جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


نگاهی به فیلم چه کسی امیر را کشت؟


نگاهی به فیلم چه کسی امیر را کشت؟
● كارگردان:
مهدی كرم پور
● نویسنده فیلمنامه:
مهدی كرم پور، مهدی كیا، خسرو نقیبی
● مدیر فیلمبرداری:
مهرداد فخیمی
● تهیه كننده:
مرتضی و مصطفی رزاق كریمی.
● بازیگران:
خسروشكیبایی، نیكی كریمی، امین حیایی، محمدرضا شریفی نیا، الناز شاكردوست، مهناز افشار، آتیلا پسیانی و علی مصفا.
● خلاصه داستان:
«روزی امیر به قصد مسافرت، منزل را ترك می كند و سپس خبر تصادف مرگبارش در جاده می رسد.همسر، همكار، همكلاس، دكتر، رفیق، منشی و دختر خوانده اوهر یك درباره شخصیت امیر و این كه چطور شد وی به سمت چنین سرنوشتی سوق داده شد صحبت می كنند.»
این كه برخی از تماشاگران با دیدن فیلم چه كسی امیر را كشت، واكنشهای حاكی از نارضایتی نشان داده اند، گویای نا آشنایی عموم مخاطبان سینمای ایران با الگوهای روایتی متفاوت است و این كه تصور می كنند روایت كلاسیك تنها نوع پیشبرد ماجرای یك فیلم سینمایی است.
البته نكته مهمی كه به این سوء تفاهم دامن زده است، حضور ستارگان و بازیگران مشهور سینماست كه با دیدن چهره هایشان روی پلاكارد سینما، تنها چیزی كه به ذهن مخاطب عام این سینما نمی رسد، دیدن یك فیلم متفاوت است، چه آن كه پیش از این، فیلمهای خاص به طور عمده از نابازیگران و یا دست كم غیر ستارگان استفاده می كردند، اما فرق فیلم چه كسی امیر را كشت با این الگوی آشنا و عمومی چیست؟
پاسخ این سؤال را باید در دو محور جست و جو كرد. نخست نحوه گسترش روایت است. دیوید بوردول و كریستین تامپسن در مورد فرم یك فیلم، پیشرفت روایت را در مدلهای مختلفی بررسی می كنند و فرم ... ABACADA را یكی از بهترین قالب های روایی معرفی می كنند. در چه كسی امیر را كشت، اگر هر یك از شخصیتهای فیلم (زیبا، اكبر، حمید، كامبیز، رضا، مرجان، عسل و خود امیر) با یكی از حروف الفبا مشخص شوند، ترتیب حضور این آدم ها در فیلم دارای هیچ قرینه هندسی نظم پذیری نخواهد بود. این بدان معناست كه منطق درونی فیلم بیشتر بر مبنای الگوی دیگری شكل گرفته است كه با توجه به پازل چینی موقعیتها و شخصیتها و برآیند پیشرفت روایت از دل آن، قالبی دیالكتیكی به خود می گیرد.
● منظور از قالب دیالكتیكی چیست؟
آدم های مختلفی كه درباره امیر ابراز نظر می كنند، به طور عمده حرفهایشان ناقض حرف دیگری است. A نظر B را نقض می كند و B نظر C را. در عین حال به تدریج می بینیم كه نفر اول چند صحنه بعد نظر خودش را هم نقض می كند، البته به گونه ای ظریف و نامحسوس، یعنی A۱ با A۲ متفاوت است. بدین ترتیب در فیلم با انبوهی از تز و آنتی تز روبرو هستیم كه برآیندشان یك سنتز است، اما این برنهاد نیزخود رفته رفته تبدیل به یك تز می شود كه در مقابل آنتی تز دیگری قرار می گیرد و حاصل تقابل شان به یك سنتز جدید ختم می شود.
این ماجرا همچنان در طول فیلم ادامه پیدا می كند، تا این كه در نهایت با مشخص شدن وضعیت امیر در می یابیم كل این فلسفه بافی ها، سرابی بیش نبوده است. فیلمساز با این قالب دیالكتیكی بارها و بارها بنای ساخته شده بخشی از روایت را (كه بازتابش در ذهن مخاطب نیز سامان گرفته است) در هم می ریزد و روی خرابه قبلی با استفاده از همان مصالح قبلی بنایی جدید می سازد. طبیعی است چنین روندی، ذهن مخاطب خو گرفته به داستان سرایی كلاسیك را آزار می دهد و او را به سمت واكنشهای معترضانه سوق می دهد، اما ایرادی در كار نیست. چه كسی امیر را كشت در باطن امر، ذهن را به سمت واكنش های معترضانه سوق می دهد تا مخاطب به فكر كردن و حتی مشاركت در طول اثر دست یابد.
این درست است كه فیلم چند بار به تماشاگر رودست می زند و ذهنیات او را درهم می ریزد تا مفروضات دیگری را برای خود برپا كند، اما همین به فعال كردن انگاره های او منجر می شود تا در نوبت بعد بتواند دست فیلمساز را پیشاپیش بخواند. از همین روست كه در پایان فیلم، امیر خطاب به دوربین می گوید فكر نمی كند لازم باشد خود را معرفی كند، زیرا این بار حتی عادت زده ترین تماشاگران نیز حدس مقرون به صوابی در مورد هویت او دارند.
محور دوم وجه تمایز فیلم به نوع حضور شخصیتها مربوط می شود. در این فیلم شخصیتها با یكدیگر هیچ تعامل فیزیكی پیدا نمی كنند و همه چیز در قالب حضور تك نفره آنها مقابل دوربین شكل می گیرد. در واقع این شخصیتها در عرض هم قرار گرفته اند نه در طول یكدیگر و آن چه طول روایت را شكل می دهد، ایده های این شخصیتهاست و نه خود آنها.
چنین روندی اگرچه در سینما كم سابقه نیست، اما در جامعه ما كمتر فیلمسازی بدان دست تجربه زده است. شاید تا حدودی بتوان روایت كامران شیردل را در «اون شب كه بارون اومد» در این باب مثل پذیر دانست كه البته با توجه به عناصری از قبیل مستند بودن، نریشن داشتن و قرینه مندی هندسی الگوی روایی آن را از قالب چه كسی امیر را كشت متمایز دانست.
اگر بخواهیم چیزی شبیه به خلاصه داستان فیلم برای این اثر تهیه كنیم، شاید متن آن شبیه به عبارات زیر باشد: «روزی امیر به قصد مسافرت منزل را ترك می كند و سپس خبر تصادف مرگبارش در جاده می رسد. همسر، همكار، همكلاس، دكتر، رفیق، منشی و دخترخوانده او هر یك درباره شخصیت امیر و این كه چطور شد وی به سمت چنین سرنوشتی سوق داده شد، صحبت می كنند» این خلاصه داستان نشان می دهد كه در فیلم نباید دنبال واقعه یا رویداد خاصی بگردیم كه پیش برنده ماجرا باشد. از همین رو نیازی به همراهی شخصیتها در كنار یكدیگر نیست. پدیده ای كه در كنار شخصیتهاست، دوربین است.
این كه دوربین در فیلم چه كسی امیر را كشت چه مفهومی دارد، از آنجا كه درجه تأویل پذیری اش بالاست، نمی توان پاسخ سرراستی را در جواب به آن ارائه كرد، ولی هرچه هست، نشان از حضور پویای مخاطب دارد. این هشت آدم با تماشاگر رودررو صحبت می كنند و جالب اینجاست كه در صحبتها نیز چندان دروغی به چشم نمی خورد و اگر تعارضی بین صحبتهاست، نه ناشی از كذب صحبتها كه به علت سیالیت موقعیت، احساس، نگرش و البته پاره ای پنهان سازی هاست. اصلاً یكی از پشتوانه های اساسی روایت فیلم مبتنی بر همین پنهان سازی است. شخصیتها هر كدام ماجرای امیر را چنان تعریف می كنند كه بخش اساسی تر آن بعداً مشخص می شود. مثل یك كوه یخ كه بخش اعظم آن زیر دریاست و بخش كوچكتر آن قابل رؤیت است.
زیرا ابتدا از عشق به امیر و تنفر از اصغر می گوید، اما رفته رفته همین ایده در مورد خود امیر و دكتر كامبیز مطلق شكل می گیرد.حمید از حس عمیق صمیمیت اش با امیر حرف می زند، ولی به تدریج با شكل گیری یك عشق واقعی و خیالی، صمیمیت جای خود را به تنفر می دهد.
مرجان با شیفتگی از امیر یاد می كند.اما این شیفتگی زمانی كه مانعی برای آرزویش می شود به عنصر دیگری تبدیل می شود و عسل كه دختری بابایی در آغاز می نمود در پایان آقا بالاسر خود را به شیوه ای دیگر یاد می كند.
پرخاشگری عسل به پسران در عین آرزو مندی برای دیده شدن از سوی آنها حاكی از تمنیات بر خلاف تظاهرات اوست.تحصیلكردگی حمید با آرایش و پوشش نامناسب او آن قدر تفاوت دارد كه افسردگی او را به خوبی عیان می كند.
دكتر با نوع خوابیدنش بر كاناپه، غریزه سخنان علمی او را آشكار می كند .
این تعارضات محتوایی و شكلی كه در فرم و اجرای اثر دیده می شود، در واقع معطوف به جهت گیری تماتیك خالق آن است كه در نوع دیدگاهش به جامعه معاصر شكل گرفته است.در این جامعه عشق، علم، ایدئولوژی، عاطفه، همكاری و ...در چنان موقعیت نابجایی واقع شده اند كه به قربانی كردن واقعیت در پی مصالح خویش پرداخته اند.همه چیز در این فراگرد سطحی می نماید و جایی برای عمق بخشی به اندیشه و عمل باقی نمانده است.دروغ و تظاهر دربالاترین اصلی است كه برای تحقق مصلحت توجیه پذیر جلوه پیدا می كند.
امیر نماینده؛ یك واقعیت قربانی شده در این فیلم است و مهاجرت او از خانواده و آشنایان و دوستانش در فرجام اثر، حكایت از ایده معطوف به عزیمت درباره اصلاح این جامعه دارد؛ ایده ای پست مدرنیستی كه نهایت سر خوشی را در كندن از وضعیت فعلی می داند و این كه وضعیت آتی چیست، چندان برایش مهم نیست.دلخوشی امیر به نواختن سازی كه در تمام طول عمر از كاركردن با آن محروم بوده است آن هم در بیابانی كه خالی از سكنه و جنبنده ای است، تجلیگر همین ایده فراتجددی است.
چه كسی امیر را كشت جدا از روایت و درو نمایه، واجد ویژگی های ممتاز دیگری نیز هست.بازی بازیگران آن چنان است كه بخوبی شهرت خود را با غیر متعارف بودن اثر همخوان می كنند و از این تجانس برای القای بهتر مفاهیم مورد نظر استفاده می شود و حتی پرسونال برخی از بازیگران نیز در این بین خالی از تأثیر نیست.اگر چه نیكی كریمی و امین حیایی كمتر از حد انتظار و توانایی شان ظاهر می شوند، اما در مقابل آتیلا پسیانی و خسرو شكیبایی و مهناز افشار فوق العاده اند.
شریفی نیا نیز كه البته بجز بازی در نقش روانشناس، سایر بازیگران را انتخاب كرده است، در قالب یك روانپزشك خیلی خوب جا می افتد.دیالوگ ها ( در واقع مونولوگ های) فیلم جزو شاخص ترین عناصر آن هستند كه به نظر می آید برای آن باید یك مطلب مستقل نوشت و در این جا فقط به این نكته اشاره می شود كه این عنصر جدا از آشكار سازی شناسنامه شخصیتی كاراكتر گوینده، در تعامل با سایر گفت وگوها، بار هدایت روند و ضرباهنگ اثر را نیز برعهده دارند.و چیدمان آن در نهایت ظرافت صورت گرفته است.فیلمبرداری فیلم به همراه فضاسازی ناشی از طراحی صحنه و لباس كه بصری ترین ابعاد فیلم را تشكیل می دهند در انتقال ایده های اثر كاركرد بسیار مهمی دارند.
چه كسی امیر را كشت فیلم قابل بحثی است كه بیش از این ظرفیت تأمل دارد، اما این به معنای وجود نداشتن ضعف در آن نیست.از زمانی كه گره معطوف به عاملان قتل امیر باز می شود فیلم دچار پرگویی حشو آلودی می شود كه می شد آن را به صورت مجمل تری روایت كرد و این در واقع ثلث نهایی اثر را شامل می شود.از همین رو به نظر می رسد اواخر فیلم - غیر از صحنه آخر - تا حدی كسالت بار می شود و برخلاف رویه غافلگیر كننده صحنه های قبلی به ارائه همان چیزی می پردازد كه در انتظار مخاطب است.با این حال حضور آثاری از قبیل چه كسی امیر را كشت در سینمای ایران حضوری مغتنم است كه به سهم خود - هرچند اندك - در قالب زدایی و تجربیات نوین تأثیر دارد.
نویسنده : مهرزاد دانش
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید