جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


جزئیات همه چیزند


جزئیات همه چیزند
«چهار شیشه مربع نورگیر را به شکلی دیریاب به خاطر سپر.» به گمانم همین چند کلمه از داستان «خارق العاده» این مجموعه داستان کافی است تا نمایی کلی ولی روشن از سلیقه و سبک نویسنده مجموعه داستان «زندگی مطابق خواسته تو پیش می رود،» را به خواننده بنمایاند. برای من که خورشیدفر را از نزدیک می شناسم و روند داستان نویسی اش را لااقل در ۷ ،۸ سال گذشته پیگیری کرده ام شاید سهل ترین ولی ممتنع ترین کار، توصیف سبک و روش داستان نوسسی او باشد.
عدم تقید به طرح واره های کلاسیک داستان نویسی، دقت در انتخاب واژه ها، ایجاد نوعی موسیقی در تک تک جملات داستان و علاقه مشهود به ارائه یک یک جزئیات داستان از ویژگی های امیرحسین خورشیدفر است. گاهی فکر می کنم اگر یک جمله باشد که خورشیدفر بخواهد آن را با خط درشت بنویسد و به دیوار اتاقش آویزان کند این جمله ناباکوف باشد که «جزئیات، جزئیات ملکوتی را نوازش کنید.» کسی چه می داند شاید واقعاً این کار را کرده باشد. جزئیات چنان نقش پررنگی در داستان های امیرحسین خورشیدفر دارند که بدون آنها اصولاً دیگر داستانی در کار نیست تا بتوان درباره آن چیزی نوشت یا نقدی کرد.
کمتر نویسنده داستان کوتاهی سراغ دارم که بخواهد- توانستن اش را کاری ندارم- سبکی تولید کند که در آن ارائه و شرح جزئیات داستان جای طرح یا حوادث داستانی را بگیرد؛ کاری که خورشیدفر انجام می دهد و به زعم من به خوبی هم انجام می دهد. مدت های مدید فکر می کردم که برای چنین داستان هایی چه عنوانی باید انتخاب کرد تا بالاخره با یکی دو نفر از دوستان «داستان های امپرسیونیستی» را مناسب ترین عنوان برای نامیدن این گونه داستان ها پیدا کردیم.
داستان «رنگ های گرم» که اولین داستان این مجموعه است حکایت پسرکی است که بزرگ می شود؛ همین. نه حادثه پررنگی، نه تعلیق مهمی و نه روابط علٌی کلاسیک داستانی یی. هر چه هست فضاسازی است و روایت، تازه آنچه که به نام فضاسازی در این مجموعه ساخته شده همه از رهگذر روایت است و این چنین است که بار همه داستان ها به دوش زبان می افتد. برای هر نویسنده یی رسیدن به این مرحله یعنی انتخاب یکی از دو راه زبان ورزی های بی قاعده یا تحمیل لحن به روایت.
خورشیدفر به این نقطه که رسیده لحن تقریباً شاعرانه یی را انتخاب کرده که آن موسیقی درونی که اول گفتیم از همین جا بیرون می آید. جمله اول نوشته را یک بار دیگر مرور کنید، سرتاسر کتاب پر است از این جملات که هم زبان نویسنده، و هم لحنش و هم نگاهش به وضوح روی آن حک شده است.
اگر بخواهیم از حیث جهان داستانی و نوع رویکرد به پدیده ها، معادلی- هر چند نسبی- برای داستان های خورشیدفر ارائه کنیم شاید «فلانری اوکانر» و به خصوص مجموعه داستان «شمعدانی ها» نمونه خوبی باشد.
برای این نسل نویسندگان خیلی سخت است که بخواهند داستان بدون طرح بنویسند ولی به دام «کارور» نویسی نیفتند. نثر نزدیک به نثرهای ترجمه یی و نبود عناصر داستانی شاخص، شاید خورشیدفر را به کارور نزدیک کند ولی نشان دادن فاجعه اصلی- با تمام جزئیاتش- کاملاً او را از کارور دور می کند.
در پایان می خواهم روی یکی از داستان های این مجموعه تأکیدی خاص بکنم و آن داستان «یک تکه ابر واقعی» است که به گمانم نمونه بسیار خوبی از دیالوگ های واقعی و فضاسازی مطابق با درونمایه داستانی است یا داستان «علفزارهای آسمانی» که بیان استعاره یی یک فاجعه است که از رهگذر نوع لحن و واژه ها هرگز بعد استعاری داستان به چشم نمی آید. داستان «فراموشی» شکل تقریباً کلاسیکی از داستان نویسی خورشیدفر است که همه چیزش سرراست و روشن است. شاید دانستن این نکته که خورشیدفر به خاطر همین مجموعه به مرحله پایانی و سه اثر برگزیده جایزه داستانی روزی روزگاری رسیده است باعث ترغیب خواننده به خواندن این مجموعه داستان شود.
علیرضا غفوری
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید