چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


حرف های قهوه خانه ای نجواهای کافی شاپی


حرف های قهوه خانه ای نجواهای کافی شاپی
یکی از عادت های ایرانی ها در طول تاریخ، جمع شدن دور همدیگر و از هر دری سخن گفتن است. آنگونه که از نقش و نگارهای مانده از گذشتگان برداشت می شود، این امر ریشه ای بسیار طولانی دارد که با گذشت زمان رشد کرده و شاخه های گوناگونی پیدا کرده است. جمع شدن در کاروان سراها و قهوه خانه ها ظاهرا بیش از مکان های دیگر طرفدار داشته؛ زیرا در این مکان ها علاوه بر صرف چای و دود کردن قلیان آیین هایی نمایشی هم رواج داشته که برخاسته از خوی و خصلت ایرانی ها، یعنی پهلوانی و پهلوان بازی بوده است.
جذب افراد با ترفندهایی از قبیل لوطی بازی، چشم بندی، فال گیری و شاهنامه خوانی نکاتی است که با یک بار خیره شدن به تابلوهای مخصوص قهوه خانه ها به خصوص در دوران قاجاریه بر بیننده ثابت می شود که البته حضور تابلوهایی با محوریت پهلوانان باستانی چون رستم و سهراب، سیاوش و... بر دیگران ارجحیت دارند. آنگونه که پیداست افرادی که در قهوه خانه ها دور همدیگر جمع می شده اند از قشر فرودست جامعه بوده اند که بعد از گذراندن یک روز کاری طاقت فرسا خستگی هایشان را با پک زدن به قلیان و نوشیدن چای رفع می کردند. بر همین اساس می توان گفت که عنصر قهوه خانه نشینی به شدت ریشه مردمی دارد، ریشه ای که یک قشر از جوامع روزگاران گذشته بنیان گذاشته و حفظش کرده اند.
علاقه به نشستن در قهوه خانه ها هیچ وقت در گروه خاصی از ایرانی ها از بین نمی رود و همان گونه که می دانیم هنوز هم در بسیاری از جاهای کشور به شدت رواج دارد. این مسئله گرچه به مرور زمان شامل ریزش هایی در بافت مفهومی و ساختاری شده ولی تا حدودی توانسته حال و هوای خود را نگهدارد. مکان های دیگری که تا حدود زیادی زاییده فرهنگ قهوه خانه نشینی اند و امروزه در همه جا شاهد رشد و نموشان هستیم، کافی شاپ ها هستند.
گرچه نمی توان حال و هوای کافی شاپ ها و قهوه خانه ها را صددرصد شبیه هم دانست. اما نوع روابط گروهی و تیپ های متفاوت اجتماعی طرفدار هر کدام را می توان از دیدگاهی یکسان نگاه کرد. رشد تکنولوژی و روی آوردن انسان مدرن به باورهای دیگرگون باعث شده است که تجمل در روابط بین انسان ها هم رخنه کند. به باور بسیاری از کارشناسان، عنصر قهوه خانه نشینی و کافی شاپ نشینی در ایران تفاوت چندانی با همدیگر ندارند، یعنی این که هر دو از یک آبشخور فرهنگی سرچشمه می گیرند. همان گونه که معماری اصیل ایرانی با تراکم عنصر شهرنشینی آرام آرام دارد به بوته فراموشی سپرده می شود ،ساخت ساختمان هایی با معیارهای نیاز انسان امروز رواج پیدا می کند؛ عنصر قهوه خانه نشینی هم به هر حال دارد جایش را به عنصری مدرن تر می دهد. اشاره به این نکته لازم است که این گزارش فقط و فقط به روابط آدم ها در قهوه خانه ها و کافی شاپ ها کار دارد، یعنی به دنبال این قضیه است که نوع حرف ها و دغدغه هایی که در این جاها ردوبدل می شود معمولا حول محور چه چیزهایی است. ساعت هفت عصر است، در یکی از قهوه خانه های زیر پل حافظ نشسته ام و به چهره هایی نگاه می کنم که با حرارت تمام در حال کوبیدن متعلقات دیزی یا خوردن کباب و املت هستند و گروهی دیگر هم با پک های عمیق به قلیان هایشان دودی متراکم پدید آورده اند. به دوروبر نگاه می کنم و بالاخره با یکی از مشتری ها وارد صحبت می شوم. او جوانی ۲۵ ساله با ظاهری آرام است.
در جواب این سوال که کافی شاپ ها و قهوه خانه ها چه فرق هایی با هم دارند، می گوید: «کافی شاپ ها جای آدم های تی تیش مامانی است و قهوه خانه ها جای آدم های زحمتکش».آرام آرام گرم صحبت می شویم، با خودم فکر می کنم که ممکن است خیلی از مردم جامعه ما همین تصور را داشته باشند، زیرا فضای شیک بسیاری از کافی شاپ ها ناخودآگاه به این تصور دامن می زند.
استکان های قهوه خانه کوچک است و دوست تازه من هم مثل خودم چای خور است، پشت سر هم چای سفارش می دهیم، مرد میانسالی که وظیفه چای دادن را برعهده دارد با لنگ قرمزی که دور گردنش انداخته، مدام سر و رویش را خشک می کند، دوستم نگاهی به او می اندازد و می گوید: «آدم در این جور جاها احساس می کند که در گذشته های ایران زندگی می کند، زندگی واقعی در همین جاهاست، توی کافی شاپ ها انگار آدم ها خودشان نیستند. همه می خواهند ادای کسان دیگری را در بیاورند، حرف هایی که در کافی شاپ ها ردوبدل می شود، خیلی تصنعی و ماشینی است، اما اگر در قهوه خانه حرفی هست حرف دل مردم کوچه و بازار است، حرف هایی که احساس نمی کنی از زبان آدم هایی متعلق به فضایی دیگر به گوش می رسند».احساس می کنم دوست تازه ام آدمی کافی شاپ ستیز است، پس زیاد نمی توانم روی حرف هایش حساب کنم، از مرد دیگری که فکر کردم حرف های ما را شنیده است در این باره پرسیدم. او هم در جواب گفت؛ تا حالا پایش را به هیچ کافی شاپی نگذاشته و اصولا از فضای چنین جاهایی خوشش نمی آید. خیلی سعی کردم این بدبینی به کافی شاپ ها را در ذهن آنها از بین ببرم، اما موضع آنها محکم تر از این حرف ها بود. هر دوی آنها معتقد بودند که کافی شاپ ها جای جوانان است که بنشینند و مخ همدیگر را بزنند. آنها معتقد بودند که کافی شاپ ها جای آدم های جدی و بالغ نیست. روز بعد به چندین قهوه خانه دیگر هم سر می زنم، اما نتیجه همان است که بود.
اولین کافی شاپی که قبل از هر جای دیگر برای روشن شدن ذهن خودم و خواننده به سراغش می روم کافه « شوکا» به سرپرستی یارعلی پور مقدم در خیابان گاندی است. متاسفانه پورمقدم حال و روز خوشی ندارد و نمی تواند آنگونه که باید و شاید به سوالاتم پاسخ دهد، به همین خاطر به سراغ کافه تازه تاسیس «تیتر» می روم که با نظارت یک زوج روزنامه نگار اداره می شود.
بعد از یک سلام و علیک کوتاه حاصل شنیده هایم را به بهنام قلی پور منتقل می کنم و او هم با حوصله تمام جواب می دهد. او درباره اظهارنظر دوست قهوه خانه نشین عکس العمل جالبی نشان می دهد و با جدیت حرف های او را تایید می کند. قلی پور می گوید: «قضیه نشستن دختر و پسرها در کافی شاپ ها کاملا معمول است و می توان گفت که عمومیت دارد. همانگونه که می دانیم ساختار اجتماعی ایران و اعتقادات خانواده ها روابط نامحدود و غیرشرعی پسران و دختران را منع می کند به همین علت حضور پسران و دختران در کافی شاپ ها با حساسیت پیگیری می شود. البته این تنها یک وجه مراجعه به کافی شاپ هاست و بسیاری نیز در قالب های قانونی و مشروع به این مکان ها می روند. همان گونه که می دانیم اولین کافه مدرن ایران بعد از کافه «گل رضائیه و کافه فردوسی» همان کافه مشهور نادری است، یعنی جایی که سهم عمده ای در پدید آمدن جریان روشنفکری ایران دارد. پس نمی توانیم بگوییم که کافی شاپ ها فقط و فقط جای نشستن آدم های بی درد و مرفه است یا دختر و پسرهایی که برای حرف های عاشقانه می روند. من نمی توانم بگویم که حرف های دوستان علاقه مند به قهوه خانه نشینی حرف های درستی نیست، فقط می توانم بگویم که آنها بخشی از ماجرا را دیده اند که تقریبا ظاهر قضیه است».
یکی از گردانندگان کافی شاپ کتابفروشی ثالث در این باره اعتقاد دارد که نگاه جامعه ما به کافی شاپ نشینی نگاهی مثبت نیست و اصولا خیلی از مردم از این کار خوششان نمی آید. او می گوید؛ نمی شود معلوم کرد که مردم در کافی شاپ ها اغلب درباره چه چیزهایی حرف می زنند، چون افراد زیادی از قشرهای مختلف مردم به این جور جاها رفت و آمد می کنند و هر کسی ممکن است از دغدغه ها و دلمشغولی های مخصوص به خودش حرف بزند. او معتقد است که بعضی از کافی شاپ های مشخص مثل شوکا، تیتر و ثالث اغلب جای فرهیخته هاست و آدم های علاقه مند به حوزه هنر و ادبیات در آنها رفت و آمد دارند.
به اعتقاد این دست اندرکار کافی شاپ داری هم اکنون جریانی نو از نویسندگی در این کافی شاپ ها در حال رشد و نمو است که البته نتیجه هایش هم مشخص است، پس نمی توان گفت که کافی شاپ ها فقط جای حرف های بی ارزش است.
در کنکاشی چند روزه که درباره حرف و حدیث های مربوط به قهوه خانه نشینی و کافی شاپ نشینی داشتم این نتیجه به دست آمد که اصولا قهوه خانه دارها نگاهی مهربانانه به عنصر کافی شاپ نشینی ندارند.جواد بخشی، صاحب قهوه خانه چهار فصل در این باره نظرگاه متفاوتی دارد. او با اشاره به ریشه های مشترک این دو مکان می گوید که در زمان های قدیم اغلب حرف و حدیث های مشتری های ما درباره مسائل روزمره بود، یعنی ما هنوز هم انتظار نداریم که مشتری هایی با تحصیلات و معلومات بالا داشته باشیم. اگر فردی با تحصیلات بالا هم یک روز گذارش به قهوه خانه ای بیفتد خود به خود در فضایی قرار می گیرد که به مردم نزدیک تر است.بخشی، معتقد است که حرف های قهوه خانه نشین ها حرف های اصولی است، حرف هایی که معمولا از دل برمی آید و لاجرم بر دل می نشیند.اگرچه جواد بخش حال و هوای قهوه خانه های امروز را متفاوت با دوران های گذشته می داند اما اعتقاد دارد در فضاهایی که قبلا فقط و فقط حرف از پهلوانی و مردانگی بوده نمی توان از چیز دیگری حرف زد.بخشی که به شدت سعی دارد حوزه انصاف را رعایت کند، درباره چگونگی روابط در کافی شاپ ها اظهار بی اطلاعی می کند و با صمیمیتی مثال زدنی می گوید:«نمی توانم از چیزی که اصلا ندیده ام حرف بزنم».
بخشی در قسمت دیگر از حرف هایش می گوید که زمانه عوض شده و در قهوه خانه های امروز دیگر خبری از تابلوهای و نمادهای ورزش های رزمی و پهلوانی یافت نمی شود.او می گوید که جو فعلی به شدت دارد قهوه خانه ستیزی می کند و ما خیلی تحت فشار هستیم. ما در این جا هر روز مجبوریم حرف های تازه بشنویم و هیچ حرفی نزنیم. یکی روز می آیند و می گویند قلیان ممنوع است، یک روز می گویند در لیوان یکبار مصرف چای بدهید، یک روز به ظرف های دیزی ایراد می گیرند و ... به هر حال ما هم مجبوریم آن طور که دلمان نمی خواهد با مشتری برخورد کنیم و این کار خود به خود جلوی آن جوشش و حرف زدن ها و درد دل ها را می گیرد.نکته جالب توجهی که در مواجهه با بسیاری از قهوه خانه دارها و کافی شاپ دارها به دست آمده، این نکته بسیار مهم بود که هیچ کدام از آنها احساس امنیت نمی کنند.کافی شاپ هایی که اغلب دارای مشتریانی از قشر تحصیلکرده و کتاب خوان هستند به شدت از برخوردهای غیراصولی گلایه مندند.
در یکی از این کافی شاپ ها تابلوی کوچکی بر دیوار آویزان بود که رویش نوشته شده بود:«به دستور اماکن از فروش قهوه معذوریم».به نظر می رسد همان گونه که قهوه خانه دارها چوب قدیمی بودن حرفشان را می خورند، کافی شاپ دارها هم به علت مدرن بودن، زیر فشارند.یعنی اگر در بعضی قهوه خانه ها دادن قلیان ممنوع است، در بسیاری از کافی شاپ ها هم نمی توان قهوه نوشید. بسیاری از دارندگان این دو شغل به گفته خودشان دیگر از دم گرفتن با مردم دور افتاده اند و همواره در این فکرند که چگونه کسب و کارشان را حفظ کنند و چند صباحی دیگر دوام بیاورند.آنها می گویند که این اضطراب ها به شکلی ناخودآگاه در مشتری ها هم به وجود می آید و آنها آرام آرام به این نتیجه می رسند که حرف های ریز و درشتشان را در جاهایی دیگر بزنند و مجبور نباشند نگرانی ها و تذکرات ناخواسته ما را تحمل کنند.اصولا حرف زدن، محیطی آرام و بی دغدغه می طلبد و آن آرامش لازم هم اکنون در هیچ قهوه خانه و کافی شاپ یافت نمی شود.
رسول آبادیان
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید