جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


دردسرهای پایان ناپذیر استیفن وایت


دردسرهای پایان ناپذیر استیفن وایت
«یخ خشك» رمان جدید استیفن وایت پانزدهمین داستانی است كه وی پیرامون شخصیت خیالی دكتر آلن گریگوری نوشته و بهتر و تأثیرگذارتر از بسیاری از نمونه های قبلی در این سری رمان ها نشان می دهد و دلیل این كه در بهار ۲۰۰۷ به توفیق و فروش قابل توجهی رسیده، دقیقاً همین مسأله است. هر چه هست این بار شخصیت دكتر گریگوری در دردسر زیادی افتاده و زندگی اش یك ناآرامی كامل و توأم با شلوغی چشمگیر است و مشكلات او بیشتر و جدی تر و عجیب تر از هر زمانی نشان می دهد. داستان و به واقع استیفن وایت به ما می گویند این روزها روابط او با همسرش لورن تیره است. او تلاش داشته است لورن را تشویق به بچه دار شدن مجدد وتولد دومین فرزندشان كند ووی نیز نپذیرفته است.
خود او بیمار است ومطب و كلینیك روانشناسی اش در شهر بولدر واقع در ایالت كالیفرنیای آمریكا نیز از موقعی كه یكی از بیماران تحت درمان وی كاملاً دیوانه و با پلیس درگیر و به وسیله آنها كشته شد، دچار كسادی شده و بیماران ومراجعه كنندگان زیادی را در خود نمی بیند، زیرا كمتر كسی مایل است سرنوشتی همانند آن بیمار داشته باشد.
واقعه مرگ بیمار مورد بحث در رمان قبلی وایت («مرا بكش» محصول ۲۰۰۶) توضیح داده شده اما آنچه «یخ خشك» در بر دارد، بسیار بیش از آن و در بردارنده حوادثی فزون تر است. بدتر از همه این كه دكتر گریگوری وهمسرش حتی نمی توانند به اندازه كافی با یكدیگر صحبت كنند و این بیشتر به سبب مشغولیت های كاری و اشتغالات زیاد آنها ومسئولیت های برخاسته از آن است. آلن چون پزشك روانكاو است، به سبب قواعد و سوگندهای ویژه پزشكان حق ندارد كه حرف دل و رازهای بیماران خودرا با دیگران در میان بگذارد وچون لورن هم دادستان است و اینك (در زمان وقوع اتفاق های كتاب) به بررسی یك موضوع مهم قضایی در كشور اشتغال دارد، او نیز نمی تواند در این باره با كسی حرف بزند و اصولاً كدام مردی مایل است مشكلات خود یا اطرافیانش را به همسری بگوید كه به جز دادستان بودن اختیارات كامل برای زندانی كردن احتمالی آنان دارد؟! با این حال این فقط شروع ماجرا است و یك روز مشخص می شود كه یكی از شاهدان اصلی ماجرای قضایی مورد بررسی لورن ناپدید شده ولی آثار خون و انگشت او در دفتر كار دكتر گریگوری پیدا می شود!
اینجا است كه هم لورن و هم یك پلیس به نام «سم» كه دوست نزدیك دكتر است به او شك می كنند و بدیهی است كه او را مظنون اول ماجرای ناپدید شدن و مرگ احتمالی این شاهد می انگارند و باز براساس قواعد قضایی، گریگوری و همسرش حق صحبت در این باره با یكدیگر را نیز ندارند، زیرا در دو سوی مختلف و متضاد ماجرا ایستاده اند و هر یك از حرف هایشان می تواند پوششی بر قضیه و فراری دهنده قاتل و حائلی بر كارهای وی باشد.
آلن تصور می كند اینها بیشترین بدبختی برای اوست و دیگر بدتر از این برای وی امكان ندارد اما مسأله این است كه چنین چیزی امكان دارد، زیرا در همان روزها خبر می رسد كه یكی از بیماران سابق دكتر گریگوری كه مایكل مك كلان نام دارد و كارش به جاهای باریك كشیده بود، از بیمارستان بزرگ روانی ایالت كلورادو گریخته و هر لحظه امكان دارد یك جا سبز شود و سر كسی را زیر آب كند.
اینها موارد و نكاتی است كه «یخ خشك» به ما نوید می دهد و طبعاً دهها احتمال را مطرح می كند. استیفن وایت تعدادی از شخصیت های اصلی كتاب های قبلی در بر دارنده داستان های گریگوری را در دل رمان جدید خود نیز جای داده و از آنها هم سود جسته است.
به واقع شخصیت مك كلان یادگاری از كتاب اول در سری آثار مرتبط با آلن گریگوری است كه «اطلاعات ذیقیمت» نام دارد و در سال۱۹۹۱ عرضه شده بود. در آن كتاب مك كلان كوشیده بود دكتر، همسرش و همچنین سم را بكشد، ولی به دام قانون افتاده و برای برائت خود مدعی شده بود كه دیوانه است. گریگوری از آغاز معتقد بوده است كه مشكل مك كلان بیش از آن كه شامل دیوانگی باشد داشتن افكار شیطانی و رویكردهای قتل و جنایت است، ولی حس كمك رسانی به یك مریض تحت سرپرستی اش او را واداشته بود كه حس و برداشت فوق را نگوید و به جای فرستادن وی به زندان و بازداشتگاه، او را راهی بیمارستان روانی كند وحالا باید چوب آن قضیه را بخورد زیرا «طرف» از كلینیك فرار كرده و آماده است تا زهرش را به دكتر و وابستگان وی بریزد.
به واقع با قلم وایت می فهمیم كه مك كلان به مدت ۱۶ سال در زندان در حال طراحی تهاجم مجدد به دكتر و وابستگان وی بوده و حالا كه آزاد است، می تواند این كار را صورت دهد. با وجود ظرایف وجزئیات فوق وایت هیچ گاه یك نویسنده «فرم و استیل» و مجری این ضوابط و شرایط و داستان هایش شناخته نشده است و برعكس همیشه كوشیده است فقط بر خود داستان و اصل قصه تكیه و همان را عمده كند و این تفاوت آشكاری است كه او با سایر رمان نویسان مطرح سال های اخیر مثل دن براون و جان گریشام داشته است.
در عین حال وقتی ماجراها و اتفاق های مورد نظر وایت شدت می گیرند و رویدادها داغ می شوند، نمی توان منكر تأثیرگذاری كار وایت شد و او در این داستان تازه به قدری تعلیق و پیچ و تاب به وجود آورده كه خواننده ها به وجد می آیند و لابد همین احساس ونظر مساعد و نظایر آن است كه سبب شده حدود ۱۰ كتاب وایت در دو دهه اخیر در لیست كتاب های پرفروش آمریكا جای گیرند.
وایت در تمام كارهایش دو اصل را به عنوان اصول بنیادین مورد توجه قرار داده است. یكی نوعی اكشن و حركت دائمی در چرخه جنایت مورد نظرش و هم فراز و فرودهای روانی كاراكترها را. او بلد است كه چطور بر روی رازها و اسرار هر یك از شخصیت های خود تكیه و مانور كند و همین را دستمایه و وسیله ای برای افشاگری علیه آنان و ایجاد غافلگیری نزد خوانندگان آثارش قرار دهد، به عنوان مثال گریگوری و لورن هم با وجود گذشت سالها از ازدواج شان هنوز برخی نكات را از یكدیگر پنهان نگه داشته و در آن باره با یكدیگر سخن نگفته اند و افشای برخی از آنها حلال قسمتی از مشكلات مطروحه در كتاب جدید وایت است و بقیه هم لابد برای رمان های بعدی او می ماند!
اما وایت با رمان جدیدش به ما گوشزد می كند كه این رازها تا چه حد در خلق حوادث زندگی نقش دارند و چقدر باید مراقب آنان بود. از طرف دیگر وایت قبل از این كه نویسنده شود، همانند كاراكتر مركزی سری كتاب هایش (آلن گریگوری) یك پزشك روانكاو و با مسائلی از این دست كاملاً آشنا بود و قاعدتاً نیك می داند كه آنها چقدر در شكل گیری زندگی های كنونی در سطح دنیا سهم و نقش بارزی دارند، اما این كه در اغلب اوقات بار جنایی داستان های او بیشتر و سنگین تر از بار روانی و روحی قصه های اوست، چیزی است كه لاینحل مانده و كسی هم در این باره توضیح روشنی را ارائه نداده است و همگان فقط این نكته را می دانند كه دردسرهای وایت لابد مانند دغدغه های كاراكتر خلق شده به وسیله وی (دكتر آلن گریگوری) پایان ناپذیر است.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید