شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


نقد فلسفه خاستگاه


نقد فلسفه خاستگاه
● نگاهی به کتاب «علیه ایده آلیسم» نوشته تئودور آدورنو
«امر نخستین و باواسطه هماره در مقام یک مفهوم باواسطه و از این رو غیرنخستین است.» کتاب علیه ایده آلیسم دومین کتاب از مجموعه کتاب های کوچک گام نو است. این مجموعه که به تعبیر دبیر آن، امید مهرگان، بنا نیست «تفکر را همچون مهندسی ساختمان یا فنون مدیتیشن یا طرز کار با ویندوزXP، با روش های مهندسی فکر و تکنیک های گام به گام» آموزش دهد، بلکه در عوض، «بر خلاف معمول امید است تا بیش از هر چیز، حفره ها و شکاف ها را نشان دهد و خلأهایی را که به طرزی کاذب پر و انباشته شده اند، آشکار سازد، و از این طریق فضایی باز و بادخیز برای تفکر و نفس کشیدن عقل بگشاید.»
مراد فرهادپور در این کتاب برای ترجمه دو مقاله از تئودور آدورنو- فعلیت فلسفه و نقد فلسفه خاستگاه- و یک یادداشت از بنیامین اسنو در شرح یکی از مقالات را انتخاب کرده است. « مهم ترین وجه مشترک دو مقاله آدورنو نقد ریشه یی تفکر ایده آلیستی و منطق اینهمانی است؛ و همین امر نیز دلیل اصلی گزینش و انتشار آنها در قالب یک کتاب واحد است.»
حساسیت آدورنو نسبت به آن چه «تکبر فلسفه» می نامد او را به نقد ایده آلیسم و تفکر مبتنی بر منطق اینهمانی (identity-thinking) سوق داد. نزاع آدورنو با ایده آلیسم در اصل نزاع با این توهم است که« قدرت تفکر برای فراچنگ آوردن تمامیت امر واقع کافی است.»
در اینجا منظور از ایده آلیسم طیف وسیعی از مکاتب و جهان بینی هایی است که در پی «نوعی اصل یا خاستگاه به مثابه امر نخستین یا مبنایی برای تبیین فلسفی جهان» می گردند و «می کوشند تا هر آن چه هست را به یک اصل نخستین یا مخرج مشترک فروکاهند که صرف نظر از نامش (ماده، روح، فاکت، وجود، آگاهی استعلایی و...) چیزی جز مفهومی در ذهن آدمی نیست.»
از این رو او در نقدش نه فقط ایده آلیسم آلمانی بلکه پوزیتیویسم منطقی، جامعه شناسی معرفت، پدیدار شناسی هوسرل و هستی شناسی بنیادین هایدگر را به چالش می کشد. ردپای این توهم ایده آلیستی را می توان تا عقل روشنی یافته پیگیری کرد. عقل روشنگری با هدف رهایی از بار اسطوره و خرافه در پی آن بود تا همه وساطت هایی را حذف کند که به نحوی جزء منابع خطا به شمار می آمدند. از برهان های شکاکانه دکارت گرفته تا تلاش های کانت برای کشف شرایط ضروری امکان تجربه و بدین سان به چالش گرفتن شکاکیت دکارتی، همگی در جهت حذف وساطت ها گام برداشتند.
این وساطت ها چیزهایی همچون تخیلات، زبان، امور حسی و شرایط اجتماعی بودند. بدین قرار استقلال تام از این وساطت ها به شرط لازم برای معرفت حقیقی بدل شد. دست یازیدن بدین آرمان در حرکت ایده آلیست های آلمانی اسلاف کانت و مخصوصاً فیشته و هگل محقق شد، و این امکان فراهم گردید تا «همه آن چه که هست» از اصلی عقلی، مثل «روح» یا «من» استنتاج شود. در اینجا خودآیینی عقل و استقلال مفاهیم با خودانگیختگی سوژه «استعلایی» اینهمان می شود. در نظر آدورنو فلسفه سنتی مسلم می انگارد که مفاهیم می توانند جسمیت بیابند و واجد قسمی جوهریت شوند، به عبارت دیگر آنها می توانند مستقل از آن جزئیتی باشند که می کوشند فراچنگ آورند. آدورنو شاکله این نوع تفکر را چنین ترسیم می کند:
۱) مفهوم در حکم کلی
۲) امر غیر مفهومی (یا نااینهمان) در حکم جزیی
او آنگاه استدلال می کند در این روند در اصل قسمی بدفهمی وجود دارد که ناشی از این تصور است که مفاهیم واجد نوعی اولویت در شناخت اند. در نظر آدورنو مفاهیم تنها به واسطه جزئیات محقق می شوند و در نتیجه آنها در کارکردشان با جزئیات مرتبط می شوند.
در نتیجه در ترمینولوژی آدورنو دیالکتیک در حکم نوعی آگاهی است به تنش میان مفهوم و امر غیرمفهومی، که همان آگاهی به محدودیت های مفهوم است. این آگاهی انتقادی واجد قسمی منفیت است، در آن جهت که جسمیت یافتن/ جوهری شدن مفهوم را نفی می کند. همچنین آدورنو به پیروی از هگل بر آن است که این منفیت انتزاعی نیست، سرشت مفهوم آن را ایجاد می کند و در اصل فهم پیچیده تری از کارکرد و امکان مفاهیم به دست می دهد.
آدورنو همچنین ایده آلیسم را با وام گیری از مفهوم کینه توزی در نزد نیچه، در حکم خشمی(rage) عقلانی شده می انگارد.
نیچه در تبارشناسی اخلاق، با طرح تفکیک اخلاق بردگان از والاتباران، کنش آفرینندگی بردگان را «نه گفتن به آنچه «بیرونی» است، به آنچه «دیگر»، به «آنچه جز-او» است می داند.» و در مقابل از کنش والاتباران به مثابه قسمی «آری گویی» سخن می گوید. به همین قیاس خشم ایده آلیستی معطوف است به هر چیزی که بیرون از دایره عقل قرار می گیرد، یا بر حسب اصطلاح آدورنو با شرایط عقل خودآیین «غیراینهمان» می شود.
از آنجا که خودآیینی عقل به لطف استقلال مفاهیم آن از تجربه انضمامی و وساطت های آن صورت می گیرد، آنگاه آنچه با این عقل قیاس ناپذیر می شود چیزی نیست مگر امر جزیی و حادث. آدورنو بر آن است که روش دیالکتیکی به تعبیری که گفته شد، به فرآیند آشتی (reconciliation) میان کلی و جزیی مدد می رساند، در تقابل با رابطه ستمکارانه یی که هم در فلسفه و هم در آگاهی شیء واره شده کیفیات را به مقولات فرو می کاهد.
یکی از کارهای آدورنو در مقاله «نقد فلسفه خاستگاه» به چالش کشیدن اسطوره امر نخستین، در حکم پاشنه آشیل ایده آلیسم، به مدد مفهوم وساطت(mediation) است. در نظر او «آن نوع استفاده غاز مفهوم امر نخستینف در فرضیه اینهمانی ریشه دارد.
همه چیز باید دقیقاً از دل اصلی برآید که به لحاظ فلسفی نخستین محسوب می شود، صرف نظر از آنکه این اصل وجود یا تفکر، سوبژه یا ابژه، ذات یا واقع مندی (Facticity) نامیده شود. امر نخستین فلاسفه دعوی تام را مطرح می کند؛ این امر وساطت نیافته و بی واسطه است.» او با نفی حکم اخیر و وارد کردن مفهوم وساطت می تواند نقدش را پیش ببرد.
واژه وساطت در این جا بر مجموعه روابطی دلالت دارد، که مستقل از آنها هیچ چیز نمی تواند برساخته شود. «اما هر اصلی که فلسفه بتواند بدان به مثابه امر نخستین خویش بیندیشد باید کلی باشد، مگر آنکه فلسفه بخواهد در معرض خصلت حادث این اصل قرار گیرد. و البته هر اصل کلی معرف یک امر نخستین، حتی اصل واقع مندی در تجربه گرایی ریشه یی، درون خود حاوی انتزاع است.
حتی تجربه گرایی نیز نمی توانست یک پدیده منفرد در اینجا و اکنون یا یک امر واقع غفاکتف را به منزله امر نخستین معرفی کند؛ بلکه برعکس، فقط می توانست اصل امر واقعی در کل را با امر نخستین برابر شمارد. امر نخستین و باواسطه هماره، در مقام یک مفهوم با واسطه و از این رو غیرنخستین است. هیچ فاکت یا امر بی واسطه یی که تفکر فلسفی می کوشد در متن آن وساطت خودش بگریزد، به هیچ شیوه یی غیر از میانجی گری افکار به تامل فکری عرضه نمی شود.»
آدورنو استدلال می کند در بخشی از فلسفه مدرن که او آن را فلسفه اولی می نامد و برخوردار از انگیزه مبناگروی است، مفاهیم معینی مطلق می شود. او بر آن است که این مفاهیم تنها با ارجاع به مفاهیم دیگر قابل فهم می شوند.
از این رو ارتقا دادن امر کلی می تواند به منزله قسمی استراتژی فلسفی به شمار آید که تعمداً مفاهیم واسطه یی اصلی را بیرون می گذارد. فلسفه اولی این مفاهیم دیگر را از آن رو به کناری می گذارد تا دست یازیدنش به انحصاری بودنی که لازمه نشستن بر جایگاهی بنیادی است، ممکن شود. آدورنو خاطرنشان می کند که آن مفاهیم به شیوه یی به هم وابسته اند که هر نوع انحصاری بودنی را تحلیل می برند.
علی عباس بیگی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید