جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


آنها تو را دوست دارند


آنها تو را دوست دارند
پایداری در ازدواج هرگز کار راحتی نیست. زندگی مشترک ترکیبی از وجود دو نفر است که باید با هم در تمام شرایط زندگی کنند. زن و شوهرها از دو فرهنگ متفاوت می آیند که حتی ارزش های خانواده شان با هم یکی نیست. هر یک از آنها شخصیت های متفاوتی دارند و ممکن است در درجه اول نقاط مشترک بسیار کمی را برای زندگی در کنار هم داشته باشند.
در زندگی امروز ازدواج به علت استرس های موجود یک امر بسیار پرخطر تلقی می شود. زندگی چنان سخت و پیچیده شده است که انتظارات زوجین از یکدیگر با زمان های گذشته بسیار فرق کرده است. بنابراین برای همسران کم توان و بی تجربه بسیار مشکل است که در چنین شرایط پر از استرسی با یکدیگر زندگی کنند و از این رو برخی از زندگی ها پس از چند سال و گاه حتی چند ماه با شکست روبه رو می شود.
یکی از پیچیده ترین مشکلات در این شرایط، وجود بچه هایی است که والدین آنها از هم طلاق گرفته اند. آمار طلاق به نسبت دهه های قبل بسیار بالا رفته است و آمار دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی به نسبت دهه های قبل بسیار بیشتر است.
از این رو مشکلات کودکانی که والدینشان از هم طلاق گرفته اند، بسیار حائز اهمیت است. طلاق برای اغلب زن و شوهرها دردناک است ،اما برای فرزندان آنها که حتی درکی از مشکلات و مسائل پیچیده زندگی ندارند دردناک تر است.
این کودکان سوال های بی جواب بسیاری را در ذهن خود دارند و در نهایت به علت نیافتن پاسخ درستی برای سوال هایشان خود را سرزنش می کنند. این مسئله برای نوجوانان بسیار مشکل است که در حالی که نمی دانند مشکل واقعی کجاست تصمیم به حل آن مشکل بگیرند. طلاق تاثیرات بدی را روی بچه ها از هر سنی که باشند می گذارد.
حتی نوزادانی که ظاهرا چیزی نمی دانند به راحتی حس می کنند که والدینشان با هم مشکل دارند. قطعا این موضوع آنها را تحت تاثیر قرار می دهد و بسیار آسیب پذیر می کند. بچه های یکی، دو ساله با وجود اینکه شرایط طلاق را درک نمی کنند، اما متوجه عدم حضور والدینشان می شوند. آنها اغلب گریه می کنند و احساس ناامنی دارند. اگر دقت کرده باشید آنها دوست دارند دائما به مادرشان بچسبند چرا که می ترسند مبادا او را نیز از دست بدهند.
این بچه ها هنگامی که بزرگ تر می شوند به علت افسردگی به موادمخدر و الکل روی می آورند. طبق تحقیقات مشخص شده است که ۶۳ درصد از آنها مشکلات روحی و روانی چون ناراحتی، خشونت، ترس و افسردگی دارند. طلاق روی دخترها بیشتر تاثیر می گذارد. تحقیقات نشان داده است که دخترانی که والدینشان از هم جدا شده اند اعتماد به نفس بسیار کمی دارند. به علت عدم حضور پدر که نوعی عشق از یک جنس مخالف را به او می ورزد، دخترها پس از ازدواج قادر نخواهند بود تا با شوهر خود که جنس مخالف اوست رابطه برقرار کنند و زندگی زناشویی موفقی را نخواهند داشت.
بیشتر آنها خود را به علت اینکه زیبا نیستند سرزنش می کنند و فکر می کنند به همین علت پدرشان آنها را دوست نداشته و ترکشان کرده است. آنها احساس تنهایی می کنند و فکر می کنند پس زده شده اند. یکی از بزرگ ترین نگرانی های بچه های طلاق ترس از این است که مبادا پدر یا مادری که با آنها زندگی می کند، تنهایشان بگذارد. بیشتر آنها چنین سوال هایی از خود می پرسند «اگر مادرم هم مثل پدرم من را ترک کند چه اتفاقی برایم می افتد؟» زندگی با ترس برای رشد آنها بسیار مضر است.
آنها حتی می ترسند که مبادا پدر یا مادرشان با شخص دیگری ازدواج کند. چون ازدواج والدین تغییر اساسی در زندگی آنها ایجاد می کند و اغلب فرزندان طلاق از به وجود آمدن تغییر در زندگی و برنامه زندگی خود می ترسند. بسیاری از زوجینی که تصمیم به طلاق می گیرند کمتر به مشکلاتی که در آینده برای فرزندانشان پیش می آید، فکر می کنند و بر این باورند که از پس حل مشکلات برمی آیند.
البته در برابر این اندیشه بسیاری از متخصصان نیز به این نتیجه رسیده اند که زوج هایی که واقعا امکان زندگی با یکدیگر را ندارند و هر روز را با جنگ و جدال و ناآرامی می گذرانند، هیچ راه دیگری جز طلاق نخواهند داشت. بسیاری برآنند که شرایط کودکی که در چنین محیطی زندگی می کند به مراتب ناگوارتر از کودکی است که با طلاق مواجه می شود. چنین کودکانی همواره در جهنم زندگی می کنند و با آسیب های به مراتب جدی تری مواجه می شوند.
● پاسخ به کودکان بدون پدر
اگر کودکتان از شما پرسید پدرم کجاست، نیازی نیست که زمان طولانی را برای پاسخ دادن به فرزندتان، به فکر فرو روید. کافی است که به او بگویید «پدر تصمیم خودش را برای زندگی کردن با ما گرفته است».
و من نمی دانم که چرا برای ما نامه نمی فرستد یا زنگ نمی زند. شاید لازم باشد که خودت با او تماس بگیری.
اطمینان حاصل کنید که کودک شما خودش را به علت عدم حضور پدرش مقصر نمی داند. چون بچه ها فکر می کنند که طلاق والدین به خاطر حضور فرزندان است. ما باید به فرزندمان بگوییم که همه چیز روبه راه است و حضور او هیچ ارتباطی به جدایی مادر و پدر از یکدیگر ندارد.
اگر فرزندتان گفت من از پدرم متنفر هستم یا او آدم بدی است و از برخورد او متوجه شدید از اینکه پدرش در کنار او نیست ناراحت است، بگذارید تا عصبانیت خود را خالی کند، بگذارید فریاد بزند یا حتی برای او کیسه بوکس بخرید و اجازه دهید تا با مشت زدن به آن عصبانیتش را تخلیه کند.
اما هیچ گاه به کودک خود از پدرش بد نگویید و یا حتی از لغات و الفاظ بد برای صحبت کردن درباره پدرش، استفاده نکنید، چون بچه ها پدران خود را هر طور که باشند دوست دارند.
هر هفته فرصتی را برای پرداختن به فعالیت های خانوادگی جمعی کنار بگذارید. مثلا یک شب را «شب خانواده» بنامید.
این موضوع به وحدت و یکپارچگی خانواده شما کمک می کند و در عین حال اجازه دهید تا همه نظرات خود را راجع به فعالیت های دلخواهشان بیان کنند. مثلا کیک پختن، اسکیت بازی کردن، دوچرخه سواری کردن، دیدار از یک موزه و...
هیچ گاه از کودک خود برای برآوردن نیازهای مالی خود استفاده نکنید. هر گاه از نظر مالی مشکل پیدا کردید در مورد این مسائل با یکی از اعضای فامیل خود صحبت کنید. به کودک خود نگویید که پدر تو نیازهای مالی ما را برآورده نکرده است.
گاهی لازم است که به معلم فرزند خود راجع به زندگی خصوصی تان توضیح دهید. مثلا دانستن اینکه از همسرتان جدا شده اید، برای معلم فرزندتان مهم است.
به این ترتیب، او در حل مشکل شما و کودکتان کمک بسیار بزرگی خواهد کرد.
شرایطی را فراهم کنید که پدر و فرزندتان بتوانند همدیگر را ببینند. این کار برای روحیه هر دو نفر ضروری است. اگر همسر سابقتان فرصت نکرد، آخر هفته به دیدن فرزندتان بیاید، برنامه ریزی دیگری را برای بچه انجام دهید تا احساس سرخوردگی نکند. چون بچه ها همیشه برای به گردش و تفریح رفتن در حال آماده باش هستند. آنها را به سینما یا خانه دوستانشان ببرید. فراموش نکنید که هرگز نباید نیامدن پدرش را به رخ بکشید.
ترجمه آزاده هاشمی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید