شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


خواندن ، همین و تمام


خواندن ، همین و تمام
شاید بدترین شغل برای یک کتاب خوان این باشد که مسو ول صفحه کتاب یک روزنامه باشد. اما از جهاتی باور کنید از این بهتر نمی شود؛ چون وقت هایی که بازار کتاب پررونق است، انگار روز خوشی تان است. جوری کتاب ها را دست می گیرید که انگار ورق زر باشند. کلی می شود پز داد؛ مخصوصاً اگر در گروهی کار کنید مثل گروه ادب و هنر که همه اعضای اش عموماً کتاب خوان هستند. این جور وقت ها چشم همه دوستانً ندید بدیدً کتاب به دست شما است تا از این خزانه خیرات کنید. اما امان از آن وقت هایی که چشم شما به در خشک می شود.
یکی از همین وقت ها دو سال گذشته است. برای مسوول صفحه کتابی که در یک روزنامه پرصفحه دو روز در هفته صفحه کتاب دارد و دست کم دو ستون از این صفحات را باید به معرفی کتاب اختصاص دهد واقعاً اغراق نیست اگر بگوییم در طول این دو سال پیدا کردن کتاب و البته کتاب مناسب برای معرفی کار سختی بوده. حتماً می شود آماری پیدا کرد که نقض این گفته را ثابت کند، اما بحث ما و موضوع سخن ما کتاب خوب است؛ کتابی که وقتی منتشر می شود قلب مان را جلا بدهد.
بله، می شود چشم های مان را روی این دو سال ببندیم و جوری رفتار کنیم که انگار نه انگار اتفاقی افتاده است. اما وقتی شنیده می شود که در طول سال گذشته فقط ۸۰ کتاب در حوزه ادبیات داستانی ایران مجوز نشر گرفته، دیگر نمی شود از کنار ماجرا به سادگی گذشت. رقم حقیرانه یی است، اما بیشتر از آن که حقارت آن به چشم بیاید این قضیه هاج و واج مان کرده است. بیایید نیمه پر لیوان را در نظر بگیریم؛ دست کم آدم هایی هستند که مشغول خواندن این کتاب ها هستند که می شود کلی بهشان حسودی کرد؛ به نظر می رسد بررسان ارشاد این روزها کتاب خوان ترین آدم ها باشند. ما هم که یک عالم کتاب نخوانده در کتابخانه های مان باد کرده و روی دست مان مانده. پس بهتر است دل مان را به آنها خوش کنیم و دوباره و چند باره بخوانیم شان یا این که از روی دست اساتید مشق بنویسیم تا دست کم فارسی مان بهتر شود. اصلاً هم به فکرمان نرسد که فلان نویسنده و مترجم مورد علاقه مان قرار بوده کتاب اش دو سال پیش منتشر شود.
اما بعضی روزها هم این بدبینی دست از سرمان برنمی دارد و وادارمان می کند به نیمه خالی لیوان نگاه کنیم. آن روز است که تصمیم می گیریم ناخن بزنیم تا یک بار دیگر میان اتحادیه ناشران و ارشاد سر کتاب بحث شود. فقط قضیه جا به جایی نمایشگاه کتاب که مهم نیست. قبول دارم که این رفتار فقط از آدم های مریض برمی آید، اما سر و جان ما فدای کتاب، هر کس بالاخره نقطه ضعفی دارد.
باور کنید تمام مدتی که بین این دو طرف سر محل برگزاری نمایشگاه کتاب بحث بود، تمام مدت دعا می کردیم طرفین گوشه چشمی هم به این قضیه نشان بدهند، اما زهی خیال باطل، اما بعضی روزها هم بی خیال این جور نگاه خصمانه و مریض می شویم و به رویا فرو می رویم. روزهایی که هر جور رویا در مورد کتاب آزاد است. کتاب هایی که زود مجوز می گیرند، ناشر برای درآوردن شان لحظه شماری می کند، کمترین غلط نمونه خوانی در کتاب ها به چشم نمی خورد، فارسی درخشان کتاب ها آدم را غرق لذت می کند، ترجمه های بدون غلط با فارسی روان چشم های مان را نوازش می کنند، طرح جلد کتاب ها آدم را دچار افسردگی نمی کنند، کتاب ها به چاپ چندم می رسند و حق التحریرها زود پرداخت می شوند و از همه مهم تر از اساتید فن قدردانی می کنند. اما این فقط یک رویا است. بنابراین بهتر است واقع گرا باشیم و مساله را از منظر دیگری بررسی کنیم.
بدیهی است که وزارت ارشاد راهکار خودش را برای مساله دادن مجوز به کتاب ها دارد، اما بزرگ ترین ایراد به این سیاست کندی روند دادن مجوز است. هستند کتاب هایی که یک سال در ارشاد مانده اند و هنوز جوابی برای چاپ شدن یا نشدن شان دریافت نکرده اند. با این حساب و با گذشت مثلاً یک سال کتابی که در ارشاد مانده شاید از نظر نویسنده یا مترجم اثر برای چاپ احتیاج به بازنگری و ویرایش مجدد داشته باشد که با این روند باید اصلاً فراموش اش کرد. تغییر ریاست بخش اداره کتاب ارشاد هم در این حالت چیزی را عوض نمی کند، کما اینکه بعد از این تغییرات انتظار داشتیم زمین لرزه یی اتفاق بیفتد که البته زمین به قدر پس لرزه یی هم نلرزید. ما جماعت کتاب خوان را هر کتاب تازه از تنور درآمده یی چنان خوشحال می کند که مادری را تولد نوزادش. چه کسی به خودش حق می دهد تعداد این مادران روز به روز کمتر شود؟
لیلا نصیری ها
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید