شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


سینمای آفریقا ، کلاسیک نهفته


سینمای آفریقا ، کلاسیک نهفته
سینمای آفریقا به ژانر ها و تیم های هیجان انگیز، نشاط آور و غنی خود، و همچنین به کارگردانی مستعد خود برای رقابت با هر قاره دیگری می بالد. چیزی که ذهن ما را به خود مشغول کرده این است که شاهکارهای سینمای آفریقا چرا اینقدر کم در غرب به دیده می شوند؟
دونالد رامسفلد راست می گفت. آنجا چیزی وجود دارد که می دانیم که می دانیم، و چیزی هست که ما نمی دانیم که نمی دانیم. چیزی که او نگفت این بود که در این بین، چیزی هست که ما (در شمال) درباره اش شنیده ایم، چیزی که می دانیم باید بدانیم ولی همچنان بین تاریکی و روشنی مطلق می ماند.
در این سرزمین افسانه ای یک دنیا سینما نهفته است: فیلم سازان برجسته و مهمی همچون: مارتین اسکورسیزی، اورسن ولز، فیلم ساز افسانه ای مانند سرگئی پاراجانف ؛ و فیلم ساز برجسته ای مانند فرانسیس فورد کاپولا که از زندگی مردم فیلم می سازند.
اینها فیلم هایی از قاره ای هستند که از نظر اندازه سه برابر ایالات متحده با بیش از ۵۰ کشور، ۱۰۰۰ زبان و تقریبا ۳۰۰ فیلمساز می باشد.
بعضی از ماها راجع به عثمان سمبین یا جبریل دیوپ ممبیتی چیزهایی شنیده ایم، اما فیلم های آنها هیچکدام در ذهن ما نبوده اند، چیزی که وقتی مست هستیم راجع به آن فکر کنیم یا چیزی که بخواهیم داشته باشیمش، یا به عشقمان نشان بدهیم یا به دوستمان بدهیم. آیا باید اینگونه می بودند؟
نیمکره شمالی باعث و بانی اختراع سینما و گردش چرخ آن بوده است. آسیای شرقی با آن حرکت کرد و از دوره ۱۹۳۰ به آن سرعت و جهت جدیدی بخشید.
آفریقا، اما، تا سال ۱۹۳۵ با این واقعیت کنار نیامد تا استودیوی ام آی اس آر در قاهره در دنیای آفریقا (یا عرب) پیشقدم این کار شد. نتیجه کار عمدتا فیلم ها کمدی یا موزیکال بودند ولی فیلم هایی مثل وصیت نامه ساخته کمال سلیم (۱۹۳۹) نشان داد که آنها پتانسیل کارهای جدی تری را دارند.
یوسف چاهین فیلم ساز مصری با تکیه بر این پتانسیل فیلم تاثیر گذار و مهم ایستگاه قاهره را که پیش زمینه ای برای روانی ساخته هیچکاک بود ساخت و سنگ پایه و اساس فیلم سازی عرب را گذاشت.
با انرژی گرفتن از سوسیالیسم ناصری، چاهین اولین کارگردانی بود که سینمای قاره را در آینده از نظر سیاسی مستقل و پر انرژی تر می دید. در افتتاحیه فستیوال فیلم کارتاژ که در سال ۱۹۶۶ در تونس برگذار شد او چنین بیان کرد: آزادی احساسات دادنی نیست، گرفتنی است. و بعدها اضافه کرد که من دنیای اول هستم. بیش از ۷۰۰۰ سال اینجا بوده ام.
در کنفرانس بندانگ در ۱۹۵۵ که در رابطه با وضع آفریقا و آسیا در اندونزی بود روابط جدیدی به وجود آمد و باد خودمختاری در آفریقا شعله ها را خاموش کرد و تا اواسط دهه ۱۹۶۰ فکر سینمای بومی آفریقا از بین رفته بود.
مصر به صنعت فیلمسازی خود ادمه داد و الجزایر شروع به ساخت فیلم های عالی مثل طلوع نفرین شده ساخته احمد راشدی (۱۹۶۵) کرد. در سال ۱۹۶۵، درست ۳ سال قبل از اینکه آمریکا اولین فیلم خود را به کارگردانی یک سیاه پوست بسازد، سینمای آفریقا دومین اثر هنری خود را ساخت.
بسیاری از آنان که این کار را دنبال کردند در خانواده های متوسط و باسوادی به دنیا آمده بودند، ولی عثمان سمبین یک بنا بود، بعد در کارخانه سیتروئن مشغول به کار شد و نهایتا یک نویسنده شد. مثل چاهین، او عصیانگر بود، یک مارکسیست که در مقاله معروف خود "مرد فرهنگ است"، گفته بود که کلمه هنر در هیچکدام از زبانهای آفریقای غربی وجود ندارد.
این نوع مکالمات حرف های او را تاثیر گذار کرد. اگر او بعضی اوقات رو به موعظه کردن می آورد به این دلیل است که اکثر مشکلات بزرگ را در زمان خود داشته است. از سال ۱۹۶۶ و فیلم La Noire de... تا ۱۹۷۴ و در خلال فیلم حیرت انگیز Xala ، سمبین درگیر جنسیت بود. در فیلم de Thiaroye (۱۹۸۸) او با گروهی از آفریقایی های سیاه پوست که با ارتش استعمارگر فرانسه می جنگیدند درگیر شد.
فیلم Ceddo در سال ۱۹۷۶ یک اثر مستقل و شجاعانه بود، ولی جریان آن را الآن در نظر بگیرید: ورود اسلام در قرن ۱۹ به آقریقای غربی. مانند مسیحیت اروپایی ، با خود خشونت می آورد؛ مدافعان آنها متعصب بودند، و آزادی های فرهنگی را قبول نداشتند. فیلم با تیر اندازی پرنسس محلی به یک پیشوای دینی پایان می پذیرد.
این طیف باعث شد که سمبین مثل یک فیلمساز مطرح در کل قاره باشد، همانند جان فورد. دیوید مورفی راجع به سمبین می گوید: در فیلم های او انتقال یک بعد غیر سیاسی به سیاسی به تصویر کشیده می شود، تغییر اجتماع از اجتماع خونین به اجتماع شهری. کار سمبین تفکر دوباره و مدرن سازی است، و تا اواسط دهه ۱۹۷۰ صدای او با صدای دیگران آمیخت. در موریتانی در ۱۹۷۰ مد هوندو فیلمی به اسم Soleil O ساخت که در حیطه مهاجرین آفریقا یکی از بزرگترین و درخشانترین فیلم ها بوده است.
اولین فیلم یک بانوی سیاه پوست آفریقایی به نام سفی فی، نامه ای از دهکده من بود (سنگال، ۱۹۷۵) . در همان سال الجزایر جایزه کن را برای فیلم تاریخ سالهای خاکستری ساخته محمد لخدر همینا به خانه برد.
در همان سال ۱۹۷۵ فیلم قحطی گودوریان: ۳۰۰۰ سال ساخته هایل گریما نه تنها اتیوپی را در فهرست فیلمسازان قاره قرار داد، بلکه با عبور از خط قرمزها باعث شد سینمای آفریقا به آینده ای روشنتر بیندیشد. سمبین میگوید او تو قصه را برای انتقام گرفتن تعریف نمیکند، به این دلیل تعریف میکند که جایگاه خودت را در دنیا پیدا کنی. بدین ترتیب اکثر فیلم سازان آفریقایی این رویه را پیش گرفته اند.
وقتی که سکورسیزی، اسپیلبرگ، کاپولا و امثال آنها سینمای آمریکا را دوباره سازی می کردند، سمبین، هوندو، فی، گریما و لخدر همینا سینمای آفریقا را به وجود می آوردند.
منبع : سایت اند ساند
منبع : فرهنگ و آهنگ


همچنین مشاهده کنید