جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

بازخوانی شیوه‌های انگلستان در کنترل قیامهای ضداستعماری


بازخوانی شیوه‌های انگلستان در کنترل قیامهای ضداستعماری
شهادت رئیسعلی دلواری كه آوازه مقاومت او در سراسر ایران و از جمله شیراز انتشار یافته بود، باعث اندوه فراوان و تهییج جوانان این شهر علیه انگلیسی‌ها شد.پس از شهادت رئیسعلی،ماژور علی‌قلی‌خان، مجلس ختمی در مسجد وكیل شیراز بر پا نمود و هزاران نفر با چشم اشكبار در مجلس ترحیم رئیسعلی دلواری شركت كردند.بعد از چند روز در شیراز هیجان عمومی به حدی رسید كه اهالی درصدد برآمدند قشون ملی تشكیل دهند و با انگلیسی‌ها مقابله نمایند.قیام‌كنندگان فارس علیه منافع انگلیس،نخست سیم‌های تلگراف را بریدند و سپس با كار گذاشتن چند توپ در چند جای شیراز به كنسولگری انگلیس هجوم بردند و سرهنگ دوم فردریك اوكانر و همكارانش را به اسارت گرفتند.
بررسی مقاومتهای اصیل و خودجوش مردمی در قالب تحقیقات تاریخی، ضمن گشایش دركی نو از این تحولات، آسیبها و چالشهای آن را آشكار می‌سازد. مقاومتهای مردم جنوب ایران در برابر استعمارگران، خصوصاً انگلیسی‌ها، می‌تواند از دو زاویه تحلیل شود: اول، فرایند جوشش قیامها و تحولات مقاومتهای مردمی و آسیبهای آن، و دوم، نحوه مواجهه استعمارگران در كنترل و مهار نیروهای آزادشده از این قیامها در جهت منافع سلطه‌گرانه خود. در نوشتار زیر، چگونگی تعامل و تعارض نیروهای مقاومت جنوب و استعمار انگلیس، و فرجام آنها بررسی شده است.این مقاله در ماهنامه زمانه شماره ۵۲ درج شده است.
در اوایل ماه اوت ۱۹۱۴.م جنگ جهانی اول شروع شد و كشورهای آلمان، روسیه، فرانسه و انگلستان درگیر جنگ شدند. كمی بعد ژاپن، ایتالیا و عثمانی نیز به جنگ پیوستند. اعلان جنگ عثمانی به روسیه خطر جنگ و عواقب آن را به مرزهای ایران كشاند.
دولت مستوفی‌الممالك در غیاب مجلس شورای ملی با صواب‌دید جمعی از رجال معروف كشور تصمیم گرفت بی‌طرفی ایران را رسماً اعلام نماید، تا بدین‌وسیله كشور را از مهلكه جنگ دور كند. با شروع جنگ جهانی اول و پیوستن عثمانی به اتحاد مثلث، انگلستان در خلیج‌فارس وضع را بسیار خطرناك یافت، زیرا از یك سو، مواضع خط مقدم مرزهای عثمانی به منابع نفتی خوزستان نزدیك بود؛ منابعی كه انگلستان امتیاز بهره‌برداری از آنها را داشت و در چنین اوضاعی برای تأمین سوخت نیروهای دریایی خود سخت بدان نیازمند بود. از سوی دیگر، بوشهر به عنوان باارزش‌ترین منطقه ارتباطی، اقتصادی و سیاسی خلیج‌فارس، كانون فعالیتهای شدید ضد انگلیسی شده بود.
شایان ذكر است كه عملیات در بین‌النهرین از مركز فرماندهی و تداركاتی بوشهر هدایت می‌شد و انگلیسی‌ها به‌شدت محتاج تسلّط بر اوضاع بوشهر و كنترل آن بودند.
به‌رغم آنكه دولت ایران در اول نوامبر ۱۹۱۴.م/ دوازدهم ذی‌الحجه ۱۳۳۲.ق در جنگ بین متّحدین و متّفقین اعلام بی‌طرفی كرده بود، انگلیسی‌ها مكرراً، با مداخله در امور اداری و انتظامی بوشهر، این بی‌طرفی را نقض می‌كردند، زیرا به‌خوبی می‌دانستند كه تسلط بر خلیج‌فارس، یعنی تسلّط بر بوشهر، و این اقدام انگلیسی‌ها، نیروهای ملی ــ مذهبی منطقه را به عكس‌العمل شدید علیه آنها برانگیخت.
در چنین اوضاعی چشم‌پوشی از حاكمیت بر بوشهر به معنای به‌خطر افتادن منافع سیاسی و اقتصادی انگلستان در سراسر منطقه خلیج‌فارس بود، و این مساله برای آنان خیلی گران تمام می‌شد.
با آغاز جنگ جهانی اول، واسموس بوشهر را به قصد برلین ترك كرد و دكتر لیسترمن به عنوان كنسول آلمان به جانشینی او انتخاب شد. دكتر لیسترمن كه در چارچوب برنامه‌های سیاسی دولت آلمان، مأمور ایجاد درگیری بین نیروهای محلی با نیروهای انگلیسی بود، مبارزه پیگیری را علیه انگلیسی‌ها در بوشهر و نواحی اطراف سازماندهی كرد كه به نوشته مورخ‌الدوله سپهر از جمله این اقدامات، خرابكاری در تأسیسات تلگراف‌خانه بوشهر و توزیع اسلحه بین مخالفان انگلیسی‌ها و طرفداران آلمانها بود.
در همین بحبوحه، انگلیسی‌ها اسناد و مداركی به‌دست آوردند كه بیانگر مأموریت چند نفر آلمانی، تحت پوشش شركت وانكهوس، و خود كنسول آلمان برای تخریب مؤسسات انگلیسی در بوشهر، و ترغیب رئیسعلی دلواری برای هجوم به بوشهر و اخراج نیروها و اتباع انگلیسی از این شهر بود. بنابراین، مقامات بریتانیایی در یك عملیات سریع، دكتر لیسترمن و یك نفر كارمند شركت وانكهوس به نام آیزنهوت (Eisenhut) را دستگیر كردند و بلافاصله به هند تبعید نمودند.
پس از انتشار خبر دستگیری مأموران آلمانی، مخبرالسلطنه، والی فارس، به عنوان نماینده دولت ایران به این عمل اعتراض كرد و طی تلگرافی به نماینده سیاسی دولت انگلیس متذكر شد كه كنسول دولت آلمان در بوشهر را رها نماید والّا علیه این دستگیری شكایت‌نامه‌ای تهیه می‌كند و در آینده هم اجازه نخواهد داد كه در نقاطی كه ژاندارمری تأسیس شده است، این طور بی‌طرفی ایران را نقض نمایند.
به نوشته سایكس، مخبرالسلطنه از درس‌خوانده‌‌های برلین و دوستان آلمان بود كه بر فارس حكومت می‌كرد. مخبرالسلطنه، چندین‌بار آزادی دكتر لیسترمن و كارمندان شركت وانكهوس را خواستار گردید، امّا به درخواستهای وی اعتنایی نشد.
پس از اسارت كنسول و تاجر آلمانی، مردم بوشهر در اجتماعی پرشور به نقض حاكمیت و بی‌طرفی ایران اعتراض كردند و اقدامات جدی و فوری دولت را خواستار شدند.
موقرالدوله، حاكم وقت بوشهر، در تلگرافی به تاریخ بیست‌وپنجم ربیع‌الثانی ۱۳۳۳.ق به تهران، نظریات بوشهری‌ها را چنین گزارش كرد: «الساعه كه نیم‌ساعت به ظهر مانده، از مسجد نو بوشهر برگشتم. هیجان عمومی به درجه‌ای است كه فوق تصوّر است. چنین ازدحامی در بوشهر هیچ وقت دست نداده بود و كل علما و عموم طبقات اهالی حضور داشته، ملخص خطابه علما این بود كه سه سال است بدون اینكه هیچ ضرر مالی و جانی از بنادر به انگلیسی‌ها رسیده باشد، در آنجا اخلال كرده و عده‌ای قشون نگاه داشته و حالا هم هتك حرمت و نقض بی‌‌طرفی دولت را كرده‌اند.»
رئیسعلی دلواری پس از اعتراض كتبی به بازداشت دكتر لیسترمن و همراهش، به یك رشته عملیات چریكی علیه مواضع انگلیسی‌ها و متّحدان اروپایی آنها در بوشهر دست زد كه نتیجه آن وارد آوردن تلفاتی به نیروهای نظامی فرانسوی، روسی و انگلیسی بود.
حملات مكرّر رئیسعلی دلواری به مواضع انگلیسی‌ها در بوشهر، دولت بریتانیا و نایب‌السلطنه هندوستان را بر آن داشت كه طرح اشغال نظامی بوشهر را در دستور كار خود قرار دهند. انگلیسی‌ها در تاریخ هشتم اوت ۱۹۱۵.م/ بیست‌وششم رمضان ۱۳۳۳.ق بوشهر را اشغال كردند. عملیات اشغال بوشهر از زمین و دریا با حمایت توپخانه ناوگان دریایی انگلیس انجام شد.
قوای انگلیس بلافاصله مقرّ حاكم بوشهر، ادارات گمرك و ساختمان پست و تلگراف را اشغال نمودند، اشخاص آزادیخواه و وطن‌پرست بوشهری را دستگیر و به شهر «تانه» هندوستان تبعید كردند. در اقدام بعدی، انگلیسی‌ها تمبری را منتشر ساختند كه روی آن جمله «بوشهر در تصرّف بریتانیا» چاپ شده بود.
دو روز بعد از اشغال بوشهر، نیروهای انگلیسی برای اجرای یك رشته عملیات تنبیهی، بوشهر را به قصد دلوار ترك كردند. در این عملیات انگلیسی‌ها از چهار كشتی انگلیسی به نامهای «جونو»، «پیراموس» (Pyramus)، «لورنس» (Lawrence) و «دلهوزی» (Dalhausie) استفاده كردند و علاوه‌براین، تعداد بسیاری از سربازان انگلیسی در آن شركت كردند.
از آنجایی كه دشمن سرسخت انگلیسی‌ها، شخص رئیسعلی دلواری و نیروهای تحت فرمانش بود، انگلیسی‌ها روستای دلوار، پایگاه تنگستانیها، را آماج حملات خود قرار دادند. با نابود گشتن نخلستان دلوار، رئیسعلی نبرد با انگلیسی‌ها را آغاز كرد. برآیند نخستین نبرد دلواری‌ها و نیروهای انگلیسی در روز نخست، به نوشته مورخ‌الدوله سپهر، در خون غلتیدن شانزده انگلیسی و در دومین روز نبرد، كشته شدن هفتاد سرباز انگلیسی و عقب‌نشینی آنان به بوشهر بود.
خبر بهت‌آور پیروزی رئیسعلی دلواری خون تازه‌ای در رگهای مبارزان جنوب جاری ساخت. واسموس كه پس از شكست ژوئیه ۱۹۱۵.م كمتر فعال بود، با شنیدن خبر پیروزی دلاوران دلواری به‌سرعت دست به كار شد و در دیداری با زایر خضرخان اهرمی، او را به خیزش دیگر و روانه ساختن دوهزار تن به یاری رئیسعلی دلواری برای هجومی بزرگ به بوشهر برانگیخت. در این نبرد نیز، به نوشته مورخ‌الدوله سپهر، اركان حرب بریتانیا، مقیم بین‌النهرین اعلامیه‌ای صادر كردند كه در آن تلفات انگلیسی‌ها را در دلوار و بوشهر یكصد و پنجاه نفر تخمین زده بودند.
پیروزی‌های پی در پی رئیسعلی دلواری حسادت برخی از سران قیام را برانگیخت. در نتیجه درصدد برآمدند او را به قتل رسانند. در تاریخ سوم سپتامبر ۱۹۱۵.م رئیسعلی دلواری به همراه چند نفر از هم‌رزمانش به قصد شبیخون به قرارگاههای سربازان انگلیسی به تنگك صفر، واقع در ده كیلومتری جنوب شرقی بوشهر، عزیمت كرد. آنها در مواضعی حسّاس قرار گرفتند و اردوگاه افراد دشمن را آماج گلوله‌های خود ساختند، امّا ناگهان یكی از همراهان رئیسعلی به او هجوم آورد و او را به شهادت رساند.
● نبرد كوه كُزی
مرگ غیرمنتظره رئیسعلی دلواری كه به‌دست یكی از نیروهای محلّی و تفنگچیان وی انجام گرفت، ضربه سختی بر مبارزان تنگستانی و دشتی وارد ساخت. نیروهای انگلیسی مستقر در بوشهر كه می‌دانستند مبارزان بوشهر به انتقام خون رئیسعلی، حمله سراسری بزرگی را تدارك خواهند دید، بلافاصله خود را تجهیز كردند و آماده دفاع شدند.
حمله سراسری تنگستانیها و متحدان آنها در صبح روز نهم سپتامبر ۱۹۱۵.م/ بیست‌ونهم شوال ۱۳۳۳.ق در منطقه كوه كزی، واقع در پانزده كیلومتری بوشهر، آغاز شد. در این نبرد به‌رغم مقاومت دلیرانه مجاهدان تنگستانی، و ضربات بسیاری كه بر نیروهای تحت امر ژنرال بروكینگ (Broking) وارد شد، سرانجام نیروهای مجاهد به دلیل تعجیل در طرّاحی حمله و كمبود تجهیزات جنگی و خصوصاً نبود تداركات لازم، شكست خوردند.
بر اساس گزارشهای ژنرال بروكینگ و ژنرال نیكسون تلفات وارده بر نیروهای انگلیسی حدود یك‌سوم نیروهای سوار، دو افسر انگلیسی، میجر پنینكتون و لیوتنان ال.ای. تورنتون (L. I. Thoronton) و دو افسر هندی و یازده نفر از افراد دیگر بود. همچنین علاوه بر بیست‌وپنج نفر تلفات سواره‌نظام شانزدهم، واحد رزمی نیروی دریایی، پنج نفر؛ نیروی یازدهم راجپوت، سی‌وچهار نفر؛ و پیاده نظام نودوششم نیز بیست‌ودو نفر تلفات دادند. ژنرال نیكسون در تاریخ سیزدهم سپتامبر/چهارم ذی‌قعده طی گزارشی به مقامات انگلیسی اعلام كرد كه عملیات كوه كزی بر ایلات و عشایر داخلی بوشهر تأثیر شگرفی نهاده است و توصیه كرد كه برای حمله به عناصر متخاصم و انهدام نهایی آنها، از قوای خان‌های هوادار انگلیس كمك گرفته شود، امّا حكومت هندوستان با این توصیه‌ها موافقت نكرد. انگلیسی‌ها كه بخش مهمی از نیروهای نظامی خود را از جبهه بین‌النهرین به بوشهر اعزام كرده بودند، در منطقه كوت‌العماره عراق متحمّل شكست سنگینی شدند تا آنجا كه سركلارمونت‌اسكرین ابراز عقیده كرد كه عامل شكست بریتانیا در نبرد كوت‌العماره فعالیت مأموران آلمانی به‌خصوص واسموس در بوشهر و انتقال بخش عظیمی از نیروهای نظامی بریتانیا به بوشهر بوده است.
فشار نیروهای مبارز ضد انگلیسی در بوشهر و شیراز، و مشكلات انگلیسی‌ها در اداره و كنترل بوشهر آنان را واداشت كه سرانجام از ادامه اشغال آن شهر صرف‌نظر كنند. دولت بریتانیا و نایب‌السلطنه هند تصمیم گرفتند با ایرانی كردن جنگ بوشهر و برسركارآوردن یك حاكم ایرانی طرفدار انگلیس (احمدخان دریابیگی) در ظاهر به اشغال غیرقانونی آن شهر پایان دهند.
این امر ممكن نبود مگر به واسطه مقاومت گسترده و مستمر نیروهای وطنخواه بوشهر، دشتی و دشتستان و تنگستان. در نتیجه مدتی بعد از اشغال بوشهر به‌ناچار طی توافقی با دولت ایران و ایالت فارس در شانزدهم اكتبر ۱۹۱۵.م/ هفتم ذیحجه ۱۳۳۳.ق، طی مراسم ویژه‌ای، پرچم انگلیس از فراز دارالحكومه بوشهر (عمارت امیریه) برداشته شد و پرچم سه رنگ ایران به جای آن قرار گرفت. البته انگلیسی‌ها ظاهراً به اشغال بوشهر خاتمه دادند، امّا تا پایان جنگ جهانی اول نیروهای نظامی خود را در منطقه نگاه داشتند و در عملیات نظامی دیگری علیه مردم بوشهر شركت كردند.● اسارت سرهنگ اوكانر در شیراز
پیروزی‌های پی‌درپی آلمانی‌ها در منطقه جنوب سبب گردید آنها از همه نیروهای پشتیبان سیاست خود در ایران و ناخرسندان از سیاست انگلیس و روسیه بهره‌برداری نمایند.
در اوایل سال ۱۹۱۲.م/۱۳۳۰.ق هرج‌ومرج و بی‌نظمی كامل در ایالت فارس حاكم بود. ناامنی مسیرهای تجارتی، تخریب كامل سیم‌های تلگراف و دشمنی‌های درون‌طایفه‌ای در شیراز سبب گردید دولت وقت ایران با موافقت وزیرمختار انگلیس حكمران جدیدی به نام مخبرالسلطنه هدایت برای ایالت فارس انتخاب نماید.
مخبرالسلطنه كه در برلین تحصیل كرده و به‌شدت آلمان‌دوست بود، در تمام مدت سه سالی كه فردریك اوكانر (W. F. Oconnor) مسئولیت كنسولگری انگلیس را در شیراز بر عهده داشت، حكمران كل فارس بود.
در همین زمان كورت وسترو (Kurt Wustrow)، كنسول جدید آلمان در شیراز، مشغول به كار شده بود. حضور مخبرالسلطنه هدایت، حاكم طرفدار آلمان، و تمایل عمیق ژاندارمری فارس نسبت به آلمانی‌ها، زمینه‌ساز تشكیل یك كمیته طرفدار آلمان در منطقه گردید.
شهادت رئیسعلی دلواری كه آوازه مقاومت او در سراسر ایران و از جمله شیراز انتشار یافته بود، باعث اندوه فراوان و تهییج جوانان این شهر علیه انگلیسی‌ها شد. پس از شهادت رئیسعلی، ماژور علی‌قلی‌خان، مجلس ختمی در مسجد وكیل شیراز بر پا نمود و هزاران نفر با چشم اشكبار در مجلس ترحیم رئیسعلی دلواری شركت كردند.
بعد از چند روز در شیراز هیجان عمومی به حدی رسید كه اهالی درصدد برآمدند قشون ملی تشكیل دهند و با انگلیسی‌ها مقابله نمایند. گردانندگان اصلی این قشون ژاندارمری، آقاشیخ‌عبدالحسین ذوالریاستین و آقاسیدمحمدتقی گلستان و پسران شیخ‌الاسلام و ثقه‎ًْالاسلام بودند. قیام‌كنندگان فارس علیه منافع انگلیس، نخست سیم‌های تلگراف را بریدند و سپس با كار گذاشتن چند توپ در چند جای شیراز به كنسولگری انگلیس هجوم بردند و سرهنگ دوم فردریك اوكانر و همكارانش را به اسارت گرفتند.
نهضت شیراز با نام «كمیته ملی حافظین استقلال ایران» یازده تن انگلیسی اسیر را به اَهرَم فرستادند. از جمله اوكانر، كنسول انگلیس در شیراز، خانم و آقای فرگوسن (Fergussen) گرداننده بانك شاهی در شیراز، آقای ایرتن (Ayrton)، آقای اسمیت (Smith)، تلگرافچی و دستیارانش، بازرگانی به نام لیوینگستن (Livingstone)، خانم و آقای پتی‌گرو (Pettigrew)، و خانم و آقای كریسمس (Christmas)، كاركنان كنسولگری و تنی چند از هندی‌هایی كه در خدمت انگلیسی‌ها بودند، به اهرم فرستاده شدند تا آنان را به واسموس كه در آنجا بود، واگذار كنند. به این ترتیب گروگانهای انگلیسی در اختیار واسموس قرار گرفتند.
اُسرا در مسیر شیراز به بوشهر، اول به برازجان نزد غضنفرالسلطنه برازجانی، حاكم آن منطقه، و سپس به قلعه اَهْرَم نزد زایرخضرخان، حاكم قدرتمند جنوب كه از دوستان واسموس بود، فرستاده شدند. زایر خضرخان، حاكم تنگستان، آنان را در دژی نگه داشت.
مورخ‌الدوله سپهر، قلعه اَهْرَم را مكانی متعفّن معرفی می‌كند كه اسرای انگلیسی در آنجا روز و شب جز بازی بریج مشغولیتی نداشتند. اما كریستوفر سایكس كه درباره شرایط نگهداری اسرا در اهرم تحقیق نموده است، اهرم را قلعه بزرگی معرفی می‌كند كه برجهای چهارگانه آن جلب توجه می‌كرد و در آن زمان، زایرخضرخان كه با خانواده خود و مستخدمانش در همان قلعه زندگی می‌كرد با كمال مردانگی دو باب از اتاق‌های مناسب قلعه را كه قبلا محل سكونت خود او بود، به انگلیسی‌ها اختصاص داد. بعد از ورود اسرای انگلیسی به اهرم، سرهنگ تریور (Trevor) تصمیم گرفت به آن منطقه لشكركشی كند؛ اما هنگامی كه خبر اعزام نیروهای نظامی به زایر خضرخان رسید، حكم اعدام اسرا را صادر كرد كه این اقدام، انگلیسی‌ها را به تجدید نظر در تصمیم خود مجبور نمود. اوكانر می‌نویسد كه تنگستانی‌ها هر زمان كه به دلیل بعضی وقایع یا شایعاتی مبنی بر حمله دشمن از بوشهر، برانگیخته یا بدگمان می‌شدند با نشان دادن كارد و تفنگهای‌شان همگی را به قتل تهدید می‌كردند.
به‌رغم اینكه اسرای انگلیسی به این نتیجه رسیده بودند كه بهترین شیوه برای رویارویی با آن اوضاع پراضطراب حفظ آرامش كامل است، اما رویارویی تعدادی از افراد گشت شناسایی نیروهای انگلیس با افراد زایرخضرخان در چند مایلی قلعه اهرم، آنچنان شرایط ملتهبی به‌وجود آورد كه تحمل آن برای افرادی مانند پتی‌گرو كه دچار عارضه قلبی بود، غیر ممكن می‌نمود. پتی‌گرو كه به هنگام دستگیری پایش شكسته و تا اهرم بر روی تخت روان حمل شده بود، از آن زمان به بعد قوای جسمی‌اش رو به تحلیل گذاشت و همواره عصبی و متشنج به نظر می‌رسید، در نتیجه در روز بیست‌وهفتم آوریل ۱۹۱۵.م/ بیست‌وسوم جمادی‌الاخر ۱۳۳۴.ق به علت ایست قلبی فوت كرد.
انگلیسی‌ها می‌دانستند كه واسموس آلمانی از نفوذ و اقتدار چشمگیری نزد تنگستانی‌ها برخوردار است و در پشت همه این وقایع، نقش وی و دولت آلمان مشخص است. بنابراین اوكانر و سرهنگ تریور، نماینده سیاسی انگلیس در بوشهر، تصمیم گرفتند برای دستیابی به توافقی با زایرخضرخان، شیخ‌حسین‌خان چاه‌كوتاهی و غضنفرالسلطنه برازجانی به منظور رهایی زندانیان از طریق مبادله اسرا یا هر طریق دیگر، مذاكراتی را آغاز نمایند. مكاتبات انجام‌شده نتیجه‌بخش بود‎؛ سرهنگ تریور موفق شد خان اهرم و دو یار دیگرش را به پذیرش شرایطی معقول متقاعد كند. اسرای انگلیسی با تعدادی از رزمندگان ایرانی كه در مقاطع مختلف به دست سربازان انگلیسی اسیر شده بودند، مبادله گشتند و وجوهی نیز كه خوانین بوشهر پیش‌تر نزد انگلیسی‌ها به ودیعه گذاشته و انگلیسی‌ها آن را مصادره كرده بودند، مسترد گردید. در این میان صلح‌نامه‌ای نیز بین دو طرف منعقد شد كه برخی از مفاد پذیرشی انگلیسی‌ها چنین بود: ۱ــ استرداد اسرای تنگستانی و دشتی كه در جنگ گرفتار شده بودند، از جمله خالو حسین دشتی و هر كس دیگری كه انگلیسی‌ها در اختیار داشتند‎؛ ۲ــ استرداد حاج‌علی تنگستانی، كدخدای تنگك و اتباعش، ۳ــ مرخصی آلمانی‌هایی كه در بنادر خلیج‌فارس گرفتار شده بودند، یعنی كنسول و تاجر آلمانی با خانمش و طبیب آلمانی در بندر ریگ و سه نفر تاجر آلمانی كه در بنادر دیگر گرفته بودند؛ ۴ــ تحویل دادن چای توقیفی اهالی تنگستان كه در بحرین ضبط شده بود؛ ۵ــ پس دادن دو هزار تومان پول آقای شیخ‌حسین‌خان سالار اسلام كه در بوشهر گرفته بودند؛ ۶ــ افتتاح آزادراه بوشهر برای عبور و مرور عموم اهالی به‌خصوص اهالی تنگستان و عدم تعرّض احدی به راه شاهی.
زایرخضرخان و شیخ‌حسین‌خان هم شروط زیر را متقبل شدند:
۱) استرداد اسرای انگلیسی كه هشت نفر بودند و دو نفرشان را به سبب مریضی و به مقتضای عالم انسانیت مرخص كرده بودند؛
۲) برقراری امنیت راه شاهی در حدود خاك خود، به طوری كه اگر مال‌التجاره‌ای گم شود، غرامت آن را بدهند؛
۳) حفظ خط تلگراف پس از تعمیر آن.
این قرارداد در تاریخ هفتم اوت ۱۹۱۵.م/ هفتم شوال ۱۳۳۴.ق در محل سر بَسْت چُغادَك به امضای ماژور تریور، قائم‌مقام كنسول انگلیس در بوشهر، و زایرخضرخان تنگستانی (امیر اسلام) و شیخ‌حسین‌خان چاه‌كوتاهی (سالار اسلام) رسید.
اهداف تشكیل پلیس جنوب ایران
با شروع جنگ جهانی اول (۱۳۳۶ــ۱۳۳۲.ق/۱۹۱۸ــ۱۹۱۴.م) حضور نظامی انگلستان در كرانه‌های شمالی خلیج‌فارس، به‌ویژه بوشهر، افزایش یافت. بعد از گذشت یك سال از جنگ جهانی اول براساس قراردادی كه دو دولت روسیه و انگلیس منعقد كردند، روسها در شمال یك دیویزیون قزّاق مستقر كردند و انگلیسی‌ها نیز درصدد برآمدند تا قوایی همانند، به نام پلیس جنوب ایران (South Persia Rifles) در جنوب مستقر نمایند.
انگیزه اصلی این اقدام انگلیسی‌ها بسته ماندن راه شاهی (راه بوشهر ــ شیراز) بود كه با معضل ناامنی روبرو شده و این امر برای اتباع انگلیسی و كالاها و مال‌التجاره آنها مشكلات فراوانی فراهم نموده بود.
با توجه به اینكه نیروی ژاندارمری را انگلیسی‌ها منحل كرده بودند، به نظر می‌رسد مشكلات ناشی از اخذ وجوه راهداری از سوی خوانین محلی، همچنین بسته بودن مسیر بوشهر ــ شیراز كه از سال ۱۹۱۵.م آغاز شده و تا زمان تشكیل پلیس جنوب نیز همچنان مسدود مانده بود، مهم‌ترین عوامل تشكیل پلیس جنوب باشد.
البته انگلیسی‌ها هدف از تشكیل این نیرو را حفظ امنیت داخلی و خنثی كردن توطئه‌های آلمانها علیه خودشان عنوان كردند و اعتبارات مالی مورد نیاز آن را نیز به صورت وام در اختیار دولت ایران قرار دادند.
سایكس ــ كه از سال ۱۸۹۴.م تا ۱۹۱۳.م كنسول انگلیس در كرمان بود و به منطقه آشنایی كامل داشت و به زبان فارسی تسلط بود ــ در بیست‌وچهارم ژانویه ۱۹۱۶.م به فرماندهی پلیس جنوب، كه فرماندهان آن را خود انتخاب كرده بود، برگزیده شد. او در مارس ۱۹۱۶.م به بندرعباس وارد شد و دو ماه بعد كرمان و بلوچستان را تصرف كرد، آنگاه دستور حمله به فارس را صادر نمود. پلیس جنوب بعد از شكست عشایر فارس پیروزمندانه وارد شیراز شد.● تشكیلات پلیس جنوب
در تشكیلات پلیس جنوب فرماندهان، انگلیسی بودند و افسران ایرانی (صاحب‌منصب) حداكثر تا درجه سرگردی (یاور) ممكن بود ارتقا پیدا كنند.
این نیرو تحت امر یك افسر انگلیسی بود كه اركان حرب او در شیراز قرار داشت و دارای دو بریگاد به نام فارس و كرمان بود. فرماندهی هر دو بریگاد را افسران انگلیسی بر عهده داشتند كه به هر یك از دو فرمانده، چهار افسر انگلیسی كمك می‌كردند.
بریگاد سه باطلیان پیاده و سه اسكادران سواره و یك گروهان مهندسی و یك دسته میرایوز چهار توپی داشت. باطلیان پیاده مركب از سه، چهار گروهان بود و هر گروهان چهار رصد داشت و هر رصد شامل چهار جوخه بود. سواره‌نظام از رژیمانهای سه، چهار اسكادرانی تشكیل می‌شد كه هر اسكادران دارای چهار دسته و هر دسته، سه جوخه بود. فرماندهی اسكادران را یك صاحب‌منصب با عنوان سروان (سلطان) و فرمانده دسته را یك ستوان (نایب) و فرمانده جوخه را یك صاحب‌منصب جزء با عنوان گروهان (وكیل‌باشی) در دست داشت. هر بریگاد دارای یك اداره و انبار مهمات بود. اسلحه و لوازم ساخت انگلیس بود كه به قشون هند داده بودند. پیاده‌نظام با تفنگ بلند و سواره‌نظام با كارابین مدل ۳۰۳ مسلح شده بود. توپخانه توپ‌های ده پوندی كوهستانی انگلیسی داشت و لباس نیروها به جزء كلاه كه ایرانی بود، متحدالشكل و مطابق لباس قشون بود. افراد به طور داوطلب برای سه سال استخدام می‌شدند، ولی بعد از انقضای مدت خود می‌توانستند، قبول خدمت نمایند. پس از خاتمه خدمت، حقوق بازنشستگی (تقاعد) یا بازخرید (انعامی) به افراد داده نمی‌شد. حقوق و مزایای صاحب‌منصب ایرانی با درجه یاور حداكثر هزارودویست قران و سرباز چهل قران در ماه تعیین شده بود و به افراد قشون جنوب جیره جنس شامل كلیه مایحتاج خوراك یك نفر داده می‌شد. صاحب‌منصب انگلیسی و هندی حقوق خود را بر پایه روپیه دریافت می‌كردند و هر گاه یك نفر در جنگ كشته یا مجروح می‌شد، به بازماندگان یا خود او انعامی مطابق درجه یا وضعیت بازماندگان تعلق می‌گرفت. افراد پلیس جنوب موظف بودند پس از استخدام در هر نقطه ایران كه مأمور شدند، خدمت نمایند.
● واكنش دولتهای ایران نسبت به پلیس جنوب
پیروزی‌های پی در پی پلیس جنوب سبب گردید دولت انگلستان برای اولین بار پیشنهاد به رسمیت‌شناختن این نیرو را برای فرمانفرما، رئیس‌الوزرای وقت، مطرح نماید. كابینه فرمانفرما باوجود اینكه با مشكلات مالی مواجه بود و به كمك مالی دولت انگلستان نیاز مبرم داشت، حاضر به پذیرش شرایط انگلیسی‌ها نشد و در نتیجه بعد از دو ماه سقوط كرد.
در كابینه بعدی كه در تاریخ چهارم اوت ۱۹۱۶.م/ چهارم شوال ۱۳۳۴.ق به ریاست سپهدار اعظم، محمدولی‌خان تنكابنی، تشكیل شد، این پیشنهاد مجدداً مطرح گردید. كابینه سپهدار با این درخواست موافقت كرد، امّا با زیركی تمام با قید این شرط كه به رسمیت شناختن پلیس جنوب ایران در شرایط فورس‌ماژور (وضع و شرایط پیش‌بینی‌نشده: Force Majeure) بوده و تأیید آن منوط به تصویب و تصدیق مجلس شورای ملی و مؤسسان است، راه گریز برای دولت خود و كابینه‌های بعدی را فراهم نمود.
وثوق‌ا‌لدوله، كه رئیس‌الوزرای بعد از سپهسالار بود، در دوره اول صدارت خود تحت تأثیر افكارعمومی از پذیرش رسمی پلیس جنوب خودداری نمود، امّا به دلیل مشكلات مالی فراوان از كمكهای مالی دولت انگلستان هم صرف‌نظر نكرد، در نتیجه موافقت كرد كه پلیس جنوب را به رسمیت بشناسد، مشروط بر اینكه این نیرو بعد از پایان جنگ زیر نظر دولت ایران قرار گیرد.
در دوره‌های بعد نیز كابینه‌های علاءالسلطنه، عین‌الدوله و مستوفی‌الممالك همگی از تسلیم در برابر درخواست دولت انگلستان مبنی بر پذیرش رسمی پلیس جنوب خودداری ورزیدند.
در وضعیتی كه انگلیسی‌ها از تغییر كابینه‌های پیشین طرفی نبسته بودند بار دیگر وثوق‌الدوله در سال ۱۳۳۷.ق مأمور تشكیل كابینه شد. اكنون سفارت انگلیس امیدوار بود كه دولت ایران پلیس جنوب را به رسمیت بشناسد و این نیرو از حمایت دولت برخوردار گردد.
شایان ذكر است كه كنار رفتن دولت روسیه از صحنه سیاسی ایران، اوضاع را به نفع انگلیسی‌ها دگرگون ساخته بود. انگلستان كه اینك خود را در عرصه سیاست ایران بی‌رقیب می‌دید، فرصتی تاریخی به‌دست آورد تا با تحمیل قرارداد ۱۹۱۹.م بر دولت وثوق‌الدوله، ایران را به صورت یك كشور تحت‌الحمایه درآورد.
امضای قرارداد ۱۹۱۹.م از سوی وثوق‌الدوله در غیاب مجلس، در حالی كه كشور در اشغال قوای بیگانه بود، با واكنش شدید وطن‌پرستان ایرانی مواجه شد.
در این زمان پلیس جنوب بیش از همه با نیروهای محلی و مردمی جنوب ایران درگیر شده بود. شیخ‌حسین‌خان چاه‌كوتاهی، زایرخضرخان اهرمی و غضنفرالسلطنه برازجانی، سه تن از احراری بودند كه به نیروهای پلیس جنوب حمله كردند.
این خوانین مبارز و ضد انگلیسی در طی سالهای جنگ جهانی اول توانسته بودند راه شاهی (بوشهر ــ شیراز) را ببندند و مشكلات فراوانی برای نیروهای انگلیسی فراهم نمایند. مشكل اصلی در نبرد با خوانین نام‌برده این بود كه آنها پس از شكست نیز تشكیلات خود را به ارتفاعات صعب‌العبور هدایت می‌كردند و برای حملات بعدی آماده می‌شدند؛ بنابراین پیروزی قطعی بر آنان هیچ‌گاه مقدور نبود. همین امر نیز از جمله دلایل پیشروی‌نكردن نیروهای انگلیسی مستقر در بوشهر در این خطه در خلال سالهای جنگ جهانی اول به شمار می رفت، تا آنجا كه حتی خود سایكس، كه یكی از اهداف مهمش بازگشایی جاده بوشهر ــ شیراز بود، نیز برای رسیدن به شیراز، به‌ناچار مسیر دیگری را برگزید. تمامی این عوامل سبب گردید در سپتامبر ۱۹۱۸.م/ ذی‌حجه سال ۱۳۳۶.ق دولت بریتانیا و دولت هند تصمیمی قاطع مبنی بر گشایش جاده بوشهر ــ شیراز اتخاذ كنند، امّا به تصریح سایكس، این اقدام با تعدادی كمتر از بیست‌هزار نفر ممكن نبود؛ و تهیه مقادیر هنگفت آذوقه و مهمات برای آنان نیز، نیازمند وجود یك مسیر ارتباطی مطمئن در این خطه بود؛ لذا برای رفع مشكل حمل و نقل قوای نظامی، یك خط راه‌آهن سبك از بوشهر تا برازجان كشیده شد.
دولت وثوق‌الدوله نیز به منظور همراهی با سیاست انگلیس، تلگرافی را كه به سرپرسی كاكس، وزیرمختار جدید انگلیس، وعده كرده بود، به حاكم ایرانی بوشهر، احمدخان دریابیگی، مخابره كرد. وثوق‌الدوله ضمن این تلگراف از حاكم بنادر خواست در بازگشایی جاده، احداث خط آهن و اعاده نظم از هیچ گونه همراهی و كمكی به نیروهای انگلیسی مضایقه نكند. وی همچنین دستور داد كه هر كسی را كه با نیّات مسالمت‌آمیز انگلیسی‌ها مخالفت كند، شدیداً مجازات كنند.
شیخ حسین خان چاه‌كوتاهی، زایرخضرخان اهرمی و غضنفرالسلطنه برازجانی در پی آگاهی از تصمیم دولت انگلیس مبنی بر احداث خط راه آهن از بوشهر به برازجان با نگاشتن نامه‌ای به نماینده انگلیس، به این امر اعتراض كردند كه این نامه بدون پاسخ گذاشته شد.
درگیری‌های شیخ‌حسین‌خان چاه‌كوتاهی (سالار اسلام) و زایرخضرخان اهرمی (امیر اسلام) با پلیس جنوب و نیروهای انگلیسی ساكن بوشهر هرچند سرانجام به كشته شدن شیخ‌حسین‌خان چاه‌كوتاهی و یكی از فرزندانش منجر شد، مرگ این سردار مبارز پایان‌بخش مبارزات مردم با پلیس جنوب نبود، بلكه نقطه آغازی برای انتقام‌جویی‌هایی فرزندان و دوستداران او از این نیرو گردید.
نارضایتی صولت‌الدوله قشقایی از پلیس جنوب و اظهار مخالفت دولتهای مركزی با این نیرو، با قیام ضد استعماری ناصردیوان كازرونی و مبارزان تنگستان، دشتی و دشتستان، سایكس را در وصول به اهداف خود ناكام گذاشت.
شایان ذكر است در مدتی كه جنگ جهانی اول ادامه داشت، حضور پلیس جنوب ایران از نظر اولیای سیاست انگلستان موجه بود، اما پس از پایان جنگ و انعقاد قرارداد ۱۹۱۹.م، كه هدف اصلی آن به‌وجود آوردن ایرانی فرمانبردار انگلستان بود، مخالفتهای داخلی و خارجی با حضور نظامیان انگلیسی در ایران بیشتر شد. بنابراین با توجه به وجود خطراتی كه از ناحیه بلشویسم، ایران را تهدید می‌كرد و مخالفتهایی كه از زمان شكل‌گیری پلیس جنوب از طرف دولتهای وقت و مردم ایران در مورد این نیرو ابراز شده بود، انگلیسی‌ها سرانجام به این نتیجه رسیدند كه تنها راه خروج از این بن‌بست جانشینی دولتی است كه با تشكیل ارتشی یكپارچه برای پاسداری از منافع بریتانیا و جلوگیری از پیشروی بلشویسم در ایران قدرتمندانه اقدام لازم را انجام دهد.
با اجرای كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹.ش/ بیست‌ویك فوریه ۱۹۲۱.م از سوی سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج، انگلیسی‌ها طرح خود را عملی می‌دانستند، در حالی كه در معرض حمله انتقام‌جویانه عشایر و نیروهای مردمی قرار داشتند، بنابراین با یك اقدام حساب‌شده، پلیس جنوب ایران را منحل كردند و بدین ترتیب خود را از دامی كه در آن گرفتار شده بودند، خلاص كردند.
پژوهشگر: دكتر عبدالكریم مشایخی
پی‌نوشت‌ها
* رئیس بنیاد ایران‌شناسی بوشهر؛ مدرس دانشگاههای بوشهر.
ــ جیمز مابرلی، عملیات در ایران، كاوه بیات، تهران‏، رسا، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص ۲۱
ــ مورخ‌الدوله سپهر، ایران در جنگ بزرگ ۱۸ ــ ۱۹۱۴.م، تهران، چاپخانه طوفان، چاپ دوم، ۱۳۶۲، ص ۱۵۸
ــ كشف تلبیس یا دورویی و نیرنگ انگلیس، به كوشش عین‌الله كیانفر، پروین استخری، تهران، زرین، چاپ سوم، ۱۳۶۳، ص ۲۸
ــ اسناد جنگ جهانی اول در ایران، به كوشش بهروز قطبی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰، ص ۱۵۱
ــ سر پرسی سایكس، تاریخ ایران، ترجمه: سید محمدتقی فخر دایی گیلانی، ج۲، تهران، دنیای كتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ص ۶۸۰
ــ مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات تهران، كتابفروشی زوّار، چاپ سوم، ۱۳۶۱، ص۲۷۰
ــ اسناد جنگ جهانی اول در جنوب ایران، به كوشش كاوه بیات، قم، مركز بوشهرشناسی با همكاری انتشارات همسایه، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص ۶۴
ــ همان، ص ۶۵
۹ - P.R.O, FO۲۴۸/ ۷۱۸
ــ مورخ‌الدوله سپهر، همان، ص ۷۷
ــ محمدحسین ركن زاده آدمیت، دلیران تنگستانی، تهران، اقبال، چاپ نهم، ۱۳۷۰، ص ۱۰۰
ــ مخبرالسلطنه هدایت، همان، ص ۲۷۰
ــ جیمز مابرلی، همان، ص ۱۳۸
ــ مورخ‌الدوله سپهر، همان، ص ۷۸
ــ همان، ص ۷۹
ــ جیمز مابرلی، همان، ص ۱۵۳
ــ همان.
ــ سركلارمونت اسكرین، جنگ جهانی در ایران، ترجمه: غلامحسین صالحیار، تهران، نشر سلسله، چاپ اول، ۱۳۶۳، ص ۲۰
ــ سیدقاسم یاحسینی، رئیسعلی دلواری، تهران، شیرازه، چاپ اول، ۱۳۷۶، ص ۱۸۷
ــ جیمز مابرلی، همان، ص ۱۵۷
ــ خاطرات فردریك اوكانر، ترجمه: حسن زنگنه، تهران، شیرازه، چاپ اول، ۱۳۷۶، ص ۶۹
ــ سرپرسی سایكس، همان، ج ۲، ص۶۲۴
ــ میرزاابوالقاسم‌خان كحال‌زاده، دید‌ه‌ها و شنیده‌ها (خاطرات)، به كوشش مرتضی كامران، تهران، چاپخانه كتیبه، چاپ اول، ۱۳۶۳، ص ۳۵۷
ــ همان، ص ۳۵۸
ــ همان.
ــ مورخ‌الدوله سپهر، همان، ص ۸۰
ــ كریستوفر سایكس، فعالیت‌های جاسوسی واسموس یا لارنس آلمانی، ترجمه: حسین سعادت نوری، تهران، وحید، چاپ اول، ۱۳۴۸، ص ۱۱۹
ــ خاطرات فردریك اوكانر، همان، ص ۱۲۸
ــ همان، ص۱۲۹
ــ همان، ص ۱۳۳
ــ روستای تنگك در فاصله پنج‌كیلومتری جنوب بندر بوشهر قرار دارد و همان جایی است كه رئیسعلی دلواری به قتل رسید.
ــ محمدحسین ركن‌زاده آدمیت، همان، ص ۲۰۹
ــ چغادك روستایی است در فاصله بیست‌كیلومتری شرق بوشهر كه در مسیر جاده بوشهر ـ شیراز قرار گرفته است.
ــ كاوه بیات، «جنگ جهانی اول در جنوب ایران (گزارش‌های كنسولگری بریتانیا در بوشهر)»، كنگره بزرگداشت هشتادمین سالگرد شهادت رئیسعلی دلواری، چاپ اول،۱۳۷۳، ص ۷۶
ــ عبدالحسین شاهكار، «پلیس جنوب ایران»، مجموعه مقالات بزرگداشت شهید رئیسعلی دلواری، به كوشش سیدمحمدحسن نبوی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۷۷، ص ۱۰۰
ــ ایرج ذوقی، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرت‌های بزرگ ۱۹۲۵ ــ ۱۹۰۰، تهران، پاژنگ، چاپ اول، ۱۳۶۸، ص ۱۵۵
ــ مخبرالسلطنه هدایت، همان ، ص۲۹۱
ــ فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران، ترجمه: منصوره اتحادیه و معصومه جعفری فشاركی، تهران، نشر تاریخ ایران، چاپ اول، ۱۳۶۴، ص۲۰۳
ــ ایرج ذوقی، همان، ص۱۷۴
ــ درباره مبارزات خوانین جنوب با نیروهای پلیس جنوب ر.ك: موسی مطهری‌زاده، جنبش استعماری جنوب و آزادیخواهان كازرون، تهران، نشر قو، چاپ اول، ۱۳۷۸؛ سیدعبدالله بلادی بوشهری، لوایح و سوانح، تصحیح سید قاسم یاحسینی، بوشهر، كنگره رئیسعلی دلواری، ۱۳۷۳؛ محمدحسین ركن زاده آدمیت، فارس و جنگ بین الملل، ج ۲ و ۱، تهران، اقبال، ۱۳۷۵
ــ سرپرسی سایكس، همان، ج ۲، ص ۷۸۵
ــ جیمز مابرلی، همان، ص ۴۰
ــ بیات، اسناد جنگ جهانی اول، ص ۸۸
ــ فلوریدا سفیری، همان، ص ۲۵۴
ــ برای آگاهی بیشتر درباره پلیس جنوب ایران رك: فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران، ترجمه: منصوره اتحادیه و معصومه جعفری فشاركی، تهران، نشر تاریخ ایران، چاپ اول، ۱۳۶۴؛ منیره راضی، پلیس جنوب ایران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱؛ موسی مطهری‌زاده، جنبش استعماری جنوب و آزادیخواهان كازرون، تهران، نشر قو، چاپ اول، ۱۳۷۸؛ گزارش‌های سالانه كنسولگری بریتانیا در بوشهر (۱۳۳۹ــ۱۳۳۲.ق/۲۱ــ۱۹۱۴.م)، ترجمه: كاوه بیات، چاپخانه علوی بوشهر، چاپ اول، ۱۳۷۳؛ كریستوفر سایكس، فعالیت‌های جاسوسی واسموس یا لارنس آلمانی، ترجمه: حسین سعادت نوری، تهران، وحید، چاپ اول، ۱۳۴۸
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید