پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

هویت‌سازی ملی در دوره پهلوی اول


هویت‌سازی ملی در دوره پهلوی اول
تاریخ معاصر ایران را می‌توان تاریخ چالش هویت ملی دانست. زیرا از دوران قاجار به ویژه از دوران پهلوی هویت ملی ایرانیان تحت تأثیر ورود اندیشه‌های جدید غربی و رشد ملی‌گرایی، با چالش‌ها و بحران‌های مهمی روبه‌رو شد. هویت‌سازی ملی و باستان‌‌گرایی در طول زمان مورد نظر، همواره با چالش‌های جدی روبه رو بوده و تا پایان این دوره نیز نتوانسته بر آن غلبهٔ تام و تمامی بیابد. شاید مهمترین و در عین حال ساده‌ترین گواه بر صدق این مدعا، حوادث و رویدادهای ایران بعد از سقوط رضاشاه باشد. اقداماتی كه رضاشاه در جهت هویت‌سازی ملی و با‌ستان‌گرایی به آن پایبند بود. و از آن پشتیبانی می‌كرد تجدد‌خواهی (مدرن‌سازی)، ملی‌گرایی و غیر مذهبی كردن ایران بود. كه دو مورد اخیر به هم نزدیك‌تر بودند. اما هدف بزرگتر رضاشاه همان پیروی از روش و منش غرب بود. از نظر سیاسی رضاخان كوشید تا هویت ایرانی را به صورت متمركز در یك دولت مركزی با ایده‌های مشخص درآورد. حركت در جهت از میان بردن قدرت عشایر و قبایل، یكی از سیاست‌های اصلی رضاخان بود و ما در مجموع به بررسی علل باستان‌گرایی رضاشاه و دنبال كردن هویت‌سازی ملی وی بوده‌ایم.
● مقدمه
بعد از روی كارآمدن رضاشاه و پس از انقلاب مشروطیت یكی از اقدامات رضاشاه كه از برجستگی خاصی برخوردار می‌باشد، پرداختن به مسئلهٔ باستان‌گرایی و اتخاذ رویكرد بزرگداشت و تجلیل از حكومت‌های شاهنشاهی ایران قبل از اسلام بود. حوادث پس از پایان جنگ عالم‌گیر اول و تحولات بعد از آن نشان می‌دهد كه گروه‌های اجتماعی، مطابق پایگاه طبقاتی، علایق و ایدئولوژیك و رویكردی كه نسبت به پروژهٔ نوسازی ایران داشتند آن را قرائت كردند. آنان هویت ملی مطلوب خود را به نحوی سامان دادند كه نقش عنصر دین در ساختمان ملیت ایرانی بسیار اندك و ناچیز باشد. در آرایش تازه، گفتارهای قدیم و جدید دوباره به تعادل جدیدی رسیدند. و هر كدام سهم خاصی از گروه‌های اجتماعی را به خود اختصاص دادند. در عین حال، در این دوران هویت‌سازی ملی و باستان‌گرایی، بیشتر از دیگر رقبای خود با اقبال اجتماعی مواجه گشت. گسترش دامنه و نفوذ هویت ملی و باستان‌گرایی،در دورهٔ رضاشاه با پیشرفت پروژهٔ (دولت ـ ملت‌سازی مدرن) پیوستگی داشت.
تأسیس سلسلهٔ پهلوی و روی كار آمدن رضاشاه را سرآغاز جدیدی در آرایش هویتی جامعهٔ ایرانیان باید به شمار آورد. در این دوران دولت مطلقه قدرت خود را به سود خود تمام كرد. این دولت به منظور ایجاد هویت‌سازی ملی، باستان‌گرایی را طراحی كرد و به مرحله اجرا درآورد.
پروژه هویت‌سازی دولت مطلقهٔ پهلوی كه از آن تحت عنوان هویت ایرانی یاد می‌شود، در دوران سلطنت رضاشاه، شكل خاصی از هویت اجتماعی را ایجاد كرد. به دنبال تأسیس هویت ایرانی متجدد، بار دیگر آرایش هویت جامعهٔ ایران دستخوش تغییر شد و در نقشهٔ آن دگرگونی‌های مهمی به وجود ‌آمد. می‌ توان گفت كه هویت ایرانی متجدد توانست به عنوان هویت‌سازی مسلط، برتری جدی خود را به رضاشاه و مخالفینش تحمیل كند. این مهم از طریق ایجاد پیوستگی میان پروژهٔ تجدد ونگاه خاص آن به هویت‌سازی ملی و باستان‌گرایی و حمایت دولت مطلقه از آن، صورت پذیرفت. به عبارت دقیق‌تر تكوین ساخت دولت مدرن نوساز، علت اصلی مسلط‌شدن هویت‌سازی ملی و باستان‌گرایی در ایران بود. این امر به نوبهٔ خود تغییراتی را در آرایش هویتی ایران پیش آورد.
● نوسازی در عصر پهلوی
با روی كار‌آمدن دولت نوگرای رضاشاهی،‌پروژهٔ نوسازی آغاز گردید و این وضعیت، چالش میان فرآیند نوسازی و ارزش‌های سنتی و عرفی و دینی را در پی داشت. بنابراین شكاف حاصل از این منازعه تا پایان عمر سلسلهٔ پهلوی ادامه داشت. تأثیرات فكری مشروطیت و حضور طبقهٔ جدید تحصیل كردگان غرب در كنار طبقهٔ حاكم، بیش از هر عامل دیگری سبب رویكرد پهلوی اول به مدرن‌سازی در كشور گردید. رضا شاه به تأسیس ارتش مدرن دست زد زیرا مدرن‌سازی ارتش باعث نوسازی سایر بخش‌های جامعه می‌شد. رضاشاه با جذب امكانات مالی، افزایش كادر آموزش دیده، ایجاد ارتش متحد‌الشكل، تأسیس دانشكده افسری به رشد طبقه متوسط جدید یاری رساند. طبقهٔ افسران به عنوان بخشی از حاملان فرآیند نوسازی در عرصهٔ دگرگونی‌های اجتماعی نقش مؤثری داشتند. كلیهٔ اقداماتی كه برای نوسازی ارتش به كار گرفته شد، ناشی از اهداف رضاشاه در نوسازی اقتدارگرایانه بود. به طور مثال، قانون نظام اجباری، علاوه بر نوسازی در سایر قسمت‌های اداری جامعه، در ایجاد یكپارچگی مؤثر بود. نوسازی فرهنگی و دگرگونی‌‌های اجتماعی از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند. تأثیرات فكری نهضت مشروطیت و حضور طبقهٔ جدیدتر تحصیل كردگان غرب در كنار طبقهٔ حاكم ـ كه معتقد بودند جامعهٔ سیاسی را باید از طریق دموكراسی و بر پایهٔ دگرگونی‌سازی فرهنگ سنتی به فرهنگ مدرن،‌ به پیش برد و از این طریق، عظمت و تمدن گذشته را بر پایهٔ جدید، در ایران بنیان نهاد ـ در واقع چشم‌ انداز سیاست‌های فرهنگی این دوره است. تلاش‌ هایی كه در این زمینه صورت گرفت، چیزی نبود كه از روحیهٔ نظامی‌گری رضاشاه برخاسته باشد؛ بلكه تبلور خواست‌ها و آرمان‌های روشنفكرانی بودكه تنها راه رسیدن به تمدن غرب را دوری از سنت‌ ها و فرهنگ دینی حاكم بر جامعهٔ ایرانی می‌دانستند.
اصلاحات و نوسازی فرهنگی رضاشاه بر ۳ محور ناسیونالیسم، ‌باستا‌ن‌گرایی، تجدد‌گرایی و مذهب‌زدایی می‌چرخید. در محور ناسیونالیسم، تأثیر نهادهای نوپدید و ترویج باستان‌گرایی با تأكید بر یكتایی نژاد آریایی به تأسیس فرهنگستانی با همین رویكرد انجامید..
تجدد‌گرایی و تضعیف ارزش‌های دینی در یك كاركرد تعاملی، بخشی از برنامه‌های نوسازی فرهنگی دولت رضاشاه محسوب می‌شد. ریشه‌دار بودن تفكر دینی و مبانی ارزشی حاكم بر جامعهٔ ایرانی، مانعی جدی بر سر فرآیند مدرن‌سازی در این دوره به شمار می‌رفت. تمامی اصلاحات فرهنگی در پی ایجاد هویت جمعی جدید و مبانی مشروعیت دولت مطلقهٔ رضاشاه بود كه جوهر اصلی آن، تأكید بر ناسیونالیسم تجدد‌گرا بود. هدف دولت نوگرا از تمدن جدید، فقط ظاهر بود، نه شكوفایی اندیشه و فرهنگ. مخبرالسلطنهٔ هدایت كه بیش از شش سال رئیس‌الوزرای رضاشاه بودـ در خاطرات خود می‌نویسد: «در این اوقات (در سال‌های بعد از تصویب تغییر لباس‌ (دی ۱۳۰۷ش) روزی به شاه عرض كردم: تمدنی كه آوازه‌اش عالم‌گیر است، دو تمدن است: یكی تظاهرات در بلوارها و دیگری تمدن ناشی از لابراتورها. تمدنی كه مفید است و قابل تقلید است، تمدن ناشی از لابراتورها و كتابخانه است. آثاری كه بیش‌تر ظاهر شد تمدن بلوارها بودكه به كار لاله‌زار می‌خورد و مردم بی‌بند و بار خواستار بودند.» تغییر پوشاك، كشف حجاب زنان از موضوعات مورد توجه دولت در فرآیند نوگرایی بود. سفر شاه به تركیه در سال ۱۳۱۳ خورشیدی نیز نقطهٔ عطفی در تثبیت باورهای قلبی او مبنی بر لزوم كشف حجاب بود. اثر عمیقی كه مشاهدهٔ وضع بانوان ترك بر روحیهٔ رضاشاه گذاشت، تا ‌آن حد بود كه وی خطاب به سفیر كبیر ایران در تركیه گفت: «هنوز عقب هستیم و فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم خصوصاً زنان اقدام كنیم.» بدین ترتیب با ترجیح نظام سیاسی و حمایت نخبگان فكری، اصلاحات غیر بومی كه مبتنی بر الگوهای بیرونی بوده است، مورد توجه قرار می‌گیرد و در این رهگذر ناسیونالیسم باستان‌گرا، نقش ایدئولوژی حل بحران در دورهٔ اصلاحات را بر عهده می‌‌گیرد. هدف اصلی رضاشاه آن بود كه با نوسازی سریع ایران، عرصه را برای مداخلهٔ بیگانگان در اموركشور تنگ كندو برای چنین هدفی نخست قدرت مطلق را به دست گرفت، سپس مجلس شورای ملی را به نقش تأیید كننده صرف اقدامش تنزل داد. مقامات كشوری از او بیمناك بودند و وی در اقبال دیوان سالاری فاسد و بی‌تفاوت كشور رویه‌ای سرسختانه در پیش گرفت. رضاشاه برای نوسازی ایران كارهائی چون نظام آموزشی، ترك البسهٔ سنتی و پوشیدن لباس اروپایی و ... انجام داد.
● دولت مطلقه، تجدد و هویت‌سازی ملی
دولت مطلقهٔ ایرانی، دولت عصرگذار بود،‌ عصری كه میانهٔ دوران سنتی و روزگار مدرن داشت. نوزاد ایران در اثر فعل و انفعالات عصر مشروطیت تا حدودی شكل گرفته بود ولی توانایی خروج از پوستهٔ سنتی خود را نداشت. روی كار آمدن رضاشاه و تشكیل سلسلهٔ پهلوی در سال ۱۳۰۴ شمسی را باید سرآغاز و شروع دوران حكومت مطلقهٔ مدرن با فضایل و ویژگی‌های ایرانی دانست. دولت مطلقهٔ پهلوی اول در شرایط و مقتضیاتی پدیدار گردید كه لزوماً می‌بایست به نوسازی بپردازد. وجود نیروهای اجتماعی و همیار دولت مطلقه همچنین استقلال نسبی دولت مطلقه باعث شد كه پروژهٔ نوسازی توسط دولت مطلقه فراهم آید. جریانات سیاسی مطابق دستگاه ایدئولوژیك خود، ابعاد و الویت‌هایی را در نوسازی ایران مد نظر داشتند كه با یكدیگر متفاوت و گاه متعارض بود. در پایان پروژه نوسازی، مدرن سازی دولت به معنای ایجاد تغییرات بنیادی در ساخت و كاركرد دولت و نهادهای تابعه آن بود. مدرن‌سازی جامعه، شامل آن بخشی از برنامه‌های نوسازی بود كه ساخت اجتماعی،‌سنتی را در ابعاد آموزشی، فرهنگی و اقتصادی دگرگون می‌كرد و جامعه‌ای با ویژگی‌های جوامع جدید بر جای آنها مستقر می‌ساخت. روی هم رفته می‌توان گفت «دولت‌سازی»، «ملت‌سازی» و «جامعه‌سازی» سه ركن اساسی پروژهٔ نوسازی در آن زمان بود.معمولاً ملت سازی ابتدا است و در آن تغییرات زیربنایی و بنیادی صورت می‌گرفت. خصوصاً در اروپا بود كه سیاست هم همراه این تغییرات بود كه فروپاشی ساخت سنتی و تبدیل به ساخت مدرن را فراهم آورد. اما این فرآیند در ایران از چنین سبك و سیاستی پیروی نكرد و تقریباً معكوس آن رخ داد. رضاشاه پس از عروج بر اریكهٔ سلطنت، دگرگونی‌های سه گانهٔ (دولت)، (جامعه) و (ملت) را تا حدود زیادی به انجام رسانید. متعاقب تبدیل پروژهٔ دولت‌سازی، پروژهٔ ملت‌سازی نیز دگرگون شد و تابع الزامات دولت مطلقه مدرن گردید. دولت‌های مدرن، نظر به كار ویژه‌اش، هویت اجتماعی را خلق می‌كنند و می‌آفرینند. قدرت سیاسی در عصر رضاشاه در عین یكپارچگی و تمركز، در سراسر شبكهٔ اجتماعی رسوخ پیدا كرد و در تك‌تك سلو‌ل‌های اجتماعی حیات دارد. نوع دولت‌های مدرن، با همه چیز شهروندانشان كار دارند و مستقیم و غیر مستقیم در آن دخالت می‌كنند و این دخالت، ضروری و اجتناب ناپذیر است. بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد كه نخستین اشكال دولت مدرن در مرحلهٔ تأسیس‌ـ دولت مدرن ـ برای ایجاد واقعیتی كلی و فراطبقاتی به نام (ملت) همزمان با دست یافتن به اقدامات، كوشش‌هایی را برای تأسیس مفهوم تازه‌ای به نام «ملت» به عمل آوردند. این مفهوم در پایان پروژه «هویت‌سازی ملی» توسط «دولت ملی» خلق می‌شود و پا به عرصهٔ وجود می‌گذارد. دولت مطلقهٔ رضاشاه به عنوان یك دولت مدرن‌ـ آن هم در شرایط اولیه و ابتدای تأسیس دولت مدرن‌ـ به طور اجتناب ناپذیری می‌بایست علاوه بر ساختن دولت مدرن به تأسیس ملت جدید ایران نیز مبادرت ورزد. بدیهی است كه دولت مطلقه،‌ رضاشاه را به ترتیبی می‌خواست بسازد كه با پروژه دولت مطلقه و راهبردهای این دولت نسبت به نوسازی ایران همسو و هم جهت باشد. با آن احساس یگانگی و شخصیت نماید. برابر شواهد موجود، دولت متجدد رضاشاه، ملتی متجدد را در ملت سازی مبناء و ملاك كار قرار داد. به نظر می‌رسد كه پیش از پرداختن به چارچوب كلی و مبنای هویت‌سازی ملت توسط دولت مطلقهٔ رضاشاه باید سرمشق‌های هویت‌سازی ملی را بررسی كرد.
متجددین رویكرد خاصی نسبت به الگوی نوسازی ایران داشتند و بیشترین یاری را نیز در تكوین دولت مطلقه كردند.سپس از استقرار سلطنت رضاشاه و تحكیم مبانی دولت مطلقهٔ وی، مبحث تجدد‌گرا، از میان سایر گفتارها، فرصت بیشتری را بدست آورد. بدین لحاظ می‌توان گفت كه پروژهٔ نوسازی ایران در دورهٔ رضاشاه، پروژه‌ای تجدد‌گرا بود. البته باید توجه داشت كه اولاً این پروژه از الگوی تمام عیار منظم و مدونی، در آغاز برخوردار نبود ولی به تدریج ابعاد دقیق‌تر و روشن‌تری یافت و از سایر الگوهای هم عصر خود متمایز شد. ثانیاً پروژهٔ تجدد از درون خود، از انسجام و تناسب تام و تمامی برخوردار نبود و همانند دیگر بحث‌های نوسازی ایران دچار برخی ناهمسازی‌ها، گاه تناقضات درونی بود. با این حال می‌توان گفت مهم‌ترین اصل در مقوله تجدد گذر جامعهٔ ایرانی از فئودالیسم به كاپیتالیسم است. ملت‌هایی كه هویت تاریخی خود را از دست داده‌اند، یعنی از شناخت واقعی خود فاصله گرفته‌اند، سریع مقهور نیروهای بیگانه شده‌اند.
● فرآیند شكل‌گیری دولت مدرن
تجدد‌گرایان اعتقاد داشتند كه فقط از طریق ایجاد دولتی مقتدر، متمركز و نوساز می‌توان به نوسازی ایران پرداخت و مشكلات و دردهای مردم را پایان داد. دولت ایده‌آل آنها دولتی است كه موانع را با قدرت پشت سر بگذارد و این قدرت باید قدرتی سیاسی، متمركز و نیرومند باشد و پیاده كردن تجدد باید با دولت مقتدر، متمركز و نوساز همراه باشد. تشكیل یك حكومت قوی، توانا و در عین حال منورالفكر و با فضیلت كه به زور سرنیزه تجدد را ایجاد، سعادت را تحصیل و فساد اخلاقی را عملاً در هم بشكند، بهترین طریقهٔ حصول این مقصود است. از وظایف و مأموریت‌ های دولت متجدد «تربیت ملت» است.
در این روش مردم، سرگردان و رها هستند و توسط نخبگان باید به ماشین عقل به زور بسته شوند و با زور و اجبار به سوی سعادت و كمال بروند. دولت متجدد به ضدیت با جامعهٔ مدنی و اجزای آن، مثل مطبوعات و احزاب ‌كشیده می‌شود و در دورهٔ رضاشاه اینها همه به نوبت از بین می‌رود. حتی احزاب فرمایشی و ساختگی «ایران نو» كه توسط تیمورتاش پی‌ریزی شد، مدت كوتاهی دوام نیاورد و چون با سیاست رضاشاه مخالفت می‌نمود، بدون اینكه كار مثبتی انجام داده باشد منحل شد.از دیگر پیامدهای این وضعیت تبدیل مجلس به نهادی بی‌خاصیت بود.یكی از وزرای شاه پس از چند سال، اظهار نظر می‌كند كه: «چون شاه اصرار داشت تا همه كارهای اجرایی باید توسط قوه مقننه تصویب شود، مجلس به مكانی برای اعمال تشریفاتی تبدیل شده بود.» سفیر انگلیس در ایران نیز در اظهار نظر مشابهی می‌گوید: «مجلس ایران را نمی‌توان جدی گرفت، نمایندگان مجلس، نمایندگان آزاد و مستقلی نیستند و انتخابات مجلس، آزادانه برگزار نمی‌شود.
هنگامی كه شاه طرح یا لایحه‌ای را مد نظر دارد،‌تصویب می‌شود زمانی كه مخالف است رد می‌شود و هنگامی كه بی‌اعتنا است بحث‌فراوانی صورت می‌گیرد. مخبرالسلطنه می‌گوید: «در دوره پهلوی هیچ كس اختیارنداشت. تمام امور می‌بایست به عرض برسد و آنچه فرمایش می‌رود رفتار كند. مقالات و نوشته‌های جراید باید در اداره‌ای به نام (راهنمای نگارش) در وزارت داخلی دقیقاً بررسی و موشكافی می‌شد. مقاله‌ها و نوشته‌ ها باید دارای مهر (روا) بودند تا چاپ و نشر می‌شود و شرط (روایی) مقالات و نوشته‌‌‌ها، این بود كه بر ضد سلطنت مشروطه نباشد. و الا با روی كار آمدن رضاشاه و «دولت مدرن» او باید تمامی نهادهای موجود بار خود را ببندند و بروند. از لحاظ سیاسی نیز ناسیونالیسم ایرانی به صورت یك ایدئولوژی دولتی در عصر رضاشاه پا به عرصه وجود نهاد تا یك دولت مدرن بر پایهٔ آن ایجاد شود. بنابراین دولت پهلوی اول، اولین دولتی بود كه براساس اندیشه‌‌های ناسیونالیستی به دنبال ایجاد هویت واحد ملی برآمد. براساس نشانه‌های تاریخی، كاركرد اصلی و اساسی دولت مدرن، همانا ایجاد هویت ملی بود. اینكه رضاشاه برای تحقق ایدهٔ دولت ملی به عواملی مانند زور و سركوب متوسل شد، نشانگر نوپا بودن این نظام سیاسی در ایران بوده است. سیاست «ایرانیزاسیون» حكومت پهلوی اول كه به عنوان پیش‌شرط ایجاد یك دولت ـ ملت مدرن تلقی می‌شد بر همگرایی تدریجی قوم‌ها، اقلیت‌های بومی، مذهبی و زبانی استوار نبود. این سیاست، بر روش ایل‌زدایی و نفی هویت‌‌های ایلاتی اتكاء داشت و درست به این دلیل، منجر به افزایش تنش‌های سیاسی بین دولت مركزی و ایلات ساكن در كشور شد. اینكه در دورهٔ مذكور، جنبش‌ های تمركز‌زدا با استناد به هویت قومی متفاوت، به مفاهیمی چون زبان، مذهب به مبارزه با قدرت مركزی پرداختند، نشانگر تازه و نوپا بودن این خودآگاهی بوده است. در گذشته ایلات و قبایل برای كسب قدرت، فرمانروایی و توسعهٔ نامحدود آن به مبارزه بر می‌خاستند كه ماهیتی كاملاً متفاوت با ادعاهای جدید قومی داشت و علت آن هم به ایجاد خودآگاهی جدید، متكی بر خواست‌‌های قومی باز می‌گشت. اینكه رضاشاه در تشكیل دولت مدرن، متوسل به سركوب ایلات و قبایل شده،‌خود گواه بر جدید بودن مفهوم ناسیونالیسم در ایران است كه نارضایتی‌های بسیاری را در پی داشت. این نارضائی‌ها به حدی رسید كه اغلب مردم ایران به یك انقلاب خونین و حتی گسترش جنگ به ایران راضی بودند. از زاویه دیگری به جرأت می‌توان گفت كه دولت رضاشاه، دولت ناسیونالیستی نبود. چون ناسیونالیسم مبتنی بر حاكمیت ملی و فزونی قدرت و ارادهٔ ملی است. در واقع ناسیونالیسم، زمانی محقق می‌شود كه دولت ملی، قدرت خود را از ملت كسب كند. حال آن كه هیچ یكی از دولت‌های پهلوی از چنین وضعیت برخوردار نبودند. وحدت و انسجام ملی به معنای تلقی مشترك عقلی از خود و محیط بیرونی است. رضاشاه به طور مصنوعی و بر پایه‌های شناور می‌خواست این هویت ملی را ایجاد كند كه در عمل شكست خورد. بنابراین یك ساختار سیاسی جدید هنگامی مبتنی بر عقلانیت است كه بتواند خالق فرهنگ سیاسی خود باشد و هویت ملی به واسطهٔ این تحول بر هویت‌های قومی، گروهی و عشیره‌ای غلبه یابد. این در حالی بود كه قرن‌ها مجموعه فرهنگ عشایری بر گسترهٔ سرزمین ایران سایه افكند و فرهنگ بومی، محلی و عشیر‌ه‌ای در مدت‌ زمانی متمادی به واسطهٔ استمرار به فرهنگ سیاسی غالب در ایران زمین تبدیل شد كه از آن به مثابهٔ یك مانع اساسی در شكل‌گیری هویت ملی و یكپارچگی سیاسی یاد می‌شود. پی‌ریزی این دولت مدرن به بهای سركوبی تحول و پیشرفت سیاسی و تمامی مظاهر آرمان‌های دموكراتیك انجام گرفت. چنین تصور می‌شد كه نوسازی كشور تنها از راه خودكامگی و سركوب نهادهای دموكراتیك دست یافتنی است. خودكامگی در اداره امور كشور و اعمال زور و فشار برای حصول اطاعت و پیروی زیردستان، همواره با كوتاهی در وسعت بخشیدن به پایگاه‌های اجتماعی ـ اقتصادی حكومت و غفلت در تشكیل و ترغیب احزاب معتبر سیاسی، ناگزیر نتایج ویرانگر به بار می‌آورد.
● ایجاد جامعه‌ای شبه غربی و مدرنیسم
برپاكردن جامعه‌ای شبه‌جوامع غربی كه اصطلاحاً به ‌آن فرنگی مآبی گفته می‌شود، روح حاكم بر تجدد عصر رضاشاه می‌باشد. حكومت مطلقه برای دستیابی به این هدف، دو ابزار را به كارگرفت، نخست كوشش برای وارد ساختن بخش‌هایی از دانش غربی خصوصاً دانش فنی، دموكراسی، اصولی اقتصاد و نظام حقوقی جدید و دیگر تلاش برای فراگیری الگوهای زندگی سبك اروپایی و تغییر صورت زندگی در ایران. وارد كردن دانش غربی از دو طریق صورت پذیرفت: استخدام مستشار و دیگر، اعزام دانشجو به خارج كه در زمینهٔ اعزام به خارج تصمیماتی اخذ شده بودكه بر اساس آن سالیانه عده‌ای دانشجو برای فراگرفتن دانش‌های غربی به اروپا اعزام شدند. روی هم رفته اعزام مستمر و گستردهٔ دانشجویان به غرب و دعوت از متخصصین و كارشناسان غربی برای تصدی امور كلیدی كشور، از این ارزش بنیادی در تجدد حكایت می‌كند كه بنا نهادن جامعه‌ای به سبك فرنگ كشور را پذیرفته و مترقی می‌سازد كه به صورت ظاهری بود و بنیادی نبود. اقداماتی انجام شد كه در زیر می‌آید:
ـ الغای القاب و منصب مخصوص نظام و القاب كشور(۱۳۰۴). (ص ۲۰۲ـ ۲۰۱)
ـ متحد‌ الشكل نمودن البسه اتباع ایران در داخل مملكت (۱۳۰۷). (ص ۱۵۷)
ـ برنامه‌های رادیو ایران (۱۳۱۹) و لباس رسمی كاركنان دولت به سبك البسه فرنگی (۱۳۰۴). (ص ۱)
ـ كشف حجاب
ـ سازمان پرورش افكار
لذا مسائلی چون تغییر نوع پوشاك مردان و زنان، ‌رواج مدهای غربی و وسایل زندگی نو، ایجاد كلوپ‌ها و باشگاه‌ها، برگزاری میهمانی‌‌های مختلف همراه با رقص و موسیقی و برپایی آنها در خیابان‌ها و بسیاری از چیزهای دیگر تقلید شد. به تعبیر دكتر كاتوزیان،‌ فهم نادرست ماهیت و علل و عوامل مدرنیسم اروپایی تا بدانجا تنزل كرده بود كه معیار پیشرفت را در كلاه لگنی (شاپو)، كشف حجاب و حتی توالت فرنگی و وان حمام می‌د‌یدند. بنابراین مدرنیسم و تجدد‌گرایی و غرب‌گرایی یك حالت ظاهری داشت نه ریشه‌ای. در مجموع می‌توان گفت كه رژیم در عرصه غرب‌گرایی و اخذ مدرنیسم اقدامات زیر را انجام داد و تجدد‌گرایی به تغییر پوشان مردان و زنان، نوگرایی صنعتی و ایجاد ارتش مدرن می‌دانست كه از بحث می‌‌گذریم. مهمترین گفتمان سیاسی مسلط در ایران در قرن بیستم همان گفتمان مدرنیسم مطلقه پهلوی بود.این گفتمان نیز مجموعهٔ پیچیده‌ای از عناصر مختلف، از جمله نظریهٔ شاهی ایرانی، پاتریمونیالیسم سنتی، گفتمان توسعه و نوسازی به شیوهٔ مدرنیسم غربی، قانون‌گرایی و مردم‌گرایی بود و خود در طی زمان تركیبات بیشتری پیدا كرد. در این گفتمان بر اقتدارگرایی، اصلاحات از بالا، عقلانیت مدرنیستی، ناسیونالیسم ایرانی، ‌مركزیت سیاسی، مدرنیسم فرهنگی،‌ سكولاریسم و توسعهٔ صنعتی تأكید می‌شد.
در گفتمان مدرنیسم پهلوی چندان جایی برای مشاركت و رقابت سیاسی وجود نداشت. دولت پهلوی به طور كلی اصلاحاتی اجتماعی و اقتصادی در درون ساختار جامعه و فرهنگ سنتی انجام می‌داد كه گرچه مقاومت‌های گوناگونی بر می‌انگیخت، لیكن مرحله‌ای ضروری در تحول ساختاری جامعه و دولت سنتی در ایران را تشكیل می‌داد.
شبه مدرنیسم، ‌فرهنگی آموزشی رسمی، ترجمه ، تغییر پوشاك مردان و زنان از جمله راههای گسترش غرب‌گرایی در ایران بود. شبه مدرنیسم به واقع‌ از نوعی بینش فرهنگی ناشی شده است. این تفكر راه چارهٔ كشورهای عقب مانده را تقلید صرف از غربیان می‌داند. طیف روشنفكری كه ریشهٔ عقب‌ماندگی را در سنت‌گرایی می‌دانستند اخذ صنعت و فرهنگ غرب را در كنار هم و توأم با یكدیگر توصیه می‌كردند.
در دورهٔ رضاخان، تجدد تقلیدی و مدرنیزاسیون استعماری و اجباری غلبه می‌كند و هم زمان اعتدال نهادهای ملی و بومی آغاز شده نهادهای جدیدی جایگزین آنها می‌گردد. در این دوره، دین و مذهب تشیع نقش خود را به عنوان وسیله‌ای برای انسجام ملی از دست می‌دهد و به جای آن از آداب و رسوم دیگری برای هم سو كردن مردم به عنوان یك ایرانی استفاده می‌شود. مهم‌ترین مسئله برای سردمداران نظام رضاخانی، ایجاد مبانی جدیدی برای هویتی جدید است.
● پهلویسم (ایران‌گرایی و شاه پرستی)
یكی از مهمترین اصول حاكم بر تجدد، ساختن ایرانی به طرز پهلویسم بود. این اصول از دو مورد ایرانی‌‌گری و شاه‌پرستی برخوردار بود. رجوع به قوانین، مقررات و برنامه‌های این دوران به روشنی گواهی می‌دهد كه اصل یاد شده در بسیاری از برنامه‌های این دوران مد نظر بوده است. زیرا به برخی از تصمیمات و اقدامات عصردولت مطلقهٔ رضاشاه برای دستیابی به اصل مذكور اشاره می‌رود.
تصمیم نمایندگان مجلس راجع به دعوت دولت به تعمیر مقبره حكیم ابوالقاسم فردوسی (۱۳۰۳)، قانون سجل احوال (۱۳۰۴)، قانون یكصد هزار تومان اعتبار برای مخارج جشن جلوس و تاج‌گذاری (۱۳۰۴)، ماده ۸۱ قانون مجازات عمومی ـ توهین به شخص اول مملكت (۱۳۱۰)، تفسیر اصل ۳۷ متمم قانون اساسی موضوع كلمه ایرانی‌ الاصل (۱۳۱۷)، قانون تبدیل بروج به نام‌های فارسی (۱۳۰۴)، آیین نامهٔ بكارگیری سال شمسی به جای سال قمری (۱۳۰۶)، به كار بردن ایران به جای پرس و پرشیا (۱۳۰۹)، سلام شاهنشاهی و سرود ملی ایران (۱۳۱۴)، تغییرات اسامی نقاط و شهرهای كشور به فارسی و نام‌های باستان (۱۳۱۴)، مراسم سلام در حضور شاه (۱۳۱۲)، نحوه انتخابات اسامی، نقاشی از تمثال پادشاه (۱۳۱۵)، سازمان پرورش افكار (۱۳۱۷)، سازمان پیشاهنگی (۱۳۱۴)، تأسیس انجمن لغت و ادبیات فارسی (۱۳۱۳)، اساسنامه فرهنگ زبان فارسی (۱۳۱۴) و اساسنامه فرهنگستان زبان ایران (۱۳۱۴)، قوانین و مقررات مذكور با تكیه بر ارزش خاصی، ضرورت یافت كه در این تحقیق تحت عنوان ایران‌گرایی و شاه‌دوستی از آن یاد شد.
تصویب قوانینی همچون، قانون سجل احوال، تابعیت، بازسازی مقبره فردوسی، دقیقاً در جهت تحقق ارزش ایرانی‌‌گرایی صورت پذیرفت همچون گسترش زبان فارسی مهم‌ترین گام‌ همان تصویب اساسنامهٔ فرهنگستان زبان ایرانی (فارسی) در جهت ارزش ایرانی‌گرایی می‌باشد. براساس اسناد و مدارك موجود می‌توان گفت كه ایرانیت و شاه پرستی دو عنصر مهم و جداناشدنی از مسیر تجدد تلقی می‌شوند. با هم هم‌زاد هستند. شاه‌دوستی و شاه‌محوری و تلاش برای خلق وجههٔ كاریزمایی برای پادشاه و پیوند سلطنت با موجودیت ایران و ایران‌گرایی با تأكید بر لزوم تجدد عظمت ایران باستان تجدد عظمت ایران پس از انقلاب مشروطه به صورت یك آرمان متجلی شد و ناسیونالیسم در دوران رضاشاه یكی از زیر ساخت‌‌های اساسی حكومت بود.
▪ ایران‌گرایی دوران رضاشاه در اقدامات زیر انعكاس یافت. ۲۲
الف) تأسیس فرهنگستان
ب ) بزرگداشت فردوسی و شاهنامه
ج) تدوین تقویم مستقل ایرانی
د) تغییر نام كشور
ذ) باستان‌شناسی
در نتیجه می‌توان گفت كه برای با هم بودن ایران‌دوستی و شاه‌پرستی تلاش‌های زیادی می‌شد.
شاه‌محوری، و تلاش برای تحقیق وجههٔ كاریزمای رضاشاه یكی دیگر از محورهای اساسی فرهنگ سیاسی دوران رضاشاه بود. توجه شاه به عنوان یك «موجود آسمانی» از دیرباز در میان ایرانیان رواج داشت! مشروطه شاه را از یك موجود مقتدر و غیر قابل انتقاد به یك مقام تشریفاتی و گاه زائد و مزاحم تبدیل كرد. لذا رضاخان نیز در ابتدای حكومت خود با مشكلی به نام مشروعیت مواجه شد. وی با اقدامات سریع نظامی و تبلیغاتی توانست در ‌آستانهٔ سلطنت دیدگاه مثبتی را در میان توده مردم نسبت به خود ایجاد كند. مراسم آغاز سلطنت نیز با هدف بزرگداشت شاه انجام شد. از سال ۱۳۱۴ به تدریج شاه دوستی‌جنبهٔ افراطی به خود گرفت و ساخت و نصب مجسمه شاه به یكی از اشتغالات شهرداری‌ها تبدیل شد. چاپلوسان در سال‌های آخر سلطنت رضاشاه به طور جدی و جهت القای مفهوم «شاه‌پرستی» تلاش می‌كردند و به اشكال مختلف درصدد تخفیف فرهنگ اسلامی برآمدند. شاه سعی داشت مشروعیت خود را با حذف فرهنگ اسلامی یا تحریف آن تحقق بخشد.
● نتیجه‌گیری
تأسیس سلسله پهلوی و روی كار آمدن رضاشاه را سرآغاز فصلی جدید در هویت‌سازی ملی ایرانیان باید به شمار آورد. رضاشاه به منظور هویت سازی پروژه خاصی را طراحی كرد و به مرحله اجراء درآورد.
هویت‌سازی دولت مطلقهٔ پهلوی كه از آن تحت عنوان هویت ایرانی متجدد یاد شد، در دوران سلطنت رضا پهلوی، شكل خاصی از هویت اجتماعی را ایجاد كرد. گسترش دامنه و نفوذ هویت ملی با دولت‌ـ ملت‌سازی مدرن پیوستگی داشت. زیرا دولت ـ ملت ‌سازی مدرن، تكوین مبانی جدید همبستگی اجتماعی، تحت عنوان همبستگی ملی، الزامی و ضروری بود.
می‌توان گفت كه هویت ایرانی متجدد توانست به عنوان هویت‌سازی، برتری جدی خود را به مخالفینش تحمیل كند. این مهم از طریق ایجاد همبستگی و پیوستگی میان تجدد و هویت‌سازی ملی و حمایت دولت مطلقه از آن صورت پذیرفت. دولت مطلقه مدرن نوساز، علت اصلی شدن هویت سازی ایرانی متجدد در ایران بود گروه‌های دینی اسلامی، ایلی عشیره‌ای و اشرافی، بیشترین حملات را از جانب هویت‌سازی متحمل شدند. هویت‌سازی، در عمل، تنها توانست با تكیه بر دولت مطلقه پهلوی موقعیت و جایگاه خاصی را در سلسله مراتب هویّتی ایران اشغال كند و رقبای خود را به حاشیه كشاند.
امین دیلمی معزی
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی نوشهر چالوس
منبع : دوران


همچنین مشاهده کنید