جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

سوسیالیست رادیکال بناپارتیست


سوسیالیست رادیکال بناپارتیست
ژاک شیراک همواره خود را در کسوت مخالف جهانی سازی و آشتی دهنده افراد جامعه می دید، اما او هرگز جسارت اصلاحات بزرگ را نداشت.
هنگامی که ژاک شیراک کاخ الیزه را ترک کند، دوازده سال از ریاست جمهوری وی می گذرد، دوازده سالی که تنها هفت سال از آن سکان سیاست فرانسه در دست های او بوده است. انحلال بی دلیل پارلمان در سال ۱۹۹۷ به قیمت از دست رفتن بخشی از به اصطلاح قدرت مطلقی تمام شد که وی در سال ۱۹۹۵ از آن خود کرده بود.
و بدین ترتیب شیراک مجبور شد تا زمان انتخاب دوباره و قاطعش در سال ۲۰۰۲ با سوسیالیست ها مصالحه کرده و کاندیدای آنها یعنی «لیونل ژوسپن» را به عنوان نخست وزیر برگزیند. از آنجایی که طول دوره ریاست جمهوری بر اثر فشارهای ژوسپن و ژیسکاردستن و البته با رأی مردم از هفت سال به پنج سال کاهش یافته بود، شیراک در دور دوم ریاست جمهوری خود از آزادی عمل به مراتب محدودتری برخوردار بود. بیلان این سیاستمدار که حال پس از ۴۷ سال کاملاً از صحنه سیاسی وداع می کند، آکنده از نقاط روشن و تاریک است.
بخش عمده و اساسی پروژه اصلاحاتی که وی دوازده سال پیش با تکیه بر آن بر صندلی ریاست جمهوری فرانسه نشست، در عمل برای رئیس جمهور جدید باقی می ماند. با این حال شیراک با به اجرا درآوردن اصلاحات در ارتش فرانسه ما بین سال های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۲ توانست نقطه آغازی تاریخی از خود بر جای گذارد. گرچه اقدام شجاعانه او در لغو قانون خدمت سربازی اجباری نقش ارتش فرانسه به عنوان «بوته آزمایش ملت» را از بین برد اما این اقدام مردم پسندانه هرگز از سوی شورشیان شهرهای حاشیه یی فرانسه که در پایان سال ۲۰۰۵ دست به شورش زدند، مورد توجه قرار نگرفت.
لغو قانون خدمت سربازی اجباری، نفرات ارتش را از ۵۵۰ هزار به ۳۵۰ هزار کاهش داد و بدین صورت تکیه ارتش فرانسه بر نیروهای حرفه یی قرار گرفت و در عمل این ارتش با آوردگاه های جدید هماهنگی بیشتری پیدا کرد و شاید به همین دلیل است که امروز ۸۷ درصد مردم فرانسه نسبت به حضور این ارتش در افغانستان و آفریقا و خاورمیانه و همین طور در بالکان نظر مثبت دارند.
هنگامی که شیراک در ۵ ماه مه ۲۰۰۲ موفق شد در دور دوم انتخابات با کسب ۸۲ درصد آرا صاحب یک پیروزی رویایی بر حریف همه فن حریف خود «ژان ماری لوپن» شود و حزب جنبش اتحاد مردمی دو سوم پارلمان را از آن خود کند، این طور به نظر می آمد که حال دیگر همه کارت ها در دستان شیراک قرار گرفته است. اما شیراک درعمل قدرت چندانی نشان نداد و نتوانست قدرت خرید مردم را افزایش داده و مالیات بر درآمد را کاهش دهد و از پس انتقادهایی که به پیمان ماستریخت می شد، برآید.
● دوران لوکوموتیوهای بخاری
با این حال در سال گذشته آمارهای اقتصادی فرانسه تا اندازه یی قابل قبول و کمتر از آن حداکثری بود که در پیمان ماستریخت در نظر گرفته شده است. تعداد بیکاران از سه میلیون نفر به دو میلیون رسید و نرخ بیکاری به ۴/۸ درصد بازگشت و این پایین ترین نرخ در ۲۴ سال گذشته به شمار می آید. تنها در سال ۲۰۰۶ تعداد ۱۹۲هزار شغل جدید به وجود آمد که از این نظر افزایشی دو برابر را نسبت به سال قبل از آن شاهدیم.
با این حال رشد اقتصادی فرانسه برابر با ۱/۲ درصد در سال ۲۰۰۶ بود و بدین صورت این کشور پایین تر از متوسط رشد اقتصادی اروپایی (۹/۲ درصد) قرار می گیرد.رئیس جمهور غمگین فرانسه در آخرین نطق تلویزیونی اش گله های زیادی از محافظه کاری هایی داشت که به گفته وی بسیاری از پروژه های اصلاحی را بلوکه کردند.
واقعیت این است که جامعه فرانسوی عمیقاً به مساله یی به نام اصلاحات بدبین است و به شدت در مقابل تغییرات به اصطلاح دردآور مقاومت می کند. این جامعه تحت لوای عدالت همواره مدافع مالکیت های سوسیال است.
«آلن ژوپه» پس از آنکه در سال ۱۹۹۵ با برنامه اصلاح گرایانه یی به شدت بلندپروازانه بر مسند نخست وزیری نشست، قصد داشت در قوانین مربوط به بازنشستگی تغییراتی اساسی به وجود آورده و بی شمار قوانین ویژه در آن بگنجاند اما موفق نشد. از جمله این تغییرات به عنوان مثال بازگشت به قانون بازنشستگی دوران لوکوموتیوهای بخار بود که بر اساس آن رانندگان لوکوموتیو می توانستند در سن ۵۵ سالگی و با حق و حقوق کامل بازنشسته شوند، قانونی که اکثریت جامعه فرانسه هرگز آن را نپذیرفت.
● الگوی حزب کارگر
بینش غالب در فرانسه همان به اصطلاح صنف خواهی است و این بینش به مراتب قوی تر از آن است که جایی برای بصیرت در مورد اجتناب ناپذیر بودن تغییرات باقی بگذارد. به همین سبب حتی همکاری تنگاتنگ دولت سوسیالیست ژوسپن بین سال های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۲ با شیراک راست گرا نیز نتوانست در مورد هدایت و کنترل قافله اصلاحات کاری از پیش ببرد و تنها به فرافکنی مشکلات پرداخت و مشکلات دیگری به وجود آورد. تازه در سال ۲۰۰۳ و در زمان دولت رافارن بود که وزیر سوسیالیست امور اجتماعی یعنی «فرانسوا فلون» توانست به اصطلاح رشته های از هم گسسته را دوباره گره زده و برابری حقوق بازنشستگی و تغییرات لازم در هزینه های خدمات عمومی را تحت اصول و قواعد اقتصاد غیردولتی به مرحله اجرا در آورد .
در آن زمان سندیکاها که در حال حاضر تنها هفت درصد از کارفرمایان در آن سازماندهی شده اند، نتوانست به مقاومت در مقابل این اصلاحات ادامه دهد. این گروه در عوض با گروه های دانشجویی پیمان بستند و دولت «دوویلپن» را وادار به عقب نشینی کردند و در نتیجه مساله قراردادهای اولیه میان کارفرما و کارگر و قانون حمایت در برابر اخراج در عمل تا اندازه زیادی همراه با مساله بیکاری جوانان از سوی دولت به فراموشی سپرده شد.
بدین ترتیب این دولت نیز به مانند دولت «ادوارد بالادور» در سال های دور فرانسه وادار به کنار گذاشتن طرح های اصلاحی خود در زمینه قوانین کار شد و پیامد این کار چیزی نبود جز شورش های خشونت بار در پاریس و دیگر شهر های فرانسه...اما آیا واقعاً از سال ۱۹۹۵ به این سو کاخ الیزه یک محافظه کار را در خود جای داده است؟
با نگاهی به زمین و عرصه حزبی همواره زیر و رو شده فرانسه این طور به نظر می آید که شیراک بیشتر سوسیالیستی رادیکال با تار و پودی بناپارتیسمی بوده است تا یک محافظه کار. هنگامی که شیراک در سال ۱۹۷۶ دست به کار تاسیس حزب «آر پی آر» شد در واقع اولین پایگاه را برای تسخیر قدرت آغاز کرد و شعارهایی داد که علامت مشخصه حزب کارگر انگلستان بود . و آن هنگام که در سال ۱۹۹۵ شاهد پیروزی را در آغوش کشید به «شکاف ها و گسست های اجتماعی» اعلان جنگ داد.
● شریک و همکار نامطلوب
اما بعدها سیاست عملی شیراک شکل دیگری گرفت و از آنچه زمانی توسط دوگل تبلیغ می شد یعنی «ایستادگی تا پای جان برای برنامه های اعلام شده» فاصله گرفت. فرانسه تحت رهبری شیراک نه تنها برای امریکا بلکه برای همسایگان پایبند به لیبرالیسم این کشور نیز، شریک و متحد مطلوبی به شمار نمی آمد. شیراک هرگز حاضر نبود جهانی سازی همراه با تأثیرات ناخوشایند آن و تغییر و تبدیل نقش نهادها و رقابت مالی بین المللی را بپذیرد.
او همواره خود را مدافع مخالفان جهانی سازی نشان داد و گاه سیاست هایی پیش گرفت که به مذاق کشورهای در حال توسعه خوش می آمد. شیراک در آخرین سخنرانی اش نه تنها خود را یک متخصص و کارشناس جهان سوم نشان داد بلکه عنوان کرد که همواره برای ایجاد تعادل نه تنها با رهبران اقتصاد جهانی بلکه با مخالفان جهانی سازی نیز تعامل داشته است. آنچه شرکای فرانسه را به خشم می آورد ادعاهای شیراک در مورد نقش ویژه این کشور نبود بلکه مبارزه او علیه مصوبات سازمان تجارت جهانی و تصویب قوانین و خط مشی های امور خدماتی بود که در عمل فرانسه را از یک حق کاپیتولاسیون در مقابل دولت های شرقی که تازه به عضویت اتحادیه اروپایی درآمده بودند، برخوردار می کرد.
لحنی که شیراک در این موارد به کار گرفت یادآور زمانی بود که او علیه حزب موسوم به «حزب خارجی» (که موسس آن ژیسکار دستن بود) وارد کارزار شد و هر آنچه توانست علیه نظریه های فراملیتی به زبان آورد. شیراک امروزه خود اعتراف می کند که هرگز یک «اروپایی متعصب و لجوج» نبوده اما رفته رفته به این باور رسیده که اروپا به معنی صلح و دموکراسی است و اروپایی ها نمی توانند در مناقشات فزاینده جهانی کناری نشسته و دخالت نکنند.
منبع: مرکور
ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید