پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

دیپلماسی با طعم بادام


دیپلماسی با طعم بادام
● عقب نشینی نكن!
«ممكن نیست هفته آینده بحران جدیدی داشته باشیم، چون به اندازه كافی برنامه كاری ام پرشده است». این یكی از نقل قول های مشهور از «هنری كسینجر» است كه با داشتن ۸۴ سال سن همچنان سرپاست و آن طور كه «باب وود وارد» روزنامه نگار مشهور آمریكایی در كتاب «بوش در جنگ» می نویسد؛ علاوه بر كار در «دفتر مشاوره ای هنری كسینجر»، نگارش روزانه مقاله ها و شركت در كنفرانس های مختلف، سمت مشاور جورج بوش رئیس جمهور آمریكا و دیك چنی -معاونش- را نیز بر عهده دارد.
كسینجر كه زمانی به «پسر شایسته» دیپلماسی آمریكا مشهور بود، امروز فقط به دلیل پركاری و فعالیت های سیاسی اش در ذهن ها نمانده است، بلكه شخصیت جنجال برانگیز وی، او را همچنان به عنوان چهره روز آمریكا و جهان، حفظ كرده است. فلسفه زندگی كسینجر به گفته خود او یك چیز است: « عقب نشینی نكن!» و این فلسفه ای است كه هنری كسینجر به سیاست نیز تعمیم داده است. همچنان كه وی با وجود شكست سنگین ارتش ایالات متحده در ویتنام تا لحظه آخر مخالف خروج از آنجا بود و آن چنان كه «باب وود وارد» در كتابش می نویسد: « او امروز نیز مخالف خروج آمریكا از عراق است و بار ها این مسأله را به بوش و چنی خاطرنشان ساخته است».
وود وارد در كتابش می نویسد: «كسینجر به بوش گفت؛ بهترین راهبرد برای خروج از عراق، پیروزی بر شورشیان مسلح عراقی است. او سپس لحن سخنش را تند تر كرد و گفت: عقب نكشید، اگر روزنامه نگارها، اعضای كنگره و مردم آمریكا بفهمند كه شما در عراق زمینگیر شده اید بازی را باخته اید و كارتان ساخته است».
هنری كسینجر زمانی كه انقلابیون كمونیست « ویت كنگ» به حمایت دولت ویتنام شمالی پیروز شدند و ارتش آمریكا مجبور به خروج از ویتنام جنوبی شد، وزیر خارجه دولت نیكسون بود و شاید همین تجربه تلخ موجب شده است كه وی با مرور خاطرات گذشته بر تبعات منفی خروج از عراق تأكید كند، چرا كه هنوز به یاد می آورد كه ۳۷ سال پیش و در تاریخ ۱۹۶۹‎/۹‎/۱۰ در نامه ای به نیكسون نوشت: «آقای رئیس جمهور! فراموش نكن كه آمریكایی ها عاشق بادام زمینی هستند و هر سرباز آمریكایی در ویتنام برای افكار عمومی امروز آمریكا، حكم همان بادام زمینی ها را دارد. بنابر این با خروج هر كدام از آنها یك بادام زمینی در دهان افكار عمومی انداخته اید و اشتهای آنها را برای بادام زمینی های بیشتر، باز كرده اید و وقتی كیسه بادام زمینی تان خالی شد یعنی شكست خورده اید، یك شكست واقعی!»
باب وود وارد می نویسد: «سال گذشته، كسینجر از كاخ سفید دیدار كرد و یكی از نامه هایش به نیكسون را به یكی از معاونان بوش داد و گفت به رئیس جمهور بگویید: اشتباه ویتنام را تكرار نكند».
● از هاینز تا هنری
هنری كسینجر در ۲۷ مه ۱۹۲۳ از پدرو مادری یهودی در «بادكسنگن» آلمان به دنیا آمد و نام خانوادگی كسینجر نیز ریشه در نام این منطقه دارد. همزمان با سیاست یهودی ستیزی هیتلر و در زمانی كه هنری ۱۵ سال بیشتر نداشت، خانواده كسینجر به نیویورك مهاجرت كردند و كسینجر جوان نیز برای آن كه به خاطر یهودی بودنش دچار مشكل نشود، نام كوچك خود را از «هاینز» به هنری تغییر داد.
با آن كه هنری دوره دبیرستان را در منهتن سپری كرد، اما هنوز ته لهجه آلمانی خود را حفظ كرده بود. او صبح ها در یك كارخانه تولید لوازم آرایشی كار می كرد و شب ها به تحصیل می پرداخت. هنری در سال ۱۹۴۳ ودرست در زمانی كه در دانشگاه «سیتی كالج» نیویورك، درس می خواند به خدمت در ارتش فراخوانده شد، زیرا در آن زمان ارتش آمریكا به جذب افرادی می پرداخت كه به زبان آلمانی تسلط داشتند بنابراین؛ كسینجر نیز به عنوان مترجم در واحد اطلاعات عملیات ارتش آمریكا، مشغول به كار شد.
پس از جنگ، كسینجر به آلمان رفت زیرا برای دستگیری مقام ها و افسران بلند پایه آلمانی، نیاز به ترجمه و بازخوانی اسناد آلمانی بود. كسینجر كمی بعد به آمریكا بازگشت و در دانشگاه هاروارد مشغول به تحصیل شد. اگرچه برخی او را دانشجویی تیزهوش می دانند اما مخالفان وی مدعی اند كه؛ اسناد دانشگاه نشان می دهد، او فقط یك ترم موفق به كسب نمرات بالا شد وآنچه در مورد وی می گویند اغراقی بیش نیست.
كسینجر درسال ۱۹۵۴ با ارائه تزی در مورد «دیپلماسی اتریشی مترنیخ» موفق به اخذ درجه دكترا از دانشگاه هاروارد شد. كسینجر همواره مترنیخ را به عنوان سیاستمداری بزرگ ستوده است. مترنیخ ریاست كنفرانس برلین را برعهده داشت و در این كنفرانس كه برای تقسیم اروپای پس از سقوط امپراتوری ناپلئون تشكیل شده بود به صراحت اعلام كرد به اصل «دخالت در امور داخلی دیگر كشورها» برای پیشبرد و تأمین منافع كشور متبوع خود، ایمان دارد و شاید همین تأكید مترنیخ موجب نگاه ستایش آمیز كسینجر به او شده است.
كسینجر پس از پایان تحصیلات دانشگاهی - دهه ۶۰- به عنوان مشاور «نلسون راكفلر» شهردار نیویورك، مشغول به كار شد. راكفلر به ترتیب در سال های ۱۹۶۰ ، ۱۹۶۴و ۱۹۶۸ از سوی حزب جمهوری خواه، كاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده شده اما به موفقیت نرسیده بود.
همزمان با ناكامی های راكفلر، نیكسون اما فرصت كافی یافته بود تا توانایی های خود را به رأی دهندگان آمریكایی نشان داده و كمی بعد با همكاری راكفلر و كسینجر نظر مردم آمریكا را به خود جلب كند. بنابراین چندان دور از انتظار نبود كه پس از پیروزی نیكسون در انتخابات ریاست جمهوری آمریكا-۱۹۶۸-هنری كسینجر به عنوان مشاور امنیت ملی آمریكا انتخاب شود.
بدین ترتیب كسینجر نخستین یهودی و نخستین آمریكایی متولد شده در خارج از این كشور بود كه به این سمت منصوب می شد، اما آنچه مخالفت های جدی را با این انتصاب برانگیخت چیز دیگری بود؛ به اعتقاد مخالفان، اول آن كه كسینجر در سیاست هایش معتقد به نظریه «توازن قوا» و در این روش به شدت متأثر از ژنرال آلمانی «كارل كلاسویتز» بود. كلاسویتز همواره معتقد بود كه جنگ ادامه سیاست است.
علاوه بر این ها كسینجر به شدت دنباله رو روش دیپلماسی بیسمارك و مترنیخ بود هر دوی این ها در آلمان و اتریش از طریق استفاده از زور، وحدت كشور خود را در مقاطع حساس حفظ كرده بودند و ابایی از استفاده از سیاست «مشت آهنین» نداشتند. دلیل دیگر مخالفان، نوع رفتار شخصی و به تبع سیاسی كسینجر بود.
كسینجر در مراودات شخصی، سیاسی و بین المللی خود به گونه ای بود كه گویی «یك روده راست در شكم» ندارد و در تأمین منافع خود از هر روشی كه بتواند استفاده می كند و به هیچ اصلی پایبند نیست. این موضوع در طول زندگی كسینجر باعث شده است علاوه بر دشمنان، دوستان وی نیز هیچ گاه به او اعتماد نداشته باشند. كسینجر در زمان ریاست جمهوری نیكسون به عنوان مشاور امنیت ملی( ۱۹۶۹ -۱۹۷۳ )، وزیر خارجه ( ۱۹۷۳-۱۹۷۴) به كار ادامه داد وحتی پس از رسوایی «واتر گیت» و استعفای نیكسون، تا سال ۱۹۷۷ - كه دوران ریاست جمهوری فورد بود - در این مقام ابقا شد.
این سال ها فرصت مناسبی را برای نیكسون فراهم آورد تا به تطبیق تجربه های خود با نظریه های «توازن قوا» و « واقع گرایی سیاسی» كلاسویتز، بیسمارك و مترنیخ بپردازد تا جایی كه می توان ادعا كرد؛ تلاش كسینجر برای پیمان همكاری میان روسیه و آمریكا و شناسایی چین از سوی این كشور، نمود عملی این دیدگاه ها بودند.
كسینجر در دوران وزارتش نشان داد كه الگوی تفكر رئالیسم سیاسی، نه در سطح آمریكا، كه در سطح جهان است و این اصل مهم در سیاست بین الملل و نیز اصل توازن قوا را چنان با جان و دل پذیرفته است كه در این راه هیچ ابایی ندارد كه برای تأمین منافع آمریكا با دشمنان قسم خورده ای چون چین و شوروی (سابق) پای میز مذاكره بنشیند و حتی پیمان همكاری های اقتصادی و سیاسی نیز امضا كند.
● مذاكره به مثابه تأمین منافع
بر پایه اسناد تاریخ دیپلماسی آمریكا، كسینجر، بانفوذ و مؤثرترین وزیر خارجه آمریكا بوده است. سال های ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۷ «سال های طلایی» او ودستگاه دیپلماسی ایالات متحده محسوب می شود، زیرا در این سال ها وی به عنوان «مغز متفكر سیاست خارجی آمریكا» در تمامی ابعاد آن عمل می كرد. مبنای نظری و ایده او در زمینه همكاری بین المللی البته تفاوت فراوانی با كسانی مانند «ژوزف نای» دارد، زیرا وقتی كسینجر سخن از همكاری بین المللی به میان می آورد؛ منظورش همكاری بین المللی با قدرت های بزرگی است كه ایجاد ارتباط با آنان امنیت و منافع ایالات متحده را تضمین می كند- هرچند آن كشور ها یك رقیب و یا دشمنی قسم خورده باشند - بنابراین بر خلاف ژوزف نای كه همكاری را به كشورهای كمتر توسعه یافته و برای رشد و توسعه آنان تعمیم می دهد؛ كسینجر این مفهوم را صرفاً به شكل منافع راهبردی و در راستای توازن قوا و امنیت در نظر می گیرد.
پیمان راهبردی سالت۱ میان آمریكا و شوروی سابق در زمان «لئونید برژنف» -برای منع گسترش سلاح های اتمی و موشك های بالستیك- كه همچنان مهم ترین پیمان استراتژیك دوكشور دارنده سلاح های اتمی تلقی می شود، از جمله پیمان هایی بود كه در چارچوب همكاری بین المللی- آن گونه كه كسینجر تعریف می كند- معنا می یابد.
كسینجر برای عقد این پیمان و برای تحت فشار گذاشتن شوروی دو دیدار سری از چین (ژوئیه و اكتبر ۱۹۷۱) داشت و در این دیدار ها «چوئن لای» نخست وزیر وقت چین را ملاقات كرد كه این ملاقات ها خود زمینه ساز كنفرانس تاریخی میان «كسینجر» و «مائو تسونگ» رهبر وقت حزب كمونیست چین (۱۹۷۲)، شد و درنهایت به عادی سازی روابط میان دوكشور - پس از ۲۳ سال - منجر شد.
روی دیگر سكه البته چیزی فراتر از عادی سازی روابط بود، زیرا با تشكیل محور چینی- آمریكایی، نفوذ اتحاد جماهیر شوروی بر اروپای شرقی و آسیا كاهش یافت و باز شدن درهای همكاری اقتصادی و استراتژیك میان دو كشور چین و آمریكا بتدریج، چین را از ماهیت كمونیستی خود - یعنی اقتصاد دولتی و مركزی- دور می كرد و این كشور را ناگزیر از تعامل با بازار آزاد غرب می كرد. از همین روست كه برخی كارشناسان معتقدند كه كسینجر باب اقتصاد آزاد رابر روی چین گشود بی دلیل نیست كه سیاستمداران محافظه كار چینی او را « قدیمی ترین دوست پكن» می نامند.
● یهودی غیرقابل اعتماد
هرچند نیكسون به دلیل رسوایی واترگیت و تداوم جنگ ویتنام با افت شدید محبوبیت در افكار عمومی آمریكا مواجه بود اما كسینجر به دلیل آنكه به عنوان یك دیپلمات زیرك در اذهان جا افتاده و دامان خود را نیز از رسوایی واترگیت دور نگه داشته بود همچنان اعتبار خود را حفظ كرد و در نتیجه مجبور به استعفا نشد. كسینجر درمورد استعفای نیكسون گفته بود: «فیلسوفان یونانی معتقد بودند هر چیز را، ذاتش از میان می برد و من استعفای نیكسون را قربانی شدن به سبك یونانی می نامم. چون نیكسون هم قربانی ذات خود شد».
اگر این حرف كسینجر درست باشد باید بگوییم ذات انسان ها لزوماً به قربانی شدن آنان منجر نمی شود و گاهی به كمك انسان ها نیز می آید، چنان كه ذات غیر قابل اعتماد كسینجر موجب شده بود كه نیكسون او را در جریان شنود مكالمات حزب دموكرات قرار ندهد بویژه آن كه، كسینجر یك یهودی بود و در نوار ضبط شده مكالمات محرمانه نیكسون- كه بعد ها منتشر شد - نیكسون به صراحت می گوید به یهودیان مطلقاً، اعتمادی ندارد و حتی یك بار به خود كسینجر گفته بود كه اگر می توانست، به هیچ وجه حاضر نبود مشاغل حساس را در اختیار یهودیان بگذارد. نیكسون در كتاب خاطرات خود می نویسد: «یهودیان جمعیتی بانفوذ و قدرتمندند و تلاش همه آنها -در هر كجا كه باشند- معطوف به تأمین منافع اسرائیل است».
كمال فهمی، وزیر خارجه وقت مصر در مذاكرات مربوط به آتش بس جنگ اكتبر (۱۹۷۳) به گفته نیكسون در مورد كسینجر اشاره می كند كه او را «پسر یهودی» خطاب كرده بود. جان ارلیخمن، مشاور نیكسون نیز در كتاب خاطراتش می نویسد: « كسینجر با شناخت كامل از نیكسون، به عمد از هرگونه اظهار نظر در مورد یهودیان خودداری می كرد، حال آنكه همه می دانستیم او نسبت به تأمین امنیت اسرائیل حساسیت فوق العاده ای دارد و اسرائیل را در معرض خطر می بیند. . . او همواره از این كه هم كیشان یهودی اش در اسرائیل به معضلاتی گرفتار شوند بیم داشت.
كسینجر البته برخی اوقات سیاست های اسرائیل را مورد انتقاد قرار می داد، اما نه به شكل آشكار، بلكه صرفاً در ملاقات های محرمانه با سران تشكل های ذینفوذ یهودی». یا آن كه نقد خود را با این لودگی و طنز رقیق می كرد كه: «اگر یهودی نبودم به طور حتم ضد سامی می شدم» یا این كه: « باید پذیرفت، ملتی كه هزاران سال زیر ستم بوده است گاهی مرتكب خطاهایی نیز بشود».● كابوس ویتنام
نام ویتنام؛ بویژه آنجا كه سخن از جنبه های دیپلماتیك جنگ در آن كشور می شود، با نام كسینجر گره خورده است، زیرا جنگ ویتنام فرصت دیگری بود كه كسینجر به تطبیق تجربه های خود با نظریه های رئالیستی بیسمارك و مترنیخ و دیدگاه جنگ محور كلاسویتز بپردازد و بر اساس همین دیدگاه در مورد جنگ در ویتنام بگوید : «ما ناگزیر به ادامه جنگ ایم. جنگ ویتنام ما را وامی دارد كه با جدیت منافع ملی آمریكا را به شكلی فراتر از بحث های انتزاعی دنبال كنیم». جنگ ویتنام عرصه ای بود كه بر باور قطعی كسینجر خط بطلان كشید و او برای نخستین بار طعم یك شكست به روش شرقی را به شكل آرام و تدریجی چشید.
سخن از شكست نظریه های كسینجر در ویتنام سخن درستی است، زیرا اولاً كسینجر در سال ۱۹۷۰ یعنی پنج سال پیش از شكست در ویتنام وعده یك «صلح پایدار» را داده بود، اما گروهی كه او برای مذاكره با ویت كنگ ها به پاریس فرستاده بود از این مذاكره طرفی نبستند، زیرا آمریكایی ها در آن دوره همچون او نمی اندیشیدند و قائل به مذاكره با دشمن نبودند، ثانیاً این كه در این جنگ «نظریه ویتنامیته» كسینجر نیز به در بسته خورد. كسینجربا مشاهده اوضاع بغرنج نیروهای آمریكایی در جنگ، بر اساس نظریه ویتنامیته، معتقد بود نیروهای آمریكایی باید بتدریج از شهر ها و روستاهای ویتنام عقب نشینی كنند و آن مناطق را به دست نیروهای بومی بدهند اما ضعف و فساد دامنگیر این نیرو ها مانع از تحقق این راهبرد شد.
دلیل سومی كه باعث می شود كسینجر را ناكام این جنگ بدانیم آن است كه كسینجر برای پیروزی در این جنگ، استراتژی «گسترش دامنه جنگ» را ارائه داد تا از این طریق و به بهانه استفاده ویت كنگ ها از مرزهای كامبوج؛ این كشور را نیز آماج حملات نیروهای آمریكایی قرار دهد اما جنگ كامبوج تبدیل به جهنم نیروهای آمریكایی شد و كار را به جایی رساند كه افكار عمومی آمریكا با وجود حمایت های اولیه خود از جنگ، از در مخالفت با آن در آیند و در این میان كسینجر كه پیشتر؛ وعده صلحی پایدار را داده بود، تبدیل به چهره ای مزور و دروغگو شود.
دامنه نفرت از كسینجر در این مقطع تا بدانجا رسید كه وقتی وی به دلیل امضای پیمان پایان جنگ با «لی دوك تو» وزیر خارجه ویتنام شمالی، قصد مسافرت به نروژ و دریافت جایزه صلح نوبل را داشت - با آگاهی یافتن از تظاهرات اعتراض آمیز مخالفان خود در آن كشور- ترجیح داد؛ سفیر آمریكا دراسلو را به نمایندگی از خود به مراسم دریافت جایزه بفرستد. لی دوك تو، وزیر خارجه ویتنام شمالی نیزبه نروژ نرفت. با این تفاوت كه اصولاً این جایزه را نپذیرفته و گفته بود از نظر او؛ جنگ تا زمانی كه سایگون از دست دولت دست نشانده ویتنام جنوبی خارج نشده است، ادامه دارد. دولت مورد اشاره لی دوك تو، دوسال بعد سقوط كرد و آمریكایی ها به شكل رسمی، بازنده جنگ ویتنام شدند.
● افول مغز متفكر
در نیمه دوم زندگی سیاسی كسینجر- كه پس از جنگ ویتنام آغاز می شود -غلبه با ناكامی هایی است كه از وی شكل و شمایل یك بازنده تمام عیار را ارائه داده است. در چند سال گذشته سازمان های حقوقی متعددی به بررسی و بازگشایی پرونده جرایم جنگی كسینجر در ویتنام و كامبوج پرداخته اند و بسیاری از مقام های قضایی آمریكا خواسته اند وی را به سبب ارتكاب این جرایم به پای میز محاكمه بكشند، با این وجود باید اذعان كرد چهره كسینجر صرفاً به این دلیل مخدوش نشده است، بلكه نقش پررنگ وی در حمایت از دیكتاتورهای آمریكای لاتین به بهانه مبارزه با كمونیسم بویژه حمایت از آگوستو پینوشه؛ دیكتاتور شیلی در كودتا علیه «سالوادور آلنده» نیز ابعاد تازه تری به این مسأله بخشیده است تا جایی كه در جریان بررسی پرونده جنایت های جنگی پینوشه، قاضی تحقیق خواستار فراهم شدن امكان بازجویی از كسینجر شد.
كسینجر مدعی شد كه اقدام های وی بویژه در خطه آمریكای لاتین در جهت اصلاح امور و نه دخالت منفی در امور داخلی كشور ها بود، اما اصحاب سیاست می دانستند كه او عمیقاً به تز مداخله در امور كشور ها معتقد است. كسینجر در این باره می گوید: «نمی دانم چطور می توانستیم به خاطر بی مسئولیتی یك ملت، شاهد انحراف دولت متبوع آنان به سمت كمونیسم باشیم. . . در ماجرای شیلی، مسأله بسیار مهم تر از آن بود كه زمام كار را به مردم این كشور بدهیم».
رفتار سیاسی كسینجر بویژه در سالیان اخیر او را به شخصیتی منفور تبدیل كرده است. لیبرال ها و تشكل های ضد جنگ از او متنفرند، زیرا او همواره به دنبال دخالت در امورداخلی دیگر كشور ها بوده است. تندروهای نئو محافظه كار ومخالفان كمونیسم از او متنفرند، زیرا او را سازشگری می دانند كه فقط به منافع -و نه ارزشی خاص- می اندیشد و با دشمنان و كمونیست ها در مقاطع مختلف مذاكره كرده است خود كسینجر همواره به دو اصل مهم در بدنامی خود معتقد است، اول آنكه «هر موفقیتی لاجرم مشكلاتی را نیز ایجاد می كند» و دیگر آنكه: «هیچ رهبری را نمی توان موصوف به این صفت دانست، مگر آنكه بپذیرد در مقاطعی یكه و تنها می ماند». كسینجربا پیروزی كارتر بر فورد در انتخابات ریاست جمهوری آمریكا- در سال ۱۹۷۶- و پس از پیروزی در انتخابات فرمانداری ایالت جورجیا، وزارت خارجه آمریكا را ترك كرد. كارتر هنگام مبارزات انتخاباتی خود بار ها كسینجر را مورد انتقاد قرار داد و او را متهم كرد كه سالیان سال، سیاست خارجی آمریكا را به « دلخواه خود»، پیش برده است.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و ماجرای گروگان گیری تأثیر منفی بر محبوبیت كارتر داشت و مانع از انتخاب مجدد او شد و قرعه فال انتخابات ریاست جمهوری آمریكا در سال ۱۹۸۰ به نام رونالد ریگان جمهوریخواه زده شد. دامنه فعالیت كسینجر در زمان زمامداری ریگان بسیار محدود بود، زیرا محافظه كاران جدیدی كه گرد رئیس جمهور جدید را گرفته بودند به سیاست گفت و گو با دشمنان ایدئولوژیكی چون چین و شوروی -كه كسینجر از آن جانبداری می كرد- روی خوش نشان نمی دانند.
كسینجر باقی مانده عمر سیاسی خودرا صرف فعالیت در امور مشاوره سیاسی، نگارش مقاله و كتاب و شركت در كنفرانس ها كرده است، هرچند در زمان ریاست جمهوری بوش در سال ۲۰۰۲ از سوی وی ریاست كمیته تحقیق در مورد حادثه۱۱ سپتامبررا برعهده گرفت، اما همین انتصاب نیز با مخالفت های فراوانی از سوی دموكرات ها روبه رو شد، زیرا از نظرآنان؛ كسینجر به دو دلیل شایسته عهده داری این مسئولیت نبود:اول آنكه؛ وی به شدت میل به مخفی كاری دارد و این با ماهیت این پرونده كه در جهت روشن شدن افكار عمومی حركت می كرد، منافات داشت و دیگر آنكه این مسئولیت در سایر فعالیت های سیاسی كسینجر تداخل ایجاد می كرد. به هرروی، افزایش دامنه مخالفت ها، كسینجر را به صرف نظر كردن از سمت جدید وادار كرد.
● از دنیای سیاست تا دنیای شهرت
پیرمرد سالخورده كه برخی او را «روباه پیر كاخ سفید» می نامیدند، اكنون با وجود ناكامی های سیاسی فراوانی كه در طول زندگی خود با آن روبه رو بوده است، فردی فعال و پرانگیزه است. او هر از چند گاهی پیرانه سردر كنار ستارگان سینما و بازیگرانی چون «شرلی ماكلین» یا «ژیل جان» ظاهرمی شود و گاه در شمار طرفداران تیم بسكتبال «نیویورك یانكیز» بالا و پائین می پرد و بدین ترتیب دیوار شیشه ای میان سیاست و عالم پرهیاهوی ستارگان سینما و ورزش را می شكند، تا جایی كه اكنون مثل ستاره ها می داند چگونه مقابل دوربین ها، تكه پرانی كند و یا آن كه از خنده ریسه برود.
خود او در مقام تعریف از عالم شهرت و سینما می گوید: «خوبی دنیای سینما و شهرت، آن است- كه بر خلاف دنیای سیاست- وقتی شما می خندید و مردم حرص می خورند، هیچ كس شما را مقصر نمی داند». كسینجر اكنون ریاست «مؤسسه مشورتی كسینجر» را برعهده دارد و مقاله های او در روزنامه «واشنگتن پست» جایگاهی ویژه دارد.
در مورد كسینجر؛ همواره این پرسش مطرح بوده است كه اكنون ؛هنری پیر چه ارزیابی از گذشته خود دارد؟ این پرسشی مجادله برانگیز است اما او در مصاحبه با واشنگتن پست می گوید : «یك چیز برای من قطعی شده و آن این است كه ۱۰ در صد اشتباه های سیاسی شما به راحتی می تواند، ۹۰ درصد از آبروی سیاسی شما را قربانی خود كند».
سعید آقاعلیخانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید