پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

مفاهیم فلسفی


مفاهیم فلسفی
بعد از رنسانس نظام فلسفی پایداری در مغرب زمین به وجود نیامد بلكه همواره نظریات و مكاتب مختلف فلسفی در حال زایش و مرگ بوده و هستند تعدد و تنوع ایسمها از قرن نوزدهم رو به افزایش نهاد و در این نگاه گذرا مجال اشاره‏ای هم به همه آنها نیست و تنها به بعضی از آنها اشاره سریعی خواهیم كرد. بعد از كانت از اواخر قرن هیجدهم تا اواسط قرن نوزدهم چند تن از فلاسفه آلمانی شهرت یافتند كه اندیشه‏های ایشان كمابیش از افكار كانت‏ سرچشمه می‏گرفت و می‏كوشیدند كه نقطه ضعف فلسفه وی را با بهره‏ گیری از مایه‏های عرفانی جبران كنند و با اینكه اختلافاتی در میان نظریات ایشان وجود داشت در این جهت‏شریك بودند كه از یك دیدگاه شخصی شروع می‏كردند و با بیانی شاعرانه به تبیین هستی و پیدایش كثرت از وحدت می‏پرداختند و بنام فلاسفه رومانتیك موسوم شدند .
از جمله ایشان فیخته شاگرد بی‏واسطه كانت است كه سخت علاقمند به اراده آزاد بود و در بین نظریات كانت بر اصالت اخلاق و عقل عملی تاكید می‏كرد .همین گرایش به آزادی بود كه او و سایر رومانتیكها مانند شلینگ را به اصالت روح كه ویژگی آن را آزادی می‏شمردند و نوعی آیدآلیسم سوق داد مكتبی كه به دست هگل سامان یافت و به صورت یك نظام فلسفی نسبتا منسجم در آمد و بنام ایدآلیسم عینی نامیده شد .
هگل كه معاصر شلینگ بود جهان را به عنوان افكار و اندیشه‏هایی برای روح مطلق تصور می‏كرد كه میان آنها روابط منطقی حكمفرما است نه روابط علی و معلولی به گونه‏ای كه دیگر فلاسفه قائل هستند .
به نظر وی سیر پیدایش ایده‏ها از وحدت به كثرت و از عام به خاص است در مرتبه نخست عامترین ایده‏ها یعنی ایده هستی قرار دارد كه مقابل آن یعنی ایده نیستی از درون آن پدید می‏آید و سپس با آن تركیب شده به صورت ایده شدن در می‏آید شدن كه جامع سنتز هستی تز و نیستی آنتی‏تز است به نوبه خود در موقعیت تز قرار می‏گیرد و مقابل آن از درونش ظاهر می‏شود و با تركیب شدن با آن سنتز جدیدی تحقق می‏یابد و این جریان همچنان ادامه پیدا می‏كند تا به خاصترین مفاهیم بینجامد .
هگل این سیر سه حدی تریاد را دیالكتیك می‏نامید و آن را قانونی كلی برای پیدایش همه پدیده‏های ذهنی و عینی می‏پنداشت.
● پوزیتویسم
در اوائل قرن نوزدهم میلادی اگوست كنت فرانسوی كه پدر جامعه‏ شناسی لقب یافته است‏یك مكتب تجربی افراطی را به نام پوزیتویسم (ل‏اثباتی تحصلی تحققی) بنیاد نهاد كه اساس آن را اكتفاء به داده‏های بی‏واسطه حواس تشكیل می‏داد و از یك نظر نقطه مقابل ایدآلیسم بشمار می‏رفت .
کنت حتی مفاهیم انتزاعی علوم را كه از مشاهده مستقیم به دست نمی‏آید متافیزیكی و غیر علمی می‏شمرد و كار به جایی رسید كه اصولا قضایای متافیزیكی الفاظی پوچ و بی‏معنی به حساب آمد .
اگوست كنت برای فكر بشر سه مرحله قائل شد : نخست مرحله الهی و دینی كه حوادث را به علل ماورائی نسبت می‏دهد دوم مرحله فلسفی كه علت‏حوادث را در جوهر نامرئی و طبیعت اشیاء می‏جوید و سوم مرحله علمی كه به جای جستجو از چرایی پدیده‏ها به چگونگی پیدایش و روابط آنها با یكدیگر می‏پردازد و این همان مرحله اثباتی و تحققی است .
شگفت‏آور این است كه وی سرانجام به ضرورت دین برای بشر اعتراف كرد ولی معبود آنرا انسانیت قرار داد و خودش عهده‏ دار رسالت این آیین شد و مراسمی برای پرستش فردی و گروهی تعیین كرد .
آیین انسان پرستی كه نمونه كامل اومانیسم است در فرانسه و انگلستان و سوئد و آمریكای شمالی و جنوبی پیروانی پیدا كرد كه رسما به آن گرویدند و معابدی برای پرستش انسان بنا نهادند ولی تاثیرات غیر مستقیمی در دیگران هم بجای گذاشت كه در اینجا مجال ذكر آنها نیست.
● عقل گرایی و حس گرایی
مكاتب فلسفی مغرب زمین به دو دسته كلی تقسیم می‏شوند عقل‏گرایان و حس‏گرایان نمونه بارز دسته اول در قرن نوزدهم ایدآلیسم هگل بود كه حتی در انگلستان هم طرفدارانی پیدا كرد و نمونه بارز دسته دوم پوزیتویسم بود كه تا امروز هم رواج دارد و ویتگنشتاین و كارناپ و راسل از طرفداران این مكتب‏اند .
غالب فلاسفه الهی از عقل‏گرایان و غالب ملحدان از حس‏گرایان هستند و در میان موارد غیر غالب می‏توان از مك‏تاگارت فیلسوف هگلی انگلیسی نام برد كه گرایش الحادی داشت .
تناسب حس گرایی با انكار و دست كم شك در ماوراء طبیعت روشن است و چنین بود كه پیشرفت فلسفه‏های حسی و پوزیتویستی گرایشهای مادی و الحادی را به دنبال می‏آورد و نبودن رقیب نیرومند در جناح عقل گرایان زمینه را برای رواج آنها فراهم می‏كرد .
چنانكه اشاره شد مشهورترین مكتب عقل گرای قرن نوزدهم ایدآلیسم هگل بود كه علی رغم جاذبه ناشی از نظام نسبتا منسجم و وسعت مسائل و دیدگاهها فاقد منطق قوی و استدلالهای متقن بود و طولی نكشید كه حتی از طرف علاقه‏مندان هم مورد انتقاد و معارضه واقع شد و از جمله دو نوع واكنش همزمان ولی مختلف در برابر آن پدید آمد كه یكی از طرف سون كی‏یركگارد كشیش دانماركی و بنیانگذار مكتب اگزیستانسیالیسم و دیگری از طرف كارل ماركس یهودی زاده آلمانی و مؤسس ماتریالیسم دیالكتیك انجام گرفت .
● اگزیستانسیالیسم
گرایش رومانتیكی كه به منظور توجیه آزادی انسان پدید آمده بود سرانجام در ایدآلیسم هگل به صورت یك نظام فلسفی جامع در آمد و تاریخ را به عنوان جریان اصیل و عظیمی معرفی كرد كه بر اساس اصول دیالكتیك پیش می‏رود و تكامل می‏یابد .
و بدین ترتیب از مسیر اصلی منحرف گردید زیرا در این نگرش اراده‏های فردی نقش اصیل خود را از دست می‏داد و از این روی مورد انتقادات زیادی قرار گرفت .
یكی از كسانی كه منطق و فلسفه تاریخ هگل را شدیدا مورد انتقاد قرار داد كی یركگارد بود كه بر مسئولیت فردی انسان و اراده آزاد وی در سازندگی خویش تاكید می‏كرد و انسانیت انسان را در گرو آگاهی از مسئولیت فردی به خصوص مسئولیت در برابر خدا می‏دانست و می‏گفت نزدیكی و پیوند و ارتباط با خدا است كه آدمی را انسان می‏سازد .
این گرایش كه با فلسفه پدیدار شناسی فنومنولژی ادموند هوسرل تقویت می‏شد به پیدایش اگزیستانسیالیسم انجامید و اندیشمندانی مانند هایدگر و یاسپرس در آلمان و مارسل و ژان پل سارتر در فرانسه با دیدگاههای مختلف الهی و الحادی به آن گرویدند
● پراگماتیسم
در پایان این مرور سریع نگاهی بیفكنیم بر تنها مكتب فلسفی كه به وسیله اندیشمندان آمریكائی در آستانه قرن بیستم به وجود آمد و مشهورترین ایشان ویلیام جیمز روانشناس و فیلسوف معروف است .
این مكتب كه به نام پراگماتیسم اصالت عمل نامیده می‏شود قضیه‏ای را حقیقت می‏داند كه دارای فایده عملی باشد و به دیگر سخن حقیقت عبارت است از معنایی كه ذهن می‏سازد تا به وسیله آن به نتایج عملی بیشتر و بهتری دست‏یابد و این نكته‏ای است كه در هیچ مكتب فلسفی دیگری صریحا مطرح نشده است گو اینكه ریشه آن را در سخنان هیوم می‏توان یافت در آنجا كه عقل را خادم رغبتهای انسان می‏نامد و ارزش معرفت را به جنبه عملی منحصر می‏كند .
اصالت عمل به معنایی كه گفته شد نخستین بار توسط شارل پیرس آمریكائی مطرح شد و بعد به صورت عنوانی برای مشرب فلسفی ویلیام جیمز در آمد مشربی كه طرفدارانی در آمریكا و اروپا پیدا كرد .
جیمز كه روش خود را تجربی خالص می‏نامید در تعیین قلمرو تجربه با دیگر تجربه‏گرایان اختلاف نظر داشت و آن را علاوه بر تجربه حسی و ظاهری شامل تجربه روانی و تجربه دینی هم می‏شمرد و عقائد مذهبی مخصوصا اعتقاد به قدرت و رحمت الهی را برای سلامت روانی مفید و به همین دلیل حقیقت می‏دانست و خود وی كه در بیست و نه سالگی دچار یك بحران روحی شده بود با توجه به خدا و رحمت و قدرت او بر تغییر سرنوشت انسان بهبود یافت و از این روی بر نماز و نیایش تاكید می‏كرد ولی خدا را هم كامل مطلق و نامتناهی نمی‏دانست بلكه برای او هم تكامل قائل بود و اساسا عدم تكامل را مساوی با سكون و دلیل نقص می‏پنداشت .
ریشه این تكامل‏گرایی افراطی و تجاوزگر را در پاره‏ای از سخنان هگل از جمله در مقدمه پدیدار شناسی ذهن می‏توان یافت ولی بیش از همه برگسون و وایتهد اخیرا بر آن اصرار ورزیده‏اند .
ویلیام جیمز همچنین بر اراده آزاد و نقش سازنده آن تاكید داشت و در این جهت با پیروان اگزیستانسیالیسم همنوا بود .
منبع : وبلاگ سلطان سایه‌ها


همچنین مشاهده کنید