جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


از ۳۰۰ تا اخراجی‌ها


از ۳۰۰ تا اخراجی‌ها
شاید در نگاه نخست، عنوان این یادداشت و مقایسه دو اثر سینمایی كه از نظر خاستگاه، تكنیك، ایدئولوژی و هدف، تفاوت‌های بنیادینی دارند، بی‌معنا به نظر برسد، اما با مقداری تأمل، می‌توان وجوه تشابهی علاوه بر هم‌زمانی اكران بین این دو فیلم یافت.
هر دو فیلم پیش از نمایش، جنجال آفریدند و حواشی آنها، عامل عمده جذابیتشان شد.
هر دو اثر سینمایی از نگاه اكثر منتقدان، فاقد ارزش‌های فنی و حرفه‌ای قلمداد شدند.
هر دو این آثار با اقبال عمومی در نمایش روبه‌رو شده و به فروش غیرمنتظره‌ای دست یافتند.
كارگردانان هر دو اثر، فاقد تجربه جدی در سینما بودند و ساخت چنین آثار جنجالی از آنان انتظار نمی‌رفت.
و سرانجام هر دو فیلم،‌ از سینما به عنوان ابزاری برای مبارزه استفاده كردند. «۳۰۰» وسیله‌ای برای ایجاد ذهنیتی توهم‌‌آمیز به غرب در برابر شرق به ویژه ایران و «اخراجی‌ها» به گفته سازنده‌اش به ابزاری برای مبارزه فرهنگی و تداوم مسیر دفاع مقدس و انقلاب.
هرچند تاكنون موفقیت «۳۰۰» در راستای هدف از پیش‌تعیین‌شده آن تضمین شده و اقبال كم‌نظیری از این اثر در جامعه ایالات متحده شده كه همچنان دچار التهاب ناشی از حادثه ۱۱ سپتامبر و سپس دو جنگ پیاپی در خاورمیانه است و شاید این فیلم وظیفه آماده‌سازی مردم آمریكا برای تهاجمی دیگر را بر عهده دارد؛ اما آیا مسعود ده‌نمكی نیز همانند «زاك اسنایدر» در مبارزه خود موفق بوده است؟
در «اخراجی‌ها»، ده‌نمكی فرم و محتوای خود را تا حد زیادی از مجموعه تلویزیونی «خوش‌ركاب» ساخته علی شاه‌حاتمی كه چهار سال پیش در ایام نوروز از سیما به نمایش درآمد، وام گرفته است، هرچند «خوش‌ركاب» هم از سوی منتقدان، تأثیرگرفته از «لیلی با من است» كمال تبریزی ارزیابی می‌شد.
داستان، كشانده شدن لوطی‌ها به جبهه است كه البته در این دو اثر، ناشی از اجبارهای متفاوت است؛ اما در هر دو، تشابهات فراوانی به جهت تیپ‌سازی، دیالوگ‌ها، استفاده از اشعار و ترانه‌های پیش از انقلاب، تقابل با شخصیت‌های سنتی جبهه و حضور رزمنده‌ای كه نقش مرشد را برای لوطیان در حال اصلاح ایفا می‌كند، به چشم می‌خورد. هرچند از نظر شاخصه‌های فنی، اثر شاه‌حاتمی به رغم تلویزیونی بودن برتری‌های محسوسی در فیلمنامه، كارگردانی، تدوین و حتی بازیگری نسبت به اثر ده‌نمكی دارد، اما همین تكرار موفق نیز جالب توجه است. با این حال، «اخراجی‌ها» از آنجا مورد تردید قرار می‌گیرد كه دچار تنها نقطه‌ضعف بزرگ «خوش‌ركاب» می‌گردد و آن‌قدر در كوچه پس‌كوچه‌های حاشیه و جذاب‌سازی اثر ـ كه در فرهنگ عامیانه و كوچه‌بازاری لوطی‌ها متمركز شده ـ خود را درگیر می‌كند كه فرصت و توان پرداختن به متن كه همان بستر تحول‌ساز جبهه‌هاست، در فیلم گرفته می‌شود، بنابراین «اخراجی‌ها» نیز همچون «خوش‌ركاب» موفق به جذب مخاطب می‌شود، اما توان برقراری ارتباط عمیق و انتقال پیام بطنی خود را با بیننده نمی‌یابد. هرچند ممكن است شاه‌حاتمی در «خوش‌ركاب» اصولا مدعی چنین انتقالی نباشد و همین اثر ایجادشده را مطلوب بداند، اما از ده‌نمكی كه به بیان خود، فیلمسازی را ابزاری برای اهداف بالاتر و انتقال و القای آرمان‌هایش به مخاطب می‌داند، چنین نتیجه‌‌ای پذیرفته نیست.
مقایسه این دو اثر با آثار فیلمساز منحصر به فرد و برجسته سینمای ایران، ابراهیم حاتمی‌كیا، كه در ژانر دفاع مقدس ساخته شده، اما در اكثر آثار خود به ویژه «دیده‌بان»، «مهاجر»، «آژانس شیشه‌ای» و «روبان قرمز» تا حدود زیادی موفق به انتقال پیام اصلی مورد نظر خود می‌شود، نشان می‌دهد كه سوژه جذاب، اقبال مخاطب، بودجه سنگین و حتی شرایط مساعد فرهنگی و سیاسی روز جامعه نیز به منزله موفقیت یك فیلمساز در مقصود خود نیست، هرچند نگارنده نه مدعی نقد تخصصی سینماست و نه تمایل چندانی به ورود به این عرصه پرمدعی دارد؛ اما از آنجا كه به بهانه اكران «اخراجی‌ها» در سینما و فروش میلیاردی این فیلم، پدیدآورنده آن مجال بی‌سابقه‌ای برای طرح دغدغه‌ها، عقاید و تمایلات فرهنگی و اجتماعی خود یافته است، طرح این مقدمه نسبتا طولانی سینمایی را ضروری دانستم تا از زاویه آن به نقد گذشته و حال صاحب این اثر، یعنی مسعود ده‌نمكی بپردازم.
به یاد دارم دوازده سال پیش، مسعود ده‌نمكی كه به تازگی فعالیت‌های اجتماعی و خیابانی گسترده را آغاز كرده بود، به همراه مهندس مسعود و حسین الله‌كرم، گروه «انصار حزب‌الله» و نشریه این گروه (ماهنامه «یالثارات‌الحسین(ع)») را اداره می‌كردند و در محافل دانشگاهی نیز، مسئول وقت بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشكی تهران را جهت سخنرانی به نمایندگی برمی‌گزیدند. صاحب این قلم نیز آن زمان در مسئولیت گروه مطالعاتی بسیج دانشجویی دانشگاه امیركبیر به فعالیت می‌پرداخت و همچون ده‌نمكی و دیگر نیروهایی كه در هر لباس و صنف، دغدغه دفاع از ارزش‌های انقلاب را داشتند، درگیر نگرانی مشتركی نسبت به رسوخ اندیشه‌های لیبرالیستی و پیامد آن، لائیسم و نفی ایدئولوژی در فضای دانشگاه‌ها بودیم.
سمبل این جریان فكری مهاجم، دكتر عبدالكریم سروش بود. اما با وجود آن‌كه ما و این برادران در دغدغه و تشخیص مشكل مشترك بودیم، راه‌حل‌های متفاوتی برای رویارویی در این جبهه فرهنگی برگزیدیم. پیشنهاد ما توانمندسازی فكری و ایجاد چالش نرم‌افزاری با جریان فرهنگی مهاجم بود و راه‌حل این دوستان جلوگیری از حضور فیزیكی این اندیشه در فضای دانشگاه
هرچند همان‌گونه كه پیش‌بینی می‌شد،‌ مسئولان امر، نظر دوستان را بر نظر ما ترجیح دادند و ما ناگزیر به طی مسیر نرم‌افزاری به تنهایی گشتیم كه تنها بخشی از آن ایجاد تشكلی فرهنگی و توانمندسازی فكری نیروهای انقلاب بود. اما حوادث سال‌های بعد نشان داد ایجاد مانع فیزیكی توسط این دوستان نیز جز تسریع و تقویت جریان فكری مذكور، تأثیری نداشت، كما این‌كه عرضه این نوع نگرش و برخورد در ماهنامه «یالثارات» و هفته‌نامه «شلمچه» نیز فتح‌الفتوحی دیگر را برای جریان فرهنگی لیبرالیسم در میدان مطبوعات به همراه آورد.
شاید ده‌نمكی به یاد داشته باشد به جهت انتشار آخرین شماره نشریه «شلمچه» در آستانه دوم خرداد علیه خاتمی، حقی بزرگ بر گردن رئیس‌جمهور سابق ایران دارد و تداوم آن رویكرد ماهنامه «شلمچه» و «یالثارات» در عرصه مطبوعاتی توسط متولیان امروز فرهنگ كشور طی دوره نخست دولت اصلاحات، یكی از عللی بود كه بر رونق فعالیت اصلاح‌طلبان افزود و پیروزی‌هایی پیاپی را برای آنان به ارمغان آورد و با آرای بی‌‌نظیر سیدمحمد خاتمی در ۱۸ خرداد ۱۳۸۰ تكمیل شد.
اما اكنون انتظار می‌رود مسعود ده‌نمكی كه اكنون لباس فیلمساز صاحب‌ گیشه و مخاطب را به تن كرده و مسئول وقت بسیج دانشجویی كه امروز با تكیه بر صندلی نمایندگی مجلس در قانون‌گذاری و نظارت كشور نقش ایفا می‌كند، مهندس مسعود كه از مدیران مؤثر نفتی كشور است و الله‌كرم كه گفته می‌شود به تازگی به دستگاه دیپلماسی كشور وارد شده است، دریابند كه دوازده سال پیش چگونه از مسیر حقیقی خود منحرف شدند و نه تنها به تحقق آرمان‌هایشان كمك نكردند، بلكه وسیله‌ای برای تسریع و تشدید موفقیت جریانی شدند كه بنای مقابله با آن را داشتند.
البته حافظه تاریخی جامعه هنوز به اندازه‌ای مبتلابه فراموشی هست كه تصویر ساخته‌شده از حزب‌الله و انصار حزب‌الله توسط حریفان دانا و دوستان نادان كه صرفا برای مقابله با بدحجابی و لباس جوانان یا جلوگیری از حضور روشنفكران در محافل دانشگاهی را بپذیرد، اما آیا به راستی آرمان این گروه و صحنه مبارزه اصلی آنان، بر همان كلیشه ساخته‌شده در افكار عمومی منطبق است؟ آیا دست‌هایی در داخل این طیف و فراتر از آنان به آرامی حزب‌الله را ـ كه در ابتدا خود را دشمن جریان استحاله اقتصادی و مدیریتی كشور و تغییر ساختار اثرگذاری بر جامعه می‌دانست ـ، به سوی برخورد با این‌گونه ظواهر، آن هم با نسنجیده‌ترین شكل ممكن آن، منحرف نكرد؟
اكنون كه مسعود ده‌نمكی سخن از باقی ماندن در مبارزه می‌گوید، باید سخن وی را بپذیریم و بر حسن نیتش ارج نهیم، اما كمترین وظیفه ما هشداری است به او كه در دام انحرافی از مسیر اصلی مبارزه كه در دهه ۷۰ او را با خود به سویی دیگر برد، فرو نیفتد.
مبارزه امروز در عرصه فرهنگ و هنر و در بطن جامعه، مؤلفه‌های فراوانی را می‌طلبد كه فراتر از خنداندن و گریاندن تماشاچی سینماست. هرچند این مخاطب بهترین فرصت برای آغاز حركت است، اما حركتی صحیح به مقصدی از پیش برنامه‌ریزی شده ـ آن‌گونه كه «۳۰۰» مخاطب خود را برمی‌انگیزاند و در مسیر مبارزه به راه می‌اندازد ـ نیاز دارد. اما «اخراجی‌ها» هنوز دچار اختلاف‌فاز بیست ساله با عرصه مبارزه است، مسئله امروز جامعه ما تبدیل به دستمال‌یزدی اراذل «اخراجی‌ها» به كلاشینكف بسیجیان نیست، چراكه امروز نه توده‌های دچار غفلت جامعه از جنس این اراذلند نه در مبارزه اصلی كلاشینكف و دیگر تسلیحات ما اثر جدی دارند. مبارزه امروز، چالشی جدی و نرم‌افزاری با فرهنگ خودساخته و القاشده‌ای است كه روح انقلاب و ارزش‌ها را به استحاله كشیده است، مبارزه‌ای است كه دیگر قابل تطبیق با مرزهای خاكی و آبی نیست؛ بلكه در همه جا رخ می‌دهد و حریف در هر لباسی رخ می‌نمایاند.
همان‌گونه كه انحراف دوازده سال قبل به خروج از مقابله با تغییر بسترهای اقتصادی و مدیریت جامعه به برخورد با ظواهر و مقابله فیزیكی با جریان فرهنگی بود، مبارزه به خطر انحراف امروز سطح‌گرایی، عوام‌فریبی، فرو افتادن در بستر ستیز با شعار و دن‌كیشوت‌وار به مقابله با جریانی رفتن است كه پروژه «۳۰۰» یكی از حملات مقدماتی آن در عرصه فرهنگی است.
فؤاد صادقی


همچنین مشاهده کنید