شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به مجموعه داستان «رویا، خاطره، شادی و دیگران»


نگاهی به مجموعه داستان «رویا، خاطره، شادی و دیگران»
«رویا، خاطره...» که توسط نشر چشمه به چاپ رسیده، داستان هایی هستند که یکسره به تلخی می رسند و «کریم مسیحی» سعی دارد جامعه پیرامونش را در آنها بیابد. این تیرگی شًمای کلی تصویری است که او در داستان هایش ترسیم می کند و مخاطب را آگاهانه به دنیایی مملو از بی اعتمادی می کشاند.
نخستین تمهید نویسنده در این امر، ساختن داستانی است که حادثه در آن عنصری محوری باشد. شخصیت ها در ماجرایی درگیر هستند، یک یا چند اتفاق به وقوع می پیوندد و در پایان، نویسنده با یک حادثه اصلی داستان را تمام می کند؛ پایانی که سعی دارد مخاطب را غافلگیر و در عین حال تمام داستان را به خود معطوف کند. این اتفاقات گهگاه موثر می افتند (داستان شب سپیده می زند) و در برخی موارد نیز داستان را از روند منطقی خود خارج می کنند.
«شب سپیده می زند» داستان زنی است که احساس می کند همسرش، علاقه خود را نسبت به او از دست داده است. این بی توجهی زن را تا سرحد جنون عذاب می دهد و مخاطب به تدریج احساس می کند که زن از نوعی روان پریشی رنج می برد.
زن تصمیم می گیرد همسرش را به قتل برساند و به همین منظور نوشیدنی او را مسموم می کند اما در پایان مرد به جای اینکه خود لیوان را سر بکشد، بدون اینکه از ماجرا آگاه باشد آن را به خورد کودک شان می دهد،اینجا تمام روابط داستانی با یکدیگر تعامل دارند و به واقعگرایی و باورپذیری داستان لطمه یی وارد نمی کنند اما همانطور که اشاره شد گاهی نیز به نظر می رسد نویسنده آنقدر بر پایان ضربه زننده تاکید دارد که داستان را به اتفاقی غیرمنطقی ترجیح می دهد که به عنوان مثال می توان به داستان «خاطره جمعه» اشاره کرد.
در ابتدای «خاطره جمعه» فضایی تیره و یأس آلود ساخته می شود و پایان آن به صحنه کودکی غرق در خون ختم می شود؛ یکی از بچه ها که در حال بازی است اسلحه یی زیر سرسره پیدا می کند و به گمان اینکه اسلحه قلابی است به همبازی اش شلیک می کند و او را می کشد.
پسر اسلحه را بر اساس یک اتفاق محض می یابد و در پایان نیز حول محور این اتفاق به پایان می رسد. تعبیر بهتر آن است که بگوییم نویسنده داستان را به پای غافلگیری قربانی می کند و در این میان چیزی که از دست می رود، باورپذیری است.
اینگونه پایان ها به اعتقاد من تنها جایی می توانند معنای اصلی خود را بیابند که داستان از فضای رئال خود خارج شده باشد. به عنوان مثال اگر در داستان «شب سپیده می زند» با چنین پایانی مواجه می شدیم قابل پذیرش بود چرا که داستان حرکتی است بین توهم و واقعیت اما در داستانی مثل «خاطره جمعه» که بر معضلات اجتماعی تاکید دارد چنین چیزی قابل پذیرش نخواهد بود. به عبارت دیگر «شب سپیده می زند» داستانی است با یک ذهنیت شیزوفرنیک که چنین پایانی را می توان برای آن متصور شد.
از دیگر نکات مثبت «شب سپیده می زند» می توان به استفاده از تغییر زاویه دید اشاره کرد. نویسنده در حقیقت با تغییر زوایا بین دانای کل و راوی اول شخص بر عدم تعادل روانی شخصیت دامن زده و فضای آشفته روانی داستان را پررنگ تر کرده است.
اگر داستان تنها از زاویه دید دانای کل روایت می شد، به نظر می رسد نویسنده در پرداخت شخصیت روانی زن با مشکل مواجه می شد. ضمن اینکه استفاده از راوی اول شخص نیز به حذف پایان داستان می انجامد. بنابراین نویسنده سعی می کند با تلفیقی که بین دو روایت صورت می دهد این کمبود را جبران کند و گاهی با تغییرات تند و بی وقفه زوایا، پریشانی شخصیت خود را به مخاطب القا کند.
زوایا در میانه داستان به سرعت تغییر می کنند و شخصیت سردرگم نمود واضح تری می یابد.
از پایان ها که بگذریم خیانت، توهم و عدم تفاهم در زندگی مشترک مایه های اصلی داستان های «کریم مسیحی» هستند. شخصیت های داستان های او به هیچ وجه از زندگی خود لذت نمی برند و برای فرار از موقعیتی که خود را در آن گرفتار می بینند، خیانت می کنند. گاهی نیز برای فرار از واقعیت های پیشرو منزوی می شوند و تعادل روانی خود را از دست می دهند.
مثال این دنیای روان پریش، غیر از «شب سپیده می زند»، داستان «شب یلدا» است که روایت مردی است که به علت تنهایی مفرط دچار توهم است.
نویسنده بیشتر سعی دارد با ویران کردن مفهوم اعتماد و اطمینان در داستان های خود بر ترس و یأس شخصیت های خود تاکید کند..
وقتی زن احساس می کند که همسرش به کسی دیگر عشق می ورزد (شادی شبانه) یا تمام باورهای او که بر پایه اعتماد و همفکری شکل گرفته از بین می رود (جزیره رویا)، تنها چیزی که می ماند یأس است و مخاطبی که خود را در بن بستی هولناک، گرفتار می بیند.
یاسر نوروزی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید