شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


غلبه شاعر بر فیلسوف


غلبه شاعر بر فیلسوف
● نگاهی به «نردبان اندر بیابان» ، تازه ترین مجموعه شعر ضیاء موحد
«... اما شاعر باید که... در انواع علوم متنوع باشد و در اطراف رسوم مستطرف زیرا چنان که شعر در هر علمی به کار همی شود، هر علمی در شعر به کار همی شود.»
شعر یک شاعر همواره از نحوه تفکر و تامل او در حقیقت اشیا و موجودات تاثیر می پذیرد. بدون وجود این تاثیر، احتمالاً از تزریق اندیشه خویش به شعر باز خواهد ماند و چه بسا که اصلاً ناتوان شود از سرایش؛ چرا که به هر حال، شعر بازتابی است از آنچه در ذهنیت شاعرش - خواه با جلوه های حقیقی و عینی، و خواه با جلوه های وهمی و تخیلی-به عنوان دغدغه مطرح است. حقیقت آن است که حتی اگر شاعران را از معنا، گریزی باشد؛ بعید است مفری بیابند تا اندیشه را از شعرشان (به هر دلیلی) حذف کنند.
حال اگر در ذهن شاعر، گرفت و گیرها و دغدغه هایی مطرح باشد که مستقیماً به حیطه تفکر مرتبط باشند، تاثیر فوق الذکر به یقین چندین برابر خواهد شد. بنا بر این وقتی از بایزید- در هیئت مولفی که کلامش بسیار به شعر نزدیک است- یا مولوی دیوان شمس یا ابن سینا صحبت می کنیم، حتی اگر بر احوالشان واقف نباشیم؛ غلظت اندیشه های آنان را از آثارشان می توانیم دریافت کنیم و پی ببریم که دغدغه های تکامل خواهانه یا عارفانه، یا فلسفی تا چه حد بر ذهن آنان مستولی بوده است. اما شعر از هر اندیشه یی که نشات بگیرد، باید در وهله اول «شعر» باشد؛ نه عرصه نظریه پردازی و بزرگ نمایی اندیشه های شاعر.
«ضیاء موحد» در زمره کسانی است که این قضیه را به نیکی درک کرده و با وجودی که به سبب تحصیلات و مطالعات و اشتغالش، در لاجرم های تفکر و تعقل زندگی می کند؛ و در منطق و فلسفه جست وجو می کند؛ همواره می کوشد شعری عاری از انگاره های خشک فلسفی ارائه دهد و این تفلسف را در لایه های زیرین تر شعرش تزریق کند و بازخوردهای آن را در معرض دید قرار دهد. به این ترتیب کوشش او برای رسیدن به شعری که هم سرشار از آموزه های عمیق فلسفی است و هم شعریت را در وجهی دلنشین با خود دارد، همواره ستودنی است.
«نردبان اندر بیابان» تازه ترین دفتر شعر ضیاء موحد، نشان دهنده اوج تلاش او برای رسیدن به چنین اشعاری است. اگر موحد در «غراب های سفید» تکیه اش بر دانسته های فلسفی بود و وجه فیلسوف شخصیت او بر وجه شاعرش می چربید، و اگر در «مشتی نور سرد» این دو وجه را به تعادل رسانده بود؛ در کتاب اخیرش، حتی المقدور توانسته شاعرانگی اش را بر سایر وجوه تفکر خود مستولی کند و تعدادی از شعرترین شعرهایش را بیافریند.
موحد بی آنکه اصراری داشته باشد به پیچیده گویی و تعمیق واژگانی و روبنایی کلام، این وظایف را به محتوای کارش محول کرده و شعرش را با ساختار کلامی بسیار ساده و کم دست اندازی سروده است. او حتی اصراری به دوری جستن از اوزان ساده نیمایی یا اوزان روتین ترکیبی ندارد. یعنی این ساده خواهی در آهنگ کلام وی نیز مشهود است، و چنین کیفیتی به گمان من، کیفیتی عزیز و ستودنی است؛ چرا که بسیارند آنان که از امثال موحد کمتر می دانند و این کم دانی را با حربه های تکنیکی و زبانی در پس و پشت شعرشان پنهان می کنند و بعد چنان فیگور های متفکرانه یی می گیرند که با کمی سهل انگاری، ممکن است باور کنیم که از دماغ فیل های آسمانی فرو افتاده اند. در واقع موحد با چنین رویکردی، شانس تقلب را از شعر خودش می گیرد و به جای بزک کردن، تنها عریانش می کند.
با تورق این مجموعه شعر، می توانیم دریابیم که شاعر هنوز از دلبستگی های گذشته دور و نزدیک خویش دل نکنده و شگرد های سرایش مختص به خود را از یاد نبرده است. شعر موحد هنوز سرشار است از طنزی گزنده و انتقادی، و نوک پیکان این نقد، در اکثر موارد به سمت خویشً تکثیر یافته موحد در جامعه ایرانی است؛ حالا / دیری است شهریاران / بعد از تمام آن همه رفت و بازگشت نحس بدین جا رسیده اند / که مردمان ده عددی نیستند/ صفرند/ یا سیزده (صفر یا سیزده، ص ۱۷، متن کتاب)
طنز همواره در شعر موحد، نقشی کلیدی داشته است. انگار که او با استفاده از ابزار طنز و شوخی، آن بن مایه های مضمونی پیچیده یی را که از اندیشه اش نشات می گیرد، تلطیف کرده و در پس و پشت تلخ خند نقادانه اش مخفی می کند. آن چه که در مجموعه اخیر او هویداست، این است که مهارت وی در استفاده از این سلاح بسیار بیشتر شده و طنزش، پیام آور تفکری است که ادراک آن برای خوانندگان اشعارش ساده تر است؛ بی آنکه سبک تر باشد؛
به وقت / به دنیا آمد/ به وقت سربازی رفت / به وقت زن برد / حلال زاده / به وقت هم مرد(حلال زاده، ص ۱۹، متن کتاب)
گونه استفاده او از طنز در شعرش بسیار جالب توجه است. اگر شاعری مثل باباچاهی در جای جای شعرش مرگ را به سخره می گیرد و با این دستمایه به شوخی هایی غم انگیز - تاکید می کنم غم انگیز- می رسد، موحد ریشخندش به زندگی اکنون و امروز است؛
با چهره های زرد می گذریم/ از انتظار سرخ/ و از شتاب سبز / چه رنگین است زندگانی ما / در این شهر مسموم(تهران، ص ۲۳، متن کتاب)
نکته دیگری که در «نردبان اندر بیابان» دیده می شود، تمایل شدید شاعر به ایجاز و اختصار به صورت توأمان است. گمان من بر این است که حتی اگر وجه آماری شعرهای کوتاه او را در این کتاب، با مجموعه های پیشین اش قیاس کنیم (البته با لحاظ کردن تعداد شعرهای هر مجموعه) تعداد شعر های کوتاه او و نیز تعداد سطرهای هر یک از اشعار او کمتر شده است. گویا شاعر تصمیم دارد کم، اما گزیده بگوید.
چنین رویکردی البته با رویکرد نسل نوین شاعر ما - که میل وافری دارند به همه چیز گویی و تشریح کل ماوقع شعرشان و گاهی انگار حرفشان تمامی ندارد - سنخیتی نمی یابد. اما در اغلب موارد، تجربه موحد به یاری اش می شتابد و چند پیراهنی که بیش از نسل نوپای ما پاره کرده، حبل المتین وی می شوند و بدین صورت است که موفق می شود حرفش را با خرج کمترین واژه ها به کرسی مقصود بنشاند؛ من عطرهای گمشده را می بویم / در من پرندگانی بی بال / پرواز می کنند / و پای این درخت / پوشیده است از گلبرگ هایی / که بادها با خود برده اند(غیبت، ص ۶۹، متن کتاب)
اگر چه این ایجاز و اختصار دو لبه دارد و اگر لغزش به سمت لبه تیزش باشد، رهانیدن شاهرگ شعر از بریدگی و فنا ناممکن می نماید، اما به نظر می رسد که ارزش خطر کردن داشته که شاعری با اندوخته هایی از منظومه سرایی های دهه ۴۰ و شعر های بلند نیمایی و اشعار پرطمطراق و طویل شاملویی، اینچنین خطر کرده است. (کما این که لبه تیز پرگویی نیز به همین اندازه و بل بیشتر خطرناک است.)
به نظر می رسد که موحد در دفتر اخیرش، گوشه چشمی هم به شعر شرق دور داشته، چرا که هم از نظر ایجاز و هم از نظر توصیف مناظر طبیعی و بهره جویی از عناصر طبیعت به عنوان المان های پیش برنده شعر، در پاره یی لحظات، شعرش یادآور هایکو های ژاپنی و قطعات کوتاه شعر چینی است. با این وجود تصاویر شعر موحد به سه قسم عمده قابل تفکیک اند؛
تصاویر دریافتی از طبیعت (به مفهوم کلاسیک) و عینیت بخشیدن به تصاویر در حین اجرای شعر، با اندکی دخل و تصرف و با مددجویی از حس آمیزی؛کبوتران برخاستند / از گنبدی نه از کاشی / از آبی / با توشه یی نه از گندم / از نور (از گنبدی نه از کاشی، ص ۳۰، متن کتاب)
یا؛
در باغ بود که آرام می وزید/ و برگ / و بام ها که از آن دورها به زردی می زد(با طوطیان وحشی، ص۳۶، متن کتاب)
گروه دوم تصاویری هستند برگرفته از محیط شهری، که معمولاً نقش شان ایجاد کنتراست با تصاویر طبیعت آزاد و وحشی است. کنتراستی که در تداعی عینی تصاویر، می تواند ریشه های نوستالژیک اندیشه شاعر را نیز تا حدودی مشهود کند و ذهنیت قیاس کننده اش را بیشتر عیان کند؛در اکباتان دیوارهای سیمانی/ سیاه / و سبز کاج نهان در غبار پاییز / کنار پنجره پیچک / زرد(رنگارنگ، ص۷۵، متن کتاب)
یا؛
محله ما/ محله یی نیست/ که کودکان در آن راحت بازی کنند/ همیشه توپ/ به سینه مردی/ و یا به ساک خرید زنی/ و یا - میان فریاد باغبان- /به شاخ گلی(کوچ، ص۵۵، متن کتاب)
و سرانجام سومین گروه تصاویر، تصاویری انتزاعی هستند که موحد در حد بضاعت خود، بیشترین دخل و تصرف را در ارائه آنها اعمال و سعی می کند از بطن این تصاویر، مفاهیمی عمیق تر را بیرون بکشد؛سپیده سر زد /برخیز/ شب با صدای بالی / از خود بیرون آمد(نه تو دانی و نه کبوترها، ص۳۱، متن کتاب)
گرایش های فرمال در این کتاب هم، چندان پررنگ و رمق نیستند. در واقع او ساده تر از آن می نویسد که بخواهد شعرهایش را درگیر فرم های پیچیده کند. یعنی اگر بپذیریم که باید از هر شعری به اندازه پتانسیل ساختارش انتظار داشته باشیم، در شعرهای موحد چندان نمی باید منتظر اجراهای محیر العقول و پیچیده فرمال باشیم.
چرا که اصلاً شعر او پتانسیل چنین کارهایی را ندارد. کفه شعر او همواره به سمت اندیشه و تصویر سنگینی می کند و از این رو کفه سبک تر شعرش، نقش کمتری در مجموعه اخیر ایفا می نماید. موسیقی در کارهای غیرنیمایی او محوریتی ندارد و شاید به گمان برخی از شاعران و منتقدان - و نیز به گمان و اعتراف خود او- شعرش چندان شنیداری نیست.
من در این مقال قصد داوری ندارم - تا به اینجایش هم اگر داوری کرده باشم، ناخودآگاه بوده و مایه اعتذار- اما می توان این فرض را هم مدنظر قرار داد که شاعر با گذر کردن از جنبه موسیقایی شعرش، از یکی از ظرفیت های رایج شعر امروز و دیروز صرف نظر کرده است. با این حال می توان با شاعر موافق بود که شعرش، شعری است که ترجیحاً باید مشاهده و خوانده شود تا این که خوانده و شنیده.
در مجموعه حاضر اوج گرایش او به سمت یک شعر فرمال بهره جسته از کیفیت های زبانی و تکنیک های اجرایی را می توان در شعر ذیل یافت؛
گرگ / و چیست گرگ / و خود چه دانی که چیست گرگ / و میش / چه داند اما گرگ چیست. . . (تو خود چه دانی، ص۵۱، متن کتاب)
شعری که با تکیه بر اندیشه یی جهان شناسانه و در عین حال طناز، به یکی از زیبا ترین شعرهای مجموعه بدل شده و هم از نظر فرم اجرا و هم از نظر مضمون و پرداخت، در کل کارنامه موحد کاری درخشان به شمار می رود. موحد می کوشد تا در پاره یی از اشعارش، خط زمان را بشکند و به روایاتی سیال دست یازد.
در چنین وهله هایی است که او زبان های گونه گون را در اجرا به کار می گیرد و به ویژه با استفاده از عناصر ادبیات آرکاییک، ابعاد تقویمی شعرش را وسعت بخشد. در حقیقت نگرش او در این اشعار، نگرش کلان است که با اسطورگی دوران باستان گره می خورد و فضاسازی قصوی شعر او را رنگی دیگر می بخشد. روایت در شعر موحد گاهی نقش نخست را ایفا می کند؛
او را که هیچ گاه نبود از من / یک صبح زود از من دزدیدند / دنبالشان دویدم/ تا رسته های برده فروشان / . . ./ او ایستاده بود / در جمع بایعان / با صره های مملو از سکه های درهم و دینار/ . . ./ آیا هزار و یک شب من این بود/ سودابه و منیژه من / شیرین و شهرزاد من این بود؟(ایوان مدائن، ص۶۲، متن کتاب)
«نردبان اندر بیابان» را شاید نتوان نقطه عطفی در کارنامه ضیاء موحد دانست. چرا که شعر او همیشه رنگ و عطر خودش را داشته و در مدار خودش گسترده یا بسته شده است. اما می شود چنین گفت که در دفتر اخیر موحد چهره شاعرانه واضح تری از خود نشان داده و الفت و عشقش را با این جادوی بی مانند و بی تعریف، بیشتر نمایان ساخته است.
هر چند شیطنت های شاعر منطق دان را هنوز می توان در شعرهایی چون «هرمنوتیک» (ص۴۷) مشاهده کرد و او را با همان ظاهر آراسته در حیاط انجمن حکمت و فلسفه ایران به یاد آورد. ولی طبع او به طبیعت و روزگار وصلش بازگشته و شعر را در این دفتر پررنگ نموده است. به هر حال موحد شاعری است که به ظرفیت های سرایشی خویش کم و بیش آگاه است و کتاب هایش همواره خوانده و دیده شده است.
این هما امروزه کمتر سایه اش را بر سر شاعران می افکند و من چنین کیفیتی را صرفاً به خوش اقبالی او نسبت نمی دهم. یقیناً در شعر او «آنی» هست، چنان که افتد و دانی. و گرنه سر هر کسی کلاه برود، سر زمانه نمی رود. این که ضیاء موحد در دوره یی که بسیاری از هم نسلانش خونین و شکست خورده از گود بیرون افتاده اند و همنشین امروزشان فراموشی است، هنوز بر جا ایستاده و می سراید و می خوانندش، خود گواهی است بر شاعر بودن او. چقدر و چگونه اش بماند بر عهده تاریخ...
علی مسعودی نیا
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید