جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


نقدی بر فیلم میم مثل مادر


نقدی بر فیلم میم مثل مادر
● مهر مادر یا بغض پدر؟
۱) موقع نوشتن این مطلب،مدام جمله معروف پالین كیل«:من عصبانی ام ولی آیا انصاف را كنار گذاشتم؟» تو ذهنم وول می خورد و بالا و پایین می رود.سعی می كنم عصبانیتم را كنترل كنم و از روی انصاف به نقد فیلم بپردازم.آن هم فیلمی كه موقع دیدنش،محال است عصبانی نشوید و از كوره در نروید.عصبانیتی كه مدت هاست از طرف فیم های رسول ملاقلی پور ایجاد می شود.
۲) ده سال پیش،ملاقلی پور در واكنش به نمایش محدود "سفر به چزابه" و عدم نمایش "نجات یافتگان" فیلمی ساخت به نام؛"كمكم كن".فیلمی پر از داد و فریاد و عربده و جیغ.فیلمی كه قرار بود بازتاب روحیه سازنده اش باشد.
ملاقلی پور تمام اضطراب ها و ناراحتی هایش را در آن فیلم ریخت و اصلا هم به فكر تماشاگر بینوایی نبود كه قرار است فیلم را تماشا (تحمل) كند.حالا این اتفاق بعد از ده سال،مجددا تكرار شده است."مزرعه پدری" نمایش محدود و ناامید كننده ای داشت و اجازه ساخت "خوابگرد" هم صادر نشد.این ها باعث شد كه ملاقلی پور عصبانی،عصبانی تر شود و "میم مثل مادر" به شكل فعلی ساخته شود؛با حجم انبوهی از ناراحتی ها،بدبختی ها،فلاكت ها و داد و فریادهای بی شمار.
طوری كه همه در فیلم مریض هستند و مشكل دارند.عقده و حسرت یقه تمام شخصیت ها را چسبیده و ول نمی كند.انگار كه در باتلاقی از نكبت دارند دست و پا میزنند و فرو می روند.ملاقلی پور از ما می خواهد این چیزها را ببینیم تا تجربه دیدن فیلم تبدیل شود به فرآیندی زجرآور.در واكنش دو راه منطقی وجود دارد؛یا موقع دیدن صحنه های آزار دهنده چشم هایمان را ببندیم كه خب مجبوریم كل فیلم را با چشم بسته تماشا كنیم و یا این كه از همان اول قید تماشای فیلم را بزنیم و بی خیالش شویم كه معنی اش شكست همه جانبه فیلم ساز است.
فیلم سازی كه برای انتقال زشتی ها،پلیدی ها و پلشتی ها همیشه مكانیزم غلط را انتخاب می كند.نشان دادن مشكلات معنی اش نیست كه تماشاگر خود دچار مشكل شود.فكر كنم كه بد نباشد كه خود ملاقلی پور اپیزود دوم نسل سوخته را ببیند.اپیزودی كه تمام این مصیبت ها را در دل خود دارد،اما بیان هنرمندانه باعث شده كه فیلم به طرز معجزه آسایی نجات پیدا كند و تاثیرش را بگذارد.تاثیری كه در "میم مثل مادر" مطلقا نیست.
۳) در این چند ماهه "میم مثل مادر" مرتب با فیلم ابراهیم حاتمی كیا(به نام پدر)مقایسه شده است.دلایل زیادی وجود دارد تا این مقایسه پیش آید.مثلا شباهت هایی كه فیلم ها و فیلم سازان با هم دارند؛ملاقلی پور و حاتمی كیا هر دو جز مهم ترین فیلم سازان سینمای جنگ هستند و در فیلم هایشان به فضای جنگ یا بعد از آن می پردازند.دو فیلم مذكور هم به آدم های بعد از جنگ می پردازند و ملودرام را دستمایه كار خود قرار داده اند.
در"میم مثل مادر" مادری برای نجات جان پسرش خود را فدا می كند و در فیلم حاتمی كیا پدری برای پای روی مین رفته دخترش به این در و آن در می زند.اما نكته ای كه در هر دو فیلم وجود دارد و آن ها را بااهمیت(در حال حاضر،نه بعدا)جلوه می دهد،حضور فیلم سازان در قالب یكی از شخصیت هاست.انفعال،خنثی بودن و بی تفاوت عمل كردن ناصر شفیعی(پرویز پرستویی)در "به نام پدر" یادآور حاتمی كیای فعلی است.در "میم مثل مادر" این همانند سازی شكل كلی تری پیدا می كند و دیپلمات تمامیت خواه فیلم،به تصویر نمونه ای آدم های هم سن و سال ملاقلی پور(جوانان دهه شصت)بدل می شود.
سهیل كاویانپور(حسین یاری) كه زن و بچه اش را در بدترین شرایط رها می كند و به آینده و كارش می چسبد،نمونه همان كسانی است كه جوانی شان گره خورد به دهه شصت،به اوج جنگ و مصیبت.آن ها مجبور شدند در جوانی كارهایی را انجام دهند كه وظیفه شان نبود و بی خیال جوانی ای شوند كه حقشان بود و زمانه ازشان دریغ كرده بود.طبیعی بود كه بعد از پایان جنگ و عادی شدن شرایط،جوانی شان را مطالبه كنند.
جوانی ای كه خواستنش با توجه به شرایط،دور و بعید به نظر می رسید.پس این تضاد و تناقض به وجهی از درون آن ها قدرت بخشید كه خواستن همه چیز برای خود بود.به همین خاطر است كه سهیل حوصله دیدن بچه افلیجش را ندارد و آرامش و راحتی را بیشتر از میزان لازم طلب می كند.مثل هیولایی كه هرچه می خورد باز گرسنه تر می شود و این گونه است كه هیولا برای نابودی بقیه،دلیل می تراشد و كارش را توجیه می كند.
سهیل در جایی از فیلم درباره از بین بردن بچه می گوید«:دیه شم گذاشتم كنار...»شخصیت سهیل كاویانپور در فیلم،یادآور محمود بصیرت(فریبرز عرب نیا) در فیلم "شوكران" است.در آن جا هم خود خواهی هیولا دو نفر را از بین می برد،به بهانه ای كه اسمش پیشرفت اجتماعی بود.البته محمود بصیرت در "شوكران" از نظر جزئیات و ریزه كاری های شخصیت،در جایگاهی بسیار بالاتر از سهیل كاویانپور در "میم مثل مادر" قرار می گیرد.
۴) در این سال ها مرتب گفته اند و شنیده ایم كه رسول ملاقلی پور فیلم سازی غریزی است.كه براساس دیده ها و از روی غریزه صحنه های جنگی را خوب از كار در می آورد.حالا در "میم مثل مادر" خبری از جنگ به طور مستقیم نیست و مشكل همیشگی ملاقلی پور،یعنی فیلمنامه بیشتر از همیشه خود را نشان می دهد.با شروع فیلم و پیش رفتن آن،انگیزه اصلی كه باعث می شود تماشاگر فیلم را دنبال كند،مسئله تولد یا سقط جنین است.این كه مهر مادر پیروز می شود یا بغض پدر؟.
طبیعی است كه چنین نقطه اوجی باید در انتهای فیلمنامه باشد و تماشاگر را به دنبال خود بكشاند.اما به دنیا آمدن بچه و ترك پدر مربوط به دقیقه سی فیلم می شود و معلوم نیست كه این هفتاد دقیقه باقی مانده را قرار است با چه انگیزه ای دنبال كنیم؟.انگیزه ای كه خود فیلمساز هم آن را نمی داند.
آسایشگاه معلولین،مرگ مادر بزرگ،خواستگار سپیده(امیر حسین صدیق)و بازگشت پدر و عود كردن بیماری سپیده،هیچ كدام نمی توانند هم پای نقطه اوج اول عمل كنند و در نتیجه هفتاد دقیقه انتهایی فیلم،شبیه به یك لایی طولانی مدت می شود كه تماشاگر جدی هیچ علاقه ای به دنبال كردنش ندارد.در این بین چیزهایی وجود دارد كه وضع را بدتر هم می كند.حضور روبیك(جمشید هاشم پور) و رابطه او با دخترش،غیر از آشفته كردن فضای فیلم چه كاركرد دیگری دارد؟حضور زن خیابانی با نام فرشته،می خواهد كدام مفهوم را به شكل سطحی منتقل كند كه چنین بی ربط به فیلم سنجاق شده است.
این همه تصادف بی ربط كه حجم انبوهی از سی دقیقه پایانی فیلم را شامل می شود(دختری در آسایشگاه تصادفا نام پدر سعید را در روزنامه می بیند،سهیل تصادفا در روزنامه خبر كنسرت آسایشگاه را می خواند،تصادفا دختر روبیك در همان آسایشگاهی است كه سعید آنجا می رود و تصادفا نام زن خیابانی فرشته از كار در می آید!)و گره های فیلم را به دم دستی ترین شكل ممكن باز می كند،جز ساده فرض كردن تماشاگر چه معنی دیگری می تواند داشته باشد.مشكل فیلمنامه یكی از صدها مشكل "میم مثل مادر" است كه حالت اسف بار تری دارد.
۵) "سفر به چزابه"،اپیزود دوم "نسل سوخته" و بخش هایی از "مزرعه پدری" نشان می دهند كه رسول ملاقلی پور قابلیت ساخت صحنه های تاثیر گذار و حسی(به معنای ویران كننده اش)را دارد.شروع "میم مثل مادر" با یكی از همین صحنه هاست.سپیده(گلشیفته فراهانی)قطعه ای كلاسیك را با ویولون می نوازد و پیش زمینه سیاه تصویر او را تنها،تك افتاده و محزون نشان می دهد
.صحنه ای كه كل فیلم را در دل خود دارد.افسوس كه ملاقلی پور قدر این صحنه را نمی داند و تمام حرف آن را به شكل رو و سطحی در باقی فیلم بر سر تماشاگر می كوبد.تماشاگری كه همیشه منصف نخواهد بود.
نویسنده : پویان عسگری
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما


همچنین مشاهده کنید