سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


کیفیت فیلم ،تحت تاثیر دیالوگ های غیرضروری


کیفیت فیلم ،تحت تاثیر دیالوگ های غیرضروری
سعید سهیلی به عنوان كارگردان فیلم سینمایی «سنگ، كاغذ، قیچی» اگر به منطق داستانی اثر توجه بیشتری نشان می داد، بدون شك این اثر می توانست جهش سینمای ایران در ژانر نوین حادثه ای باشد. انگار قرار نیست سازندگان فیلم های حادثه ای در كشور ما به تمامی وجوه اثر خود توجه كنند.
یعنی برخی آثار این بخش با مشكل ضعف در طراحی و ارائه جلوه های ویژه میدانی مواجهند كه اصل جذابیت را از دست می دهند و برخی موارد فیلمنامه با مشكل توجه به منطق حوادث و حفظ ریتم و حركت داستانی مواجه است كه باورپذیری اثر را تا حد زیادی كاهش می دهد و همین مساله تعداد تماشاگران فیلم را با افت جدی مواجه می سازد.این فیلم نیز در عرصه ارائه جلوه های ویژه، فیلمبرداری در حركت، تدوین و حتی استفاده از بازیگران بسیار خوب و حرفه ای عمل كرده، اما اتفاقات به گونه ای شكل می گیرند كه با منطق همخوانی چندانی ندارد و افت چشمگیر كیفی فیلم به خاطر استفاده از دیالوگ های غیرضروری و كاملا شعاری به وجود می آید و حتی بخش های پرتحرك و چشمگیر اثر را تحت تاثیر قرار می دهد.جهانگیر با همسرش به كارخانه می روند.
اما جهانگیر بیرون كارخانه منتظر می ماند و همسرش در حالی پا به دفتر او می گذارد كه كارگران مشغول ترك محل كار خود هستند و درها یكی یكی بسته می شود. در حالی كه كاملا منطقی بود رعنا زمان مناسبت تری را برای رفتن به كارخانه انتخاب كند و با توجه به بی اعتمادی آشكار این زوج جوان نسبت به صاحب جوان كارخانه، بسیار عجیب بود كه رعنا به تنهایی وارد این محل شود.
دیگر اینكه، به طور دقیق مشخص نیست رعنا به چه انگیزه ای وارد دفتر مدیر كارخانه می شود؛ در حالی كه منشی از بدحال بودن رییس خبر می دهد. عجیب تر اینكه مشخص نیست چگونه رعنا از فاصله كوتاه چند پله به زمین می افتد - با توجه به اینكه چگونگی این سقوط را بیننده مشاهده نمی كند - اما تا این اندازه دچار مشكلات حركتی می شود. در عین حال، جهانگیر به خاطر اخاذی و سرقت زندانی می شود، در حالی كه اصلا نمی تواند وارد كارخانه شود و مشخص نیست چگونه اثر انگشتش روی گاوصندوق دفتر رییس كارخانه پیدا می شود.
مهمتر اینكه جهانگیر از روی دیوار وارد كارخانه می شود، در حالی كه هیچ كارگر یا نگهبانی در حیاط یا داخل كارخانه وجود ندارد. با این حساب چه افرادی و چگونه موفق به دستگیری جهان می شوند و دزدی او را ثابت می كنند و هیچكس از نحوه زخمی شدن رعنا سئوالی نمی كند، بسیار عجیب و باورنكردنی است. در ادامه قصه نیز مملی به جهانگیر می گوید در جریان تمامی لحظات آمد و رفت رییس كارخانه قرار دارد. در صورتی كه آنها شلوغ ترین زمان را برای رفتن به كارخانه انتخاب می كنند!البته این موضوع به هیچ وجه نفی جذابیت ها و ویژگی های تصویری «سنگ، كاغذ، قیچی» نیست.
ورود جنجالی مملی به زندان و پس از آن تصمیم گیری برای خرید اسلحه، فیلم را برخوردار از تحرك و تعلیق خاصی می كند. به خصوص كه همه از سرنوشت رعنا خبر دارند، اما هیچكس حاضر نیست حقیقت را به جهانگیر بگوید و همین مساله انتظار تماشاگر برای اتفاقات بعدی را بیشتر می كند. همچنین حركت ابتدایی فیلم در بستری آرام و معرفی با حوصله شخصیت ها بر تعلیق درونی اثر می افزاید.به گزارش مهر صحنه حمله جهانگیر به دفتر رییس كارخانه و كشته شدن زن باجگیر، بیننده را دچار شوك اولیه مناسبی می سازد. هر چند در این بخش هم پنهان شدن ناگهانی رییس كارخانه در یك اتاق كوچك به گونه ای كه پنهان از نظر جهانگیر بماند با منطق همخوانی ندارد.
در ادامه داستان حركت جهان به سمت دفتر رییس با لیفتراك و قرار دادن آن داخل وانت و در ادامه درگیری با خودروهای پلیس بسیار جالب توجه و تشكیل دهنده اوج هیجان و تعلیق فیلم محسوب می شود.البته بزرگنمایی درباره اینكه این همه خودرو پلیس دنبال یك وانت هستند و انگار در یك لحظه همه بنزهای پلیس تهران برای دستگیری سه مجرم بسیج می شوند با منطق و باور عمومی به هیچ وجه هماهنگ نیست.
آن هم در شهری همانند تهران با مشكلات بسیار زیاد ترافیكی كه جلو حركت سریع و بدون مانع هر وسیله ای را می گیرد و به همین خاطر بعید به نظر می رسد در مدت زمانی كوتاه این تعداد خودرو پلیس بتوانند به یك سوژه خاص بپردازند.سهیلی با بردن فیلم به آسایشگاه جانبازان جنگ تحمیلی چند منظور را دنبال می كند.
اینكه قصد جهانگیر و دوستانش ایجاد آشوب و درگیری نیست. آنها دنبال گرفتن حق خود هستند، هر چند راه درستی را انتخاب نكرده اند. مهمتر اینكه كارگردان، جانبازان را مرجع قرار می دهد. یعنی تعدادی شخصیت خوب و مثبت را در مسیر سرنوشت و حركت جوانان عاصی می گذارد، تا به این وسیله شرایط قضاوت در قصه را فراهم بیاورد.
كارگردان این فیلم هر شخصیت دیگری را كنار این افراد قرار می داد، امكان تردید در سلامت روح و فكر آنها به وجود می آمد. به خصوص كه قرار بود جهانگیر بر اساس نگاه و حكم این افراد دست به عملی انتقام آمیز بزند كه از انصاف هم دور نباشد. البته در این بخش فیلم به شدت گرفتار بیان مستقیم می شود. این شعارگویی هنگامی به اوج می رسد كه سازنده اثر از زبان عموی جهانگیر می گوید: «بچه، اینا آدمای معمولی نیستن.
فرشته ان. .. اگه یه مو از سرشون كم شه، خودم می كشمت.»در جایی دیگر از قصه پدر رییس كارخانه به یكی از جانبازان می گوید: «می دونم ضرر كردین» و جهانگیر در دفاع از این جانباز می گوید: «اینا ضرر نكردن، شماها ضرر كردین. ..» این جملات و دیالوگ های مشابه فیلم به اندازه ای احساسی هستند كه نه تنها تاثیری روی مخاطب نمی گذارند، بلكه احساس مقاومت در باور سایر اتفاقات را در بیننده تشدید می كند.
مهمتر اینكه یك لشكر نیروی پلیس برای حل این موضوع هماهنگ می شوند، به محل مورد نظر حمله می كنند و با استفاده از تمام امكانات مهاجمان را در شرایط دشواری قرار می دهند، اما بسیار منفعل هستند. دریافت این پیام توسط پلیس كه نباید به جانبازان آسیبی برسد، توجیه مناسبی برای انفعال پلیس باتجربه و صاحب شناخت نیست.
به خصوص كه در چنین محاصره ای و با وجود اینكه پلیس رمز گاوصندوق را از پدر زندانی می گیرد، اما موفق به آزاد كردن وی نمی شود!سازنده این اثر برای اینكه بتواند به هدف خود در توجه به قشر جانباز بپردازد و بر قضاوت صحیح این افراد تاكید كند، باید حضور آنها در قصه را با اتفاقات همراه می كرد. در حالی كه جانبازان در حاشیه قرار می گیرند و اصل و اساس كار رادیگرشخصیت های داستان تشكیل می دهند. مهمتر اینكه، جانبازان بی آنكه كوچكترین شناختی از افراد مسلحی داشته باشند كه به آسایشگاه آنها حمله كرده اند، با آنها در مدت زمانی بسیار كوتاه ارتباط صمیمانه ای برقرار می كنند.
به طور كلی، كارگردان «سنگ، كاغذ، قیچی» به اندازه ای ایجاد هیجان و درگیری و تعلیق را مد نظر قرار می دهد كه بسیاری از جنبه های مهم و دیگر اثر فراموش می شود و به فیلم لطمه جدی می زند. چنانكه سهیلی حتی فراموش می كند تعدادفشنگ هایی كه در اختیار این چند جوان یا درون اسلحه سرباز نگهبان آسایشگاه قرار دارد به اندازه انبار مهمات ارتش نیست و آنها هر چقدر كه دلشان بخواهد، نمی توانند به اطراف شلیك كنند!
منبع : روزنامه ابرار


همچنین مشاهده کنید