جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

حج در متون کهن


حج در متون کهن
كتاب «كشف الاسرار و عدّه الابرار» یكی از تفاسیر عرفانی، كهن است. این مجموعه در ده جلد توسط انتشارات امیركبیر، به اهتمام علی اصغر حكمت به چاپ رسیده كه متن آن از عارف نامدار خواجه عبدالله انصاری است و توسط رشیدالدین میبدی (م ـ ۵۲۰ ه‍( شرح گردیده است.
● وقوف در عرفات
اختلاف است میان علما كه موقف چه معنی را عرفات گویند؟ و آن روز چرا عرفه گویند؟ قومی گفتند از بهره آنكه ترویه ابراهیم را نمودند در خواب كه فرزند را قربان كن، پس همه روز در ترویه و تفكر بود، تا این خواب از حق است یا شیطان ... از این جهت است كه آن روز را ترویه گویند، و ترویه ـ تفكر ـ باشد. پس شبِ عرفه دیگر باره او را نمودند، و روز عرفه بشناخت كه آن خواب، نمودهٔ حق است نه نمودهٔ شیطان. از این جهت آن روز را عرفه نام نهادند و آن بقعه را عرفات، و گفته‌اند كه ترویه از آب دادن است، یعنی كه ربُّ العزّه روز ترویه چشمه زمزم پدید كرد، و اسماعیل از آن سیراب شد، فسمّی الترویه لذلك و عرفات از آن است كه جبرئیل فرود آمد و ابراهیم را مناسك و مشاعر می‌نمود، و ابراهیم پذیرفت، و می‌گفت: «قد عرفتُ، قد عرفتُ» پس بدین معنی ـ عرفات ـ خواندند. صخاك گفت: آدم كه به زمین آمد به هندوستان فرود آمد و حوا به جده، و هر دو یكدیگر را می‌جستند تا به عرفات به یكدیگر رسیدند، و یكدیگر را وا شناختند، از این جهت او را عرفات گویند.
و گفته‌اند كه اعتراف آدم به گناه خویش در این روز بود اندر آن بقعه، و از خداوند ـ عزوجل ـ مغفرت خواست به آن كه گفت: «ربنا ظلمنا انفسنا» و مردم نیز كه به آن موقف رسند اتباع سنت آدم را همه به گناه خویش معترف شوند، و تضرع و زاری كنند، پس عرفه و عرفات از ـ اعتراف ـ گرفته‌اند یعنی كه گناهكاران در آن موقف ایستاده به گناه خویش معترف شوند. و گفته‌اند كه عرفات از آن است كه دوستان خدای آن روز در آن موسم بر یكدیگر رسند و یكدیگر را بشناسند. پیر بزرگ بوعلی گفت: در موسم ایستاده بودم و مردمان را دیدم كه اندر عرفات كاری از پیش نمی‌بردند، برگشتم روی به كوه نهادم، چندان برشدم كه گفتم مگر اینجا هرگز كسی نرسیده است، گفتا: چون بر سر آن كوه شدم عالم خود بر آنجا دیدم، چنانك صحرا سر كوه بود، همه جوانان دیدم موی سرشان تا سفتشان فرو آمده و چنان مراقب حق بودند. كه اگر شان بجنبانیدنی آگاهیشان نبودی، و آفتاب صورت را هیج شعاع نمانده بود از شعاعِ آفتابِ معرفتِ ایشان. كسی سئوال كرد از پیر بزرگ كه ای شیخ هر كه بر آن كوه شود ایشان را بیند؟ گفت: اگر بدیدنشان فرود آرندیشان، نه هر چشمی ایشان را بیند ونه هر كسی به ایشان رسد. گفت: چون آفتاب فرو شد مؤذن بانگ نماز گفت، و امام در پیش شد، و من با ایشان بیستادم در نماز، گفت: اندر میانهٔ نماز بر باطن من بگذشت كه اهل عرفات خود از كدام سو شدند، آن یك اندیشهٔ مخالف بریشان فرود نشد. چون سلام باز دادند، امام از آنجا كه بود به من باز نگرست و اشارت كرد كه باز گرد. با خود گفتم كه این آن جماعت نیستند، كه پشت بریشان شاید كرد، همچنان روی سوی ایشان باز پس آمدم، از كرامت ایشان همان ساعت چون باز نگرستم به زمین عرفات رسیده بودم و كرامتی دیگر دیدم، آنگه بر من پوشیده بود كه قوم به كدام سو شده‌اند.
همی گزاف سر در نهادم، و زود به قوم در افتادم، و نخست قطاری كه دیدم شتران رهیان خود دیدم، و از ایشان هیچ كس نگفتا كه بوعلی تو كجا بود؟ بدانستم كه ربُّ العزه مرا از چشم و دیدار ایشان غایب نگردانیده بود.[۱]
● چگونه باید به حج رفت؟
هر كه به پای رود، كعبه را زیارت كند، و هر كه بدل رود كعبه به زیارت وی می‌شود.[۲]
▪ حج عوام و حج خواص:
«عوام به نفس رفتند، در و دیوار دیدند، خواص به جان رفتند، گفتار و دیدار یافتند
او كه به نفس رود رنج یابد و بار كشد، تا گرد كعبه برآید، و این كه بجان رود، بیارامد و بیاساید، و كعبه خود گرد سرایش برآید.»[۳]
▪ سرزمین امنیت:
ابوالنجم، مردی قریشی بود، گفت: شبی طواف می‌كردم، گفتا یا سیدی! تو گفته‌ای: «و من دخله كان آمناً» هر كه در خانهٔ كعبه شهود این است! از چه چیز ایمن است؟ گفت: هاتفی آواز داد كه: «آمناً من النار یعنی از آتش دوزخ ایمن است.»[۴]
▪ یك طنز:
خلجی به مكه رفت و بازگشت دلتنگ و غمگین. گفتند: چه حال داری؟ گفت: خانهٔ خود خراب كردم و بسی سختی كشیدم تا به مكه رسیدم، خدای در خانه نبود. به مدینه آمدم آن گو خا كه آن جا بود، از جهان رفته بود. كور و پشیمان برگشتم.[۵]
۱- گزیده كشف‌الاسرار ص۲۱
۲- كشف‌الاسرار/ ج۱/ ص۵۳۹
۳- " / ج۱/ ص۵۳۷
۴- " / ج۲/ ص۲۱۷
۵- نوادر، ۳۵۰ نیز ر.ك. میقات ش۴۳، ص۱۶۴
منبع : ماهنامه صفا


همچنین مشاهده کنید