی) صفحه‏ی بیست و چهار، چنین آمده است: «واصل بن عطا و عمرو بن عبید از شاگردان حسن بصری بودند كه گروه جداگانه‏ای برای خود تشكیل دادند، و به نام معتزله شهرت پیدا كردند، و نام متكلم و علم كلام از این هنگام بر سر زبان‏ها افتاد» .
۲۳. نهج البلاغه، صبحی، خطبه ۲۲۲.
۲۴. همان، خطبه ۱۲۲.
۲۵. همان، خطبه ۱۷۶.
۲۶، ۲۷و۲۸. اصول كافی: ۱/۱۷۱.
۲۹. همان مدرك.
۳۰.ر.ك: اعیان الشیعهٔ: ۱/۱۳۲ ۱۳۳.
۳۱. اصول كافی: ۱/۱۷۱.
۳۲. همان مدرك: ۱/۲۶۶.
۳۳. ر.ك: المعارف، ص ۲۱۲.
۳۴. الاعلام (زركلی) : ۵/۱۲۴.
منبع : بلاغ


همچنین مشاهده کنید